Thursday, July 7, 2011

روزنامه سلام،سلام!1




این مقاله را یکی از دوستان روزنامه نگار و همکار من در روزنامه سلام برایم ارسال کرده است. من، خود شاهد بخشی از داستان های زندگی او بوده و بخشی از آن ها را تجربه کرده ام. می دانم که زندگیش از هم پاشیده است ولی متاسفانه نمی توانم برایش کاری بکنم. یعنی از دستم کاری بر نمی آید

انصافعلی هدایت
7 جولای 2011
ساعت 10:17



روزنامه سلام،سلام!



درسالگردتعطیلی روزنامه سلام،به پردازش بخش دیگری ازخاطراتم درسلام
میپردازم. خاطراتی که خود می تواند بخشی از تاریخ سیاسی معاصر نیز باشد.

یک روزنامه نگاروظیفه اش کنکاش وجستجوبرای بیان و انتشارحقایق و وقایع
همانطور که هست،است؛نه آنکه درجهت منافع،باسفسطه ومغلطه،به فریب خلق الله
بپردازد.

وقتی پس از16ماه بلاتکلیفی،که8ماهش درانفرادی گذشت و8ماه هم دراعتراض
بلا انقطاع روزه بودم،سرانجام دراسفندماه سال1366دریک دادگاه سرپایی
وچنددقیقه ای توسط«محسنی اژه ای»-که آنموقع درمقام بازپرس وزارت اطلاعات
بود،محاکمه شدم، وتازمانی که کتاب خاطرات سیاسی وزیراسبق وزارت
اطلاعات(محمدی ری شهری) چاپ شد،نمی دانستم،به چندسال محکوم شده ام!؟[1]

تیم محسنی اژه ای ازهمان ابتدای تأسیس وزارت اطلاعات تاالان هم
حضوردارد.وخودوی پی درپی ارتقاء مقام پیداکردوچون عالیجناب خاکستری
درحاشیه قرارگرفت که فحش خورهم نباشدوالبته گاهی هم به عنوان یک شخصیت
منصف،ازاونیزیادی بشود،وعنقریب است که رئیس بعدی قوه قضائیه هم ایشان
باشد![2]

درروزهای پایانی سال1366بدلیل بیماری تورم ناحیه گردن درزندان،باهماهنگی
بستگان و مسئولین زندان،قرارشدمرخصی داده شودتاخارج اززندان معالجه شوم.

من دربیمارستان سوم شعبان تهران،توسط دکترعلی اصغردوست(جراج فک،گردن
ومغز، گوش وحلق وبینی)به زیرتیغ جراحی رفتم ووقتی خواستم به زندان
برگردم،گفتند: آزادی!؟![3]

ازآنزمان تاتأسیس روزنامه سلام(به غیرازیک سالی که6ماهش درادامه معالجه
مجبور بودم هرروزیک آمپول بزنم ومقداری هم قرص بخورم)بکارهای مختلفی خودم
رامشغول کردم؛ازجمله دستفروشی ومسافرکشی؛تاآنکه فرم استخدام
کارمندوخبرنگاردرروزنامه سلام را درروزنامه کیهان خواندم.

ازنظرمن این فرم نیزهمچون فرم استخدام های دولتی فرمالیته بود،چون
دراستخدام های دولتی غالبابابرنامه ازپیش چیده شده فردموردنظراستخدام می
شود؛ووقتی به روزنامه آمدم معلوم بودکه افراد گلچین شده اند.وآنها از پیش
هم اطلاعاتی از من داشتند و هم مرا می شناختند وبرای همین هم همان روز
فعالیتم را شروع کردم.[4]

اولین دیدارم باآقای سعیدحجاریان(ازمعاونین مستعفی آقای ری شهری دروزارت
اطلاعات) بود.اونخست مرابه سرویس سیاسی بردتاباآقای ابراهیم
اصغزاده(سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام)آشناکرده وفعالیت
خودراازهمانجاشروع کنم،اماچون وی نبود!مرابه آقای اکبر اعلمی(که آنزمان
مسئول سرویس گزارش و گزینش روزنامه بود)معرفی کرد.برخلاف آن دو که ازپیش
آنهاراتاحدودی می شناختم،ازوی هیچ شناختی نداشتم.واتفاقااو ازمیان اعضای
اصلی روزنامه،ازافراد انگشت شماری بودکه اخلاق سیاسی درکاررارعایت می
کردو ازهر وسیله ای برای رسیدن به هدف سودنمی جست!او هرچند-البته
ازنظرمن-کمی مغرور به نظرمی رسید،اماانسانی خوشفکرومستقل وبدون هیچ
وابستگی بود.مرزکشی سیاسی اونیزازهمان ابتدادرروزنامه سلام آشکارشدوخیلی
زودهم ازآنجارفت والبته این مرزکشی هم اکنون نیزادامه داردوایشان
بااصلاح طلبان حکومتی سازش کوک نمی شود.امابااینحال آنزمان وی هروقت
اراده می کردبه روزنامه می آمدومطالبش راهم چاپ.

من درسرویس گزارش ازهمان پیش شماره روزنامه مشغول شده بودم که ازحاجی آقا
موسوی خوئینی برایم پیغام آوردندکه نبایددرروزنامه کارکنم والبته
بعدازچندروزدوباره پیام آورده شدکه می توانم کارکنم به شرط آنکه فقط
فعالیت اجرایی داشته باشم و نوشته ای ازمن چاپ نشود.البته این رفتن و
آمدن دوباره یک تاکتیک وحرکتی فرمالیته بود تااینکه به من تحمیل کنندکه
نمی توانم بنویسم.اماازآنجاکه حرف وعمل آنهادردمکراسی خواهی وبی طرفی
وآزادیخواهی بایدشامل افرادخودنیزمی شد-خصوصابازمرمه های انتخابات ریاست
جمهوری-لذااین اجازه رایافتم که گزارشهایی بدون نام وبعدهابانام اصلی و
مستعاردرروزنامه منتشرکنم.

من اززمان تأسیس تاتعطیلی روزنامه مسئولیت رسمی و کاری ام اداره کردن
حروفچینی وتصحیح،ودریافت و توزیع اخباراز ورودی های فاکس وتلکس خبرگزاری
هابود.امابااین وجود وباباتمام فشاروحساسیتی که ازهمه جهت روی من
بود،بازتوانستم درآن ایام تازمان تا دستگیری(17اتیر78)،نزدیک
به50یادداشت،مقاله وگزارش فقط درروزنامه سلام بنویسم.

این روندادامه داشت تاآنکه وقتی سالگرددوم خرداد76شد،گزارش«دوم
خرداد؛انقلاب در انقلاب»[5]رانوشتم.این گزارش باعث شدتامجبورشوم مطالب
بعدی رابانام مستعاربنویسم واین اجبارومحرومیت ازکارمطبوعاتی بطورزنجیره
ای درروزنامه های زنجیره ای تابعداززندان هم ادامه داشت.

«لطف الله میثمی»در سرمقاله مجله چشم انداز(ش67)می نویسد:«پس ازتوقیف
نشریه راه مجاهد در سال 1372توسط آقای روح الله حسینیان دادستان دادگاه
ویژه،من و دوستان برخوردهایی با وزارت اطلاعات داشتیم.یکی از معاونان
آقای فلاحیان می گفت جوهر و اصل نظام جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات
است،چرا که هرکس بخواهد وکیل یا وزیر شود،حزبی یا روزنامه ای دایر کند و
یا هرکس بخواهد رئیس جمهور شود با این وزارتخانه سروکار خواهد داشت و
درهمین راستا توصیه می کرد که نشریه راه مجاهد نیز با وزارتخانه هماهنگ
باشد...»[6]

من درکتاب:«حرفهای زدنی و نوشته های نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه
نگاراصلاح طلب مسافرکش»ص33نوشتم:

«اینکه چراسلام تعطیل شدوآیاصرفابه خاطرچاپ نامه ای محرمانه
ازسعیدامامی(معاون وزیروقت اطلاعات)بودیااینکه تاریخ مصرف آن نیزبه
سرآمده بود؟!خودحکایت مفصل وقابل تأملی داردکه به جای دیگری و در وقت
دیگر آنر اباید موکول کرد».

ازنظرمن وخیلی ها،استفاده آقای خاتمی ازهمان مدیران اسبق و آزموده شده
ها،و نیز بیش ازحدمماشات کردن وعقب نشینی از روندی که برایش ترتیب می
دادند،[7] و عدم استفاده بهینه از آرای بالای خود[8] سبب ورشکستگی شد!



ویکی دیگرازدلایلش هم این بودکه باآغازدوران ریاست جمهوری آقای
خاتمی،اکثر نیروهای روزنامه مسئولیت هایی(اعم ازدولتی وغیر دولتی)بدست
آورده بودند،ودرحال تجمیع و تکمیل و تقویت رانت بدست آورده،بودند.

یادم هست یک روزدرتحریریه روزنامه به آقای محسن میردامادی گفتم:آقای
خاتمی اگربخواهد موفق باشدبایدبه دنبال اصلاحات باشد،ولازمه آن،اصلاحات
اقتصادی است! تا آنروزیادنداشتم که درعرصه مطبوعات،هنوزکلمه اصلاحات
واصلاح طلبی مُدشده باشد.

ایشان درپاسخ گفتند:درست است اینکار را هم می کنیم!

اماظاهرابرخی ازآنهاعجله داشتندکه اصلاحات اقتصادی راابتداازخودشروع
کنند!!؟مخصوصا کسانی که خیلی دیرآمده بودندوعجله هم داشتندکه زودهم
بروند!والبته همیشه هم ادعامی کنندکه ازهیچ رانتی استفاده نکرده ونمی
کنند...!

بی گمان درورای وضعیتی که دردوم خرداد 76 بوجود آمد،مسائل پنهان دیگری هم
بودکه تئوریسنهادرحال انجام وهدایت آن بودند،تاانقلاب دچارفروپاشی همچون
نظام شوروی سابق نشودواین نوع رویکرد ناگزیر بود! [9]

بایدتاکیدکنم که بخش مهمی ازنیروهای باصطلاح اصلاح طلب خوددروضع
موجودسهیم بودند.لذابرای همین هم هست که دوست ندارنددرمورددهه60ووضعیت
زندانها،دادگاهها و مصاحبه های تلویزیونی و شکنجه واعدامهای آن دوره زیاد
کنکاش شود ویامورد پرسش واقعی وکلیدی قرار گیرند!

برای همین هم هست که باشانتاژوبدست آوردن«قدرت رانتی»که از ناحیه سالها
حکومت کردن و دراختیار داشتن نهادهای اطلاعاتی وامنیتی بدست آورده
اند،سعی دارنددرداخل و خارج[10]ازایران برای خلق الله چنان وانمودکنندکه
قهرمانان وپیشمرگان ملت هستندکه البته همیشه هم در قرنطیه!هستند و مرگ و
میر در اعتصاب غذا و حبس انفرادی و شکنجه و ممنوع الخروجیش هم البته فقط
برای کسانی است که هیچگاه درعرصه مدیریت نبوده و یا در قدرت سهیم نبوده
اند!؟

وانگارنه انگارکه مثلاافرادی هم مثل«محمدی ری شهری»،«موسوی»ها!«مجید
انصاری»، «علی ربیعی»و «احمدپورنجاتی»ها ومانندآنهم بوده اند...

و یا با بالا آوردن افراد دست چندم خود مثل«احمدی نژاد»درعرصه مدیریت،و
پنهان شدن در پشت سرآنها،هم تحمیل کنندکه دراین مملکت قحط الرجال است و
هم وبرای خود حکم برائت بنویسند![11]

من درتاریخ20آبان1337به خاطرنوشتن گزارشی باعنوان«خط قرمز»توسط مدیرمسئول
و درپاسخ به یک پرسش(ظاهراخواننده!!)درستون مخصوص«الوسلام»ازنوشتن
درروزنامه محروم شدم.

«موسوی خوئینی»:نوشت:«هرچندکه آن مطلب موردتأئیدمدیریت سلام نبودوبه همین
جهت نویسنده وتهیه کننده آن برای همیشه ازنوشتن درسلام محروم شد،ولی خالی
از نکات مفید هم نبود»!

روزنامه سلام بعدازظهر16تیرتعطیل ومن بعدازظهر17تیر78بازداشت[12]وزندانی
شدم؛و وقتی پس ازدوماه اززندان آزادشدم،انجمن صنفی روزنامه نگارانکه برای
پرستیژبی طرفی برای همه روزنامه نگاران–حتی برای نشریه هایی مثل
شلمچه-(که من آنهارا روزنامه نگارنمی دانم)چنانچه مشکلی پیش می
آمدفورااطلاعیه وبیانیه صادرمی کرد،اما درارتباط بامن سکوت
اختیارکرد؟ودرپاسخ به اعتراض من گفته شدکه جرم شمامطبوعاتی نبود![13]

این درحالی است که ایشان بایستی پاسخ می دادکه ازکجامی دانست من جرمم
مطبوعاتی نبود؟والبته وقتی پس ازچهارسال دردادگاه ویژه روحانیت،توسط علی
رازینی محاکمه شدم،جرم من نوشتن درمطبوعات بود.دررأی حکم دادگاه ویژه
روحانیت[14] نوشته شده بود:

«هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام مستعار اعتراف
نمود.وی در نوشته های خودمطالبی علیه نظام جمهوری اسلامی را درج کرده
است»

در پایان درذیل فقط به برخی ازنمونه هایی ازاین هماهنگی وبذل توجه به یک
زندانی که فقط جرمش نوشتن بود اشاره می کنم:

-وقتی اززندان آزادشدم وموقع تسویه حساب با روزنامه شد،آن مبلغ
40هزارتومانی راکه به خانواده ام درزمان بازداشت کمک کرده بودندراهم پس
گرفتند!

-درروزخبرنگارانجمن صنفی روزنامه نگاران مراسمی برپاکرده بودکه من
نیزدراعتراض به وضعیتی که پس ازآزادی اززندان برایم رقم زده
بودندپلاکاردی چسبانده وکتاب تازه چاپ شده ام«حرفهای زدنی ونوشته های
نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه نگاراصلاح طلب مسافرکش راهم درمعرض فروش
گذاشتم.درهمان روزدرجلوی چشم من خبرنگار(نماینده رادیوبی.بی.سی
درتهران)باانصافعلی هدایت(ازهمکارانم درروزنامه سلام) مصاحبه کردو ایشان
درارتباط باوضعیتی که من داشتم،نامی ازمن بردودرباره من سخن گفت،واتفاقا
شب ازرادیوآنراشنیدم.واین درحالی بودکه خبرنگاربی.بی.سی می توانست همان
لحظه باخودم مصاحبه کندوشرح ووضع خودم،صحیح ترش رااززبان خودم بشنود!

-وهمانطورکه بخاطرهمین هماهنگی محترمانه باوزارت فخیمه اطلاعات است که من
پس ازتعطیلی روزنامه سلام شغل ثابت مطبوعاتی نداشتم وباوجودمطبوعات
ونشریات رنگارنگی که مثل قارچ می رویند،12سال است که بیکاری منقطع و
ممتدی که همراه با دربدری و فقر و خانه نشینی بوده است را تجربه می
کنم.

محمد شوری (نویسنده وروزنامه نگار) /15تیر90

1-رجوع شود به کتاب خاطرات سیاسی محمدی ری شهری.

2-بخوانید یادداشت اینجانب باعنوان:«وزیراطلاعاتی که نقش وزیربازی می کند».

3-رجوع شود به یادداشتی از اینجانب باعنوان:«1سال مبارزه،7سال تجربه،25
سال زندان!» و یادداشت «عاقبت زین نردبان افتادنیست».

4-هم چنین رجوع شود به دیگر یادداشتها از روزنامه سلام:«16تیر78؛آخرین
روز کاری در روزنامه سلام» و «خداحافظ سلام».

5-روزنامه سلام3خرداد1377ص5

6-همانطور که مجله ایشان حاضرنشد کتاب سه جلدی «همه حرف خدا»اثر اینجانب
را معرفی کند.

و همانطورکه دیگر روزنامه ها:آفتاب یزد،آرمان،شرق،و اطلاعات آقای دعایی
باوجوددریافت کتاب ازسوی اینجانب حاضربه معرفی آن نشدند.همانطور که پس
ازآزادی اززندان دراین12سال فقط برای من کار مطبوعاتی نبود،واین درحالی
بود که باتوجه به شناختی که ازکاردروزنامه سلام داشتم،آنهاباهمان رانتی
که برخی منکرش هستند علاوه برشاغل بودن درجاهای دیگربرای خودراسااقدام به
انتشارروزنامه ونشریه های دیگرکردند.وهمانطورکه پس از آزادی اززندان
هرمطبوعه ای که چندیادداشت(آنهم بااسم مستعارازمن درج کرد)زودوهماهنگ
ازادامه همکاری سرباززدو یاروزنامه ونشریه شان تعطیل شد؟!ازنکات جالب
یکی از این تعطیلی هااین است که وقتی خواستم به روزنامه بیان(که قبلامجله
بود)بروم«عباس عبدی»به من گفت: برای چه می روی؟ این روزنامه چندوقت
دیگرتعطیل خواهدشد،البته من رفتم؛وروزنامه هم تعطیل شد!؟

7-رجوع شود به گزارش اینجانب درروزنامه صبح امروز باعنوان:«پنچ بعلاوه
چند؟!»مورخ9دی 77 و نیز یادداشت «خلق بحران برای استعفای سوم» در
نشریه هفته نامه آبان سال اول شماره 32

8-بخوانید نامه آیت الله العظمی منتظری به سیدمحمد خاتمی.

9-رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«یبوست سیاسی«مُسهل».و«نُشادر»

10-مثلابعضی ازافرادروزنامه سلام ودنباله هایش،رادیووتلویزیونهای خارجی
مثل«بی.بی.سی»و «رادیوفردا» راقبضه وکارشناس آنجاشده اند!ولذامصاحبه
کننده ومصاحبه شونده هم معلوم است!

وبرای همین است که همیشه هم همین این آقایان هستندکه در بازار بورس
سیاست همواره روی ویترین و مانیتور اخبارحضور دارند وهستند!



11-نگاه کنید به یادداشت:«رفتگرسیاست»و«قحطالرجال».

12-روزنامه خرداد،19تیر،صفحه اول،خبردستگیری مرا درج کرده است.

13-رجوع کنید به وب سایت رجبعلی مزروعی (متولد مهرماه)-رئیس دائمی انجمن
صنفی روزنامه نگاران-در قسمت نظرات درذیل یاداشت ایشان باعنوان
وقاحت...».

و این درحالی است که وقتی یک شب باصطلاح مسئول شیفت شب روزنامه«مراد
ویسی» بخاطر انتشار نامه سعید امامی باصطلاح بازدداشت(والبته ازنظرمن وی
به شیفت شب درمحل کاراصلی اش رفت!)چه سروصدایی به کمک همان رانتی که
ایشان ودوستانش منکرآن هستند،بعد از این بپاکردند،که یکی از آن این است
که وی هم کنون در رادیو فردا استخدام و کارشناس مسائل ایران شده است!؟

14-گفتنی است من هیچگاه روحانی نبوده و نیستم و نخواهم بود
!




* * * * * ** * * * * * * * * *

Wednesday, July 6, 2011

روزنامه سلام،سلام!1

روزنامه سلام،سلام!


درسالگردتعطیلی روزنامه سلام،به پردازش بخش دیگری ازخاطراتم درسلام میپردازم. خاطراتی که خود می تواند بخشی از تاریخ سیاسی معاصر نیز باشد.

یک روزنامه نگاروظیفه اش کنکاش وجستجوبرای بیان و انتشارحقایق و وقایع همانطور که هست،است؛نه آنکه درجهت منافع،باسفسطه ومغلطه،به فریب خلق الله بپردازد.

وقتی پس از16ماه بلاتکلیفی،که8ماهش درانفرادی گذشت و8ماه هم دراعتراض بلا انقطاع روزه بودم،سرانجام دراسفندماه سال1366دریک دادگاه سرپایی وچنددقیقه ای توسط«محسنی اژه ای»-که آنموقع درمقام بازپرس وزارت اطلاعات بود،محاکمه شدم، وتازمانی که کتاب خاطرات سیاسی وزیراسبق وزارت اطلاعات(محمدی ری شهری) چاپ شد،نمی دانستم،به چندسال محکوم شده ام!؟[1]

تیم محسنی اژه ای ازهمان ابتدای تأسیس وزارت اطلاعات تاالان هم حضوردارد.وخودوی پی درپی ارتقاء مقام پیداکردوچون عالیجناب خاکستری درحاشیه قرارگرفت که فحش خورهم نباشدوالبته گاهی هم به عنوان یک شخصیت منصف،ازاونیزیادی بشود،وعنقریب است که رئیس بعدی قوه قضائیه هم ایشان باشد![2]

درروزهای پایانی سال1366بدلیل بیماری تورم ناحیه گردن درزندان،باهماهنگی بستگان و مسئولین زندان،قرارشدمرخصی داده شودتاخارج اززندان معالجه شوم.

من دربیمارستان سوم شعبان تهران،توسط دکترعلی اصغردوست(جراج فک،گردن ومغز، گوش وحلق وبینی)به زیرتیغ جراحی رفتم ووقتی خواستم به زندان برگردم،گفتند: آزادی!؟![3]

ازآنزمان تاتأسیس روزنامه سلام(به غیرازیک سالی که6ماهش درادامه معالجه مجبور بودم هرروزیک آمپول بزنم ومقداری هم قرص بخورم)بکارهای مختلفی خودم رامشغول کردم؛ازجمله دستفروشی ومسافرکشی؛تاآنکه فرم استخدام کارمندوخبرنگاردرروزنامه سلام را درروزنامه کیهان خواندم.

ازنظرمن این فرم نیزهمچون فرم استخدام های دولتی فرمالیته بود،چون دراستخدام های دولتی غالبابابرنامه ازپیش چیده شده فردموردنظراستخدام می شود؛ووقتی به روزنامه آمدم معلوم بودکه افراد گلچین شده اند.وآنها از پیش هم اطلاعاتی از من داشتند و هم مرا می شناختند وبرای همین هم همان روز فعالیتم را شروع کردم.[4]

اولین دیدارم باآقای سعیدحجاریان(ازمعاونین مستعفی آقای ری شهری دروزارت اطلاعات) بود.اونخست مرابه سرویس سیاسی بردتاباآقای ابراهیم اصغزاده(سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام)آشناکرده وفعالیت خودراازهمانجاشروع کنم،اماچون وی نبود!مرابه آقای اکبر اعلمی(که آنزمان مسئول سرویس گزارش و گزینش روزنامه بود)معرفی کرد.برخلاف آن دو که ازپیش آنهاراتاحدودی می شناختم،ازوی هیچ شناختی نداشتم.واتفاقااو ازمیان اعضای اصلی روزنامه،ازافراد انگشت شماری بودکه اخلاق سیاسی درکاررارعایت می کردو ازهر وسیله ای برای رسیدن به هدف سودنمی جست!او هرچند-البته ازنظرمن-کمی مغرور به نظرمی رسید،اماانسانی خوشفکرومستقل وبدون هیچ وابستگی بود.مرزکشی سیاسی اونیزازهمان ابتدادرروزنامه سلام آشکارشدوخیلی زودهم ازآنجارفت والبته این مرزکشی هم اکنون نیزادامه داردوایشان بااصلاح طلبان حکومتی سازش کوک نمی شود.امابااینحال آنزمان وی هروقت اراده می کردبه روزنامه می آمدومطالبش راهم چاپ.

من درسرویس گزارش ازهمان پیش شماره روزنامه مشغول شده بودم که ازحاجی آقا موسوی خوئینی برایم پیغام آوردندکه نبایددرروزنامه کارکنم والبته بعدازچندروزدوباره پیام آورده شدکه می توانم کارکنم به شرط آنکه فقط فعالیت اجرایی داشته باشم و نوشته ای ازمن چاپ نشود.البته این رفتن و آمدن دوباره یک تاکتیک وحرکتی فرمالیته بود تااینکه به من تحمیل کنندکه نمی توانم بنویسم.اماازآنجاکه حرف وعمل آنهادردمکراسی خواهی وبی طرفی وآزادیخواهی بایدشامل افرادخودنیزمی شد-خصوصابازمرمه های انتخابات ریاست جمهوری-لذااین اجازه رایافتم که گزارشهایی بدون نام وبعدهابانام اصلی و مستعاردرروزنامه منتشرکنم.

من اززمان تأسیس تاتعطیلی روزنامه مسئولیت رسمی و کاری ام اداره کردن حروفچینی وتصحیح،ودریافت و توزیع اخباراز ورودی های فاکس وتلکس خبرگزاری هابود.امابااین وجود وباباتمام فشاروحساسیتی که ازهمه جهت روی من بود،بازتوانستم درآن ایام تازمان تا دستگیری(17اتیر78)،نزدیک به50یادداشت،مقاله وگزارش فقط درروزنامه سلام بنویسم.

این روندادامه داشت تاآنکه وقتی سالگرددوم خرداد76شد،گزارش«دوم خرداد؛انقلاب در انقلاب»[5]رانوشتم.این گزارش باعث شدتامجبورشوم مطالب بعدی رابانام مستعاربنویسم واین اجبارومحرومیت ازکارمطبوعاتی بطورزنجیره ای درروزنامه های زنجیره ای تابعداززندان هم ادامه داشت.

«لطف الله میثمی»در سرمقاله مجله چشم انداز(ش67)می نویسد:«پس ازتوقیف نشریه راه مجاهد در سال 1372توسط آقای روح الله حسینیان دادستان دادگاه ویژه،من و دوستان برخوردهایی با وزارت اطلاعات داشتیم.یکی از معاونان آقای فلاحیان می گفت جوهر و اصل نظام جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات است،چرا که هرکس بخواهد وکیل یا وزیر شود،حزبی یا روزنامه ای دایر کند و یا هرکس بخواهد رئیس جمهور شود با این وزارتخانه سروکار خواهد داشت و درهمین راستا توصیه می کرد که نشریه راه مجاهد نیز با وزارتخانه هماهنگ باشد...»[6]

من درکتاب:«حرفهای زدنی و نوشته های نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه نگاراصلاح طلب مسافرکش»ص33نوشتم:

«اینکه چراسلام تعطیل شدوآیاصرفابه خاطرچاپ نامه ای محرمانه ازسعیدامامی(معاون وزیروقت اطلاعات)بودیااینکه تاریخ مصرف آن نیزبه سرآمده بود؟!خودحکایت مفصل وقابل تأملی داردکه به جای دیگری و در وقت دیگر آنر اباید موکول کرد».

ازنظرمن وخیلی ها،استفاده آقای خاتمی ازهمان مدیران اسبق و آزموده شده ها،و نیز بیش ازحدمماشات کردن وعقب نشینی از روندی که برایش ترتیب می دادند،[7] و عدم استفاده بهینه از آرای بالای خود[8] سبب ورشکستگی شد!

ویکی دیگرازدلایلش هم این بودکه باآغازدوران ریاست جمهوری آقای خاتمی،اکثر نیروهای روزنامه مسئولیت هایی(اعم ازدولتی وغیر دولتی)بدست آورده بودند،ودرحال تجمیع و تکمیل و تقویت رانت بدست آورده،بودند.

یادم هست یک روزدرتحریریه روزنامه به آقای محسن میردامادی گفتم:آقای خاتمی اگربخواهد موفق باشدبایدبه دنبال اصلاحات باشد،ولازمه آن،اصلاحات اقتصادی است! تا آنروزیادنداشتم که درعرصه مطبوعات،هنوزکلمه اصلاحات واصلاح طلبی مُدشده باشد.

ایشان درپاسخ گفتند:درست است اینکار را هم می کنیم!

اماظاهرابرخی ازآنهاعجله داشتندکه اصلاحات اقتصادی راابتداازخودشروع کنند!!؟مخصوصا کسانی که خیلی دیرآمده بودندوعجله هم داشتندکه زودهم بروند!والبته همیشه هم ادعامی کنندکه ازهیچ رانتی استفاده نکرده ونمی کنند...!

بی گمان درورای وضعیتی که دردوم خرداد 76 بوجود آمد،مسائل پنهان دیگری هم بودکه تئوریسنهادرحال انجام وهدایت آن بودند،تاانقلاب دچارفروپاشی همچون نظام شوروی سابق نشودواین نوع رویکرد ناگزیر بود! [9]

بایدتاکیدکنم که بخش مهمی ازنیروهای باصطلاح اصلاح طلب خوددروضع موجودسهیم بودند.لذابرای همین هم هست که دوست ندارنددرمورددهه60ووضعیت زندانها،دادگاهها و مصاحبه های تلویزیونی و شکنجه واعدامهای آن دوره زیاد کنکاش شود ویامورد پرسش واقعی وکلیدی قرار گیرند!

برای همین هم هست که باشانتاژوبدست آوردن«قدرت رانتی»که از ناحیه سالها حکومت کردن و دراختیار داشتن نهادهای اطلاعاتی وامنیتی بدست آورده اند،سعی دارنددرداخل و خارج[10]ازایران برای خلق الله چنان وانمودکنندکه قهرمانان وپیشمرگان ملت هستندکه البته همیشه هم در قرنطیه!هستند و مرگ و میر در اعتصاب غذا و حبس انفرادی و شکنجه و ممنوع الخروجیش هم البته فقط برای کسانی است که هیچگاه درعرصه مدیریت نبوده و یا در قدرت سهیم نبوده اند!؟

وانگارنه انگارکه مثلاافرادی هم مثل«محمدی ری شهری»،«موسوی»ها!«مجید انصاری»، «علی ربیعی»و «احمدپورنجاتی»ها ومانندآنهم بوده اند...

و یا با بالا آوردن افراد دست چندم خود مثل«احمدی نژاد»درعرصه مدیریت،و پنهان شدن در پشت سرآنها،هم تحمیل کنندکه دراین مملکت قحط الرجال است و هم وبرای خود حکم برائت بنویسند![11]

من درتاریخ20آبان1337به خاطرنوشتن گزارشی باعنوان«خط قرمز»توسط مدیرمسئول و درپاسخ به یک پرسش(ظاهراخواننده!!)درستون مخصوص«الوسلام»ازنوشتن درروزنامه محروم شدم.

«موسوی خوئینی»:نوشت:«هرچندکه آن مطلب موردتأئیدمدیریت سلام نبودوبه همین جهت نویسنده وتهیه کننده آن برای همیشه ازنوشتن درسلام محروم شد،ولی خالی از نکات مفید هم نبود»!

روزنامه سلام بعدازظهر16تیرتعطیل ومن بعدازظهر17تیر78بازداشت[12]وزندانی شدم؛و وقتی پس ازدوماه اززندان آزادشدم،انجمن صنفی روزنامه نگارانکه برای پرستیژبی طرفی برای همه روزنامه نگاران–حتی برای نشریه هایی مثل شلمچه-(که من آنهارا روزنامه نگارنمی دانم)چنانچه مشکلی پیش می آمدفورااطلاعیه وبیانیه صادرمی کرد،اما درارتباط بامن سکوت اختیارکرد؟ودرپاسخ به اعتراض من گفته شدکه جرم شمامطبوعاتی نبود![13]

این درحالی است که ایشان بایستی پاسخ می دادکه ازکجامی دانست من جرمم مطبوعاتی نبود؟والبته وقتی پس ازچهارسال دردادگاه ویژه روحانیت،توسط علی رازینی محاکمه شدم،جرم من نوشتن درمطبوعات بود.دررأی حکم دادگاه ویژه روحانیت[14] نوشته شده بود:

«هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام مستعار اعتراف نمود.وی در نوشته های خودمطالبی علیه نظام جمهوری اسلامی را درج کرده است»

در پایان درذیل فقط به برخی ازنمونه هایی ازاین هماهنگی وبذل توجه به یک زندانی که فقط جرمش نوشتن بود اشاره می کنم:

-وقتی اززندان آزادشدم وموقع تسویه حساب با روزنامه شد،آن مبلغ 40هزارتومانی راکه به خانواده ام درزمان بازداشت کمک کرده بودندراهم پس گرفتند!

-درروزخبرنگارانجمن صنفی روزنامه نگاران مراسمی برپاکرده بودکه من نیزدراعتراض به وضعیتی که پس ازآزادی اززندان برایم رقم زده بودندپلاکاردی چسبانده وکتاب تازه چاپ شده ام«حرفهای زدنی ونوشته های نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه نگاراصلاح طلب مسافرکش راهم درمعرض فروش گذاشتم.درهمان روزدرجلوی چشم من خبرنگار(نماینده رادیوبی.بی.سی درتهران)باانصافعلی هدایت(ازهمکارانم درروزنامه سلام) مصاحبه کردو ایشان درارتباط باوضعیتی که من داشتم،نامی ازمن بردودرباره من سخن گفت،واتفاقا شب ازرادیوآنراشنیدم.واین درحالی بودکه خبرنگاربی.بی.سی می توانست همان لحظه باخودم مصاحبه کندوشرح ووضع خودم،صحیح ترش رااززبان خودم بشنود!

-وهمانطورکه بخاطرهمین هماهنگی محترمانه باوزارت فخیمه اطلاعات است که من پس ازتعطیلی روزنامه سلام شغل ثابت مطبوعاتی نداشتم وباوجودمطبوعات ونشریات رنگارنگی که مثل قارچ می رویند،12سال است که بیکاری منقطع و ممتدی که همراه با دربدری و فقر و خانه نشینی بوده است را تجربه می کنم.

محمد شوری (نویسنده وروزنامه نگار) /15تیر90



1-رجوع شود به کتاب خاطرات سیاسی محمدی ری شهری.

2-بخوانید یادداشت اینجانب باعنوان:«وزیراطلاعاتی که نقش وزیربازی می کند».

3-رجوع شود به یادداشتی از اینجانب باعنوان:«1سال مبارزه،7سال تجربه،25 سال زندان!» و یادداشت «عاقبت زین نردبان افتادنیست».

4-هم چنین رجوع شود به دیگر یادداشتها از روزنامه سلام:«16تیر78؛آخرین روز کاری در روزنامه سلام» و «خداحافظ سلام».

5-روزنامه سلام3خرداد1377ص5

6-همانطور که مجله ایشان حاضرنشد کتاب سه جلدی «همه حرف خدا»اثر اینجانب را معرفی کند.

و همانطورکه دیگر روزنامه ها:آفتاب یزد،آرمان،شرق،و اطلاعات آقای دعایی باوجوددریافت کتاب ازسوی اینجانب حاضربه معرفی آن نشدند.همانطور که پس ازآزادی اززندان دراین12سال فقط برای من کار مطبوعاتی نبود،واین درحالی بود که باتوجه به شناختی که ازکاردروزنامه سلام داشتم،آنهاباهمان رانتی که برخی منکرش هستند علاوه برشاغل بودن درجاهای دیگربرای خودراسااقدام به انتشارروزنامه ونشریه های دیگرکردند.وهمانطورکه پس از آزادی اززندان هرمطبوعه ای که چندیادداشت(آنهم بااسم مستعارازمن درج کرد)زودوهماهنگ ازادامه همکاری سرباززدو یاروزنامه ونشریه شان تعطیل شد؟!ازنکات جالب یکی از این تعطیلی هااین است که وقتی خواستم به روزنامه بیان(که قبلامجله بود)بروم«عباس عبدی»به من گفت: برای چه می روی؟ این روزنامه چندوقت دیگرتعطیل خواهدشد،البته من رفتم؛وروزنامه هم تعطیل شد!؟

7-رجوع شود به گزارش اینجانب درروزنامه صبح امروز باعنوان:«پنچ بعلاوه چند؟!»مورخ و نیز یادداشت «خلق بحران برای استعفای سوم» در نشریه هفته نامه آبان سال شماره

8-بخوانید نامه آیت الله العظمی منتظری به سیدمحمد خاتمی.

9-رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«یبوست سیاسی«مُسهل».و«نُشادر»

10-مثلابعضی ازافرادروزنامه سلام ودنباله هایش،رادیووتلویزیونهای خارجی مثل«بی.بی.سی»و «رادیوفردا» راقبضه وکارشناس آنجاشده اند!ولذامصاحبه کننده ومصاحبه شونده هم معلوم است!

وبرای همین است که همیشه هم همین این آقایان هستندکه در بازار بورس سیاست همواره روی ویترین و مانیتور اخبارحضور دارند وهستند!

11-نگاه کنید به یادداشت:«رفتگرسیاست»و«قحطالرجال».

12-روزنامه خرداد،19تیر،صفحه اول،خبردستگیری مرا درج کرده است.

13-رجوع کنید به وب سایت رجبعلی مزروعی (متولد مهرماه)-رئیس دائمی انجمن صنفی روزنامه نگاران-در قسمت نظرات درذیل یاداشت ایشان باعنوان وقاحت...».

و این درحالی است که وقتی یک شب باصطلاح مسئول شیفت شب روزنامه«مراد ویسی» بخاطر انتشار نامه سعید امامی باصطلاح بازدداشت(والبته ازنظرمن وی به شیفت شب درمحل کاراصلی اش رفت!)چه سروصدایی به کمک همان رانتی که ایشان ودوستانش منکرآن هستند،بعد از این بپاکردند،که یکی از آن این است که وی هم کنون در رادیو فردا استخدام و کارشناس مسائل ایران شده است!؟

14-گفتنی است من هیچگاه روحانی نبوده و نیستم و نخواهم بود!

İranın siyasi qoroluşu və Vilayəti Fəqihin rolu








İranın Əsas Qanununa gora, siyasi quruluş və orda qərarların nəcor alınmasin anlamaq, maraqlı və onəm daşiyən movzudor. İranın siyasi sistiminin başında “Vilayəti Fəqih” ya ali ruhani gəlir. Ali ruhaninin, siyasi və dini lider kimi rolo var ki indilikdə Ayətolla Seyid Əli Xameneyinin ixtiyarındadır. Vilayəti Fəqih, Əsasi Qanuna gora, İranda, hər şeydəm ostondor. Tamam hakimiyyət qovvələri, iqtisadiyyat, ictimaiyyat, hətta adamlarin xosusi əlaqələridə onon hokmo və nizarəti altındadır.


Teoridə, onon qodrəti o qədərdi ki əyər istərsə, dinin ən vacib əmalinda qaldıra bilər. Ohalda, insanların malı-darayatı, canı və namosu onon iznindədir və o ər-arvadları bir birlərinə haram edəbilər. Tamam hakimiyyət qovvələrinin ixtiyari ono əlindədir. Ocor ki şah dovrondən sonra, həmən ixtiyarlar əsasına, Ayətollah Xomeyni, İranın birinci xalq tərəfindən seçilmiş prizidenti: Əbolhəsən Bənisədri, işdən atdi və onon yerinə ozonə tabe olan birisin gətirdi.


Əsasi Qanunda Vilayətı (Vəliyyi) Fəqihə verilən qodrət, İran xalqının tarixində heç bir şaha belə verilməmişdi və sabiqəsizdi. Bu motləq qodrət, ordan qaynır ki İslam dinində və Şiyə məzhəbində, İnsanların canı və mal darayatı və habelə, hokumət, Allaha ayitdir. Allahdir ki hokuməti oz rəsullarına hedyə edir. Rəsullarından sonar da hokuməti 12 Siyə imamına verir.


Çiyə inanır ki bu gonədək 11 imam gəlib, gediblər. 12ci imam ğayibdir. Şiyənin fikrinə gora, onon ğeybət dovrondə, hokumət qormaq olmaz və hər hokumət ki qorola, kokdən batildir.


Ayətollah Ruhollah Musəvi (Xomeyni) bu məsələni çozməyə çalışdı və “Vilayəti Fəqih” onvanında tioriylən, bir kitab yazdı. Vilayəti Fəqih kitabında, iddia etdi ki 12nci imamin ğeybət zamanında, İslam dininin ali Ayətollahları ki 12 imamım nayibləri tanınırlar, onon adına, hokumət qora bilərlər. Bu hokumət, siyasəti ələ ala bilər və ictimanı idarə edə bilər. Hətta coma namazıda bərpa olabılər. Niyə ki Şiyə dinində, coma namazın, allahın rəsulu və imamlarin iznilən bərpa etmək olar.


Çon allahin və ondan dolayı allahın rəsullarının və İmamların insanlar və ictima ustundə tam qodrəti var və xalq, məhz, onların əmrinə tabe olmalıdılar, Vəliyyi Fəqihində həmən yeri var.


Bunlan belə, Əsasi Qanunu yazanlar, ona bir neçə şərt voroblar. O cəmlədən, Vəliyi Fəqihi bir Rəhbər Motəxəssislərinin Şurasının Məclisinin (Şurayi Xobregani Rəhbəri Məclisi) seçməsi nəzərdə alınıb. Amma sonralar, Əsasi Qanunu əvəz edib və Vilayəti Fəqihi, “Vilayəti Motləqi Fəqihə ” çevirdilər ki onon qodrətinin həddi mərzi yoxdu. Bu Rəhbərin Motəxəssislər Şurasi Məclisi, Ayətollah Xomeyninin olomondən sonra, sonku dini lideri: Ayətollah Seyyid Əli Xameneyi-ni seçməlidi. Həmən çura hər ildə iki iclas keçirməlidir ki gorə, əcəba, Motləq Faqih, liderlik şərayitinə malikdirmi?


Bu məclisin ozvoləri “Ayətollah” olmalıdılar. Onlari, xalq seçməlidir amma əvvəldə onlari bir ayrı Şura seçib və xalqa gostərməlidi. Niyə ki Vilayəti Fəqih tiorisində, xalq bir sağır uşaq kimidir ki ozo oz səlahiyyətin doşonəbilməz. Gərək ki ona bir kəbir adamlar, yol bacanı gostərsinlər. İranın Əsasi Qanununda, bu kəbir adamlar bir organ ya həmən Şurayı Nigəhban ya Əsasi Qanunun Alı Nizarət Şurasında ictima ediblır.


Şurayi Nigəhban ya Əsasi Qanunun Alı Nizarət Şurası, Vəliyyi Fəqihdən sonra, ən yoksək qodrət və gocə məlikdir. O şuranın 12 ozvo var. Onların 6 sın Vəliyyi Fəqih mostəqim qondarır. Qalan 6 digər ozvoləridə, lider qondarmış Ədliyyənin Rəyisi seçib və İran parlımentinə möərrifi etməlidir.


Həqiyqətdə, Ədliyyənin rəyisidə, alı liderinən səlah məşvərətdən sonra, o 6 nəfəri moərrifi idir, və beləliklən, Şurayi Nigəhban ya Əsasi Qanunun Alı Nizarət Şurasının ozvolərinin hamısın, Vəliyyi Fəqih qondarır və xalqin onları seçimində, heş rolo yoxdor.


Bonlardan əlavə, bir daha diygər “Şura” var. Bu şuranın İran İslam Comhoriyətinin birinci yazılmış Əsasi Qanununda yeri yoxodo. Ayətollah Xomeyninin omronon son aylarında, Əsasi Qanunu deyişdilər və orda bir yeni Şuraya da yer aşdılar: “Nizamın Məsləhətin Təşxis Verən Şura” (Hakimiyyətin Məsləhət Şurası) adlandırdılar.


Bu şuranın üzvolərinin tedadı, bılli deyil. Necə ki onon üzvolərində, İran xalqı seçmir. Bəlkə onon tamam-kamal ixtiyaratı Vəliyyi Fəqihin əlindədir. Bu şuranın icra işlərində, heş dixaləti yoxdo. Sadəcə, İranın kolli siyasətlərin bəhs edib və Vəliyyi fəqihə fikir və məşvərət verməlidir amma Vəliyyi Fəqih oların fikirlərin rəd edib və gorməmiş tutabilər.


Rəhbər adı çəkilən Şurayi Nigəhban vasitəsiylən İranın tamam siyasi və iqtisadiyyatını kontorol edir ki heşkim onon moxalifətində, iş ostonə yol tapmasın. Eyni halda ki İranin seciminin hamısı bir adamın əlindıdir, Əsasi Qanun yazanlar, çalışıblar ki İranda kilasik uç qovvəni yaratsınlar ki bir birlərindəndə mostəqil olsonlar. Bu uç qovvə: Perezident və onon kabineti (Devlət ya İcra Qovvəsi), İslami Şura Məclisi (Parlıman) və Həkəmiyyət Qovvəsi (Ədliyyə). Əsasi Qanuna gora, bu uç qovvələr, bir birlərinin işlərində dixalər edəbilməzlər.


Əsası Qanunda deyilir ki Vəliyyi Fəqihdən sonra, İranın ali məqamı, perezident (Comhur Rəyisi) dir. Perezidenti, xalq seçməlidir amma çon xalq sağırdır, Nigəhban Şurası bir soro namizədlərdən, 3-4on seçir və xalqa təklif verir ki onlardan birin seçsinlər. Əyər onlardan başqasına səs versələr, onların səsləri yanır və sayılırmır.


Seçilən perezident, ozonə həmkarlar ya vəzirlər seçməlidir amma bir sonnət olaraq, Vəliyyi Fəqihin fikrin və təsdiqin - nazirlərin namizədlərinə gora - almalıdir. Sonra kabinət ozvolərinə, parliament, Etimad səsi verməlidi.


İranda ikinci onəmli və qodrətli qovvə, Ədliyyədir. Ədliyyənin Başqan ya Rəyisin, Vıliyyi Fəqih seçir və Mənsüb edir. Xalqın ya parlımanın ono seçməkdə, əbəda rolo yoxdo. Amma Ədliyyənin bir nazırı var ki heş qodrəti yoxdo. Sadəcə, illik bodcanı və parlımana gondərilən layihələri, devlətə və parlımana aparır.


Uçonco qovvə, hamısından zıyifdi, İslami Şura Məclisidi. Bu şuranın 290 özvö var ki İran xalqı tərəfindən seçilməlidilər amma çon xalq sağırdılar, məsəln on min nəfərin içindən, Nigəhban Şurası, məsəla 1000 nəfəri srçir və sonra onları xalqın ixtiyarında qoyor ta xalq 290 nəfəri seçsin.


İranın İslami İnqilabından sonra, bu idiolojik sistimin Əsasi Qanunun yazılmasında, tamam İranın siyasi partiyalərı, goropları və xalqlari, iştirak etmişdilər və İran- Azərbaycanının liderləri və xalqından sonar, heş kim onlan moxalifət etmədi. Təkcə İranın Azərbaycan xalqı, o edeolojik sistimi “Molla”, “Əmmamə” və “Dinçilər” diktatorloğo adlandırdılar və ona boyon əymədilər. Ona gorada, İranın siyasi və mobariz qovvələri, Azərbaycandan himayət etmədilər və ono, tək qoydolar. Oda səbəb oldo ta Vilayəti Fəqihin zoro, Azərbaycan xalqına çatsın və Onların ziyalı və dictator ziddi olan Ayətollahi: Seyyid Kazim Şəriyətmədari adlim dini lider və Moctehidi totdolar və tilviziyada təhqir etdilər. Sonrada, Ayətollah Şəriyətmədarinin siyasi partiyasınin: “İranın Mosəlman Xalqının Partiyasınin” liderlərinin bir tedadın edam etdilər və İslam Comhoriyyətinin siyası və Vilayəti Faqih əsaslı idiyalojo qoroloşo, bir az moxalifıtinən, bərpa oldo.



* * * * * * * * *

آیا برای استقلال مملکت‌هایمان از ایران آماده‌ایم؟

  آیا برای استقلال مملکت‌هایمان از ایران آماده‌ایم؟ اسرائسل تا کنون حدود 9 ژنرال و فرمانده ارشد سپاه را بقتل رسانده است. ایران با حملان موشک...