Tuesday, August 6, 2013

نهضت اعتصاب غذای عمومی برای کسب حقوق ملت آذربایجان راه بیندازیم






انصافعلی هدایت گوناز تی وی


عزیز پورولی؛ فعال مدنیسیاسی که در زندان مرکزی تبریز در بند اسارت است، در حمایت ازاعتصاب غذای پنج زندانی سیاسی آذربایجان؛ محمود فضلی، بهبود قلیزاده، لطیف حسنی، آیت مهر علی بیگلو و شهرام رادمهر دست به اعتصاب غذا زداعتصاب غذای این فرزند آذربایجان از زندان تبریز آغاز شد ولی زندان های "اوینتهران و زندان"شهریار کرجهم با مزه و طعم اراده پولادین فرزندان تبریز و آذربایجان آشنا شدند.
من هم این تجربه را داشتم و می دانم 24 روز اعتصاب غذا یعنی چه و از تاثیرات منفی اعتصاب غذا بر سلامتی جسم، روح و روان انسان ها آگاهم.

وقتی نامه ای نوشته و تمامی مردم آذربایجان و فعالان حقوق بشری ایران و جهانیان را از نیت و قصد خودم آگاه کردم، می خواستم همه مبارزان راه آزادی با من هم صدا شوند و نهضت اعتصاب عمومی راه بیندازیم تا به اهداف آذربایجان و نه اهداف من، دست یابیم اما تنها ماندمهم در زندان تنها ماندم و هم در جامعهکسی، همصدای من نشد و در اعتصاب غذا به من نپیوست.

اکنون این مردان وطن، تنها سرمایه انسانی خود: "جانشانرا در کف گرفته اند و به میدان آمده اندما مردم آذربایجان و روشنفکران این سرزمین در شنیدن صدای مبارزان خودمان، خیلی سهل انگاری می کنیمنباید بیش از این، سهل انگاری کرده و آنان را تنها بگذاریم.
مبارزه برای بدست آوردن حقوق مردم آذربایجان، تنها بر عهده یک یا چند نفر نیست و نباید هم باشداگر برای هدفی استراتژیک در راستای منافع آذربایجان و مردمش می جنگیم، باید از هر فرصت دوست ساخته یا دشمن تراشیده، جهت نیل به اهداف استراتژیک ملت تورک آذربایجان بهره برگیریم.

مدت هاست ما روشنفکران به خواست این فعالان سیاسی زندانی گوش نداده و پیام آنان را بگوش جان نشنیده ایمآن زندانیان با این گرسنگی شان از ما نمی خواهند که ستایششان کنیمآنان نمی خواهند قهرمان ما باشندپر چه قهرمانان ملی ما در این زمانه هستند.

آنان با به خطر انداختن جانشان، می خواهند ما را متحد کرده و در راستای منافع ملت آذربایجان به حرکت در آورند.

عزیز پورولی جلوتر از من تو، دریافته که آن تن چه می خواهندپورولی با آغاز اعتصاب غذای خود، به ندای مبارزه آنان پاسخی مناسب داده استاکنون نوبت دیگر زندانیان سیاسی و مدنی آذربایجان است تا آرامش را از دشمنان آذربایجان بگیرند و جهانیان را از خواب غفلت بیدار کنند.

به نطر می رسد، باید همه زندانیان سیاسی و مدنی و حتی زندانیان عادی آذربایجانی در حمایت از آنان از یک سو، خانواده های زندانیان اعتصاب غذا کرده از سوی دیگر به نهضت اعتصاب غذای آذربایجان بپیوندند.

فعالان سیاسی و مدنی آذربایجان هم بدنه این نهضت را تشکیل بدهند و دست به اعتصاب غذای عمومی و سمبلیک بزنند و همه با هم، دوش به دوش هم دشمن و حاکمیت را با عمل خود، در بحران سیاسی و مدنیفرو ببریم.

در این شرایط، همه از خود و حاکمیت سوال خواهند کرد که چرا مردم و فعالان سیاسی آذربایجان نه تنها در زندان ها بلکه در خانه ها، در خاک های تاریخی آذربایجان جنوبی و شمالی، در ایران، در ترکیه، در اروپا و آمریکا دست به اعتصاب غذا زده اند؟
در پاسخ به این سوال، خواست و حقوق ملت آذربایجان عریان خواهد شداز سطح به اوج و رسانه ها خواهد آمد و اراده ملت آذربایجان برای بدست آوردن حقوق خود، مانند رعد و برقی به رخ جهانیان خواهد درخشید.

در عین حالی که من هم به جمع کسانی پیوسته ام که با امضای طومارهایی از زندانیان اعتصاب غذا کرده می خواهیم تا به اعتصاب غذای خود پایان دهند و به این اقدام مهم احترام می گذارم اما همه ملت آذربایجان را برای حمایت از این فعالان سیاسی و تحت فشار قرار دادن حاکمیت و افکار عمومی جهانیان، به اعتصاب غذای سمبلیک و عمومی دعوت می کنم.

با نهضت اعتصاب غذای عمومی در همه گوشه و کنار جهان، صدای زندانیانمان و خواست ملت آذربایجان را به گوش جهانیان برسانیمبا پیوستن با این حرکتی که از زندان های ایران آغاز شده است، در جهت تحقق حقوق ملت آذربایجان حرکت کنیم.

سکوت و بی عملی امروزه ما، حرکت ملی را برای سال ها عقب نگه خواهد داشتبا اعتصاب غذای عمومی، خون تازه ای را به رگ های حرکت ملی ملت آذربایجان تزریق کنیم.


اعتصاب غذا های خود را در فیس بوک، در وبلاگ ها بنویسیمبه وب سایت ها بفرسستیمخبرهایمان را به رادیوها و تلویزیون ها برسانیمدر جلو سفارتخانه ها، کنسولگری ها، خواست هایمان را بنمایش بگذاریم.  







نسل تو خالی ایرانی - خطر در کمین آذربایجان




انصافعلی هدایت - گوناز تی وی




شصت و هفت (67 ) درصد جوانان ایرانی هدف روشنی برای زندگی و آینده خود ندارند و در نوعی بلاتکلیفی بسر می برند. این، نتیجه اصلی یافته های یک تحقیق علمی-اجتماعی در ایران است.

جوانان، چرخ تولید و تحرک همه جوامع بشری هستند. اگر جامعه ای نیروی جوان خود را از دست بدهد، در همه زمینه ها بازنده خواهد بود. آن جامعه نمی تواند در مقابل تهاجم خارجی مقاومت کند. اقتصادش فرو می پاشد. تولیدش از بین می رود و مانند پر کاهی در طوفان عمل می کند.

ایران جزو معدود کشورهایی است که جوانان آن در چنین گردابی به تله خود بافته حاکمیت افتاده و جوانان خود را از دست داده و آماده تسخیر توسط هر قوه خارجی یا داخلی اما انسجام یافته است.

آقای مجید ابهری؛ متخصص علوم رفتاری و آسیب شناسی اجتماعی، این یافته تحقیق خود را بیان کرده است. با آن که در ایران، آمار همه موضوع های اجتماعی نا درست و در عین حال، محرمانه است، می توان به گفته های این متخصص اعتماد کرد. چرا که او به داده های آماری استناد می کند که تیم علمی او تحقیق کرده و بدست آورده است.

به گفته آقای مجید ابهری: 67 درصد جوانان ایرانی هدف روشنی برای زندگی آینده خود ندارند و در نوعی بلاتکلیفی بسر می برند.

او این ارقام را با تحقیق در میان 8.740 دختر و پسر 17 تا 26 ساله شهرهای تهران، مشهد، اصفهان، رشت، زنجان و کرمانشاه بدست آورده است.

او در تحلیل این داده اطلاعاتی خود گفته است: جوانان نمی‌دانند چه می‌خواهند؟ هدفشان از تفریح و سرگرمی چیست؟ چه چیزهایی آن‌ها را خوشحال می‌کند؟

این متخصص علوم رفتاری و آسیب شناس اجتماعی افزوده است: این جوانان از هر فرایندی زود خسته شده و در پی موضوع دیگری می‌روند؟

می توان نتیجه گرفت که جوان ایرانی ثبات فکری و رفتاری ندارد و نمی توان بر روی او حساب و برنامه ریزی کرد.

همین موضوع نشان می دهد که تربیت و آموزش 34 ساله حاکمیت جمهوری اسلامی جوانان ایرانی را تهی از تفکر و انگیزه برای زنده ماندن کرده است. زندگی برای آنان جذابیتی ندارد. به تولید و ایجاد ثروت و علم نمی اندیشند. خانواده و اخلاق از بین رفته است و سنت های هزاران ساله پاسخ گوی نیازهای او نیست.

آقای ابهری در باره فاصله میان دو نسل از یک خانواده هم گفته است: این جوانان، گاهی به سراغ تلویزیون می‌روند. گاهی به سراغ ماهواره اما زمانی از هرگونه سرگرمی بیزار می‌شوند.
او تصریح کرده است: ۵۴ درصد از این افراد معتقدند که والدین آن‌ها، زبان آن‌ها را نمی‌فهمند و والدین آنان قصد دارند فرزندانشان به موضوعات مورد علاقه آن‌ها جلب شوند. در حالی که این والدین اصولا شرایط روحی و روانی فرزندان خود را درک نمی‌کنند و توقع دارند، جوانان مثل افراد میانسال و سالمند لباس بپوشند و آرایش و پیرایش کنند و رفتار کلی فرزندان مشابه با والدین باشد.

این یافته های علمی نشان می دهند که ارزش های اخلاقی و اجتماعی مورد توافق و پسند نسل جوان که با پدر و مادر خود هم زندگی می کند، متفاوت است.

آقای ابهری در سنجش شرایط استخراج شده از تحقیق خود گفته است: کار‌شناسان به این نتیجه رسیده اند که اگر شرایط جوانان جامعه به این شکل ادامه یابد، تا چند سال دیگر با جامعه جوان بی‌ هدف و فاقد تکیه‌ گاه روحی و رفتاری مواجه خواهیم شد.

ده ها میلیون جوان در ایران 17 تا 26 ساله هستند. اغلب آنان در سن تحصیل در مدرسه، دانشگاه، سربازی و ازدواج هستند. آنان باید پر از جنب و جوش باشند. نشاط باید وجود آنان را انباشته باشد. باید پر از افکار و تخیلات تولیدی در زمینه های علمی، تجاری و کشف حقیقت و کشف جهان اطراف باشند. باید به تجربه های جدید روی بیاورند اما چنین نیستند.

آنان اگر با خانواده خود این همه بیگانه هستند و با آنان سازگار نیستند، باید به دنبال راه جدیدی از تفکر، فلسفه و روش زندگی باشند. اما این تحقیق علمی نشان می دهد که چنین نیست. آنا تهی، خالی و اجوف هستند.

این خطر تنها جامعه فارس زبانان را تهدید نمی کند که جامعه اش به این زودی ها از درون بریزد، بلکه تمامی جوامع ایرانی را نشان می دهد.

گر چه این پروژه تحقیقاتی استان ها مسمی به آذربایجان را در بر نگرفته است اما استان رنجان یکی از ایالت های بسیار مهم آذربایجان جنوبی است که در این تحقیق جا گرفته است.

گر چه نمی دانیم که اوضاع در این استان چگونه است اما می توانیم حدس بزنیم که اوضاع ترک های زنجان بهتر از فارس ها نباید باشد. اگر هم هست، تفاوت ها چندان عمیق نباید باشند.

در نتیجه، خطر تهی بودن جوانان، آذربایجان را هم تهدید می کند. حرکت هویت طلبانه آذربایجان می تواند امیدی نو و جدیدی را در دل این قشر گسترده از جامعه و فرزندان آذربایجان باز کند اما فعالان این عرصه و بخصوص اندیشمندان و محققان آذربایجانی باید برای برون رفت از این بحران و ایجاد شوق و شور و امید به آینده در میان جوانان جامعه آذربایجانی اقدام کنند.


نشانه های عملی رواج خالی و تهی بودن مغز جوانان را در رواج روز افزون مواد مخدر، بیکاری و نیمه خاموش شدن حرکت ها و جنبش های عمومی در جامعه، می توان دید.





جناب خاتمی و روشنفکران ایرانی، آیا این واقعیت را می پذیرید










انصافعلی هدایت - گوناز تی وی







اخیرا، رئیس جمهور سابق ایران؛ سید محمد خاتمی اظهار کرده است: براساس آموزش‌های انبیا و اوصیا، کار درست این است که واقعیت‌ها را ببنیم و کاری کنیم که واقعیت‌های بد به واقعیت‌های خوب تغییر کند.

باید دید منظور سیاستمداران ایران از واقعیت ها، بخصوص از "واقعیت های بد" چیست؟ چه چیزهایی برای آن ها واقعی هستند و چه چیزهایی واقعی نیستند؟ واقعی بودن کدام واقعیت ها را می پذیرند و کدام ها را قبول نمی کنند؟ کدام واقعیت ها خوب هستند؟ کدام واقعیت ها بد هستند؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که در ایران، ملت های ترک، عرب، بلوچ، کرد، و ... در کنار قوم فارس یا پرشین ها زندگی می کنند؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که این ملت ها از حقوق انسانی برابر و یکسان با هم برخوردار نیستند؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که قدرت سیاسی، اداری، نظامی، امنیتی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی همه ملت های ترک، عرب، بلوچ، کرد، و ... از آن ها گرفته شده و صرف فربه کردن داشته ها و نداشته های پرشین ها یا فارس ها شده و می شود؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، موسیقی، تاریخ، هنر، و حتی مذهب اکثریت همه این ملت ها به نفع فارس ها ممنوع شده و استفاده رسمی و اداری و آموزشی داشته های فرهنگی و تاریخی و تمدنی آن ها قانونا و عملا ممنوع است؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که شما پرچم دار نظریه "گفتگوی تمدن ها" هستید اما منظورتان همه تمدن ها، بخصوص تمدن های داخل ایران نبوده و نیست بلکه قصد شما گفتگو در میان ادیانی مانند اسلام و غیر اسلام ، غرب و شرق و در نهایت گفتگوی دیدگاه های سیاسی و فلسفی هست؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که نظام جمهوری اسلامی هم چون دوران پهلوی ها با تمدن های غیر فارس رفتار کرده و در نابودی آن ها می کوشد؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که مناطق حاشیه و ملت های ترک، عرب، بلوچ، کرد، و ... نسبت به مناطق ملت مسلط فارس از هر نظر و جهتی و البته عامدانه عقب مانده نگه داشته شده است؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که در ایران با ملت های ترک، عرب، بلوچ، کرد، و ... به نوعی رفتار می شود که استعماری کشورهای چنان رفتاری را با مستعمره هایشان نمی کردند و نمی کنند؟

آیا این واقعیت را می پذیرید که ملت های ترک، عرب، بلوچ، کرد، و ... در شرایط استعماری زیست می کنند و از نظر سیاسی، اقتصادی، آموزشی، مدیریتی، منابع مادی و معنوی مستعمره فارس ها شده اند؟

آیا به ملت های ترک، عرب، بلوچ، کرد، و ... که تحت شرایط استعماری زندگی می کنند، این حق را قایل هستید که برای رهایی خودشان قیام کنند؟

در طرف دیگر این معادله ها، ملت های زیر استعمار قرار دارند. حداقل، روشنفکران آنان دریافته اند که مردم و هموطنانشان در شرایط استعماری زندگی می کنند و حق و اجازه ندارد تا از حقوق انسانی خود دفاع کنند.


این ملت ها می دانند؛ در ایرانی که داعیه دار گفتگوی تمدن ها است، نگرش برتری استعماری، نگرش برتری نژادی، نگرش برتری دینی و مذهبی حاکم است و این نگرش، به فارس های مسلط اجازه نمی دهد تا دیگر تمدن های سکنی گزیده در ایران را همسان تمدن و فرهنگ و ملت فارس ببینند که از همان حقوقی که برای خودشان حمایت و دفاع می کنند، برخوردار باشند.

بر این اساس هم نمی توانند، تمدن های مسکن گرفته در ایران کنونی را برسمیت شناخته و با آن ها به گفتگو بنشینند.

فارس ها برسمیت شناخته شدن دیگر تمدن ها، فرهنگ ها و ملت های ساکن ایران را به منزله نابودی نفوذ و گسترش تمدن و فرهنگ خود می دانند.

فارس ها به این واقعیت آگاه هستند که در صورت وجود برابری حقوقی، سیاسی، اداری، مدیریتی، آموزشی، اقتصادی و ... در میان فارس ها و دیگر ملت های ساکن در این جغرافیا، آن ها منافع مادی ، معنوی و جغرافیایی خودشان را از دست خواهند داد و به ملتی فقیر و طرد شده، به خاطر افکار نژادپرستانه و استعماری، بدل خواهند شد.

برای همین، فارس ها و بخصوص پیشروان اندیشه های استعمارگرایانه و نژادپرستانه، به گفتگوی تمدن ها اعتقادی ندارند و منظورشان از گفتگو، گفتگوی دو طرفه با حقوق و جایگاه برابر نیست.

به نظر می رسد که دیدگاه آقای خاتمی این است که این ملت ها و خواست هایشان "واقعیت های بد هستند که باید به واقعیت های خوب بدل شوند". یعنی این ملت ها و فرهنگ هایشان باید خود را باخته و ملیت و تمدن فارس را بپذیرند تا مردمی خوب و مورد پسند آن ها شوند.










احمدی نژاد رفت و مافیای قدرت و ثروت ماند







انصافعلی هدایت - گوناز تی وی



احمدی نژاد می رود بدون آن که آقازاده هایی را که 8 سال تهدید کرد، معرفی کند. چرا احمدی نژاد نمی تواند آن ها را افشا کند؟

در ایران معاصر، همیشه، احمدی نژادهایی بودند و هستند که از قانون "از کجا آورده ای؟" سخن می گفتند و می گویند تا مردم ساده لوح را فریب بدهند. شاید خود احمدی نژادها هم در ابتدای کار، توان و قابلیت جنایتکاری آقازاده ها را نمی شناختند اما وقتی با واقعیت عریان آن ها در پس پرده آشنا می شوند، لال می شوند و دهانشان بند می آید.

در هر حال، قانون "از کجا آورده ای؟" شعاری هست تا مردم فکر کنند، در فرصت مناسبی، دولت و حاکمیت که طرفدار آن ها است، بیت المال ملت را از حلقوم آقازاده ها بیرون خواهند کشید.

شاید هم خود آقازاده ها با اهرم ها و رسانه هایی که دارند، به شعار "از کجا آورده ای؟" دامن می زنند تا مردم عادی، شورش و اعتراض و عصیان نکنند و منتظر فرصت مناسب بماند. همان فرضتی که به آقازاده ها فرصت می دهد تا بر مال خود بیندوزند و چفت و بست همه درها و پنجره ها و سوراخ و سمبه ها را بیابند و آدم هایی را که باید بخرند، بخرند تا هیچ کس نتواند در باره آن ها اقدامی بکند.

امروز امام جمعه قم که شاید آقازاده اش صدها و حتی هزاران میلیارد تومان به برکت نفوذ پدرش در حاکمیت، بچنگ آورده، برای تخریب رقیب خود و پسرش خبر داد: یکی از مفسدان اقتصادی بزرگ، به وکیلش، برای دفاع از وی در دادگاه، 10 میلیارد تومان پول داده است.

شاید هم این امام جمعه اشاره می کرد که اگر این 10 میلیارد تومان را به جای وکیل دادگستری، به او یا به دادگستری یا قوه قضائیه یا به ولی امر مسلمین می داد، کارها بی سر و صداتر و آرام تر پیش می رفت و منافع همه آقازاده ها بهتر تامین می شد.

در این که ولی فقیه و اعوان و انصار او برای مبارزه با آقازاده ها و استفاده آن ها از رانتخواری ها جدی نیستند، کمتر کسی شک می کند. چرا که اگر او بخواهد با این رانتخواری ها مبارزه کند، باید اول از همه، تیغ را بر گلوی خود و خانواده اش گذارده، خود را بر دم نیشتر داده و تسلیم عدلیه کند.

اما این کار را با خود و فرزندانش نمی کند. با آیت الله های اطرافش هم نمی کند. با مدیران موقوفات، شرکت های تحت امر خود هم نمی کند. با بستگان و نزدیکانش هم همین طور. با وزراء، وکلا، معاونان، ... خود و یارانش هم چنان کاری را نخواهد کرد.

البته اگر اراده رهبران چین را داشته باشد، می تواند ایران را از دام افراد مورد اعتمادش رها کند و به مسیر "ملت خواسته" برگرداند. دشمنان حقیقی علی خامنه ای معترضان نیستند بلکه دوستان و اقوام و کسانی هستند که از قدرت او برای ثروتمند شدن خود استفاده می کنند.

علی خامنه ای اراده برای مبارزه با فساد اطرافیانش ندارد. اگر هم چنان اراده و عزمی را هم داشته باشد، نمی تواند بکار گیرد. چرا که در چند لحظه، همان ها که بر سرش قسم می خورند، سرش را می خورند و خاکش می کنند.

حال، به حجم پولی که در دستان آقازاده های مقرب قدرت و یا نزدیک به قدرت است را در نظر بگیریم. این آقازاده که ظاهرا ده ها کیلومتر از کانون ولی فقیه دور بوده است، به وکیلش 10 میلیارد تومان داده است تا از او دفاع کند.

این آقازاده به "آقا" چندان نزدیک نیست. اگر کمی نزدیک می بود، کسی نمی توانست برایش پرونده بسازد. او را به دادگستری بکشاند و او را مجبور کند تا 10 میلیارد تومان از پول های چاپیده اش را به وکیل بدهد و امام جمعه قم بگوید که " با این پول، می توان دیو را فرشته کرد."

اگر فردی در هر ماه یک میلیون تومان در آمد داشته باشد و همه آن را پس انداز کند، 10.000 ماه یا کمی بیشتر از 833 سال طول می کشد تا این پول را پس انداز کند.

حال اگر همین آدم خوش شانس، پدری داشته باشد که برای فرزند تازه متولد شده اش در هر ماه 10 میلیون تومان پس انداز بکند، این کودک بعد از 1000 ماه یا 83 سال و 3 ماه 10 میلیارد تومان پول خواهد داشت.

باز هم فرض بکنید که این آقازاده بد بخت و فلک زده، بخواهد با همین 10 میلیارد تومانی که به وکیلش داده است، یک اعتراض خیابانی ترتیب دهد و برای هر نفر 1.000.000 تومان بدهد تا یک ماه در خیابان ها و برای یک موضوعی اعتراض و اغتشاش کنند، فکر می کنید، او بتواند چند آدم را اجیر کند؟ او می تواند 10.000 هزار آدم را به خیابان ها کشانده و برایشان حقوق اعتراض و اعتصاب بدهد.

آیا چنین آدم هایی برای چنین مبالغی، آدم نمی کشند؟ خانواده ها را از بین نمی برند؟ توانایی قاچاق هر کس و هر چیزی را ندارند؟ نمی توانند جنایتکارها را بخرند؟ نمی توانند، مدیران ارشد و وزراء را بخرند؟ نمی توانند دها و بلکه هزاران تن را بقتل برسانند و شبکه های مافیایی تشکیل بدهند؟

مگر شهرام جزایری عرب، یکی از این آقازاده ها در جلسه دادگاهش افشا نکرد که به ولی امر مسلمین، به رئیس مجلس، به وزراء، به مدیران، به امام جمعه ها، به نمایندگان مجلس و به ده ها رئیس و مدیر کل "کادو و هدیه" های میلیاردی داده است. مگر با آن "آقا"هایی که او در دادگاه از آن ها نام برد، چه کردند؟ مگر نه این که خود او را به زندان انداختند تا مزه خامی سخن گفتن را بچشد و آبروی ولی امر مسلمین را ندرد. همان کاری که با سرپاسبان مختاری کردند و بجرم افشای قتل هایی که رضا شاه به او فرمان داده بود تا او بکند، محکومش کردند.

به گفته روزنامه های داخلی؛ علی مژدهی نماینده مدعی العموم در دادگاه شهرام جزایری، ضمن قرائت کیفرخواست صادره درباره شهرام جزایری، به تشریح مشخصات متهمان و عناوین اتهامی هر یک از آنان پرداخت. در آن پرونده شهرام جزایری با اتهامات بسیاری از جمله رشوه دادن، صادرات غیر قانونی، جعل اسناد دولتی و اختلاس‌های کلان روبرو شد و بیش ۵۰ تن به عنوان شرکای جرم وی روانهٔ دادگاه شدند که اغلب آنان را فرزندان مقامات نظام تشکیل می‌دادند.



سوال اساسی این است که چرا هیچ کس نمی تواند نام همه این آقازاده ها را افشا کند؟ چرا همه نمایندگان، وزراء و رئسای جمهور ایران، آن ها را تهدید می کنند و تنها از آن ها امتیاز می گیرند؟ قدرت این آقازاده ها تا کجاست؟









فرصت تاریخی برای سازماندهی








انصافعلی هدایت - گوناز تی وی



انتخابات و روی کار آمدن رئیس جمهور جدید در ایران فرصت های تاریخی را برای ملت های ساکن ایران ایجاد خواهد کرد. در صورت تحقق چنین احتمالی، گروه ها، ملت ها و جمعیت هایی برنده خواهند بود که برای مقابله با هر احتمالی و یا استفاده از هر فرصتی آمادگی داشته و بخواهند از فرصت بدست آمده اما احتمالی، استفاده کنند.

در میان ملت ها و گروه های سیاسی، فارس ها و بخصوص اصلاح طلبان در انتظار تغییر احتمالی فضای سیاسی و اجتماعی در ایران هستند و می خواهند با مشاهده اولین نشانه های هر نوع تغییری در سیاست داخلی و خارجی ایران، از آب گل آلود و ثبات نیافته ایران ماهی سیاست و کره سیاسی بگبرند.

گر چه اصلاح طلبان حکومتی دارای چندین حزب، جمعیت و جبهه سیاسی هستند اما از تجربه گذشته خود آموخته اند که حرکتشان عمقی نبوده است. برای همین هم، دولت مخالفشان، توانست براحتی در دکان احزاب اصلاح طلب را تخته کند.

از سخنانی که رهبران احزاب سیاسی اصلاح طلبان می زنند، می توان فهمید که آن ها می خواهند در آینده، بازنده نباشند. بلکه در قدرت و حاکمیت سهم دایمی داشته باشند. برای همین هم می خواهند، "حزب همه گیر" یا "جبهه جدیدی" تاسیس کنند تا قدرت همه دسته ها و جناح های سیاسی اصلاح طلب را در یک کاسه جمع و متحد کنند تا فعالیت ها و نیروها و پتانسیل هایشان در مقابله با هم صرف نشود.

این تجربه را از شکست در انتخابات گذشته، از زندانی شدن های گسترده نیروهایشان، از دست دادن منافع سیاسی و مالی در این سال ها و ... و همچنین از بدست آوردن پیروزی در انتخاب حسن روحانی کسب کرده اند و نمی خواهند آن تجربه ها را نادیده بگیرند.

در این باره، یکی از نمایندگان نزدیک به اصلاح طلبان؛ قنبری، برای تشکیل مجدد احزاب سیاسی، چنین زمینه چینی می کند: "عقب‌ماندگی سیاسی و اقتصادی معلول نبود حزب در کشور است".
او در ادامه تاکید می کند: همه باید درک کنیم که در اداره کشور به وجود احزابی نیازمندیم که نیازمندی‌های کشور را بشناسند و راه‌ کارهای لازم را برای غلبه بر مشکلات ارائه کنند.

این نماینده پیشین مجلس افزود: حزب فراگیر نباید به معنی وجود یک نظام تک حزبی باشد. حزب فراگیر باید در سطح ملی فعالیت کند و محدود به عده‌ای یا منطقه‌ای خاصی نباشد. نباید تلقی ما از احزاب فراگیر، احزاب فاشیستی یا کمونیستی باشد. زیرا این احزاب اجازه فعالیت به دیگر احزاب را نمی‌دهند و به صورت انحصاری عمل می‌کنند.

این فعال سیاسی در ادامه با بیان این که "برخی از احزاب به محافل خاصی محدود هستند"، خاطرنشان می کند: باید احزاب کارآمد و گسترده، جانشین احزاب کوچک بشنوند. زیرا برخی از این احزاب دارای ساختار بسته‌ای هستند که ورود به آن ها ساده نیست. احزابی که تشکیل می‌شوند، باید با یک روش دموکراتیک کارگروه‌های خود را انتخاب کنند.

آن ها در تهران نشسته اند و برای همه نقاط ایران نقشه می کشند. سخنان او نشان می دهد که آن ها می خواهند از تجربه ها و شکست های گذشته بهره برده و احزاب قدر قدرت جدیدی را تاسیس کنند.

این احزاب می توانند در چند شکل متصور شده و بوجود آیند:

1.
  احزابی کوچک و بسته که ورود به آن ها بسیار سخت و حتی انهدام آن ها سخت تر خواهد بود. آن ها شبهه زیر زمینی و نیمه مخفی هم خواهند بود تا در صورت تهاجم حاکمیت به آن ها، بخشی از آن ها بتوانند به حیاط سیاسی خودشان ادامه بدهند. همه توان این نوع احزاب برای بدست آوردن قدرت سیاسی و منافع مادی متمرکز خواهد بود و تلاش خواهند کرد تا اعضای خود را از میان افراد پرنفوذ در اداره کشور انتخاب کنند. استانداران، فرمانداران، بخشداران و مدیران کل و معاونان آن ها در این لیست جای خواهند گرفت. البته برای جلب و جذب آیت الله ها و امام جمعه ها هم تلاش ویژه ای خواهند کرد.

2. 
احزابی که بر روی قشر جوان و تحصیل کرده متمرکز خواهند بود. هدف این گونه تشکیلات، چند میلیون دانشجو و فارغ التحصیل دانشگاهی و جوانانی خواهند بود که برای ورود به دانشگاه ها حاضر می شوند.

این نوع احزاب، به نرمی حرکت خواهند کرد و در تلاش خواهند بود تا با حاکمیت و دولتش رو در رو نایستند تا دولت و حاکمیت در صورت احساس خطر، توقیف آن ها را در نوک نیزه و پیکان حمله خود قرار ندهند.

این دسته از احزاب، اهداف بلند مدت تر را پیگیری خواهند کرد و برای آینده، نیروهای خود را آموزش داده و تربیت خواهند کرد. آن ها ممکن است نخواهند در کوتاه مدت 8 یا 12 ساله وارد رقابت سیاسی در ایران بشوند ولی تلاش خواهند کرد، در میان حدود 12 میلیون دانشجوی کنونی و آینده در 12 تا 16 سال آینده سرمایه گذاری کرده و در همه استان ها، بدنه نیروی تحصیل کرده، آموزش دیده و تاثیر گذار در اجتماع و در عین حال، جوان و پر جنب و جوش و خواهان تغییر را جذب کرده و وارد سلول ها و هسته های اجتماعی و خانواده ها شوند.

3.
  احزابی که فقط به تهرانی ها و به ویژه به فارس ها محدود خواهند بود و همانند گذشته، به ملت های تورک، عرب، بلوچ، ترکمن، کرد، لر، بختیاری، مازنی و گیلکی و ... توجه نخواهند کرد تا مورد سوء ظن دولت برای تحریک احساس ملی یا قومی نشوند.

4.
  با توجه با گسترش روحیه ملی گرایی و بومی گرایی یا قومی گرایی در میان ملت های غیر فارس، احزابی تاسیس خواهند شد که نه تنها اهداف خود را تهران، مرکز و فارس ها قرار خواهند داد، بلکه مهمترین بخش های آن ها بر روی ملت ها تجمیع خواهند شد. چرا که اکثریت ایرانیان را ملت های غیر فارس تشکیل می دهند. آن ها در ظاهر تلاش خواهند کرد تا در میان مدت 8 ساله و 12 ساله، صدای این ملت ها را نمایندگی کنند و آرای آن ها را جلب کرده و به نام آن ها دولت را در درون حاکمیت بدست آورند.

5.
  احزابی تشکیل خواهند شد که همه اشکال بالا را خواهند داشت. هم بخش سری خواهند داشت، هم بخش علنی. هم از دانشجویان و اساتید دانشگاهی عضوگیری خواهند کرد، هم از مقام های سیاسی و دینی. هم در تهران و بر روی تامین منافع فارس ها متمرکز خواهند بود و هم بر روی دیگر ملت ها تمرکز خواهند داشت.

6.
  اغلب احزابی که در خارج از ایران مستقر هستند، آمادگی دارند تا فعالیت ها و تشکیلات خودشان را در درون ایران فعال سازند و یارگیری کنند. همان طور که تشکیلات درونی ایران هم برای فعالیت در بیرون از ایران تلاش خواهند کرد تا منافع سیاسی بین المللی خودشان را هم تامین کنند.

در این میان، آن کسان و ملت هایی بازنده خواهند بود که برای بهره برداری از هر نوع تغییر سیاسی در ایران آمادگی و برنامه ریزی ندارند. شاید بتوان ادعا کرد که ملت های غیر فارس، بازنده اصلی خواهند بود. چرا که تحت استعمار و فشار نظامی و امنیتی استعماری بی سابقه ای بوده و هستند و از حد اقل آزادی هایی که فارس ها برخوردار هستند، محروم اند.

در میان این ملت ها کردها برای همراهی با تغییرهای سیاسی در ایران آماده تر هستند. چرا که تشکیلات سیاسی و حتی نطامی آن ها دارای تجربه و آمادگی لازم برای مواجهه با شرایط گوناگون هستند اما عرب ها، بلوچ ها، تورک ها، ترکمن ها، و ... ملت هایی هستند که دارای تجربه تشکیلاتی چندانی نیستند و برای همین هم آمادگی کافی برای مواجهه با تغییر شرایط در ایران را کمتر دارند.

آذربایجان یکی از این نواحی و ملت هایی است که احزاب و جمعیت های سیاسی فارس، آنان را در بطن اهداف تشکیلاتی خود قرار خواهند داد. اما آن تشکیلات از نیرو، توان و پتانسیل های آذربایجان برای کسب قدرت و استفاده از آن به نفع ملت مسلط استفاده خواهند کرد و چیز چندانی عاید ملت آذربایجان نخواهد شد.

ملت آذربایجان و بخصوص جوانان آن باید با چشمان باز به علایم تغییرات سیاسی در حاکمیت ایران بنگرند و صدای ملت خودشان باشند.

طبیعی است که دور از عقل سیاسی خواهد بود که جوانان آذربایجان را از ورود در احزاب مرکز و فارس محور برحذر کنیم. این به آن معنی خواهد بود که دانسته، بخواهیم که ندانیم دشمنان و رقبای ما در باره ما چگونه می اندیشند و چه برنامه هایی برای ما و استفاده از توان های ما دارند. باید فرزندان سیاسی و مدنی آذربایجان وارد همه تشکیلات مرکز شده و تا رده های رهبری آن ها پیش بروند اما فراموش نکنند که باید همه این نفوذها در خدمت آذربایجان و منافع آن باشد.

در کنار این موضوع، باید احزاب و تشکیلات سراسری ویژه آذربایجانی ها تشکیل شوند. تشکیلات آذربایجانی نه تنها باید در شهرها و مناطق آذربایجان فعال باشند، بلکه باید همه جای ایران را بازار و هدف خود قرار دهند که تورک ها در آن جا ساکن هستند و از حالت تدافعی خارج شده و به عنوان یک ملت، استراتژی تهاجم و استفاده از نیروها و پتانسیل های دیگر ملت ها را انتخاب کنند.

درعین حال باید احزاب و جمعیت ها و ان جی او هایی تشکیل شوند که تنها در یک روستا، شهر یا در یک استان و حتی تنها در میان تورک ها عضوگیری و فعالیت کنند.

گر چه، باید روش شکل گیری احزاب و جمعیت های آذربایجانی ترکیبی از همه روش های تشکیلاتی شدن باشد و برای این که حاکمیت، دولت و پان ایرانیست ها با احزاب میانه رو کنار بیایند و به آن ها میدان عمل بدهند، تاسیس غیر رسمی و غیر علنی چند حزب و تشکیلات استقلال طلب ضروری است:

اهداف اصلی وعلنی احزاب آذربایجانی با توجه به حساسیت های ایران باید قابل تحمل حاکمیت بوده و از این دسته باشند

الف - رسمی شدن زبان ترکی و آموزش و کاربرد رسمی این زبان در مدارس، دانشگاه ها، ادارات و سازمان های دولتی با بودجه دولتی

ب - دفاع و حفاظت از محیط زیست و زندگی مردم آذربایجانف به ویژه دریاچه اورومیه

ج - جذب سرمایه دولتی و غیر دولتی به منازق ترک نشین و آذربایجان و سرمایه گذاری در اقتصاد، بهداشت، آموزش عمومی، حمل و نقل عمومی، مبارزه با بیکاری، و مبارزه با فرار سرمایه از آذربایجان و جذب سرمایه گذاران خارجی به آذربایجان

د - تعمیق رابطه های آموزشی، علمی و اقتصادی با جمهوری های تورک آذربایجان و تورکیه و دیگر کشورها و ملت های تورک دور و نزدیک
ه - تعمیق اندیشه فدرالیسم اداری، سیاسی، اقتصادی، آموزشی، جغرافیایی - چون ایران و حاکمیت آن توان تحمل اندیشه و خواست استقلال سیاسی را ندارد ولی می توان از فدرالیسم پلی به استقلال ساخت.

ی - دفاع از حقوق زنان و تشکیل احزاب مختص خانم ها و همچنین دفاع از حقوق کودکان

ن - حمایت از حقوق حیوانات هم موضوعی است که می تواند به تشکل یابی بخشی از جامعه و بخصوص طرفداران حقوق حیوانات در جامعه منجر شود.













نهضت اعتصاب غذای عمومی برای کسب حقوق ملت آذربایجان راه بیندازیم





انصافعلی هدایت - گوناز تی وی


عزیز پورولی؛ فعال مدنی- سیاسی که در زندان مرکزی تبریز در بند اسارت است، در حمایت ازاعتصاب غذای پنج زندانی سیاسی آذربایجان؛ محمود فضلی، بهبود قلیزاده، لطیف حسنی، آیت مهر علی بیگلو و شهرام رادمهر دست به اعتصاب غذا زد. اعتصاب غذای این 5 فرزند آذربایجان از زندان تبریز آغاز شد ولی زندان های "اوین" تهران و زندان"شهریار کرج" هم با مزه و طعم اراده پولادین فرزندان تبریز و آذربایجان آشنا شدند.
من هم این تجربه را داشتم و می دانم 24 روز اعتصاب غذا یعنی چه و از تاثیرات منفی اعتصاب غذا بر سلامتی جسم، روح و روان انسان ها آگاهم.

وقتی نامه ای نوشته و تمامی مردم آذربایجان و فعالان حقوق بشری ایران و جهانیان را از نیت و قصد خودم آگاه کردم، می خواستم همه مبارزان راه آزادی با من هم صدا شوند و نهضت اعتصاب عمومی راه بیندازیم تا به اهداف آذربایجان و نه اهداف من، دست یابیم اما تنها ماندم. هم در زندان تنها ماندم و هم در جامعه. کسی، همصدای من نشد و در اعتصاب غذا به من نپیوست.

اکنون این مردان وطن، تنها سرمایه انسانی خود: "جانشان" را در کف گرفته اند و به میدان آمده اند. ما مردم آذربایجان و روشنفکران این سرزمین در شنیدن صدای مبارزان خودمان، خیلی سهل انگاری می کنیم. نباید بیش از این، سهل انگاری کرده و آنان را تنها بگذاریم.
مبارزه برای بدست آوردن حقوق مردم آذربایجان، تنها بر عهده یک یا چند نفر نیست و نباید هم باشد. اگر برای هدفی استراتژیک در راستای منافع آذربایجان و مردمش می جنگیم، باید از هر فرصت دوست ساخته یا دشمن تراشیده، جهت نیل به اهداف استراتژیک ملت تورک آذربایجان بهره برگیریم.

مدت هاست ما روشنفکران به خواست این فعالان سیاسی زندانی گوش نداده و پیام آنان را بگوش جان نشنیده ایم. آن زندانیان با این گرسنگی شان از ما نمی خواهند که ستایششان کنیم. آنان نمی خواهند قهرمان ما باشند. پر چه قهرمانان ملی ما در این زمانه هستند.

آنان با به خطر انداختن جانشان، می خواهند ما را متحد کرده و در راستای منافع ملت آذربایجان به حرکت در آورند.

عزیز پورولی جلوتر از من تو، دریافته که آن 5 تن چه می خواهند. پورولی با آغاز اعتصاب غذای خود، به ندای مبارزه آنان پاسخی مناسب داده است. اکنون نوبت دیگر زندانیان سیاسی و مدنی آذربایجان است تا آرامش را از دشمنان آذربایجان بگیرند و جهانیان را از خواب غفلت بیدار کنند.

به نطر می رسد، باید همه زندانیان سیاسی و مدنی و حتی زندانیان عادی آذربایجانی در حمایت از آنان از یک سو، خانواده های زندانیان اعتصاب غذا کرده از سوی دیگر به نهضت اعتصاب غذای آذربایجان بپیوندند.

فعالان سیاسی و مدنی آذربایجان هم بدنه این نهضت را تشکیل بدهند و دست به اعتصاب غذای عمومی و سمبلیک بزنند و همه با هم، دوش به دوش هم دشمن و حاکمیت را با عمل خود، در بحران سیاسی و مدنیفرو ببریم.

در این شرایط، همه از خود و حاکمیت سوال خواهند کرد که چرا مردم و فعالان سیاسی آذربایجان نه تنها در زندان ها بلکه در خانه ها، در خاک های تاریخی آذربایجان جنوبی و شمالی، در ایران، در ترکیه، در اروپا و آمریکا دست به اعتصاب غذا زده اند؟
در پاسخ به این سوال، خواست و حقوق ملت آذربایجان عریان خواهد شداز سطح به اوج و رسانه ها خواهد آمد و اراده ملت آذربایجان برای بدست آوردن حقوق خود، مانند رعد و برقی به رخ جهانیان خواهد درخشید.

در عین حالی که من هم به جمع کسانی پیوسته ام که با امضای طومارهایی از زندانیان اعتصاب غذا کرده می خواهیم تا به اعتصاب غذای خود پایان دهند و به این اقدام مهم احترام می گذارم اما همه ملت آذربایجان را برای حمایت از این فعالان سیاسی و تحت فشار قرار دادن حاکمیت و افکار عمومی جهانیان، به اعتصاب غذای سمبلیک و عمومی دعوت می کنم.

با نهضت اعتصاب غذای عمومی در همه گوشه و کنار جهان، صدای زندانیانمان و خواست ملت آذربایجان را به گوش جهانیان برسانیم. با پیوستن با این حرکتی که از زندان های ایران آغاز شده است، در جهت تحقق حقوق ملت آذربایجان حرکت کنیم.

سکوت و بی عملی امروزه ما، حرکت ملی را برای سال ها عقب نگه خواهد داشت. با اعتصاب غذای عمومی، خون تازه ای را به رگ های حرکت ملی ملت آذربایجان تزریق کنیم.


اعتصاب غذا های خود را در فیس بوک، در وبلاگ ها بنویسیم. به وب سایت ها بفرسستیم. خبرهایمان را به رادیوها و تلویزیون ها برسانیم. در جلو سفارتخانه ها، کنسولگری ها، خواست هایمان را بنمایش بگذاریم.  






Thursday, June 27, 2013

هر فرد سیگاری ایرانی در هر سال 6 کیلو 200 گرم سیگار دود می کند






هر فرد سیگاری ایرانی در هر سال 6 کیلو 200 گرم سیگار دود می کند

با پول این همه سیگار، در هر سال، چه کارهایی می توان کرد؟


انصافعلی هدایت


ایرانیان در هر سال 62 میلیارد نخ سیگار دود می کنند. این خبر را سایت "فردا نیوز" به نقل از "واحد مرکزی خبر" که به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران وابسته است، اعلام و اضافه کرده است که 12 میلیون نفر از جمعیت ایران، سیگاری هستند اما اعلام نکرده اند که منبع این آمار کجاست؟

اگر این آمار صحت داشته باشد، به این معنی است که هر یک سیگاری ایرانی در هر سال 5166 نخ سیگار دود می کند. در ایران، در هر قوطی سیگار، 20 نخ سیگار جای می گیرد و قیمت هر قوطی بین 250 تومان تا 5000 تومان در نوسان است. اگر متوسط قیمت سیگار در ایران را 1000 تومان محاسبه کنیم، هر فرد سیگاری در ایران، در طول یک سال 258 هزار تومان (258 دلار) به سیگار داده و آتش می زند. در همین حال، هر سیگار استاندارد (بر اساس استانداردهای جهانی) 1.2 گرم وزن دارد. بنا بر این، هر فرد ایرانی سیگاری، در طول یک سال، 6 کیلو 200 گرم سیگار آتش زده و دود می کند. به این ترتیب، سیگاریان ایرانی در هر سال 74.400.000. (74 میلیون و 400 هزار) کیلو گرم سیگار دود می کنند

بنا به اعلام رسمی مرکز آمار ایران و بر اساس سر شماری که در سال 1385 (2006) انجام گرفته بود، جمعیت ایران در سال 1385 (2006) حدود 70.473.000 (70 میلیون و 473 هزار) نفر بوده است. اگر 62 میلیارد نخ سیگار را در میان آن ها؛ خرد سال و کهنسال، تقسیم کنیم، هر ایرانی در عرض یکسال، 880 نخ سیگار مصرف می کند. اگر 74.400.000 (74 میلیون و 400 هزار) کیلو سیگار را در میان همه ایرانیان (سیگاری و غیر سیگاری) تقسیم کنیم، برای هر فرد ایرانی (خرد سال و کهنسال) 1 کیلو و 55 گرم خواهد رسید

از طرف دیگر، ادعا می شود که در ایران 70.473.000 نفری، 30 میلیون تا 35 میلیون آذربایجانی وجود دارد. مشروط بر آن که این آمارهم صحت داشته باشد. ما آمار آذربایجانیان ایران را 30.000.000 در نظر می گیریم. در این صورت، هر آذربایجانی هم مانند هر ایرانی دیگر (خرد سال و کهنسال) در هر سال 880 نخ سیگار دود می کند و به این ترتیب، مردم آذربایجان در هر سال 26.400.000.000 (26 میلیارد و 400 میلیون) سیگار را می سوزانند که 31.680.000 (31 میلیون و 680 هزار) کیلو گرم یا 31 تن و 680 کیلوگرم سیگار خواهد شد که 1.320.000.000.000 تومان (1 تریلیون و 320 میلیارد تومان) یا 1 میلیارد و 320 میلیون دلار سرمایه مالی در هر سال خواهد شد. این مقدار از سرمایه های مالی آذربایجانیان ایرانی در هر سال دود شده و به هوا می رود. اگر از زاویه دیگری به این مسئله بنگریم، این مقدار سرمایه، به نفع حاکمیت فارس، از جیب آذربایجانی ها، به جیب آن ها می رود

با این همه پول و نقدینگی مالی چه کارهایی را می توان انجام داد؟

1.با این مقدار پول، می توان به 4.400.000 (4 ملیون و 400 هزار) نفر در هر سال، نفری 300.000 تومان پول نقد پرداخت کرد. این مبلغ، حقوق یک ماه یک کارگر در ایران است

2.با این مقدار پول و سرمایه، در هر سال می توان 440.000.000 (440 میلیون) جلد کتاب، در زمینه های مختلف، چاپ کرده و به طور رایگان در میان مردم توزیع کرد. مشروط بر آن که قیمت هر جلد کتاب 3000 تومان بماند. قیمت متوسط کتاب در ایران از این هم پایین تر است. به این ترتیب، در هر سال، برای هر فردی از 30 میلیون آذربایجانی 14.6 جلد کتاب رایگان داده خواهد شد

3.با این مقدار سرمایه مالی، می توان در هر سال، 13.200.000 (13 میلیون و 200 هزار) دستگاه چرخ خیاطی تهیه کرده و برای این تعداد کار ایجاد کرد. مشروط بر آن که قیمت هر دستگاه چرخ خیاطی 100.000 تومان باشد

4.با این مقدار سرمایه مالی می توان در هر سال برای 1.320.000 کفاش آذربایجانی به اندازه 1.000.000 (1 میلیون) تومان وسایل و مواد لازم برای تولید و عرضه به بازار فراهم کرده و برای این همه آدم در هر سال، کار ایجاد کرد

5.با این مقدار پول می توان در هر سال 132.000 تراکتور خریداری کرده و در اختیار کشاورزان قرار داد. قیمت هر دستگاه تراکتور در دوران قبل حذف سوبسیدها 7.600.000 (7 میلیون و 600 هزار) تومان بود که بعد از خذف آن ها، قیمت ها به 10.500.000 (10 میلیون و 500 هزار) تومان افزایش یافته است. با این همه تراکتور در هر سال، کشاورزی آذربایجان زیر و رو خواهد شد

6.با این مقدار سرمایه مالی، می توان در هر سال برای 91.667 (91 هزار و 667) نفر اتومبیل "پژو وی 7" خرید. مشروط بر آن که قیمت متوسط انواع مدل های صفر آن 14.400.000 (14 میلیون و 400 هزار) تومان بماند

7.با این مقدار پول در هر سال می توان برای 13.200 خانواده آذربایجانی خانه ای 100.000.000 (100 میلیون) تومانی خریده و به رایگان در اختیار آن ها گذاشت. البته می توان با ساختن این همه خانه در هر سال، ده ها هزار کار در جامعه تولید کرد

8.با این مقدار پول می توان در هر سال به 2.200.000 (2 میلیون و 200 هزار) کودک یتیم و در هر ماه 50.000 تومان کمک مالی داد. به این ترتیب، می توان به تعلیم و تربیت مناسب کودکان از بدو تولد، همت گماشت و مطمئن بود که هیچ کودکی در آذربایجان گرسنه نخواهد خوابید

9.با این حجم از سرمایه، می توان در هر سال به 66.000 جوان مستعد بورس تحصیل در دانشگاه های اروپا و آمریکا که گرانتر هم هستند داد و آن ها را برای تحصیل در این کشورها فرستاد. هزینه تحصیل هر فرد در این کشورها در حدود 20.000 دلار(20 میلیون تومان) در سال است. بعد از صباحی، سیل مهندسان، پزشکان و متخصصان رشته های مختلف به آذربایجان وارد خواهند شد. با بازگشت سالانه 66 هزار متخصص به آذربایجان، اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آذربایجان زیر و رو خواهد شد و آذربایجان آینده، به بوسیله متخصصان رشته ها مختلف اداره خواهد شد

10.با این مقدار از منابع مالی، می توان در هر سال 1.320.000 (1 میلیون 320 هزار) دستگاه کامپیوتر خریداری کرده و در میان آذربایجانی ها به رایگان توزیع کرد. مشروط بر آن که قیمت هر دستگاه کامپیوتر 1.000.000 (1 میلیون) تومان بماند
12.  با این مقدار پول می توان در هر سال 8.25 کارخانه سیمانی در اندازه "کارخانه سیمان آذرآبادگان خوی" براه انداخت که بنا به گفته مدیر عامل همان کارخانه، با 16 میلیارد تومان سرمایه به ثمر رسیده است. در این کارخانه 500 نفر به طور مستقیم
 9.500 نفر به طور غیر مستقیم کار می کنند و نیازهای خانواده هایشان را برطرف می سازد
13.   با این همه پولی که در هر سال در آذربایجان آتش می زنیم، می توان در هر سال 1.72 کارخانه ای در حجم و اندازه
کارخانه ای که به تازگی در تبریز افتتاح شد و "آذهایتکس" نامیده شده، براه انداخت. این کارخانه برای تولید کامیون و اتوبوس راه اندازی شده است. مدیر عامل آذرهایتکس ادعا کرده که این کارخانه با سرمایه ای بالغ بر 75 میلیارد تومان به بهره برداری رسیده است. به این ترتیب، چنین کارخانه ای به گفته همان مدیر عامل، می تواند در هر سال، در حدود 4000 اتوبوس و کامیون تولید کند. در چنین کارخانه ای، برای 300 نفر کار مستقیم ایجاد می شود

میلی دوشونجه، میلی سرمایه، میللی سرمایادار، میللی یاشام

  میلی دوشونجه، میلی سرمایه، میللی سرمایادار، میللی یاشام بو گون چالیشدیم‌؛ میللی دوشونجه‌نی میللی سرمایا، میللیدسرمایادار ین نه اولدوقونو ...