Thursday, July 7, 2011

روزنامه سلام،سلام!1




این مقاله را یکی از دوستان روزنامه نگار و همکار من در روزنامه سلام برایم ارسال کرده است. من، خود شاهد بخشی از داستان های زندگی او بوده و بخشی از آن ها را تجربه کرده ام. می دانم که زندگیش از هم پاشیده است ولی متاسفانه نمی توانم برایش کاری بکنم. یعنی از دستم کاری بر نمی آید

انصافعلی هدایت
7 جولای 2011
ساعت 10:17



روزنامه سلام،سلام!



درسالگردتعطیلی روزنامه سلام،به پردازش بخش دیگری ازخاطراتم درسلام
میپردازم. خاطراتی که خود می تواند بخشی از تاریخ سیاسی معاصر نیز باشد.

یک روزنامه نگاروظیفه اش کنکاش وجستجوبرای بیان و انتشارحقایق و وقایع
همانطور که هست،است؛نه آنکه درجهت منافع،باسفسطه ومغلطه،به فریب خلق الله
بپردازد.

وقتی پس از16ماه بلاتکلیفی،که8ماهش درانفرادی گذشت و8ماه هم دراعتراض
بلا انقطاع روزه بودم،سرانجام دراسفندماه سال1366دریک دادگاه سرپایی
وچنددقیقه ای توسط«محسنی اژه ای»-که آنموقع درمقام بازپرس وزارت اطلاعات
بود،محاکمه شدم، وتازمانی که کتاب خاطرات سیاسی وزیراسبق وزارت
اطلاعات(محمدی ری شهری) چاپ شد،نمی دانستم،به چندسال محکوم شده ام!؟[1]

تیم محسنی اژه ای ازهمان ابتدای تأسیس وزارت اطلاعات تاالان هم
حضوردارد.وخودوی پی درپی ارتقاء مقام پیداکردوچون عالیجناب خاکستری
درحاشیه قرارگرفت که فحش خورهم نباشدوالبته گاهی هم به عنوان یک شخصیت
منصف،ازاونیزیادی بشود،وعنقریب است که رئیس بعدی قوه قضائیه هم ایشان
باشد![2]

درروزهای پایانی سال1366بدلیل بیماری تورم ناحیه گردن درزندان،باهماهنگی
بستگان و مسئولین زندان،قرارشدمرخصی داده شودتاخارج اززندان معالجه شوم.

من دربیمارستان سوم شعبان تهران،توسط دکترعلی اصغردوست(جراج فک،گردن
ومغز، گوش وحلق وبینی)به زیرتیغ جراحی رفتم ووقتی خواستم به زندان
برگردم،گفتند: آزادی!؟![3]

ازآنزمان تاتأسیس روزنامه سلام(به غیرازیک سالی که6ماهش درادامه معالجه
مجبور بودم هرروزیک آمپول بزنم ومقداری هم قرص بخورم)بکارهای مختلفی خودم
رامشغول کردم؛ازجمله دستفروشی ومسافرکشی؛تاآنکه فرم استخدام
کارمندوخبرنگاردرروزنامه سلام را درروزنامه کیهان خواندم.

ازنظرمن این فرم نیزهمچون فرم استخدام های دولتی فرمالیته بود،چون
دراستخدام های دولتی غالبابابرنامه ازپیش چیده شده فردموردنظراستخدام می
شود؛ووقتی به روزنامه آمدم معلوم بودکه افراد گلچین شده اند.وآنها از پیش
هم اطلاعاتی از من داشتند و هم مرا می شناختند وبرای همین هم همان روز
فعالیتم را شروع کردم.[4]

اولین دیدارم باآقای سعیدحجاریان(ازمعاونین مستعفی آقای ری شهری دروزارت
اطلاعات) بود.اونخست مرابه سرویس سیاسی بردتاباآقای ابراهیم
اصغزاده(سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام)آشناکرده وفعالیت
خودراازهمانجاشروع کنم،اماچون وی نبود!مرابه آقای اکبر اعلمی(که آنزمان
مسئول سرویس گزارش و گزینش روزنامه بود)معرفی کرد.برخلاف آن دو که ازپیش
آنهاراتاحدودی می شناختم،ازوی هیچ شناختی نداشتم.واتفاقااو ازمیان اعضای
اصلی روزنامه،ازافراد انگشت شماری بودکه اخلاق سیاسی درکاررارعایت می
کردو ازهر وسیله ای برای رسیدن به هدف سودنمی جست!او هرچند-البته
ازنظرمن-کمی مغرور به نظرمی رسید،اماانسانی خوشفکرومستقل وبدون هیچ
وابستگی بود.مرزکشی سیاسی اونیزازهمان ابتدادرروزنامه سلام آشکارشدوخیلی
زودهم ازآنجارفت والبته این مرزکشی هم اکنون نیزادامه داردوایشان
بااصلاح طلبان حکومتی سازش کوک نمی شود.امابااینحال آنزمان وی هروقت
اراده می کردبه روزنامه می آمدومطالبش راهم چاپ.

من درسرویس گزارش ازهمان پیش شماره روزنامه مشغول شده بودم که ازحاجی آقا
موسوی خوئینی برایم پیغام آوردندکه نبایددرروزنامه کارکنم والبته
بعدازچندروزدوباره پیام آورده شدکه می توانم کارکنم به شرط آنکه فقط
فعالیت اجرایی داشته باشم و نوشته ای ازمن چاپ نشود.البته این رفتن و
آمدن دوباره یک تاکتیک وحرکتی فرمالیته بود تااینکه به من تحمیل کنندکه
نمی توانم بنویسم.اماازآنجاکه حرف وعمل آنهادردمکراسی خواهی وبی طرفی
وآزادیخواهی بایدشامل افرادخودنیزمی شد-خصوصابازمرمه های انتخابات ریاست
جمهوری-لذااین اجازه رایافتم که گزارشهایی بدون نام وبعدهابانام اصلی و
مستعاردرروزنامه منتشرکنم.

من اززمان تأسیس تاتعطیلی روزنامه مسئولیت رسمی و کاری ام اداره کردن
حروفچینی وتصحیح،ودریافت و توزیع اخباراز ورودی های فاکس وتلکس خبرگزاری
هابود.امابااین وجود وباباتمام فشاروحساسیتی که ازهمه جهت روی من
بود،بازتوانستم درآن ایام تازمان تا دستگیری(17اتیر78)،نزدیک
به50یادداشت،مقاله وگزارش فقط درروزنامه سلام بنویسم.

این روندادامه داشت تاآنکه وقتی سالگرددوم خرداد76شد،گزارش«دوم
خرداد؛انقلاب در انقلاب»[5]رانوشتم.این گزارش باعث شدتامجبورشوم مطالب
بعدی رابانام مستعاربنویسم واین اجبارومحرومیت ازکارمطبوعاتی بطورزنجیره
ای درروزنامه های زنجیره ای تابعداززندان هم ادامه داشت.

«لطف الله میثمی»در سرمقاله مجله چشم انداز(ش67)می نویسد:«پس ازتوقیف
نشریه راه مجاهد در سال 1372توسط آقای روح الله حسینیان دادستان دادگاه
ویژه،من و دوستان برخوردهایی با وزارت اطلاعات داشتیم.یکی از معاونان
آقای فلاحیان می گفت جوهر و اصل نظام جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات
است،چرا که هرکس بخواهد وکیل یا وزیر شود،حزبی یا روزنامه ای دایر کند و
یا هرکس بخواهد رئیس جمهور شود با این وزارتخانه سروکار خواهد داشت و
درهمین راستا توصیه می کرد که نشریه راه مجاهد نیز با وزارتخانه هماهنگ
باشد...»[6]

من درکتاب:«حرفهای زدنی و نوشته های نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه
نگاراصلاح طلب مسافرکش»ص33نوشتم:

«اینکه چراسلام تعطیل شدوآیاصرفابه خاطرچاپ نامه ای محرمانه
ازسعیدامامی(معاون وزیروقت اطلاعات)بودیااینکه تاریخ مصرف آن نیزبه
سرآمده بود؟!خودحکایت مفصل وقابل تأملی داردکه به جای دیگری و در وقت
دیگر آنر اباید موکول کرد».

ازنظرمن وخیلی ها،استفاده آقای خاتمی ازهمان مدیران اسبق و آزموده شده
ها،و نیز بیش ازحدمماشات کردن وعقب نشینی از روندی که برایش ترتیب می
دادند،[7] و عدم استفاده بهینه از آرای بالای خود[8] سبب ورشکستگی شد!



ویکی دیگرازدلایلش هم این بودکه باآغازدوران ریاست جمهوری آقای
خاتمی،اکثر نیروهای روزنامه مسئولیت هایی(اعم ازدولتی وغیر دولتی)بدست
آورده بودند،ودرحال تجمیع و تکمیل و تقویت رانت بدست آورده،بودند.

یادم هست یک روزدرتحریریه روزنامه به آقای محسن میردامادی گفتم:آقای
خاتمی اگربخواهد موفق باشدبایدبه دنبال اصلاحات باشد،ولازمه آن،اصلاحات
اقتصادی است! تا آنروزیادنداشتم که درعرصه مطبوعات،هنوزکلمه اصلاحات
واصلاح طلبی مُدشده باشد.

ایشان درپاسخ گفتند:درست است اینکار را هم می کنیم!

اماظاهرابرخی ازآنهاعجله داشتندکه اصلاحات اقتصادی راابتداازخودشروع
کنند!!؟مخصوصا کسانی که خیلی دیرآمده بودندوعجله هم داشتندکه زودهم
بروند!والبته همیشه هم ادعامی کنندکه ازهیچ رانتی استفاده نکرده ونمی
کنند...!

بی گمان درورای وضعیتی که دردوم خرداد 76 بوجود آمد،مسائل پنهان دیگری هم
بودکه تئوریسنهادرحال انجام وهدایت آن بودند،تاانقلاب دچارفروپاشی همچون
نظام شوروی سابق نشودواین نوع رویکرد ناگزیر بود! [9]

بایدتاکیدکنم که بخش مهمی ازنیروهای باصطلاح اصلاح طلب خوددروضع
موجودسهیم بودند.لذابرای همین هم هست که دوست ندارنددرمورددهه60ووضعیت
زندانها،دادگاهها و مصاحبه های تلویزیونی و شکنجه واعدامهای آن دوره زیاد
کنکاش شود ویامورد پرسش واقعی وکلیدی قرار گیرند!

برای همین هم هست که باشانتاژوبدست آوردن«قدرت رانتی»که از ناحیه سالها
حکومت کردن و دراختیار داشتن نهادهای اطلاعاتی وامنیتی بدست آورده
اند،سعی دارنددرداخل و خارج[10]ازایران برای خلق الله چنان وانمودکنندکه
قهرمانان وپیشمرگان ملت هستندکه البته همیشه هم در قرنطیه!هستند و مرگ و
میر در اعتصاب غذا و حبس انفرادی و شکنجه و ممنوع الخروجیش هم البته فقط
برای کسانی است که هیچگاه درعرصه مدیریت نبوده و یا در قدرت سهیم نبوده
اند!؟

وانگارنه انگارکه مثلاافرادی هم مثل«محمدی ری شهری»،«موسوی»ها!«مجید
انصاری»، «علی ربیعی»و «احمدپورنجاتی»ها ومانندآنهم بوده اند...

و یا با بالا آوردن افراد دست چندم خود مثل«احمدی نژاد»درعرصه مدیریت،و
پنهان شدن در پشت سرآنها،هم تحمیل کنندکه دراین مملکت قحط الرجال است و
هم وبرای خود حکم برائت بنویسند![11]

من درتاریخ20آبان1337به خاطرنوشتن گزارشی باعنوان«خط قرمز»توسط مدیرمسئول
و درپاسخ به یک پرسش(ظاهراخواننده!!)درستون مخصوص«الوسلام»ازنوشتن
درروزنامه محروم شدم.

«موسوی خوئینی»:نوشت:«هرچندکه آن مطلب موردتأئیدمدیریت سلام نبودوبه همین
جهت نویسنده وتهیه کننده آن برای همیشه ازنوشتن درسلام محروم شد،ولی خالی
از نکات مفید هم نبود»!

روزنامه سلام بعدازظهر16تیرتعطیل ومن بعدازظهر17تیر78بازداشت[12]وزندانی
شدم؛و وقتی پس ازدوماه اززندان آزادشدم،انجمن صنفی روزنامه نگارانکه برای
پرستیژبی طرفی برای همه روزنامه نگاران–حتی برای نشریه هایی مثل
شلمچه-(که من آنهارا روزنامه نگارنمی دانم)چنانچه مشکلی پیش می
آمدفورااطلاعیه وبیانیه صادرمی کرد،اما درارتباط بامن سکوت
اختیارکرد؟ودرپاسخ به اعتراض من گفته شدکه جرم شمامطبوعاتی نبود![13]

این درحالی است که ایشان بایستی پاسخ می دادکه ازکجامی دانست من جرمم
مطبوعاتی نبود؟والبته وقتی پس ازچهارسال دردادگاه ویژه روحانیت،توسط علی
رازینی محاکمه شدم،جرم من نوشتن درمطبوعات بود.دررأی حکم دادگاه ویژه
روحانیت[14] نوشته شده بود:

«هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام مستعار اعتراف
نمود.وی در نوشته های خودمطالبی علیه نظام جمهوری اسلامی را درج کرده
است»

در پایان درذیل فقط به برخی ازنمونه هایی ازاین هماهنگی وبذل توجه به یک
زندانی که فقط جرمش نوشتن بود اشاره می کنم:

-وقتی اززندان آزادشدم وموقع تسویه حساب با روزنامه شد،آن مبلغ
40هزارتومانی راکه به خانواده ام درزمان بازداشت کمک کرده بودندراهم پس
گرفتند!

-درروزخبرنگارانجمن صنفی روزنامه نگاران مراسمی برپاکرده بودکه من
نیزدراعتراض به وضعیتی که پس ازآزادی اززندان برایم رقم زده
بودندپلاکاردی چسبانده وکتاب تازه چاپ شده ام«حرفهای زدنی ونوشته های
نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه نگاراصلاح طلب مسافرکش راهم درمعرض فروش
گذاشتم.درهمان روزدرجلوی چشم من خبرنگار(نماینده رادیوبی.بی.سی
درتهران)باانصافعلی هدایت(ازهمکارانم درروزنامه سلام) مصاحبه کردو ایشان
درارتباط باوضعیتی که من داشتم،نامی ازمن بردودرباره من سخن گفت،واتفاقا
شب ازرادیوآنراشنیدم.واین درحالی بودکه خبرنگاربی.بی.سی می توانست همان
لحظه باخودم مصاحبه کندوشرح ووضع خودم،صحیح ترش رااززبان خودم بشنود!

-وهمانطورکه بخاطرهمین هماهنگی محترمانه باوزارت فخیمه اطلاعات است که من
پس ازتعطیلی روزنامه سلام شغل ثابت مطبوعاتی نداشتم وباوجودمطبوعات
ونشریات رنگارنگی که مثل قارچ می رویند،12سال است که بیکاری منقطع و
ممتدی که همراه با دربدری و فقر و خانه نشینی بوده است را تجربه می
کنم.

محمد شوری (نویسنده وروزنامه نگار) /15تیر90

1-رجوع شود به کتاب خاطرات سیاسی محمدی ری شهری.

2-بخوانید یادداشت اینجانب باعنوان:«وزیراطلاعاتی که نقش وزیربازی می کند».

3-رجوع شود به یادداشتی از اینجانب باعنوان:«1سال مبارزه،7سال تجربه،25
سال زندان!» و یادداشت «عاقبت زین نردبان افتادنیست».

4-هم چنین رجوع شود به دیگر یادداشتها از روزنامه سلام:«16تیر78؛آخرین
روز کاری در روزنامه سلام» و «خداحافظ سلام».

5-روزنامه سلام3خرداد1377ص5

6-همانطور که مجله ایشان حاضرنشد کتاب سه جلدی «همه حرف خدا»اثر اینجانب
را معرفی کند.

و همانطورکه دیگر روزنامه ها:آفتاب یزد،آرمان،شرق،و اطلاعات آقای دعایی
باوجوددریافت کتاب ازسوی اینجانب حاضربه معرفی آن نشدند.همانطور که پس
ازآزادی اززندان دراین12سال فقط برای من کار مطبوعاتی نبود،واین درحالی
بود که باتوجه به شناختی که ازکاردروزنامه سلام داشتم،آنهاباهمان رانتی
که برخی منکرش هستند علاوه برشاغل بودن درجاهای دیگربرای خودراسااقدام به
انتشارروزنامه ونشریه های دیگرکردند.وهمانطورکه پس از آزادی اززندان
هرمطبوعه ای که چندیادداشت(آنهم بااسم مستعارازمن درج کرد)زودوهماهنگ
ازادامه همکاری سرباززدو یاروزنامه ونشریه شان تعطیل شد؟!ازنکات جالب
یکی از این تعطیلی هااین است که وقتی خواستم به روزنامه بیان(که قبلامجله
بود)بروم«عباس عبدی»به من گفت: برای چه می روی؟ این روزنامه چندوقت
دیگرتعطیل خواهدشد،البته من رفتم؛وروزنامه هم تعطیل شد!؟

7-رجوع شود به گزارش اینجانب درروزنامه صبح امروز باعنوان:«پنچ بعلاوه
چند؟!»مورخ9دی 77 و نیز یادداشت «خلق بحران برای استعفای سوم» در
نشریه هفته نامه آبان سال اول شماره 32

8-بخوانید نامه آیت الله العظمی منتظری به سیدمحمد خاتمی.

9-رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«یبوست سیاسی«مُسهل».و«نُشادر»

10-مثلابعضی ازافرادروزنامه سلام ودنباله هایش،رادیووتلویزیونهای خارجی
مثل«بی.بی.سی»و «رادیوفردا» راقبضه وکارشناس آنجاشده اند!ولذامصاحبه
کننده ومصاحبه شونده هم معلوم است!

وبرای همین است که همیشه هم همین این آقایان هستندکه در بازار بورس
سیاست همواره روی ویترین و مانیتور اخبارحضور دارند وهستند!



11-نگاه کنید به یادداشت:«رفتگرسیاست»و«قحطالرجال».

12-روزنامه خرداد،19تیر،صفحه اول،خبردستگیری مرا درج کرده است.

13-رجوع کنید به وب سایت رجبعلی مزروعی (متولد مهرماه)-رئیس دائمی انجمن
صنفی روزنامه نگاران-در قسمت نظرات درذیل یاداشت ایشان باعنوان
وقاحت...».

و این درحالی است که وقتی یک شب باصطلاح مسئول شیفت شب روزنامه«مراد
ویسی» بخاطر انتشار نامه سعید امامی باصطلاح بازدداشت(والبته ازنظرمن وی
به شیفت شب درمحل کاراصلی اش رفت!)چه سروصدایی به کمک همان رانتی که
ایشان ودوستانش منکرآن هستند،بعد از این بپاکردند،که یکی از آن این است
که وی هم کنون در رادیو فردا استخدام و کارشناس مسائل ایران شده است!؟

14-گفتنی است من هیچگاه روحانی نبوده و نیستم و نخواهم بود
!




* * * * * ** * * * * * * * * *

No comments:

Post a Comment

دوشونجه‌نین شرطلری

دوشونجه‌نین شرطلری بورادا، "دوشونجه"، "فیکیر" یا "فلسفه"نین شرایطی حاقدا دانیشدیم. نورمال، گونده لیک فیکیرلشمه...