Wednesday, August 30, 2017

نقد حسن روحانی و پانفارسیسم



انصافعلی هدایت
سیم آگوست 2017
تورنتو- کانادا
hedayat222@yahoo.com



حسن روحانی در رابطه با زبان فارسی چنین گفته است:
"پاسداشت زبان فارسی، وظیفه‌ای ضروری و ارزشمند برای پاسداری از استقلال و کیان سرزمین و ملت ما است."
به کلمات کلیدی این جمله توجه فرمایید: "پاسداشت"، "زبان فارسی"، "وظیفه ای ضروری"، "ارزشمند"، "پاسداری از استقلال و کیان"، "سرزمین" و "ملت ما".

با توجه با این کلید واژه ها، می توان بسادگی درک کرد که به عقیده وی، تنها چیزی که می تواند باند مرزی ایران فارس را به هم گره زده و محافظت کند، "زبان فارسی" است و تنها همین زبان فارسی، ضرورت داشته و ارزشمند است. بقیه زبان ها بی ارزش و غیر ضروری هستند.
چرا داشته های ملل دیگر در "حفظ کیان سرزمینی ایران" نقشی ندارند؟

واقعیت آن است که حسن روحانی هم یک پانفارسیست است و خودش را رئیس جمهور فارس ها تصور می کند، نه رئیس جمهور همه مللی که در ایران کنونی زیست می کنند.
او هم مانند همه "پانفارس های شوونیست" که ذات ضد انسانی و ضد حقوق بشری خودشان را در زیر لغات شیک و ماسک "ایران" و "مرزهای پر گهر" پنهان می کنند، در پی پنهان شدن در پشت این ماسک و کلمات شاعرانه هست.
اما تاکید روحانی بر"زبان فارسی" نشان می دهد که او ایمان و اعتقادی به حقوق و داشته های ملی دیگر ملل ندارد. زبان، تاریخ، احساسات ملی گرایانه و وطن پرستانه و آگاهی های تاریخی ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ و .. را در تضاد و ضدیت با منافع حیاتی فارس و ایران می بیند.
این دسته از ایرانیان، مخالف حقوق بشر، برای همه مللی که در ایران زندگی می کنند، هستند و از آرودن کلمه "ملت" به همراه نام آن ملل در هراسند و تلاش می کنند تا آن ملل را "اقوام" و "اقلیت" بنامند تا از حقوق انسانی محرومشان کنند.
اینان گر چه اعتراف نمی کنند اما معتقدند که هیچ فرد، جمع، قوم یا ملتی در ایران مورد نظر آنها، حق و حقوق بشری ندارند. چه رسد به این که اراده بکنند تا در مرزهای مشخص ایران کنونی، تغییراتی را اعمال کنند.
Image result for ‫کاریکاتور حسن روحانی‬‎
برای این گروه از پانفارس ها، مرزهای ایران مانند اصول دین، و کتاب آسمانی، مقدس و غیر قابل تغییر هستند. اگر فرد یا جمعیت و یا ملتی در پی "اندیشه هایی" برای تغییر در این مرزها باشند، دارای هیچ حق و حقوقی انسانی؛ چه فردی و چه جمعی نخواهند بود.
پانفارس، این افراد و ملل را انسان نمی داند. برایشان حقوق انسانی قایل نیست. آزادی های مصرح در منشور حقوق بشر را برای آنان برسمیت نمی شناسد. در دیدگاه سیاسی و عملی پانفارسیست ها، نباید حق آزادی بیان برای این افراد و ملل داده شود. چرا که آزادی بیان آنان، می تواند آرامش ایران ذهنی پانفارس را آشفته کند.
از نظر پانفارس ها، اندازه و چگونگی حقوق انسانی فردی و جمعی اقوام، زمانی قابل بحث است که "مرزهای پر گهر" برسمیت شناخته شده و هویت فارس، بدون هیچ شک و شبهه ای، مورد پذیریرش آن اقوام قرارگرفته باشد. اگر فرد یا افرادی یا مللی آن مرزهای پر گهر و هویت فارس را برسمیت نشناسند، نمی توانند حقی جز حق "مرگ" و "مردن"، داشته باشند.
به عقیده آن ها، اگر قرار است، حقوق بشر و آزادی بیان، آرامش مرزها و افکار پانفارسیست ها را بر هم بزند، باید در باره آن حقوق انسانی سکوت پیشه کرد.
از مبحث آزادی بیان و حقوق بشر سخن جدی به میان نیاورد. باید سخن در باره آن حقوق و آزادی ها را تابوهای غیر قابل بحث، بدل کرد. حتی برای این که احتمالا از آزادی بیان و حقوق بشر، بر علیه ایران "سوء" استفاده نشود، خود پانفارس و فارس ها هم باید از حقوق بشر و آزادی بیان محروم بمانند.
پان فارس، آرزو دارد که کارخانه مشابه سازی انسانی خاصی در اختیارش داشته باشد که قادر شود، انسان ها را به محصولات تولیدی دقیقا عین هم، در ایران در بیاورد تا هیچ نوع رنگارنگی انسانی و اجتماعی در ایران وی دیده نشود تا خطری یک پارچگی ایران او را تهدید نکند و آرامش پانفارسیست را برهم نریزد.
چون پانفارسیست چنان کارخانه ای را در اختیار ندارد، هر روز در پی ساختن نظریه هایی برای تامین منافع دراز مدت پانفارسیست ها است تا بتواند ایده "یک ملت، یک دولت، یک وطن" را محقق بکند.
پانفارسیست برای رسیدن به هدف نهایی خود، نه تنها تاریخ خود و دیگر ملل را بلکه همه چیز مرتبط با خودش و دیگر ملل ساکن در ایران را تحریف می کند.
Image result for ‫نقشه تمدن اسلامی بعد از حضرت محمد‬‎نقشه حوزه سرزمینی اعراب در سال های اول اسلام
 پانفارسیست ها کوشش های همه جانبه برای تحریف تاریخ انسانیت و تمدن های انسانی در منطقه ایران بکار برده اند. برای تحقق این هدف، دستگاه های عظیم پروپاگاندایی طراحی کرده اند.
این سیستم، از بدو تولد، درمهد کودک ها، در مدارس، در دانشگاه ها، در کارخانه ها، از طریق رادیوها و تلویزیونهایی با منشاء داخلی و خارجی، فیلم ها و سریال ها، از طریق روزنامه ها و مجلات، و ... همه گروه های انسانی را هدف گرفته اند و تا مرگ، آنان را زیر بمباران می گیرند. آنان همه این سیستم های گسترده را بسان یک ارکستر، بحرکت درمی آورند.
این سیستم بسیار پیچیده تحریف و باورسازی پروپاگاندایی پانفارسیست، می خواهد و آرزو می کند که به همه بقبولاند که ملل ساکن ایران، "ملت" نیستند تا از حقوق "ملت شوندگی" بهره مند نشوند و درپی حقوق ملت هم نباشند.
بنا به باور پانفارسیسم، اقوام، ملل نیستند. چرا؟ برای این که آن اقوام، دارای تاریخ مختص بخودشان نیستند. بلکه درطول تاریخ، همیشه و هزاره ها، با هم یکی بوده اند و تلخی ها و شیرینی های مشترکی داشته اند که رنگ و بوی فارسی داشته است. سرنوشت مشترکی آن ها را به هم (فارس ها) پیوند می داده است. مجموعه و همه آن ها بیش از یک تاریخ ندارند و آن هم تاریخ فارس. چون زمانی می توان از چند تاریخ در منطقه سخن گفت که مللی به موازات ملت فارس هم بوده باشد.
Image result for ‫نقشه امپراتوری سلجوقیان‬‎ جغرافیایی تحت حکومت تورکان سلجوقی

پانفارسیسم، به همه تلقین می کند که مللی به موازات ملت فارس نبوده است تا تاریخ خودشان را داشته باشند. برای داشتن تاریخی در کنار تاریخ فارس، باید ملتی با زبانی غیر از زبان فارسی می بوده است. در حالی که همه ایرانیان از یک ریشه زبانی بوده اند. بلوچ و کورد، ایرانی و پارس اصیل و حتی آریایی اصیل هستند و شاهنامه دلیل موید این ادعاست.
"تورکان امروزی" در اصل و در تاریخ روشنی که فارس ها روز شمارش را نوشته اند، "فارس" بوده اند. علت "تورک بودن امروزه یشان" تسلط مغول ها و تورکان عثمانی بر مردمان فارس زبان آزربایجان و تغییر زبان فارسی میانه آن ها به تورکی امروزی بوده است.
برای همین است که دستگاه پروپاگاندای پانفارسیست، تورکان ساکن در ایران را هم "آریایی" و هم "تورک زبان" می نامند تا خود تورکان، فارس ها و دیگر ملل باور کنند که زبان این مردم تورک با ریشه فارس، بخاطر تسلط دشمنان قوم فارس، به تورکی برگردانده شده است.
پانفارسیست ها، برای عرب ها هم همین نمایشنامه را نوشته و برای اجرا به دستگاه عریض و طویل پروپاگاندا داده اند. آن دستگاه موظف است تا در راستای همان سیاست مدون، به آن شاخ و برگ افزوده، ملودیک، ریتمیک، رمانتیک، نوستولوژیکش بنمایانند. هر چه بیشتر رنگینش کنند، امکان باورش در میان مردم عادی و دانشجویان و اساتید و محققان و نویسندگان و ... بیشتر می شود.
نه تنها تورکان، بلکه توکمانان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها، کوردها و ... چیزی جز فارس نیستند و لذا حق ندارند، حز پانفارسیست شدن، به موضوع دیگری بیندیشند. در نتیجه، زبان و تاریخ و تمدنشان چیزی جز آن چه فارس دارد، نیست و هر چه هست، متعلق به فارس هاست.
اگر افرادی و گروهی چموشی کرده و سخنی بر خلاف تزریقات دستگاه پروپاگاندیست مراکز شبهه علمی و تحقیقی پانفارسیست بزنند، "دشمن" ایران" هستند و یا "عامل دشمن" هستند و یا "فریب خورده" اند و یا "مهاجرانی" هستند که پدرانشان برای مهمانی به ایران پانفارسیست ها آمده بوده اند و پانفارسیست ها از آن ها بخوبی "مهمان نوازی" کرده اند. اگر آن مهمانان از مهمان نوازی پان فارسیست ها راضی نیستند، "باید به خانه و سرزمین های پدری خودشان" برگردند!
Image result for ‫نقشه قلمرو صفویه‬‎قلمرو تورکات صفوی
در سایه چنین پروپاگاندایی، تورکان، توکمانان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها، کوردها و ... حق ندارند خودشان را "ملت" بنامند.
ملت، لباس بزرگی بر تن آن اقوام است. آن ها آریایی-فارس ولی دارای لهجه های مخصوص بخود هستند. این لهجه ها، از آنان "ملت" نمی سازد، بلکه صفت "قوم" بیابانگرد و متمدن نشده و شهرنشین نشده به آنان می دهد.
تنها گروهی که ملت است، متمدن و تمدن ساز، شهرنشین و شهری، توسعه یافته و دارای شعر و ادب، و زبان قابل عرضه به بشریت است، همان ملت فارس است. بقیه اقوام کوچکی از لهجه های فارسی اصیل هستند.
برای این که گروهی امتیاز "ملت شدن" را کسب کند، باید دارای وطن و سرزمین باشد. در حالی که تورکان، تورکمانان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها، کوردها و ... دارای وطن و سرزمین نیستند.
آن ها اقوامی بیابانگرد وحشی، کولی های بی خانمان و بدون آثار تمدنی و فرهنگی بوده اند که سرزمینی نداشته اند تا "وطن" بنامند.
چرا که پدر بنیانگذار پانفارسیست ها؛ کوروش بزرگ، 2500 سال قبل، توانست با گل و ماچ و بوسه، سرزمین های خالی از سکنه و بدون انسان را اشغال کرده و از اقوام وحشی غیر فارس و فارس زبان، یک ملت بسازد و آن ها را "ایران و ایرانیان" بنامد
اگر حادثه ای سیاسی و حکومتی در همان گستره خاکی در دوران بعد از کوروش رخ داده باشد، مهم نیست و نادیده گرفته خواهند شد. ایران همانی است که کوروش ساخته است و بعد از وی، هر حکومتی و ملتی آمده و بر این خاک ها مسلط شده است، همه فارس یا ...یونانی زبان، عرب زبان، تورک زبان و مغول زبان بوده اند. ممکن است، مرزهای حکومتی فارس بهم ریخته باشد اما مرزهای فرهنگی فارس هنوز همان است که 2500 سال قبل پایه گذاری شده است.
نتیجه آن که هیچ قوم ایرانی، همان طور که دارای زبان خاص خود، تاریخ مخصوص بخود نیست، سرزمین و وطن هم ندارد تا بتواند تعدادی از ستون های "ملت شوندگی" را داشته باشد.
Image result for ‫نقشه قلمرو قاجاریه‬‎
ملت، به گروهی گفته می شود که سازمان یافته و دولت داشته باشد. برای همین است که هیچ قومی بغیر از ملت فارس، در این منطقه، دارای دولت نبوده است. فارس ها از عمق تاریک تاریخ تا کنون، بدون انقطاع، دارای دولت های مستقل حاکم بر سرزمین های کوروش ساخته بوده اند.
اگر اعراب، امپراطوری خودشان را به این سرزمین ها کشانده و سرزمین های فارس را اشغال کرده اند، بعدا "ایرانی" شده اند یا توسط "وزرای حکیم ایرانی" مدیریت شده اند و همین چند وزیر فارس و ایرانی اندیشمند، آن ها را ایرانی کرده اند.
اگر تورکان بیابانگرد بی فرهنگ، به ایرانیان و فارس ها برتری یافته اند، بعدا ایرانی شده اند و وزرای اندیشمند فارس، "غلامان تورک" را مدیریت و ایرانی کرده اند.
اعراب و تورکان که از 1400 سال گذشته پیش بر این سرزمین ها حکومت کرده اند و امپراطوری های بزرگی برپا ساخته بودند، دولت نساخته بودند. آن ها قبایل وحشی بوده اند که فارس ها برایشان دولتمداری می آموخته اند. گر چه از شانس بد، فارس ها، برده و مملوک اعراب و تورکان شده بوده اند.
نتیجه نهایی آن است که در ایران، ملتی بغیر از ملت فارس وجود ندارد. هر چه هست "اقلیت" هایی از اقوام هستند. اقلیت هم که دارای هیچ حق و حقوقی نیستند. برای این که "حق" متعلق به "اکثریت"، یعنی فارس است و اگر اکثریت اراده کند، حقی هم به دیگران می دهد، آن هم با قطره چکان تا پررو نشوند.

آیا حسن روحانی نماینده و رئیس جمهور این اندیشه ضد انسانی نیست؟


***

فریبشان را نخورید، با شخصیت علمی و حقوقی شما بازی می کنند




انصافعلی هدایت
سیم آگوست 2017
تورنتو - کانادا
hedayat222@yahoo.com

دوست ارجمندم، خانم ویکتوریا آزاد که کورد هستند و سال ها است که در اروپا ساکن و اهل بحث و گفتگو هستند، جملات زیر را در فیس بوک و در تاریخ سیم آگوست 2017 منتشر کرده اند
 
دوست من، می دانم که شما آدم علمی و در پی درک درست وقایع تاریخی هستید اما متاسفانه هر کس تخم این جمله ها را در دهان شما شکسته است، با شخصیت علمی و حقوقی شما بازی کرده است.
چرا؟
عهدنامه "گلستان" در سال 1813 و عهدنامه ترکمنچای در 1928 منعقد شده اند.

اگر هر کدام این دو تاریخ را از سال 2017 کسر نماییم، فاصله ما از تاریخ عهدنامه گلستان 204 سال  و از عهدنامه ترکمنچای 189 سال خواهد بود.
این اعداد  داد می زنند که در حدود دو قرن (200 یا سال) از آن دو قرار داد می گذرند.

علاوه بر این، در آن تاریخ و قراردادها، تنها "باکو" و "نخجوان" (این دو اسم، نام دو شهر هستند) از دست نرفته اند که شما تحت تاثیر "توسعه طلبی پان فارسیسم و پان ایرانیسم" خواهان تسلط دوباره بر آن ملل و کشورها هستید.
از طرف دیگر، طبق قوانین و حقوق بین المللی که مانند حقوق بشر، مورد قبول عامه عالمان و اندیشمندان و سیاست ورزان . کشورها است، آن کشورها و ملل (منظور جمهوری آزربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان)، دارای استقلالی هستند که توسط تمامی کشورها، سازمان ملل متحد، سازمان ها و نهادهای بین المللی مورد قبول واقع شده اند.
چشم طمع شما و آرزوی بازگشت آن کشورها و ملل مستقل، به زیر سایه استعماری ایران، آیا نشان نمی دهد که شما به بازگشت دوران استعمارگری توسط ایران و آن هم پارس، دل نبسته اید؟ 
آیا همه کسانی که مثل شما فکر می کنند و می نویسند و تاریخ را تحریف می کنند، اندیشه های امپراتوری در سر ندارند؟ 
آیا امثال شما با چنین دیدگاه های سیاسی و توسعه طلبانه، شاخه خارج از رژیم ملاها و در پی همان اهداف، در پی جنگ افروزی در منطقه، برای خونریزی های بیشتر و برای از بین بردن حقوق و اراده ملل مستقل برای استقلال نیستید؟
 
از طرف سوم، اگر به گوگل سربزنید و ازآن بپرسید که این دو عهدنامه شامل چه چیزهایی هستند و متن آن ها چیست؟ متن عهدنامه ها و اطلاعات صحیح را به شما خواهد داد.
بنا به گفته ویکی پیدیا؛ در عهدنامه گلستان سرزمین های "ارمنستان" (در ویکیپیدیا گاهی خانات ایروان و گاهی ارمنستان نوشته شده است)، "قره‌ باغ"، "گنجه"، "شکی"، "شیروان"، "قوبا"، "دربند" ، "باکی"، "تالش"، "داغستان" وایالت‌های شرقی گرجستان یعنی کاختی و کارتلی از قلمرو قاجاریه منفک شدند که 204 سال از آن تاریخ می گذرد.
البته "قفقاز" سرزمین های گسترده ای را شامل می شود که بخش "قفقاز شمالی" متعلق به روسیه بوده است اما "قفقازجنوبی" شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، جمهوری ارمنستان، جمهوری دموکراتیک گرجستان و بخش های کوچکی از شمال باختری ایران و شمال خاوری جمهوری ترکیه "کنونی" می‌شود.

طبق عهدنامه ترکمنچای هم "خانات ایروان" و "نخجوان" از قلمرو قاجاریه، سلب و به روسیه واگذار شدند. قاجاریه حق کشتی‌رانی در دریای خزر را از دست داد و ملزم به پرداخت ۱۰ کرور (5 میلیون) تومان به عنوان غرامت به روسیه شد.
 
پس طبق این دو عهدنامه، نه تنها آزربایجان شمالی و نخجوان بلکه "خانات ایروان" (معادل پرنس نشین ها در اروپا = یعنی ایالت های مستقل ایروان = در آن زمان ارمنستانی وجود نداشته است) و گرجستان و ... به اشغال روسیه در آمده اند!

در ضمن، در میان کشورهای هیچ کشوری با نام "باکو" موجود نیست. باکو پایتخت کشوری با نام "جمهوری آزربایجان" شمالی است.



***

Tuesday, August 29, 2017

چرا از "همه حقوق حق داشتن وطن و شهروندی وطنم" محرومم؟ آیا استحقاقش را ندارم؟


دوستی در فیس بوک به تورکی و خطاب به من نوشته است:
Khalid Najwa Ben biliyorum dünyada insanlık önemlidir, Türk, Arap, fars ... hepsi anlamsız
 

 من در پاسخش نوشته ام:

Ensafali Hedayat Senin devletin, dilin, bağımsızlıkın, işin, ekonomin, kimliğin, Vatanın, ordun, kimliğıni haykırma hakkın, Türk kibi yaşama ve seçme hakkin var da ondan.

 Sömürgə olsaydın, dilin qadaga olsaydı, Türkiye adla bir ölken olmasaydı, kendini Türk demeye ve sanmaya hakkın olmasaydı, bir ad seçimi haqkkin olmasaydı, adını sömürgeçinin adın seçmeden başka yolun olmasaydı, kendi vatanınde yabancı müamilesine meruz kalsaydın, dünyada sana yer ve bir avuç toprak olmasaydı vatan sesliyesin, ... 

Güzlerini kapat ve hiyal et. Sonra bana yaz ki nerde durardın!

تلاش کردم آن چه در بالا و در پاسخ به جناب Khalid Najwa به تورکی نوشته بودم را با اندگی اضافات بر آن، ترجمه بکنم

چشمانت را ببند... به عالم خیال برو ... من را در این شرایطی که هستم تصور کن و آنگاه پاسخم بده

اگر تواز داشتن دولت خودت محروم می کردند
اگر تو را مجبور به یاد گیری زبانی غیر از زبان خودت می کردند
 اگر استقلال ملی خودت را از تو گرفته بودند
 اگر در وطن خودت حق کار دلخواهت را نداشتی
اگر منافع خرد و کلان اقتصاد ملی و دسترنج های خودت متعلق به دیگری بود
اگر حق نداشتی هویت و کیستی خودت را فریاد بزنی و از آن دفاع بکنی
 اگر حق داشتن سرزمین و وطن خودت رااز تو گرفته بودند
اگر نیروهای مسلح نداشتی و در سایه سر نیزه نیروهای مسلح استعماری می زیستی
 اگر حق فریاد زدن هویت خودت را از تو دریغ می کردند
 اگر حق زندگی کردن بسان یک تورک را به تو نمی دادند
اگر نهایت حق انتخاب کردن "هیچ" چیزی را نداشتی
اما تو همه این حقوقی که من ندارم را هم داری و هم بیش از آن که قدرشان را بدانی داری. 
برای همین است که برای تو مهم نیست که زبانت چه باشد. انسانیت برایت مهمتر شده است 
اما نمی دانی که انسانیت، با داشتن همه نداشته هایت محقق می شود و نه با نداشتن هیچ چیزی!
چون پدرانی چون آتا تورک بوده اند که این همه حقوق و حقوق برخواسته از داشتن حق وطن داشتن را به تو به هدیه داده اند، حالا، "انسانیت" برایت مهمتر از زبان و آموزش زبان شده است. 
اما و اگر وطن تو و خود تو مستعمره یک استعمارگربودید
اما و اگر زبان مادری و تورکی تو و ملت تو تویط استعمارگر قدغن شده بود
اما و اگر حق داشتن کشوری به نام تورکیه را از تو گرفته بودند
اما و اگر این حق را از تو گرفته بودند که خودت را تورک بدانی 
اما و اگر این حق را به تو نداده بودند که در باره "تورک بودنت" فکر بکنی
اما و اگر حتی حق نداشتی تا خودت را در ذهن خودت تورک تصور بکنی
اما و اگر حق انتخاب یک اسم تورکی برای خودت یا فرزندانت را از تو گرفته بودند
اما و اگر راهی جز اتنخاب نامی به غیر از نامی که استعمارگر می خواست نداشتی  اما و اگر در وطن خودت با تو معامله خارجی و مهاجر نامطلوب را می کردند
اما و اگر حق داشتن یک مشت خاک نداشتی که فریاد بزنی اینجا "وطن من" است
 ...

آیا شورش نمی گری؟
آیا اسلجه بددست نمی گرفتی؟
آیا برای آزادیت نمی جنگیدی؟
آیا خون دشمن آزادیت را نمی ریختی؟
آیا مردن را بر زندگی در چنان وضعی ترجیح نمی دادی؟
آیا مرگ در راه وطن و آزادی برایت افتخار نمی بود؟
آیا خودت را محروک از حقوق انسانی نمی دانستی؟
آیا پدرانت را به خاطز تسلیم شدن به فکر انسان دوستی سرزنش نمی کرد؟
آیا فرزندانت را برای شهید شدن در راه وطن آماده نمی ساختی؟
آیا باز هم فریب شعارهای تو خالی استعمارگر را می خوردی؟
آیا به خاطر حقوق ملت خودت، نمی جنگیدی؟
 آیا دشمن را به آتش نمی کشیدی تا "حقوق انسانی"، "آزادی" و "وطن" داشته باشی؟ 
آیا نمی دانی که بسیاری از جنگ های بین الملل تنها بخاطر تسلط بیشتر بر خاک رخ داده است؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده اند و هستند که تنها بخاطر تسلط بر وطن و منافع اقتصادی دیگران و تو، دنیا را به خاک و خون می کشند؟
آیا نمی دانی، دیگرانی هستند که بخاطر منافع خودشان، تو را می فریبند که بخاطر وطن خودت، بخاطر آزادی خودت، بخاطر منافع ملی ملت خودت، نجنگی و خونشان را نریزی؟ و تسلیم شوی؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده اند و هستند که وطن ما را از ما دریغ می کنند؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده و هستند که می خواهند، ما قبول کنیم که وطن ما وطن ما نیست؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده و هستند که می خواهند ما شیر فهم بکنند که ما حق نداریم در وطنمان به هر چیزی که اراده می کنیم، دستیابیم؟
آیا نمی دانی که اگر ما تسلیم اراده استعماری آن ها شویم، آدم خوبی خواهیم بود ولی اگر تسلیمشان نشویم، حقوق شایسته خودمان را بخواهیم، وحشی و بدون منطق هستیم؟
 آیا نمی دانی اگر تو بجای من و در همین شرایط بودی، یا در کنار من بودی، بر من تف می کردی که چرا سکوت کرده ام و کاری نمی کنم؟
آیا نمی دانی که اگر تو در همین شرایط من بودی، تفنگی برنمی داشتی تا برای بدست آوردن "حق داشتن وطن" و "حق زیستن در آزادی"، "حق شهروندی"، "حق آموزش به زبان مادری خودت"، "حق داشتن تاریخ خودت"، "حقوق ..." برای حقوقی که خودت را لایق آن می دانستی، بجنگی؟

آیا حالا به من بی غیرت نمی گویی که در چنین فضایی زندگی می کنم و از همه آزادی و حقوق انسانی و از "همه حقوق حق داشتن وطن و شهروندی وطنم" محرومم، در زبان بیگانه درس می خوانم و زندگی می کنم و ساکت نشسته و نظاره گر هستم؟
آیا این همه مایه خفت و خواری و علایم بردگی نیست؟
آیا من برده نیستم؟
پس، بردگی را برایم تعریف کن، لطفا

حال سوال پایانی: چرا من از "همه حقوق حق داشتن وطن و شهروندی وطنم" محرومم؟ آیا استحقاقش را ندارم؟



انصافعلی هدایت
بیست و نهم آگوست 2017
تورنتو- کانادا
hedayat222@yahoo.com


***

Sunday, August 27, 2017

فارس ادبیاتی عربجه سیز، بیر جومله قورماغا قادیرمی دیر؟






انصافعلی هدایت

بیست و هشتم آگوست 2017

تورنتو - کانادا


جناب عباسی جاوان بیر چوخ قیسسا اما درین بیر سورو سوروبلار: "فاصجا: 1. لهجه دیر" 2. دیل دیر؟"

من: انصافعلی هدایت، بیر قیسسا جاواب یازماغا جهد اتدیم آمما گئنه ده اوزان دی. یازدیم:

بو سورو دیلچیله ره یانسار و من دیلچیلیکدن ژنتیک قه در آنلارام. ژنتیک نه دیر؟ سوسالار، بلمم.

آمما اگر

1. بیر دیلین سوزلرینین یوزده اللیدن چوخو (بعضا 85% اددیعا اولونور) عربجه

دیر،

2. اگر او دیلین، گرامری (صرف و نحوی) عربجه دیر،

3. اگر همن دیلین، ریاضی یاتی یوخدور و اگر وارسا عربجه دیر،

4. اگر بیر دیلین هندسه سی یوخ دور و اولورسادا عربجه دیر،

5. اگر بیر دیلین شعر علمی یوخ دور و اولورسا بئله عربجه دیر،

6. اگر بیر دیلین زامانی یوخ دور و اگر سوزلرینده زامان قوللانیرسا، عربجه دیر،

7. اگر بیر دیلین ان اونملی و اصیل موضوسو،" دین" دیر و اونون اوزونه عایید دینی یوخ دور و اولان دینی عرب دینی دیر،
8. اگر بیر خالق، بیر آللاها اینانیرسا آمما اوزونون موستقیل بیر الاهی یوخ دورسا و عرب آللهئنا اینانیرسا،
9. اگر بیر دیلین، دین ادبیاتی و شرعییاتی عربجه دیر آمما اوزون فارسجا تانیدیر و بو شرعیات اونون گونه ده لیک سیاسی، ایقتیصادی، ایجتیماعی، اخلاقی، حقوقی، فیکری، هونری، ائولنمک، اولمک، دوغماق، آل-وئرین، و حیاتین الینده توتوب سا، او دیل فارسجا اولابیلمز.
10. اگر بیر دیلین اصلی شعرییاتی و ادبی، دینی-تاریخی حادیثه لرله ایلگیلی دیر و اونلاری شعره چکیر و اونون، عاشوراسی وار، محرمی وار، صفری وار، رمضانی وار، حججی وار، فاطمیه سی وار، مچیدی وار، منبری وار، نوجه سی وار، و ... وار اما فارسجایا تعللوقو یوخ دور، سورمالی دیر بونلار، هارانین، یادا هانکی دیلین دیر؟
عربلرین و عرب دیلینین دیر.
11. اگر بیر دیلین و اونا عایید اولا ایددیعالی بیر میللتین تاریخی-معماری اثرلری یوخ دور یا یوخ سایئلابیلر، حتی اگر وارسا، ایسلاما و دینینه باغلی تاریخی بینالار و اثرلر دیر.
اونلاردان سایارساق؛ کورپولر، بازارلار، کاروانسارالار، مچیدلر، موقددس یئرلر و بینالار، سو آنبارلاری، حاماملار، و موستراح، هونری اثرلر، قیبلا، ... هامیسی عربجه و ایسلامدان آسئلی دیرلار و فارسلارا عایید بیر شوی یوخ دور.
12. اگر بیر دیلین ایددیعاسی وار کی 2500 ایللیک بیر میللت و ایمپیراطورلوق صاحیبی دیر و قبول ادیر کی گئچمیش 1400 ایلده نه دیلی رسمی دیل اولوب، نه تاریخی، نه ادبیاتی، نه معماری سی، نه دئولتی اولوب، نه ده توپراقی اولوب و اونون سیاسی و سرحد وارلیغی 96 ایل دئییل، بونون هانکی تاریخی و هانکی ادبیاتی و هانکی موسیقی سی و هانکی دیلی و هانکی .... اولابیلر؟
13. بیر خالقین یازارلاری وارسا . اونلار فارسجا یوخ عربجه و هردن بیرده فارسجا یازیبلارسا، اوندان موستقیل دیلی اولابیلرمی؟
14. اگر بیر میللتین ایستیقلالی اولسایدی، اونون یازارلاری ائوز دیلینده یازاردی یا بیگانه (عرب یا تورک) دیلینده؟
15. فارسجا یازارلارین نئچه سی اصیل فارس دیر و نئچه سی فارس کوکنلی دئییل؟
16. اگر بیر میللتین درین بیر دیلی وارسا، نه دن دیلین ائوز صاحیب لری او دیلده آز یازیبلار؟
17. نه دن او دیلین اصیللی لری عربجه ده اوزلرین ایفاده ادیب لر؟
18. ایندی کی 96 ایل دیر، تامام میللتلرین دیل و هوییتین دئییشدیرمک اوچون جهد ادیب و تامام اینسانلاری قانع ادیرلر کی بیر دیل وار و آدی فارسجا دیر و بو فارسجا اوچون اونلار سوز یاراتما و سوز سیلمه مرکزی فععال دی، نه دن حالا او دیلین یوزه 50 دن فاضلاسی عربجه و یوزده 15-20 سی ده تورکجه دیر؟
19. بو سورولاری و موقدده مه لری داها داوام اتمک اولار آمما بورادا سورماق اولار، بیله بیر وارلیق، "لهجه" دبر یا "دیل" دیر؟
20. آن سون بو دور کی، فارس ادبیاتی عربجه سیز بیر جومله قورماغا قادیرمی دیر؟


سیز نه دوشونورسوز؟

حورمتله

Saturday, August 26, 2017

دیالوگ: توزیع قدرت سیاسی در ایران - بخش دوم



مدیر برنامه: انصافعلی هدایت


میهمانان برنامه:

1. احمد اوبالی

 2. مهدی جلالی تهران

 3. ناصر بلیده ای

 4.    یوسف عزیزی بنی طرف




دیالوگ: توزیع قدرت سیاسی در ایران - بخش اول




 

مدیر برنامه: انصافعلی هدایت


میهمانان برنامه:

1. احمد اوبالی

 2. مهدی جلالی تهران

 3. ناصر بلیده ای

 4.    یوسف عزیزی بنی طرف

 

 

ایراندا سیستماتیک نژادپرست لیک درینلشیر




İranda sistimatik nejadpərəstlik dərinləşir

آپاریجی: انصاف علی هدایت
    چیخیشچی: شايان بُربُر قاشقاي

 Aug.26.2017

Aparıcı: İnsafəli Hidayət  

Qonaq: Şayan Borbor Qəşqai





آیا زن حق عاشق شدن و عاشقانه زیستن دارد؟



خانمی در فیس بوک پرسیده است:

"
سوال امروز:
ايا من در ٤٩ سالگي حق دارم عاشق يك مرد ٣٩ ساله ي متاهل بشوم يا نه؟!
من که اصلا معتقد نیستم به چیزی یا جایی رسیدن
"حق عاشقیت" فقط.
حق "بیخوابی".

"

من: انصافعلی هدایت، در زیر نوشته کوتاه خانم لیلای لیلی، کامنت  مختصری نوشته بودم ولی این بحث آن قدر حیاتی وعمیق است که نیازمند کتاب های تحقیقی در این باره هستیم.
عاشق شدن، انسان و حیوان، یک رفتار است. شاید هم رفتاری برخواسته از هورمون یا تمایل به خوشبختی یا تمایل به دوام نسل و ... 
به هر حال، بخش اعظم این رفتار، به فرهنگ، دین، تمدن، میزان تحصیلات، زبان، پیری و جوانی و زن بودن و مرد بودن ربطی ندارد.
هر موجود زنده ای می تواند و حق دارد عاشق بشود و "عشق" و "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" حق زاده شده به همراه هر موجود زنده ای است که از آن به عنوان "حق طبیعی" نام می برم.
سوال این است که آیا ما به عنوان انسان یا موجودی که خودمان را برتر می بینیم، این حق را نه در گفتار که در عمل، به همه موجودات زنده و بخصوص به زنان می دهیم؟

  گر چه "عشق"، "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" حق طبیعی هر انسانی است ولی  متاسفانه در جامعه ایرانی حقوق 
  "عشق"، "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" از زنا نو دختران دریغ شده است. 

می دانیم که "پیر صنعان" سمبل یک پیرمرد در فرهنگ ایرانی-اسلامی است که هم حق و هم اجازه عاشق شدن به یک دختر جوان یا خانم بسیار جوانتر از خودش را دارد.  جامعه ما آن را پذیرفته است و با آن حق و آزادی سر خم کرده است.

بنا بر این همین جامعه نباید در راه عاشق شدن یک خانم پیر به یک پسر جوان هم مشکل بیافریند. باید ابن رفتار احساسی-انسانی را هم پذیرا باشد.
اگر چه می دانیم، مردمی که جامعه و اجتماع ایرانیان را تشکیل می دهند، متاسفانه در باره این نوع عشق و رابطه (یک خانم مسن تر از یک مرد جوان) قضاوت درستی و یا شبیه به قضاوتی که در مورد مردان دارد را ندارد. 
جامعه ما در مورد زنان و دختران بسیار ظالمانه و شدید و ضد انسانی و ضد عشق و عاشقی و ضد عاشقانه زیستن رفتار می کند. 
در حالی که نیازبه عشق ورزیدن، یک حق طبیعی و اولیه برای هر موجود زنده ای است.
تصور عادلانه آن خواهد بود که جامعه ما، حداقل در تئوری و اخلاق، عاشق شدن یک خانم هم به یک مرد جوان تر از خودش را پذیرفته باشد و نباید اشکالی داشته باشد.
متاسفانه، این رعایت و احترام گذاشتن به حق عشق و عاشقی و حق آزادی در عشق، عاشق شدن و عاشقانه زیستن، در عقیده و فکر من (فرد انسانی مشخص) وجود دارد ولی در خارج از من و در جامعه ما خیلی کمتر دیده می شود. در عمل، بسیار هم نایاب هم هست.
باید اعتراف کرد که بر سر راه عاشق شدن و عاشقانه زیستن دختران و خانم ها موانع سنتی فراوانی که منشاء  دینی، تاریخی، سنتی-اجتماعی و سیاسی و حقوقی دارند، نهاده شده است. 
 ما به آزادی ها و حقوق زنان و دخترانمان احترام نمی گذاریم. در نظر بخش سنتی و جمود یافته جامعه ما، این گروه از انسان جامعه (زنان)، در جایگاه انسانی شایسته خودشان قرار ندارند. آن ها وسیله و ابزاری برایر خدمت به مردان جامعه و برای ارضای نیازهای سکس مردان هستند.
قضاوت ما این است که دختر من، مادر بیوه من، خواهر من، همسر من، همسایه من، مادر بزرگ من، خاله من، عمه من و ... که نیمی جامعه ما را می سازند و ما مردان را می زایند و ما را تربیت می کنند، نباید عاشق بشوند.

- چرا؟
= چون، مجبور به سکس با مرد دیگری خواهند شد.
- که چی؟
= من نمی خواهم دخترم یا مادرم یا خواهرم و هر زنی که من دوست دارم، با کس دیگری سکس داشته باشد؟
- چرا؟
= چون، کسی نباید در او دخول بکند؟
- چرا؟
= چون زشت است.
- چرا؟
= قبیح است.
- چرا؟
= دین گفته است.
- چرا؟
= نمی دانم، سنت گفته است؟
- چرا؟
= نمی دانم، همیشه، تا بوده، همین بوده است.
- چرا؟
= آغا جان زشت استف دیگران با دختر آدم، مادر آدم، به خواهر آدم سکس کنند.
- پس چرا خودت با خانمی که دختر فرد دیگری است، مادر فرزندان تو است، با خواهر دیگری و ... سکس می کنی؟
= فرق می کند.
- چه فرقی می کند؟
= من مثل دیگران نیستم.
- چه فرقی داری؟
= خیلی فرق است؟ من توهین نمی کنم.
= یعنی چه؟
- دیگران با سکس، به زن توهین می کنند.
= یعنی چه؟
- به زن تجاوز می کنند. من نمی توانم اجازه بدهم که دیگران به دختر من مادر من، خواهر من و ... من تجاوز بکنند.
= یعنی چه؟ مگر بین این که تو با یک زن همبستر بشوی با همبستر شدن مرد دیگر با یک دختر تو یا خواهر تو چه فرقی دارد؟
- چرا نمی فهمی؟ برای یک مرد زشت است، قبیح است که خودش اجازه بدهد تا دخترش یا خواهرش ... مورد تجاوز قرار گیرد.
= آه! چرا تجاوز؟
- خوب، تجاوز نیست، چیست؟ مگر با همین آلت فحش نمی دهند؟
= که چی؟
- خوب قبیح است و زشت است که با دختر یا خواهر و ... آدم کاری کنند که فحش است.

در اصل، این مکالمه ذهنی، اساس منطق این دسته است که اجازه نمی دهند تا زن از حق آزادی خود، برای عشق، عاشقی و عاشقانه زیستن بره مند گردد. 
چون در نظر آنان، سکس ورزیدن، نوعی عمل زشت و قبیج و وقیجانه و غیر انسانی است. آن ها از سکس دیدی غیر انسانی و غیر عقلایی دارند. آن را فحش و توهین حساب می کنند.
در بهترین حالت ممکن، آنان،  رابطه عاشقانه و سکس را شرم آور می دانند که باعث سر شکستگی مردی است که خواهرش یا مادر بیوه اش یا دخترش داوطلبانه و به نام عشق و عاشقی، تن به سکس مرد دیگری بدهد. باید هم پنهانی باشد. 
بسیاری از این دسته، وقتی دختر یا خواهر یا ... حامله می شود، در درون خود دچار احساسات زشت، مورد تجاوز قرار گرفتن آن دختر یا خواهر و ... بوسیله یک مرد دیگر هستند.
 به عقیده این دسته، زشت و قبیح است که زن (بخصوص زنی که با من در نوعی از ارتباط خونی و فامیلی قرار دارد) عاشق مرد دیگری شود. 
در این دیدگاه، عشق زن، به "زنا" تعبیر می شود. 
اما اغلب مردان جامعه ایرانی به متعه یا صیغه و حتی به رابطه سکس آزاد با دختران و زنان بیشماری در یک زمان معین اعتقاد دارند و حتی آن را موجب افتخار و شان و سربلندی خود می دانند. 
این اعتقاد از آن جا ریشه می یابد که دین، جامعه، سنت ها، آداب و رسوم، تاریخ، قانون و حقوق، سیاست و مدیا و اقتصاد  به مردان این جامعه این حق و این جسارت را داده و به ترویج این دیدگاه دامن می زده است.  قبح این کار برای مردان زدوده اند  و حتی آن را "حسن" یا نیک هم نامیده اند و تحسین کرده اند. برایش ده ها دلیل  تراشیده اند و بخورد جامعه داده اند و ترویج کرده اند.
جامعه اگر در ابتدا هم در مقابل چنان  نرم هایی مقاومت کند، اما بتدریج، الگوهای ساخته شده، مقلدان را به میدان تقلید می کشند و گروه های مرجع، گروه های زیاد پیرو را به دنبال خود می برند.

جامعه ما حق  عشق، عاشقی و عاشقانه زیستن را به زن نمی دهد. در همان حال، یک زن حق ندارد، در یک زمان چندین عشق را تجربه کند.
 البته خود من هم موافق این هستم و معتقدم که نباید یک زن در یک زمان چندین عشق پنهان و پیدا داشته باشد. 
همان طور که یک مرد هم نباید حق داشتن چندین همسر یا چند عشق را در طول یک زمان داشته باشد. 
چرا که این آزادی برای یکی و محدودیت برای دیگری، مخالف مساوات در انسانیت و عدالت است. 
اگر می خواهیم به جنس مرد، یک حقی و یا یک آزادی را بدهیم، باید همان آزادی و حق را برای زن هم برسمیت بشناسیم. 
در غیر این صورت، این به تبعیض، بیعدالتی، نابرابری، ضد حقوق بشر و ضد اراده انسانی بدل می شود. 
اما و متاسفانه، واقعیات جوامع ایرانی چیز دیگری را به همه ما انسان ها (زن و مرد) تحمیل می کند. 
باید با این چیزهای غیر انسانی، ضد عدالت و ضد حقوق بشر و ...  جنگید. 
باید برخواست و با راه اندازی حرکت های اجتماعی، تابوهای اجتماعی و دینی رایج در جامعه را بی ارزش کرد و اخلاق جدیدی بنا نهاد.



انصافعلی هدایت
بیست و ششم آگوست 2017
تورنتو - کانادا

ایستیقلال ایراده‌سین، هیئش بیر شخص، گوج و دولت سوال ایشارتی آلتینا آپارابیلمز

  ایستیقلال ایراده‌سین، هیئش بیر شخص، گوج و دولت سوال ایشارتی آلتینا آپارابیلمز. اگر بیر شخص، گوج یا دولت، بیر میللتین ایستقلالینا شرط قویو...