آیا زن حق عاشق شدن و عاشقانه زیستن دارد؟
خانمی در فیس بوک پرسیده است:
"
سوال امروز:
ايا من در ٤٩ سالگي حق دارم عاشق يك مرد ٣٩ ساله ي متاهل بشوم يا نه؟!
من که اصلا معتقد نیستم به چیزی یا جایی رسیدن
"حق عاشقیت" فقط.
حق "بیخوابی".
"
من: انصافعلی هدایت، در زیر نوشته کوتاه خانم لیلای لیلی، کامنت مختصری نوشته بودم ولی این بحث آن قدر حیاتی وعمیق است که نیازمند کتاب های تحقیقی در این باره هستیم.
"
سوال امروز:
ايا من در ٤٩ سالگي حق دارم عاشق يك مرد ٣٩ ساله ي متاهل بشوم يا نه؟!
من که اصلا معتقد نیستم به چیزی یا جایی رسیدن
"حق عاشقیت" فقط.
حق "بیخوابی".
"
من: انصافعلی هدایت، در زیر نوشته کوتاه خانم لیلای لیلی، کامنت مختصری نوشته بودم ولی این بحث آن قدر حیاتی وعمیق است که نیازمند کتاب های تحقیقی در این باره هستیم.
عاشق
شدن، انسان و حیوان، یک رفتار است. شاید هم رفتاری برخواسته از هورمون یا تمایل به خوشبختی یا تمایل به دوام نسل و ...
به هر حال، بخش اعظم این رفتار، به فرهنگ، دین، تمدن، میزان تحصیلات، زبان، پیری و جوانی و زن بودن و مرد بودن ربطی ندارد.
هر موجود زنده ای می تواند و حق دارد عاشق بشود و "عشق" و "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" حق زاده شده به همراه هر موجود زنده ای است که از آن به عنوان "حق طبیعی" نام می برم.
سوال این است که آیا ما به عنوان انسان یا موجودی که خودمان را برتر می بینیم، این حق را نه در گفتار که در عمل، به همه موجودات زنده و بخصوص به زنان می دهیم؟
گر چه "عشق"، "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" حق طبیعی هر انسانی است ولی متاسفانه در جامعه ایرانی حقوق
"عشق"، "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" از زنا نو دختران دریغ شده است.
می دانیم که "پیر صنعان" سمبل یک پیرمرد در فرهنگ ایرانی-اسلامی است که هم حق و هم اجازه عاشق شدن به یک دختر جوان یا خانم بسیار جوانتر از خودش را دارد. جامعه ما آن را پذیرفته است و با آن حق و آزادی سر خم کرده است.
بنا بر این همین جامعه نباید در راه عاشق شدن یک خانم پیر به یک پسر جوان هم مشکل بیافریند. باید ابن رفتار احساسی-انسانی را هم پذیرا باشد.
اگر چه می دانیم، مردمی که جامعه و اجتماع ایرانیان را تشکیل می دهند، متاسفانه در باره این نوع عشق و رابطه (یک خانم مسن تر از یک مرد جوان) قضاوت درستی و یا شبیه به قضاوتی که در مورد مردان دارد را ندارد.
جامعه ما در مورد زنان و دختران بسیار ظالمانه و شدید و ضد انسانی و ضد عشق و عاشقی و ضد عاشقانه زیستن رفتار می کند.
در حالی که نیازبه عشق ورزیدن، یک حق طبیعی و اولیه برای هر موجود زنده ای است.
تصور عادلانه آن خواهد بود که جامعه ما، حداقل در تئوری و اخلاق، عاشق شدن یک خانم هم به یک مرد جوان تر از خودش را پذیرفته باشد و نباید اشکالی داشته باشد.
متاسفانه، این رعایت و احترام گذاشتن به حق عشق و عاشقی و حق آزادی در عشق، عاشق شدن و عاشقانه زیستن، در عقیده و فکر من (فرد انسانی مشخص) وجود دارد ولی در خارج از من و در جامعه ما خیلی کمتر دیده می شود. در عمل، بسیار هم نایاب هم هست.
باید اعتراف کرد که بر سر راه عاشق شدن و عاشقانه زیستن دختران و خانم ها موانع سنتی فراوانی که منشاء دینی، تاریخی، سنتی-اجتماعی و سیاسی و حقوقی دارند، نهاده شده است.
ما به آزادی ها و حقوق زنان و دخترانمان احترام نمی گذاریم. در نظر بخش سنتی و جمود یافته جامعه ما، این گروه از انسان جامعه (زنان)، در جایگاه انسانی شایسته خودشان قرار ندارند. آن ها وسیله و ابزاری برایر خدمت به مردان جامعه و برای ارضای نیازهای سکس مردان هستند.
قضاوت ما این است که دختر من، مادر بیوه من، خواهر من، همسر من، همسایه من، مادر بزرگ من، خاله من، عمه من و ... که نیمی جامعه ما را می سازند و ما مردان را می زایند و ما را تربیت می کنند، نباید عاشق بشوند.
- چرا؟
= چون، مجبور به سکس با مرد دیگری خواهند شد.
- که چی؟
= من نمی خواهم دخترم یا مادرم یا خواهرم و هر زنی که من دوست دارم، با کس دیگری سکس داشته باشد؟
- چرا؟
= چون، کسی نباید در او دخول بکند؟
- چرا؟
= چون زشت است.
- چرا؟
= قبیح است.
- چرا؟
= دین گفته است.
- چرا؟
= نمی دانم، سنت گفته است؟
- چرا؟
= نمی دانم، همیشه، تا بوده، همین بوده است.
- چرا؟
= آغا جان زشت استف دیگران با دختر آدم، مادر آدم، به خواهر آدم سکس کنند.
- پس چرا خودت با خانمی که دختر فرد دیگری است، مادر فرزندان تو است، با خواهر دیگری و ... سکس می کنی؟
= فرق می کند.
- چه فرقی می کند؟
= من مثل دیگران نیستم.
- چه فرقی داری؟
= خیلی فرق است؟ من توهین نمی کنم.
= یعنی چه؟
- دیگران با سکس، به زن توهین می کنند.
= یعنی چه؟
- به زن تجاوز می کنند. من نمی توانم اجازه بدهم که دیگران به دختر من مادر من، خواهر من و ... من تجاوز بکنند.
= یعنی چه؟ مگر بین این که تو با یک زن همبستر بشوی با همبستر شدن مرد دیگر با یک دختر تو یا خواهر تو چه فرقی دارد؟
- چرا نمی فهمی؟ برای یک مرد زشت است، قبیح است که خودش اجازه بدهد تا دخترش یا خواهرش ... مورد تجاوز قرار گیرد.
= آه! چرا تجاوز؟
- خوب، تجاوز نیست، چیست؟ مگر با همین آلت فحش نمی دهند؟
= که چی؟
- خوب قبیح است و زشت است که با دختر یا خواهر و ... آدم کاری کنند که فحش است.
در اصل، این مکالمه ذهنی، اساس منطق این دسته است که اجازه نمی دهند تا زن از حق آزادی خود، برای عشق، عاشقی و عاشقانه زیستن بره مند گردد.
چون در نظر آنان، سکس ورزیدن، نوعی عمل زشت و قبیج و وقیجانه و غیر انسانی است. آن ها از سکس دیدی غیر انسانی و غیر عقلایی دارند. آن را فحش و توهین حساب می کنند.
در بهترین حالت ممکن، آنان، رابطه عاشقانه و سکس را شرم آور می دانند که باعث سر شکستگی مردی است که خواهرش یا مادر بیوه اش یا دخترش داوطلبانه و به نام عشق و عاشقی، تن به سکس مرد دیگری بدهد. باید هم پنهانی باشد.
بسیاری از این دسته، وقتی دختر یا خواهر یا ... حامله می شود، در درون خود دچار احساسات زشت، مورد تجاوز قرار گرفتن آن دختر یا خواهر و ... بوسیله یک مرد دیگر هستند.
به عقیده این دسته، زشت و قبیح است که زن (بخصوص زنی که با من در نوعی از ارتباط خونی و فامیلی قرار دارد) عاشق مرد دیگری شود.
در این دیدگاه، عشق زن، به "زنا" تعبیر می شود.
اما اغلب مردان جامعه ایرانی به متعه یا صیغه و حتی به رابطه سکس آزاد با دختران و زنان بیشماری در یک زمان معین اعتقاد دارند و حتی آن را موجب افتخار و شان و سربلندی خود می دانند.
این اعتقاد از آن جا ریشه می یابد که دین، جامعه، سنت ها، آداب و رسوم، تاریخ، قانون و حقوق، سیاست و مدیا و اقتصاد به مردان این جامعه این حق و این جسارت را داده و به ترویج این دیدگاه دامن می زده است. قبح این کار برای مردان زدوده اند و حتی آن را "حسن" یا نیک هم نامیده اند و تحسین کرده اند. برایش ده ها دلیل تراشیده اند و بخورد جامعه داده اند و ترویج کرده اند.
جامعه اگر در ابتدا هم در مقابل چنان نرم هایی مقاومت کند، اما بتدریج، الگوهای ساخته شده، مقلدان را به میدان تقلید می کشند و گروه های مرجع، گروه های زیاد پیرو را به دنبال خود می برند.
جامعه ما حق عشق، عاشقی و عاشقانه زیستن را به زن نمی دهد. در همان حال، یک زن حق ندارد، در یک زمان چندین عشق را تجربه کند.
البته خود من هم موافق این هستم و معتقدم که نباید یک زن در یک زمان چندین عشق پنهان و پیدا داشته باشد.
همان طور که یک مرد هم نباید حق داشتن چندین همسر یا چند عشق را در طول یک زمان داشته باشد.
چرا که این آزادی برای یکی و محدودیت برای دیگری، مخالف مساوات در انسانیت و عدالت است.
اگر می خواهیم به جنس مرد، یک حقی و یا یک آزادی را بدهیم، باید همان آزادی و حق را برای زن هم برسمیت بشناسیم.
در غیر این صورت، این به تبعیض، بیعدالتی، نابرابری، ضد حقوق بشر و ضد اراده انسانی بدل می شود.
اما و متاسفانه، واقعیات جوامع ایرانی چیز دیگری را به همه ما انسان ها (زن و مرد) تحمیل می کند.
باید با این چیزهای غیر انسانی، ضد عدالت و ضد حقوق بشر و ... جنگید.
باید برخواست و با راه اندازی حرکت های اجتماعی، تابوهای اجتماعی و دینی رایج در جامعه را بی ارزش کرد و اخلاق جدیدی بنا نهاد.
انصافعلی هدایت
بیست و ششم آگوست 2017
تورنتو - کانادا
به هر حال، بخش اعظم این رفتار، به فرهنگ، دین، تمدن، میزان تحصیلات، زبان، پیری و جوانی و زن بودن و مرد بودن ربطی ندارد.
هر موجود زنده ای می تواند و حق دارد عاشق بشود و "عشق" و "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" حق زاده شده به همراه هر موجود زنده ای است که از آن به عنوان "حق طبیعی" نام می برم.
سوال این است که آیا ما به عنوان انسان یا موجودی که خودمان را برتر می بینیم، این حق را نه در گفتار که در عمل، به همه موجودات زنده و بخصوص به زنان می دهیم؟
گر چه "عشق"، "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" حق طبیعی هر انسانی است ولی متاسفانه در جامعه ایرانی حقوق
"عشق"، "عاشقی" و "عاشقانه زیستن" از زنا نو دختران دریغ شده است.
می دانیم که "پیر صنعان" سمبل یک پیرمرد در فرهنگ ایرانی-اسلامی است که هم حق و هم اجازه عاشق شدن به یک دختر جوان یا خانم بسیار جوانتر از خودش را دارد. جامعه ما آن را پذیرفته است و با آن حق و آزادی سر خم کرده است.
بنا بر این همین جامعه نباید در راه عاشق شدن یک خانم پیر به یک پسر جوان هم مشکل بیافریند. باید ابن رفتار احساسی-انسانی را هم پذیرا باشد.
اگر چه می دانیم، مردمی که جامعه و اجتماع ایرانیان را تشکیل می دهند، متاسفانه در باره این نوع عشق و رابطه (یک خانم مسن تر از یک مرد جوان) قضاوت درستی و یا شبیه به قضاوتی که در مورد مردان دارد را ندارد.
جامعه ما در مورد زنان و دختران بسیار ظالمانه و شدید و ضد انسانی و ضد عشق و عاشقی و ضد عاشقانه زیستن رفتار می کند.
در حالی که نیازبه عشق ورزیدن، یک حق طبیعی و اولیه برای هر موجود زنده ای است.
تصور عادلانه آن خواهد بود که جامعه ما، حداقل در تئوری و اخلاق، عاشق شدن یک خانم هم به یک مرد جوان تر از خودش را پذیرفته باشد و نباید اشکالی داشته باشد.
متاسفانه، این رعایت و احترام گذاشتن به حق عشق و عاشقی و حق آزادی در عشق، عاشق شدن و عاشقانه زیستن، در عقیده و فکر من (فرد انسانی مشخص) وجود دارد ولی در خارج از من و در جامعه ما خیلی کمتر دیده می شود. در عمل، بسیار هم نایاب هم هست.
باید اعتراف کرد که بر سر راه عاشق شدن و عاشقانه زیستن دختران و خانم ها موانع سنتی فراوانی که منشاء دینی، تاریخی، سنتی-اجتماعی و سیاسی و حقوقی دارند، نهاده شده است.
ما به آزادی ها و حقوق زنان و دخترانمان احترام نمی گذاریم. در نظر بخش سنتی و جمود یافته جامعه ما، این گروه از انسان جامعه (زنان)، در جایگاه انسانی شایسته خودشان قرار ندارند. آن ها وسیله و ابزاری برایر خدمت به مردان جامعه و برای ارضای نیازهای سکس مردان هستند.
قضاوت ما این است که دختر من، مادر بیوه من، خواهر من، همسر من، همسایه من، مادر بزرگ من، خاله من، عمه من و ... که نیمی جامعه ما را می سازند و ما مردان را می زایند و ما را تربیت می کنند، نباید عاشق بشوند.
- چرا؟
= چون، مجبور به سکس با مرد دیگری خواهند شد.
- که چی؟
= من نمی خواهم دخترم یا مادرم یا خواهرم و هر زنی که من دوست دارم، با کس دیگری سکس داشته باشد؟
- چرا؟
= چون، کسی نباید در او دخول بکند؟
- چرا؟
= چون زشت است.
- چرا؟
= قبیح است.
- چرا؟
= دین گفته است.
- چرا؟
= نمی دانم، سنت گفته است؟
- چرا؟
= نمی دانم، همیشه، تا بوده، همین بوده است.
- چرا؟
= آغا جان زشت استف دیگران با دختر آدم، مادر آدم، به خواهر آدم سکس کنند.
- پس چرا خودت با خانمی که دختر فرد دیگری است، مادر فرزندان تو است، با خواهر دیگری و ... سکس می کنی؟
= فرق می کند.
- چه فرقی می کند؟
= من مثل دیگران نیستم.
- چه فرقی داری؟
= خیلی فرق است؟ من توهین نمی کنم.
= یعنی چه؟
- دیگران با سکس، به زن توهین می کنند.
= یعنی چه؟
- به زن تجاوز می کنند. من نمی توانم اجازه بدهم که دیگران به دختر من مادر من، خواهر من و ... من تجاوز بکنند.
= یعنی چه؟ مگر بین این که تو با یک زن همبستر بشوی با همبستر شدن مرد دیگر با یک دختر تو یا خواهر تو چه فرقی دارد؟
- چرا نمی فهمی؟ برای یک مرد زشت است، قبیح است که خودش اجازه بدهد تا دخترش یا خواهرش ... مورد تجاوز قرار گیرد.
= آه! چرا تجاوز؟
- خوب، تجاوز نیست، چیست؟ مگر با همین آلت فحش نمی دهند؟
= که چی؟
- خوب قبیح است و زشت است که با دختر یا خواهر و ... آدم کاری کنند که فحش است.
در اصل، این مکالمه ذهنی، اساس منطق این دسته است که اجازه نمی دهند تا زن از حق آزادی خود، برای عشق، عاشقی و عاشقانه زیستن بره مند گردد.
چون در نظر آنان، سکس ورزیدن، نوعی عمل زشت و قبیج و وقیجانه و غیر انسانی است. آن ها از سکس دیدی غیر انسانی و غیر عقلایی دارند. آن را فحش و توهین حساب می کنند.
در بهترین حالت ممکن، آنان، رابطه عاشقانه و سکس را شرم آور می دانند که باعث سر شکستگی مردی است که خواهرش یا مادر بیوه اش یا دخترش داوطلبانه و به نام عشق و عاشقی، تن به سکس مرد دیگری بدهد. باید هم پنهانی باشد.
بسیاری از این دسته، وقتی دختر یا خواهر یا ... حامله می شود، در درون خود دچار احساسات زشت، مورد تجاوز قرار گرفتن آن دختر یا خواهر و ... بوسیله یک مرد دیگر هستند.
به عقیده این دسته، زشت و قبیح است که زن (بخصوص زنی که با من در نوعی از ارتباط خونی و فامیلی قرار دارد) عاشق مرد دیگری شود.
در این دیدگاه، عشق زن، به "زنا" تعبیر می شود.
اما اغلب مردان جامعه ایرانی به متعه یا صیغه و حتی به رابطه سکس آزاد با دختران و زنان بیشماری در یک زمان معین اعتقاد دارند و حتی آن را موجب افتخار و شان و سربلندی خود می دانند.
این اعتقاد از آن جا ریشه می یابد که دین، جامعه، سنت ها، آداب و رسوم، تاریخ، قانون و حقوق، سیاست و مدیا و اقتصاد به مردان این جامعه این حق و این جسارت را داده و به ترویج این دیدگاه دامن می زده است. قبح این کار برای مردان زدوده اند و حتی آن را "حسن" یا نیک هم نامیده اند و تحسین کرده اند. برایش ده ها دلیل تراشیده اند و بخورد جامعه داده اند و ترویج کرده اند.
جامعه اگر در ابتدا هم در مقابل چنان نرم هایی مقاومت کند، اما بتدریج، الگوهای ساخته شده، مقلدان را به میدان تقلید می کشند و گروه های مرجع، گروه های زیاد پیرو را به دنبال خود می برند.
جامعه ما حق عشق، عاشقی و عاشقانه زیستن را به زن نمی دهد. در همان حال، یک زن حق ندارد، در یک زمان چندین عشق را تجربه کند.
البته خود من هم موافق این هستم و معتقدم که نباید یک زن در یک زمان چندین عشق پنهان و پیدا داشته باشد.
همان طور که یک مرد هم نباید حق داشتن چندین همسر یا چند عشق را در طول یک زمان داشته باشد.
چرا که این آزادی برای یکی و محدودیت برای دیگری، مخالف مساوات در انسانیت و عدالت است.
اگر می خواهیم به جنس مرد، یک حقی و یا یک آزادی را بدهیم، باید همان آزادی و حق را برای زن هم برسمیت بشناسیم.
در غیر این صورت، این به تبعیض، بیعدالتی، نابرابری، ضد حقوق بشر و ضد اراده انسانی بدل می شود.
اما و متاسفانه، واقعیات جوامع ایرانی چیز دیگری را به همه ما انسان ها (زن و مرد) تحمیل می کند.
باید با این چیزهای غیر انسانی، ضد عدالت و ضد حقوق بشر و ... جنگید.
باید برخواست و با راه اندازی حرکت های اجتماعی، تابوهای اجتماعی و دینی رایج در جامعه را بی ارزش کرد و اخلاق جدیدی بنا نهاد.
انصافعلی هدایت
بیست و ششم آگوست 2017
تورنتو - کانادا
Comments
Post a Comment