چرا از "همه حقوق حق داشتن وطن و شهروندی وطنم" محرومم؟ آیا استحقاقش را ندارم؟
دوستی در فیس بوک به تورکی و خطاب به من نوشته است:
Khalid Najwa Ben biliyorum dünyada insanlık önemlidir, Türk, Arap, fars ... hepsi anlamsız
من در پاسخش نوشته ام:
Ensafali Hedayat Senin devletin, dilin, bağımsızlıkın, işin, ekonomin, kimliğin, Vatanın, ordun, kimliğıni haykırma hakkın, Türk kibi yaşama ve seçme hakkin var da ondan.
Sömürgə olsaydın, dilin qadaga olsaydı, Türkiye adla bir ölken
olmasaydı, kendini Türk demeye ve sanmaya hakkın olmasaydı, bir ad
seçimi haqkkin olmasaydı, adını sömürgeçinin adın seçmeden başka yolun
olmasaydı, kendi vatanınde yabancı müamilesine meruz kalsaydın, dünyada
sana yer ve bir avuç toprak olmasaydı vatan sesliyesin, ...
Güzlerini
kapat ve hiyal et. Sonra bana yaz ki nerde durardın!
تلاش کردم آن چه در بالا و در پاسخ به جناب Khalid Najwa به تورکی نوشته بودم را با اندگی اضافات بر آن، ترجمه بکنم
چشمانت را ببند... به عالم خیال برو ... من را در این شرایطی که هستم تصور کن و آنگاه پاسخم بده
اگر تواز داشتن دولت خودت محروم می کردند
اگر تو را مجبور به یاد گیری زبانی غیر از زبان خودت می کردند
اگر استقلال ملی خودت را از تو گرفته بودند
اگر در وطن خودت حق کار دلخواهت را نداشتی
اگر منافع خرد و کلان اقتصاد ملی و دسترنج های خودت متعلق به دیگری بود
اگر حق نداشتی هویت و کیستی خودت را فریاد بزنی و از آن دفاع بکنی
اگر حق داشتن سرزمین و وطن خودت رااز تو گرفته بودند
اگر نیروهای مسلح نداشتی و در سایه سر نیزه نیروهای مسلح استعماری می زیستی
اگر حق فریاد زدن هویت خودت را از تو دریغ می کردند
اگر حق زندگی کردن بسان یک تورک را به تو نمی دادند
اگر نهایت حق انتخاب کردن "هیچ" چیزی را نداشتی
اما تو همه این حقوقی که من ندارم را هم داری و هم بیش از آن که قدرشان را بدانی داری.
برای همین است که برای تو مهم نیست که زبانت چه باشد. انسانیت برایت مهمتر شده است
اما نمی دانی که انسانیت، با داشتن همه نداشته هایت محقق می شود و نه با نداشتن هیچ چیزی!
چون پدرانی چون آتا تورک بوده اند که این همه حقوق و حقوق برخواسته از داشتن حق وطن داشتن را به تو به هدیه داده اند، حالا، "انسانیت" برایت مهمتر از زبان و آموزش زبان شده است.
اما و اگر وطن تو و خود تو مستعمره یک استعمارگربودید
اما و اگر زبان مادری و تورکی تو و ملت تو تویط استعمارگر قدغن شده بود
اما و اگر حق داشتن کشوری به نام تورکیه را از تو گرفته بودند
اما و اگر این حق را از تو گرفته بودند که خودت را تورک بدانی
اما و اگر این حق را به تو نداده بودند که در باره "تورک بودنت" فکر بکنی
اما و اگر حتی حق نداشتی تا خودت را در ذهن خودت تورک تصور بکنی
اما و اگر حق انتخاب یک اسم تورکی برای خودت یا فرزندانت را از تو گرفته بودند
اما و اگر راهی جز اتنخاب نامی به غیر از نامی که استعمارگر می خواست نداشتی اما و اگر در وطن خودت با تو معامله خارجی و مهاجر نامطلوب را می کردند
اما و اگر حق داشتن یک مشت خاک نداشتی که فریاد بزنی اینجا "وطن من" است
...
آیا شورش نمی گری؟
آیا اسلجه بددست نمی گرفتی؟
آیا برای آزادیت نمی جنگیدی؟
آیا خون دشمن آزادیت را نمی ریختی؟
آیا مردن را بر زندگی در چنان وضعی ترجیح نمی دادی؟
آیا مرگ در راه وطن و آزادی برایت افتخار نمی بود؟
آیا خودت را محروک از حقوق انسانی نمی دانستی؟
آیا پدرانت را به خاطز تسلیم شدن به فکر انسان دوستی سرزنش نمی کرد؟
آیا فرزندانت را برای شهید شدن در راه وطن آماده نمی ساختی؟
آیا باز هم فریب شعارهای تو خالی استعمارگر را می خوردی؟
آیا به خاطر حقوق ملت خودت، نمی جنگیدی؟
آیا دشمن را به آتش نمی کشیدی تا "حقوق انسانی"، "آزادی" و "وطن" داشته باشی؟
آیا نمی دانی که بسیاری از جنگ های بین الملل تنها بخاطر تسلط بیشتر بر خاک رخ داده است؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده اند و هستند که تنها بخاطر تسلط بر وطن و منافع اقتصادی دیگران و تو، دنیا را به خاک و خون می کشند؟
آیا نمی دانی، دیگرانی هستند که بخاطر منافع خودشان، تو را می فریبند که بخاطر وطن خودت، بخاطر آزادی خودت، بخاطر منافع ملی ملت خودت، نجنگی و خونشان را نریزی؟ و تسلیم شوی؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده اند و هستند که وطن ما را از ما دریغ می کنند؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده و هستند که می خواهند، ما قبول کنیم که وطن ما وطن ما نیست؟
آیا نمی دانی که دیگرانی بوده و هستند که می خواهند ما شیر فهم بکنند که ما حق نداریم در وطنمان به هر چیزی که اراده می کنیم، دستیابیم؟
آیا نمی دانی که اگر ما تسلیم اراده استعماری آن ها شویم، آدم خوبی خواهیم بود ولی اگر تسلیمشان نشویم، حقوق شایسته خودمان را بخواهیم، وحشی و بدون منطق هستیم؟
آیا نمی دانی اگر تو بجای من و در همین شرایط بودی، یا در کنار من بودی، بر من تف می کردی که چرا سکوت کرده ام و کاری نمی کنم؟
آیا نمی دانی که اگر تو در همین شرایط من بودی، تفنگی برنمی داشتی تا برای بدست آوردن "حق داشتن وطن" و "حق زیستن در آزادی"، "حق شهروندی"، "حق آموزش به زبان مادری خودت"، "حق داشتن تاریخ خودت"، "حقوق ..." برای حقوقی که خودت را لایق آن می دانستی، بجنگی؟
آیا حالا به من بی غیرت نمی گویی که در چنین فضایی زندگی می کنم و از همه آزادی و حقوق انسانی و از "همه حقوق حق داشتن وطن و شهروندی وطنم" محرومم، در زبان بیگانه درس می خوانم و زندگی می کنم و ساکت نشسته و نظاره گر هستم؟
آیا این همه مایه خفت و خواری و علایم بردگی نیست؟
آیا من برده نیستم؟
پس، بردگی را برایم تعریف کن، لطفا
حال سوال پایانی: چرا من از "همه حقوق حق داشتن وطن و شهروندی وطنم" محرومم؟ آیا استحقاقش را ندارم؟
انصافعلی هدایت
بیست و نهم آگوست 2017
تورنتو- کانادا
hedayat222@yahoo.com
***
Comments
Post a Comment