Monday, March 29, 2021

خاطره ای به قدرت ده ها فرضیه سیاسی، اجتماعی، روانشناسانه، اقتصادی، نظامی و امنیتی برای توضیح وضعیت تورک ها در ایران

 

این دوستمان، خاطره بسیار دردناکی را به نقل از زریاب و از زبان تقی زاده مشهور که برای ما تورک‌ها درس آموز است، نقل می کند. 

من با تحلیل روانی "روحیه شکست خوردگی" و "روانشناسی شکست خوردگان" به همین ‌نتیجه ای که نقی زاده بیان کرده است، رسیده بودم و تلاش می کردم تا فرضیه روانشناختی اجتماعی خودم را طی مقاله هایی شرح بدهم و از علل عقب ماندگی، تملق گویی، عدم اعتراض به تک زبانه شدن ممالک محروسه، دشمنی با تورک ها و عرب ها، دشمن قلمداد شدن تورک ها، تلاش برای حذف تاریخی تورک ها از این منطقه، جعل تاریخ به نفع فارس ها، تسلیم شدن جملگی تورک ها و فارس تر شدن از فارس ها، و در نهایت توضیحی برای شستشویی مغز همه ملل غیر فارس در ایران بدهم.و به راز و رمز گشایی از این‌پدیده ها بپردازم.

 ولی متاسفانه ادامه این سلسله از مقاله هایم ناتمام‌مانده اند و بدست آوردن لقمه ای نان و پرداختن اجاره خانه بانک و ... مجالی برای نوشتن نگذاشته است.

با این همه، این خاطره‌‌ای که به نقل از نقی زاده در صفحه دوستی با نام‌مستعار   "خرس 1343 در اینستاگرام شیره فرضیه من را آن هم از زبان تقی زاده زده است. زمانی خود تقی زاده رئیس مجلس سنا بوده است و سخن و خاطره او برای تحلیل وضعیت و چرایی عقب ماندگی همه جانبه تورک‌ها در ایران  بسیار مهم است. او ددر این‌خاطره، روحیه شکست خوردگی و شکست خوردگان را بوضوح توضیح می دهد و نشان می دهد که آن چه شیران را کند رابه صفت، احتیاج است احتیاج است احتیاج.
این مثال نشان می دهد که اگر ما وضعیت کنونی و گذشته تورک های در ایران را از طریق فرضیه های روانی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، اقتصادی، آموزشی، سیاسی و امنیتی و نظامی و ... توضیح بدهیم، بخطا نرفته ایم بلکه به درک درستی از چرایی وضعیت دیروز و امروز  خود خواهیم رسید. شاید هم‌بتوانیم راه خروجی از این بن بست دست ساخته پانفارسیسم بیابیم و خلاص شویم.
انصافعلی هدایت
29 مارچ 2021







Tuesday, March 23, 2021

شعوبیه: تجروبه هزار ساله در شستشوی مغزی

 


درست است که اخیرا، در باره روش های شستشوی مغزی بطور علمی تحقیق می کنند اما شستشوی مغزی، یکی از روش های بسیار قدیمی برای مطیع سازی افراد و جوامع بوده است. 

در ایران، از وقتی که ساسانیان از مسلمانان عرب شکست خوردند و مقاومت های محدود در گوشه و کنار امپراطوری ساسانی هم درهم کوبیده است، انسان ها دسته دسته اسلام را (به هر دلیلی که فرض بکینم) قبول کردند. یعنی نشان دادند که دلایل ایمان و باورهای قبلی خود را نادیده گرفته یا پنهان کرده و به دین جدید پایبند شده اند. یعنی داوطلبانه، یا از روی ترس یا بخاطر انتقامگیری از روحانیان دین دوره های قبلی، به شستشوی مغزی تن دادند ولی این شستشوی مغزی بتدریج، به باور واقعی بخش بزرگی از مردم بدل شد.

رهبران و اشرافی که منافع طبقاتی خودشان را از دست داده بودند، با طراحی اولیه یک استراتژی به جنگ با اسلام آمدند. آن ها تلاش کردند تا در کنار دین محمد، دینی جدید با رونگ و لعاب دین محمد اما متفاوت، با تمسک به باورهای ادیان قدیمی خود، مسیحیت و یهودیت، بتراشند تا در دل باورمندان اسلام شکاف ایجاد کرده و باورمندان اسلام را حداقل به دو دسته متمایز شقه بکنند.

برای این کار، نه صدها، بلکه ده ها هزار حدیث جعل کردند. گر چه گردآورندگان و نویسندگان این احادیث در عهد خود امام شیعه می زیستند اما به شخص او مراجعه نمی کردند بلکه به استناد به اشخاص و منابع جعلی، اما به نام امام ها و حتی رسول الله حدیث و روایت جعل و منتشر می کردند. 

آن ها تنها به جعل راوی حدیث و منبع بظاهر معتبر نقال یا روایتگر حدیث بسنده نکردند. برای این که حدیث و روایت و افرادی که راویان روایت هستند، معتبر و صحیح جلوه گر بشود، باید به جعل تاریخ، جعل زمان و مکان، جعل نام و سلسله نام های پدران یک راوی، جعل سلسله روات یا حکایت سازان جعلی، جعل تاریخ روایت ها و احادیث، شخصیت تراشی دروغین و جعلی برای ساختن آن ها و ... جعل داستان های واقعی نما، و ...دست می یازیدند.

آن ها، در حقیقت با ذهن فعال و سازنده خود، داستان های کوتاهی در باره هر حدیث می ساختند و نام راوی و پدران راوی، و نام و مشخصات سلسله راویانی که باید معتبر جلوه می کردند تا به حضرت فلان می رسید و حدیث صحیح و معتبر جلوه می کرد، و مکان و زمان و  شاهدان معبر را بر اساس تخیل خود می تراشیدند.

هیچ کس نمی توانست در باره راویان حدیث و ده ها آدمی که بر اساس ذهن دروغگویان و نویسندگان و پدید آورندگان داستان های کوتاه، تحقیق بکند. نه امکان تحقیق بود و نه زمان و مکان و وسایل امروزی برای تحقیق وجود داشت. کافی بود که اندکی در میان مردم معتبر بود تا داستان های کوتاه شما مورد قبول واقع شود تا بتوانید بر اساس آن حکایت ها، دین اسلام را در مسیر نادرستی که طراحان استراتژی "ایجاد شکاف در میان دینداران اسلام" هدف قرار داده بودند، دست بیابید.

بدینسان، آن ها در داستان سازی و باوراندن مردم به آن داستان ها چیره دست شدند. برای باوراندن آن جکایت های دروغین به مردم و حتی به طبقات تحصیل کرده در دین، اصول علمی-فکری برای رد یا قبول آن دروغ ها ایجاد کردند. یعنی علمی ایجاد کردند که شما بر اساس آن علم، دروغ ها و داستان ها خیالی را به دو دسته راست و دروغ تقسیم بکنید. آنگاه به دروغ هایی که بر اساس اصولی، معتبر شناخته اید، باور بکنید و آن داستان هایی که بر اساس همان اصول، دروغ و نامعتبر تشخیص داده اید، ایمان نداشته باشید اما آن ها را از کتاب های حدیث حذف نمی کنید. هر دو دسته دروغ ها به عنوان منابعی از احادیث و روایات برای نسل ها ادامه می یابد تا در هر زمان و مکانی، دسته ای از آن ها که به اهداف سیاسی رهبران خدمت می کند، بالا آمده و به عنوان حدیث و روایت معتبر به مردم تحمیل شود و مردم هم آن ها را می پذیرفتند.

این تجربه خلق داستان های کوتاه با مضامین دینی، در طول سالیان دراز تکمیل می شد و با تجربه، داستان های خیالی بهتری نسبت به نسل های قبل ساخته می شد تا مردمان راحت تر و بودن چون و چرای بیشتر آن ها را بپذیرند.

بتدریج، آن ها در ساختن حدیث، روایت، تاریخ، منابع بظاهر معتبر تاریخی، جعل اسامی تاریخی برای افراد و زمان ها، جعل زمان، بسیار ماهر شدند.

این نوع فکر و کسانی که به این نوع فکر ایمان آورده و بر اساس این دروغ های، به سپاهیان لشکر مذهب جدید می پیوستند و در راه این مذهب دروغ، حدیث های دروغ، روایت دروغ، راویان دروغ، تاریخ دروغ، افرادی که دروغین بودند و وجودی نداشته اند، زمان دروغ، نه تنها آماده کشتن دیگران بودند و به فرمان رهبران مذهب جدید، هم دیگران و بخصوص مسلمانان سنی را می کشتند بلکه خودشان هم کشته می شدند و بنا به حکایت های دروغینی که باور کرده بودند، خودشان را شهید می دانستند و دیگرانی را که می کشتند، کافر و جهنمی می نامیدند. یعنی پای در جای پای خدا گذاشته بودند. . بجای خدایی که در قیامت قضاوت خواهد کرد، آن ها در این دنیا و به نام خدا قضاوت می کردند. حکم صادر می کردند. انسان ها را مجازات کرده و حتی بقتل می رساندند  و از این همه خوشحال هم بودند و هستند.

به این افراد، به دروغ نویسان، جاعلات روایات و احادیث وآدم ها و زمان و تاریخی که هدف مشخصی داشتند و آن ایجاد شکاف در میان عالم اسلام و مجموعه دینداران مسلمان بود، شعوبیه می گفتند.

شعوبیه یک کلمه عربی است که امروزه معنی"ملت" می دهد. در حالی کهدر اسلام "امت" وجود داشت. در عین حالی که وجود قبایل ویا ملل را هم می پذیرفت اما اصل بر عقیده به اسلام بود.

لکن شعوبیه ای که در دفاع از منافع طبقات اشراف برخواسته بود، به برتری طبقاتی اعتقاد داشت و در حفظ آن ها می کوشیداما این اعتقاد به برتری طبقاتی انسان ها بر هم را در پشت برتری یا مساوات پارسیان بر دیگر مسلمانان پنهان می کرد. برای همین است که می بینیم، در آن دورانی که دانشگاهی وجود نداشته، تعلیم و تربیت مدیر و منشی وجود نداشته، اگر هم در دوره ساسانیان که بعید می نماید، سیستم دیوانسالاری وجود داشته، در قرن های بعدی از بین رفته بوده است. چرا که کارکردی نداشته تا بتواند نیروی جدیدی تربیت بکند اما همه ما پذیرفته ایم که مسلمانان عرب، و مسلمانان تورک، برای اداره امپراطوری های خودشان، از دانش و تجربه اداری منشیان و دیوانسالاران پارسی استفاده می کرده اند. چرا؟ به کدامین دلیل؟

این تفکر، مذهب، تاریخ جعلی، داستان های جعلی، افراد جعلی و ... همه در خدمت شستشوی مغزی افراد و بخصوص تحصیل کردکان بود تا به برتری پارسیان در همه زمینه ها بر دیگر ملل ایمان بیاورند و در راه اثبات این برتری بکوشند، بکشند و کشته بشوند. و خودشان را شهید و دشمنانشان را جهنمی فرض بگیرند.

شعوبیه با دو دسته از ملل بسیار دشمنی می کرد و می کند. یکی عرب ها، که منافع طبقاتی پارسیان و اشراف را بهم ریختند. دیگر تورک ها که منافع سیاسی و قدرت پارسی ها را برای یک هزار سال بسیار محدود کردند.

تجربه تاریخی پارسیان در ایجاد دشمنی پنهان، نفوذ در داخل سیسم دیگر ملل به عنوان دوست، ایجاد شکاف در درون مللی که در میان آن ها با زبان و دین آن ها نفود کرده اند، تحریف تاریخ و جغرافیای خود و دیگر ملل به قرون اولیه اسلام محدود نشد. بلکه هر روز، نسبت به روز قبل، آموخت و بکار بست وهم اسلام و عرب ها را و هم تورک ها را به حاشیه راند. همه این ها را به نام دین و شیعه و پارسی و در یکصد سال اخیر، به نام "ایران" انجام داد. در پشت دین اسلام و محمد پنهان شد و ده ها مذهب ساخت یا با تکیه بر حقانیت مذهب پارسی ساخته اش، با اسلام و مسلمانان بجنگند. 

می بینیم که امروزه در ایران، نه از حاکمیت تورک ها اثری مانده است و نه از اسلام محمدی. نه عرب اعتباری دارد و نه زبان عربی. زبان عربی و ملت عرب، دشمن ایران شناسانده شده اند. ملت تورک و زبان تورکی برای از فقا کندن شناخته شده است. هر دوی این ملت ها و این زبان ها، دشمن تاریخی پارسی و پارسیان تلقی شده است اما دایما در لباس دوست، خنجر از پشت زده اند.

شستشوی مغزی چنین اتفاق افتاده است که بیش از نود و نه درصد (99) فارس ها و بخش مهمی از جوامع تورک و عرب ها با اسلام، با مسلمانان، با سنی ها، با دشمنی می کنند. تورک ها و عرب ها را آدم فرض نمی کنند. خودشان را برتر از تورک و عرب ها می بینند. خود تورک ها و عرب ها هم در اثر شستشوی مغزی از زرق احادیث و روایات جعلی، تاریخسازی ها و آموزش در مدارس دینی و حوزه ئهای علمیه، در مدارس دولتی و دانشگاه ها، باور کرده اند که از فارس ها عقب مانده تر هستند. باور کرده اند که زبان فارسی مهمتر، بهتر، پیشرفته تر، علمی تر از زبان تورکی و عربی و ... است. چرا به این باور رسیده ایم؟ چون در عمر خود، ندیده ایم که زبان تورکی و عربی رقیب سیاسی، اداری، حقوقی، دینی، فلسفی، علمی، آموزشی و تخصصی یا تکنولوژیک زبان فارسی باشد. فارسی را در همه عمرمان به ما یاد داده اند و ما تصور کرده ایم که زبان تورکی و عربی زبان علمی و شیکی نیست. در کنار این سیاست های زبانی و ضد ملت تورک و عرب، سیاست های استخدامی، توزیع ثروت و سرمایه، ایجاد کار و اشتغال و سرمایه گذاری و ... هم در راستای همان دشمنی با تورک و زبان تورکی، دشمنی با عرب و زبان عربی، بکار گرفته شده اند.

کافی است که سفری به دیگر کشورهای تورک یا عربی داشته باشیم تا تفاوت در میان زبان، کاربرد زبانی، شیک دیده شدن زبان، آموزشی، اداری، استخدام، تکنولوژیک بودن زبان تورکی و عربی را مشاهده بکنیم. ولی زمانی که این تفاوت ها را هم با چشم خودمان ببینیم، باز هم نمی خواهیم قبول بکنیم که سطح توسعه همه جانبه تورک ها و عرب ها و زبان هر دوی این ملل بر زبان فارسی و فارس ها برتری دارند. چرا نمی خواهیم دیده هایمان را با ایران و زبان فارسی و سطح توسعه آن ها مقایسه بکنیم؟ چون شستشوی مغزی شده ایم. توسعه تورک ها و عرب ها را نه بخود آن ها بلکه به پارس هایی که به آن جا مهاجرت کرده داند، به خارجیان به پول نفت و ... نسبت می دهیم و در مقابل پذیرش واقفعیت ها بیرونی، مقاومت می کنیم. 

چرا؟ چون شستشوی حغزی باورهایی را درما کاشته است که نمی توانیم به راحتی باورهای ضد آن ها را دیده و به عنوان واقعیت بپذیریم.

شعوبیه یکی از تجربه های بسیار مخرب تاریخی و زنده است که با تاکتیک های شستشوی مغزی و ایجاد ماندگاری در ان ها بسیار زیر دست بوده و است. آیا شما می توانید در دروغ بودن بخش مهمی از احادیث و روایات واصول و فروع مذهب شیعه شک بکنید؟

اگر به خودتان جرات شک نمی دهید، شستشوی مغزی شده اید.

برای بحث و بررسی این مسایل، سه مهمان در برنامه این هفته دیالوگ حضور خواهند داشت.

جناب دکتر ضیاء صدرالاشرافی؛ محقق، نویسنده و فیلسون

جناب آیت الله عبدالحمید معصومی تهرانی؛ آیت الله خلع لباس شده 

جناب محمد رحمانی فر؛ محقق تاریخ


انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

بیست و سوم (23) مارچ 2021

hedayat222@yahoo.com


Sunday, March 21, 2021

تبارشناسی تاریخی قونقاباشی تبریز



جناب دکتر سیدجواد نیری مینق، با چاپ عکسی از "قونقاباشی" تبریز و مشابه همان عکس در روسیه و تبار شناسی تاریخی کلمه پرداخته بود و من در ادامه نوشته ایشان، مطلب فوق را نوشتم.

در زیر عکس نوشته ایشان و دو عکس از قوناق را هم‌ منتشر می کنم.






قونقاباشی در تبریز



یئنی تجروبه‌لره آچیقمی‌ییم؟

 

 Barrie Lake, Ontario

شپه‌لر، دونموش گولون بوزلارین میشار کیمی کسیب، ساحیله گتیره‌رک، بیر بیرینین اوستونه قالایئب. بعضی‌سینین انی-بویو مئتیرلر اوزونلوغوندا و تونلار آغئرلئغیندا. اینسانلار، بوز اوستو آرابالار ایله گولون اورتاسینا گئدیر، چادیر قوروب، بوزو دلیر، بالیق توتاراق، کاباب ادیر، و حتتا بیر ایکی گونده چادیر قالئبلار. 

منده بو گون، ...، بوز اوستونده، یول یورودوم. عجیبه، قریبه، بیر حیسسی تجروبه ایله‌دیم. اعتیمادسیزلیقین ایچینده، اعتیمادلیق، هر آددیمدا، بیر دونیا ...، نیگرانلیق، ...، هوووشنه. بوزلو سو، دوندوروجو سو، بوزو آددیملایئم؟ جسورمی اولایئم؟ جسارتلی گورونوم‌مو؟ سئنیرمی بوز؟ سئنیرسا؟ بوز گونونده دونورسام؟ سویا بوغولورسام؟ ... بیرداها، چیخابیلمزمیسم؟  ریسکینه، خطرینه ده‌ییرمی؟ تجروبه‌سینه ده‌یرمی؟ 

قالین بوزا اینانماق و اینانماماق؟ ایندی بوردایام؟ یولوم بو دورمو؟ ائوز باشیما تجروبه اده‌رک، بو دونیانی الیمه‌ آلیم‌می؟

یوخسا باشقا تجروبه‌لی، محیطی و قیشی، بو ائولکه‌نی یاشایان‌لار و بیلن اینسانلارا تقلید اده‌رک، بئینیمده‌کی سورولار و ایچمده‌کی قورخولار ایله داوام ادیم‌می؟ 

داوام اتدیم. بوده و ایله. گوزل‌ بیر تجروبه! بیر داها تجروبه اتمه‌لی‌یم بو مین فیکیرلی تجروبه‌نی.

انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

ایگیرمی (20) مارچ 2021

 hedayat222@yahoo.com 


Saturday, March 20, 2021

چرا ملل غیر فارس نمی توانند برای مبارزه با پانفارسیسم و دولت ایران متحد بشوند؟

 




چرا ملل غیر فارس نمی توانند برای مبارزه با پانفارسیسم و دولت ایران متحد بشوند؟

 


روشنفکران و رهبران احزاب ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، لور و ... مواقف هستند که تحت ظلم و ستم مضاعف قرار دارند. منشاء آن همه ظلم و ستم هم ایران، دولت ایران و پانفارسیسم است. آن ها منافع مشترک ملل و منافع ملی ملت خود و دیگر ملل را هم بخوبی می شناسند 
همچنین، آن ها می دانند که تنها راه رهایی از این همه ظلم و ستم، همکاری آن ملل با هم برای مقابله با سیاست های ایران، دولت ایران و پانفارسیسم است اما و متاسفانه، بخاطر یکصد سال ایجاد اختلاف و دشمنی در بین ملل غیر فارس، از طرف ایران، دولت ایران و پانفارسیسم، رهبران و در نتیجه، آن ملل نمی توانند با هم همکاری بکنند.
هر ملتی که سر به شورش و عصیان برمی دارد، تنها می ماند و صدای همکاری و اتحاد و همراهی با آن ملت، بطور عمدی و یا غیر  عمدی، در میان دیگر ملل خاموش می ماند. آن ملت سرکوب می شود و نوبت ملت دیگر که می رسد، و حتی گاهی به عنوان انتقامگیری از سکوت ملت دیگر، آن ملت هم دوباره تنها می ماند.
بدین سان، این ملل، دور از هم و در تنهایی، مغلوب دشمن مشترک می شوند. دشمن، آن ها را از هم جدا می کند و در بین آن ها شکاف و اختلاف ها را دامن می زند و از هر نوع احتمالی برای اتحاد و همکاری ملل در مقابله با ایران، دولت ایران و پانفارسیسم می کاهد.
اگر این سیاست دولت ایران به پیش برود و اگر رهبران ملل و روشنفکران آن ها نتوانند مشکلاتی را که دشمن مشترک آن ها در این صد سال اخیر ایجاد کرده اند، شناسایی و بر آن ها غلبه بکنند، احتمال پیروزی این ملل بر ایران، دولت ایران و بر پانفارسیسم زیر صفر است.
مشکلات در میان این ملل چه می توانند باشند که مانع عمده بر سر راه اتحاد و همکاری عملی ملی در بین این ملل هستند؟
این ملل از هم جدا و چه بسا از هم دور هستند. نتیجتا، درد همدیگر را همان طور که باید، احساس نمی کنند.
نسبت به هم و نسبت به همسایه ها و نسبت به آن مللی که با هم منافع مشترک و درد و دشمن مشترک دارند، آگاهی چندان عمیقی ندارند.
دشمن و قدرت و حیله گری آن دشمن مشترک را نمی شناسند.
به توهم قدرت مبتلا هستند و تصور می کنند که به تنهایی می توانند دشمن را شکست داده و این پیروزی را به نام خود در تاریخ ثبت بکنند.
 دولت ایران و پانفارس ها، در صد سال گذشته، روحیه و احساسات ملی و اتحاد در بین ملل را نابود کرده اند.
دولت ایران با دستکاری در مرزهای جغرافیایی، در مرزهای تاریخی و سرزمینی این ملل شبهه ایجاد کرده اند که موجب ادعای ارضی نسبت به هم شده است.
ملل، در تله تئوری های پانفارسیسم افتاده، همانند پانفارسیسم، برای اثبات هستی خود در این سرزمین ها، به دامن تئوری های تاریخی و قلمرو تاریخی پناه بوده اند و نسبت به سرزمین های همسایه ادعای عرضی دارند.
اگر چه ممکن است هر کدام این ملل در مقطعی از تاریخ، امپراطوری خودشان را داشته اند اما تسخیر مجدد سرزمین های آن امپراطوری، غیر ممکن است و طرح آن ها، به ایجاد دشمنی و نفاق در بین ملل می انجامد.
رهبران و روشنفکران همه این ملل، به نوعی از بیماری عوام یا پاپولیسم زدگی مبتلا شده اند. نه تنها نمی توانند در مقابل عوام بایستند و به آن ها خط بدهند بلکه با آن همراه هم می شوند. در حالی که وظیفه رهبران، راهبرد ملت خود است نه دنباله روی عوام ساده ای که نه سیاست را می فهمد و نه مقتضای قرن بیست و یکم را.
همه رهبران و روشنفکران ملل، هر کدام تا درجه ای، تحت تاثیر سیاست ها و آموزه های پانفارسیسم قرار گرفته اند و از آن ها رها نشده اند. گر چه در ظاهر، دشمن پانفارسیسم، دولت ایران و ایران هم دیده بشوند، در عمق ذهن، تعلق خاطری به ایران، دولت ایران و پانفارسیسم و زبان فارسی وجود دارد که آن ها را با زنجیرهای نامرئی به ایران و پانفارسیسم وابسته کرده است. 
برای همین هم نمی توانند خیلی جدی و علنی با پانفارسیسم و ایران و دولت ایران، به همان شکلی که آن ها با این ملل دشمنی می کنند، دشمن باشند. یعنی هنوز از سیطره ایران، دولت ایران و پانفارسیسم خلاص نشده اند.
برای بحث و بررسی این نوع از مسایل که باعث فراق و اختلاف در میان ملل شده است، سه مهمان از سه ملت تورک، عرب و کرد در برنامه این هفته "دیالوگ" حضور خواهند داشت.
مهمانان:
جناب احمد اوبالی؛ مدیر گوناز تی وی - تورک
جناب یوصف عزیزی بنی طرف؛ از نویسندگان و روشنفکران عرب
جناب جلیل آزادیخواه؛ از روشنفکران و نویسندان کرد

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
نوزدهم (19) مارچ 2021
hedayat222@yahoo.com

Saturday, March 13, 2021

چگونگی تحقق اتحاد عملی ملل غیر فارس بر علیه دولت ایران‌ و پانفارسیسم

 

 

برنامه امروز را با داستانی آغاز می کنم. روزی، روزگاری، گرگ گرسنه ای وارد آغل گوسفندان شد و گوسفند سیاهی را گرفت و برد و خورد. گوسفندان سفید خوشحال بودند که گرگ، با گوسفندان سفید کاری ندارد. ولی چند روز بعد، گرگ آمده و گوسفند سفیدی را برده و خورد. این بار هم گوسفندهای سیاه و هم گوسفندان سفید، بجای اتحاد و مبارزه با گرگی که به آن ها رحم‌ نمی کرد، خوشحال بودند که گرگ در اعمال ظلم و ستم به گوسفندان، هیچ تبعیضی بین سیاه و سفید روا نمی دارد و به عدالت ظلم‌ می کند که باید آن ها در برابر این ظلم به عدالت، سر تسلیم فرود بیاورند.

این است قصه ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، گیلک، مازنی، کرد و ... در ایرانی که گرگ پانفارسیسم به عدالت به همه آن ها ظلم می کند و در ظلم، بیعدالتی روا نمی دارد.

همه ما می دانیم که هیچکدام از ملل غیر فارس به تنهایی نمی توانند با حاکمیت مطلق و با هژمونی پانفارسیسم مقابله بکند. تنها راه این ملل، همکاری همه جانبه و حمایت از هم در مقابل گرگ پانفارسیسم است.

این روزها، روزهای بسیار سخت و خشنی برای ملل بلوچ و عرب در ایران است. پانفارسیسم ضد بشر، شمشیر که نه، با توپ، تانک، مسلسل، هلیکوپتر به کشتار بلوچ ها پرداخته است و بلوچ ها را قتل عام‌ می کند.

از طرف دیگر، پانفارسیسم، سرزمین عرب ها را غارت کرده و با پول نفت عرب ها عیش و نوش می کند. بجای خدمت به عرب ها، با اعدام دسته‌جمعی، پاداش عرب ها را می پردازند.

شاعران و نویسندگان عرب را زندانی و شکنجه می کنند. زنان و کودکان فعالان عرب را گروگان می گیرند و بر خلاف همه قوانین مصوب خود پانفارسیسم، زنان و کودکان خردسال بیگناه الاحواز را بدون اعلام هیچ جرمی، زندانی می کنند.

جوخه های اعدام دسته جمعی عرب ها، از کشتار عرب هایی که در پی حقوق انسانی و ملی-سرزمینی خودشان هستند، خسته نمی شوند.

ملل غیر عرب و غیر بلوچ منتظر سرنوشت مشابه خود هستند.

 تا کی گرگ خونخوار به سراغ آن ها بیاید و عدالت در کشتن، قتل عام و اعادام‌ها را بطور مساوی اعمال بکند‌.

برای بررسی راهکارهای عملی همکاری و اتحاد ملل در حمایت از هم، تلاش کردم تا رهبران بعُی از احزاب و جبهه های ملل غیر فارس را در این برنامه گرد هم بیاورم.

جناب فردین باسامی؛ سخنگوی جبهه اهل سنت بلوچ ها

جناب احمد اوبالی؛ مدیر گوناز تی وی

جناب فرامرزخان بختیار؛ رهبر تنها حزب لورسانات و بختیاری

و جناب  آودی غفور چاریار؛ از رهبران حرکت استقلال خواهی ملت تورکمن

جناب شهرام شادپور؛ دبیر کل حزب دموکراتیک کاسپین

در دو بخش جداگانه در باره روشهای اتحاد عملی و همکاری های ملل غیر فارس سخن خواهند گفت.

لازم به یادآوری نیست که ملل غیر فارس برای همکاری ها و اتحاد در مقابل دشمن مشترکشان، چندین تشکیلات ایجاد کرده اند ولی هنوز به مرحله فراتر از صدور بیانیه نرسیده اند. امید است که در این برنامه و در پی این برنامه راه کارهای عملی اتحاد و همکاری ملل بررسی و حرکت دسته جمعی برای تامین منافع ملی مشترک همه ملل غیر 

فارس در مقابل پانفارسیسم بینجامد.


انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

سیزدهم (13) مارچ 2021

hedayat222@yahoo.com 


 

 

 

 

 

 

 

 

 


Sunday, March 7, 2021

مهاجرت و ایرانیان

 

مهاجرت و ایرانیان

 

 بررسی نگاه و نگرش ایران به عنوان یک واحد سیاسی-فرهنگی و ایرانیان به عنوان ملل مختلفی که درون آن واحد سیاسی زیست می کنند، به مسئله مهاجرت و مهاجرین و نتایج مثبت و منفی مهاجرت بسیار مهم و حیاتی است.

مهاجرت، در تعریف نویسنده این مطلب، به کوچ فردی یا خانوادگی یا گروه کوچکی گفته می شود که وطن یا محل زندگی فعلی خود را مناسب زندگی راحت تر و با امکانات لازم یا مناسب بروز عملی تفکر، خواست و آرزوهای خود نمی یابد و خود را مجبور به کوچ می بیند و می کوچد تا بسمت و سوئی که می خواهد برود یا در آن مسیر تلاش بکند. حالا ممکن است، بعد از مهاجرت به آن اهدافی که داشته برسد یا در تجربه متوجه بشود که اشتباه می کرده و یا نمی تواند به آن چه فکر و آرزو می کرده (هدافش) دست بیابد.

فرهنگی که ماشین پروپاگاندای دولتی برای ملل در ایران ساخته است، مهاجرت و مهاجر را نمی پذیرد. با مهاجر و مهاجرت دشمنی می کند. فرقی هم نمی کند که ایرانی به کشور دیگری مهاجرت بکند یا دیگرانی از دیگر کشورها به این واحد سیاسی مهاجرت بکنند. ایران و ایرانیان با هر دو مخالف هستند. مهاجرین خودی را خائن و عامل بیگانه، وطن ستیز، بیگانه پرست و در بهترین حالت خودخواهی که نمی خواهد امکانات مالی و توان جسمی و فکری خودش را شرف توسعه و رفاه وطنش بکند، می داند.

جالب است بدانیم که این فرهنگ در یکصد سال اخیر و با تاکید ویژه بر پانفارسیسم و ناسیونالیسم پان ایرانیست به چنین پدیده ای بدل شده است. در حالی که در دوره قاجاریه و قبل از آن، مرزها به این پررنگی، سفت و سختی نبودند و افراد یا گروه ها براحتی مهاجرت می کردند. نه تنها مهاجرت منفی تلقی نمی شد، بلکه گرفتن شهروندی دیگر کشورها و برافراشتن پرچم کشور دیگر بر سر در خانه خود و نمایش علنی شهروندی دیگر کشور افتخاری هم ‌بود. دولت قاجار هم آن افراد را به جاسوسی و عامل نفوذی یا بیگانه پرست بودن متهم نمی کرد. همان طور که مردم هم آن ها را طرد نمی کردند. بلکه به نوعی از اعتبار و ارجمندی اجتماعی آن فرد هم ربط داده می شد و در صورت لزوم و نیاز، به مکان کار یا زندگی متعلق به آن فرد پناه می بردند و از دستگیری و مجازات احتمالی توسط دولت خود مصون می ماندند.

با این حال، مهاجرت در دوره های گذشته و به دلیل کند بودن جابجایی و پر هزینه و دراز مدت بودن مهاجرت، بسیار محدودتر از مهاجرت در این روزگار بود‌.

بیشتر مهاجرت های در دوران قبل، مهاجرت به شکل چادرنشینی، ییلاق و قشلاق بودند. تعلق افراد متوجه معنا و مفهوم دنیایی در خارج از روستا و شهر خودشان نداشتند. این آگاهی را رسانه های عمومی و بخصوص رادیو و تلویزیون همگانی کردند.

با استقرار پانفارس های پان ایرانیست و اعمال سیاست های انبساطی پانفارسی و انقباضی ضد ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، کرد و ... مهاجرت از این سرزمین ها و ملل به فارسیستان که در حال توسعه بود، آغاز و بتدریج شدت گرفت.

 


Saturday, March 6, 2021

تاریخسازان، شستشوگرانه حرفه ای مغز هستند 7

 در بحث این هفته، علاوه بر بررسی منابع تاریخ باستان ایران و بخصوص هخامنشیان و کوروش و کتیبه های مختلفی که برای ساخت این دوره جعل شده است، به بحث هایی در باره تاریخ نویسان داخلی و اهالی این منطقه و چرایی عدم استناد محققان ایرانی و دانشگاهیان به آن ها، پرداختیم.

همچنین نام تعدادی از تاریخ نویسان حرفه ای برای شستشوی مغزی ایرانیان را به استناد به نوشته های مخاطبان من در "انیستاگرام" و همچنین جناب دکتر ضیاء صدر الاشرافی، جناب محمد رحمانی‌فر و جناب محمد المدحجی نیسی علاوه کردند.

جناب رحمانی فر با قاطعیت اعلام کردند که چون کتیبه های بیستون و نقش رستم، توسط مرحوم پورپیرار به زیر سوال رفته است، به عقیده من صحت بقیه کتیبه های مربوط به ایران باستان هم تا زمانی که توسط یک گروه متخصص بیطرف و مستقل مورد بررسی علمی قرار نگیرد، غیر قابل قبول هستند و نمی توان به آن ها استناد کرد.

جناب رحمانی فر علاوه کردند که نه تنها تاریخ باستان، بلکه تمامی کتاب هایی که برای تاریخ ایران و همچنین تاریخ معاصر نوشته شده اند، در راستای ایدئولوژی مسلط بوده و و صحت آن ها در زیر علامت سوال است و نمی توان آن ها را قبول کرد و علمی دانست.



Tuesday, March 2, 2021

واکاوی مفاهیم ایران


واژه یا کلمه ایران خنثی نبوده و نیست. همان طور که هیچ واژه ای بی معنی نیست. اگر واژه ای بی معنی و مدلول باشد، خلق نمی شود و در زبان خالق آن یا مردم، معنا و مفهوم خاصی را به ذهن متبادر نمی کند. هر چند که آن واژه گنگ و نامفهوم بنظر برسد، دارای معنایی هر چند ضمنی است.

ایران یک کلمه ساده نبوده و نیست. ایران یک واژه با معنی و مفهوم سیاسی-ادیدئولوژیک است. این کلمه، برای مدت های طولانی، نام یک جغرافیای خاص و معینی نبوده است و اکنون هم نیست. برای همین هم در طول تاریخ، دارای مفهوم معین و ثابتی در طول تاریخ نبوده است. 

در نتیجه، مشاهده می کنیم که این واژه، در مقاطع کوتاهی از تاریخ این منطقه که غربی ها آن را خاورمیانه نامیده اند، بسان یک ابزار سیاسی-حکومتی و اداری، به خدمت یک حاکمیت در دوره ای معین از تاریخ درآمده است.

یعنی این واژه بیش از آن که مفهوم خاک و سرزمینی داشته باشد، مفهوم سیاسی و حاکمیت سیاسی داشته و هنوز هم دارد. 

یعنی "ایران" به تعدادی از حکومت ها در مقاطع کوتاهی از تاریخ اطلاق می شده است. برای همین هم، گستره معنای جغرافیایی "ایران" به اندازه گستره و قلمرو آن حاکمیت در آن دوره محدود می شده است. معنای ایران، با گسترش قلمرو و سرزمین حاکم هم، قبض و بسط می یافته است.

می توانیم با ملاحظه تاریخ این واژه، متوجه بشویم که با استفاده حاکمیتی از این واژه، این واژه جانی دوباره گرفته، با بسط و گسترش سیطره آن حاکمیت، دایره معنای ایران هم گسترش می یافته و با کاهش قلمرو حاکم و حاکمیت، مفهوم ایران هم محدودتر می شده و با از بین رفتن آن حاکمیتی که از "ایران" به عنوان یک ابزار استفاده می کرده است هم، این واژه سیاسی حذف می شده است.

 این واژه چنان با سیاست و مفاهیم سیاسی آمیخته بوده است که تنها در دوره های اخیر بخصوص در صد سال اخیر و با رشد پانفارسیسم و پان ایرانیسم است که کلمه "ایران" به عنوان یک نام، بر روی فرزندان دختر هم نهاده شده است.

پس ایران، جغرافیا و سرزمین معین و مشخصی با مرزهای مشخصی را در طول زمانی طولانی نمایندگی نمی کند.

فردوسی به عنوان یک پان فارس پان ایرانیست و به عنوان یک منبع نسبتا قدیمی، از واژه ایران  در منظومه اش استفاده می کند اما چون "ایران" نام سرزمین خاصی نبوده و به حاکمیت ها وابسته بوده است، او نه تنها به طور دقیق، بلکه بطور تقریبی هم نمی دانسته که واژه ایران به کجا یا کجاها اطلاق می شده است. برای همین هم "ایران" را گاهی به این سرزمین، گاهی به دیگری، گاهی به این جغرافیا، گاهی به جغرافیای دیگر، به عنوان صفت سیاسی بکار برده است.

فردوسی، معمولا، ایران را به عنوان یک واژه سیاسی و ایدئولوژیک در مقابل ملل دیگر بکار می برد. مانند ایران در مقابل توران و ایران در مقابل با عرب ها. کلمه ایران در افکار فردوسی، علاوه بر رنگ و بوی سیاسی و ایدئولوژیک، معنا و مفهومی نژادپرستانه هم داشته است.  

ریشه تمایلات فردوسی به ناسیونالیسم منفی سیاسی، ایدئولوژیک و به نژادپرستی را در کجا می توان یافت؟

بنظر می رسد که فردوسی، عقاید سیاسی، ایدئولوژیک و نژادپرستانه اش را از نهضت پانفارس، پان ایرانیست و نژادپرستانه "شعوبیه" اخذ کرده باشد. شعوبیه یک روش سیاسی، ایدئولوژیک و نژادپرستانه ای است که بر اساس تمایلات طبقه ای فعالان سیاسی هم عصر فردوسی و قبل از او، توسط دیوانسالاران، کاهنان، نظامیان ارشد و طبقات اجتماعی دارای امتیازهای ویژه، در دوران قبل از اسلام بوجود آمده و از آن نهضت، حمایت های مالی، مادی و فکری می کرده اند. 

با آن که باور عمومی بر آن است که بخش هایی از دیوانسالاران، نظامیان، تجار، کاهنان و درباریان دوره ساسانی برای نوشتن و خواندن توانا بوده و بر سیستم اداره امپراطوری مسلط بوده اند، اما واقعیت آن است که آن ها، تاریخ، افکار دینی و غیر دینی خودشان را بر روی لوایح گلی یا سنگی ننوشته بوده اند.

آیا افکار طبقات دوره ساسانی مخالف نوشتن بوده اند؟ یا نمی خواسته اند، اسرار طبقات اجتماعی خود را در دست عموم قرار بدهند؟ آیا ساسانیان به سیستم خط دست نیافته بوده اند؟ یا فرهنگشان مخالف خط و نوشتن بوده است؟ آیا سیستم طبقاتی ساسانیان اجازه نوشتن از خود و از طبقات دیگر را نمی داده است؟ آیا خط و نوشتن نوعی کار و فعالیت اهریمنی متصور مس شده است؟ آیا زبان شفاهی، امر مقدسی شمرده می شده است؟ آیا در بین طرفداران تقدس زبان شفاهی و پیدایش زبان نوشتاری جنگی مرگ آفرین رایج بوده است؟

چرا که می دانیم، این، مسلمانان و بخصوص عرب ها بودند که بعد از اسلام، آثار شفاهی دینی، فکری، تاریخی، اجتماعی و حتی داستان ها و اسطوره های دوران های قبلی فارس ها را جمع آوری کرده اند. همین آثاری که عرب ها گردآوری کرده اند، در دورانهای بعدی، مایه مباهات و پیدایش نهضتی با نام و نشان شعوبیه شد که بیشتر هم بر جعل مصنوعی تاریخ، افکار و اندیشه ها، خود برتر بینی نژادی، سیاسی، فکری و دینی فارس ها بر عرب ها و تورک ها استوار شد که دو رقیب تاریخی فارس ها در این منطقه از کره خاکی بوده است. 

با آن که مدرک تاریخی زیاد و قابل اتکایی از تاریخ ساسانیان و قبل از آن ها نمانده است اما شعوبیه و فردوسی هم، در فکر بازگشت به دوران با عظمت (!) ساسانیان  بوده اند و دوره ساسانیان را عصر طلایی موقعیت سیاسی - اداری، اجتماعی و طبقاتی خودشان می دانسته اند. 

می توان متصور بود که چرا شعوبیه به اتکا به آفرینش جعلیات و دروغ سازی بوجود آمده است. چرا که در اصل، شعوبیه نهضتی بوده است که طبقات دارای امتیازهای ویژه، برای کسب مجدد امتیازهای طبقاتی دوران قبل از اسلام ایجاد کرده بوده اند. امتیازهایی که با آمدن اسلام، از بین رفته بوده است. 

رهبران فکری و ایدئولوژیک و مالی شعوبیه، برای رسیدن به امتیازهای مختلفی که داشته اند، با پذیرش ظاهری اسلام، از اسلام و تاریخ سوء استفاده می کنند و با مسلمان نمایی، در تخریب اسلام و تراشیدن چهره ای انسانی از زردشتیسم، فارسیسم و ایرانیسم همت می گذارند.

در دوره سلطه و حاکمیت عرب ها بر منطقه وسیعی از کره خاکی، اثری و نشانی از اطلاق "ایران" نه تنها بر حکومتی، حتی بر سر زمینی هم دیده نمی شود. چرا که چنان واحد سیاسی یا حاکمیت سیاسی وجود خارجی نداشته است که از واژه ایران برای نشان دادن حاکمیت و سلطه خود بهره برداری بکند.

اما وقتی تورک های صفوی حاکمیت را در این منطقه از جغرافیا بدست می گیرند، از مجموعه ای از چند کلمه به همراه واژه "ایران" استفاده می کنند. این ترکیب چند کلمه  ای را برای بیان منطقه ای که تورک های صفوی در آن اعمال قدرت می کنند، بکار می برند. 

با این حال، کاربرد "ایران" در دوره صفویه، چندان رسمی نیست و در اسناد سیاسی زیاد دیده نمی شود اما اشاره هایی در این جا و آن جا، به آن، در ترکیب با کلمات سیاسی دیگر شده است. در بیشتر موارد هم، کاربرد "ایران" جنبه اتهامی، جنگ روانی داشته و از طرف خارجی ها به صفویه نسبت داده می شد که بطور ضمنی، می خواسته اند صفویه را به فارسیسم نسبت داده و جنبه تورکی هویت آن ها را انکار بکنند.

این واژه در دوره قاجاریه بطور رسمی تری در اسناد دولتی آمده است. می توان گفت که واژه ایران، درازمنه بین صفویه و قاجاریه تقریبا جایگاهی در سیاست، نه به عنوان فکر، نه به عنوان سرزمین و نه به عنوان سیاست یا ابزار سیاسی نداشته است.

در دوره قاجاریه است که به مجموعه سرزمین هایی که تدریجا، تحت سیطره و سلطه آقامحمدخان قاجار قرار می گیرد، بطور رسمی تر و متداولتری  و در ترکیب با کلمات دیگری، واژه "ایران" هم گنجانده و گفته می شود. 

قاجارها خودشان را تنها شاه "ایران" نمی دانستند، بلکه خودشان را پادشاه مجموعه ای از مملکت ها یا کشورها و ملل می دانستند که تحت فرمان و اقتدار آن ها بسر می برده اند. برای همین هم سرزمین هایی را که قلمرو شاه می شناختند، در اکثراسناد دولتی و رسمی"ممالک محروسه قاجار" و گاهی هم "ممالک محروسه ایران" می نوشته و معرفی می کرده اند. 

مجموعه این واژه های سیاسی یا ترکیب های سیاسی، به آن کشورها و واحدهای سیاسی تحت قدرت قاجاریه اطلاق می شوند. باز هم ایران، یک مفهوم سیاسی در ترکیب با کلمات دیگر است. ملاحظه می کنیم که واژه ایران به تنهایی کابرد و مفهوم سیاسی ندارد.

در همین دوره قاجاریه است که شاهد انبساط و انقباض مدلول و مفهوم سیاسی مجموعه کلمات "ممالک محروسه ایران" یا "ممالک محروسه قاجار" می شویم. زمانی است که مرزهای این سلسله تا قفقاز، ارمنستان، گرجستان، چچن، اینگوش، و ... می رسد ولی مدتی بعد، بخش هایی از همین قلمرو در پی جنگ های 25 ساله تورک ها با روسیه از دست سلسله پادشاهی قاجارهای تورک خارج می شود. 

زمانی که به دوره سلطنت پهلوی اول می رسیم، می بینیم که وقتی رضا کودتاچی به سلطنت نشانده می شود، از واژه "ایران" به عنوان یک مشخصه سیاسی متفاوت از دوره قاجاریه، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود استفاده می کند.

پهلوی ها و جمهوری ملایان پانفارس پان ایرانیست، حق حاکمیت ملی ملل غیر فارس در قالب مجموعه ممالک محروسه ایران را از میان برده و بر اساس اهداف سیاسی  و تمرکزگرایانه خودشان، از واژه "ایران" به تنهایی استفاده می کنند تا به سرکوب نژادی، ایدئولوژیک و حتی سرکوب دینی ملل غیر فارس وجهه ای جدید بدهند و دوره پهلوی ها را با دوره حاکمیت تورک ها متفاوت نشان بدهند. یعنی، ایران، نشان دهنده پایان دوره حاکمیت تورک ها و آغاز دوره اقتدار فارس ها است..

در 1313 است که برای تبیین حاکمیت سیاسی مطلق پهلوی ها (با تاکید بر انکار حضور ملل غیر فارس و با هدف پایمال کردن حق حاکمیت ملی آن ملل) برای جغرافیایی که نسبت به دوران  قاجارها و صفوی های تورک، بسیار کوچک تر هم شده است، از واژه "ایران" به تنهایی استفاده می شود.

واژه ایران (به تنهایی) سمبل حاکمیت یک قوم بر دیگر اقوام وو ملل و سمبل سلب حق حاکمیت و حقوق ملل غیر فارس در سرزمین های خودشان است. این واژه نشان نمی دهد که این سرزمین، ملک مشاع همه مللی است که در واحد سیاسی ایران زیست می کنند. بلکه مانند اسم رمزی برای قوم یا ملت مسلط است. 

در گذشته ها از یک کلمه ای مانند ساسانیان، هخامنشیان، عرب ها، اسلام، خلافت، اموریان، عباسیان، آل بویه، صفویان و ... برای نشان دادن حاکمیت یک خاندان یک یک قوم استفاده می شده  که نمایشگر حاکمیت یک خاندان و تعلق ملکی همه ملل و سرزمین ها به آن خاندان را خاطر نشان می کرده است. "ایران" هم همان نقش را از دوره پهلوی به بعد، برای رهبران سیاسی حاکم و فارس ها بازی می کرده و می کند. نشان می دهد که همه ملل تحت لوای این نام ایران، برده های تحت فرمان این عنوان هستند.

رهبران سیاسی ارشد دوره پهلوی ها و آیت الله ها، توسط بخشی از مردمان ممالک محروسه فقدرت نمی رسند و بر دیگر ملل، در پی جنگ یا صلحی مسلط نمی شوند بلکه قدرت های خارجی "ایران" دوره پهلوی و رهیران آن، حدود و صغور جغرافیایی آن، وضعیت سیاسی، نظامی و اقتصادی آن را تعیین و اعمال می کنند. چون رهبران و خود سیستم سیاسی ایران دوره پهلوی های فارس، فاقد هر نوع مشروعیت در نزد مردم است. برای همین هم، سرنوشتشان بسیار متفاوت از قاجار ها و صفوی ها و ... رقم می خورد.

در عین حال، پهلوی ها تلاش می کنند تا با بکارگیری واژه ایران، هم سلطه همه جانبه پانفارسیسم به ملل غیر فارس را منکر بشوند و هم بر مرکزگرایی شدید مهر تاکید بزنند، هم فکر برتری نژادی فارس ها بر دیگر ملل را استتار بکنند، هم هویت ملی و مملکتی واحدهای سیاسی قبلی را در یک قاب بنمایش بگذارند، هم بر دیکتاتوری گریزان از قانون اساسی و قوانین عادی انگشت اشارت بنهند، هم بر نوعی از ارتباط نژاد آریایی ایرانی با نژاد آریایی آلمانی تاکید موکد کرده باشند.

در نتیجه، پهلوی اول در پی مشورت های فراوانی که مشاوران از اروپا برگشته، به او می دهند، دوباره واژه "ایران" نقش سیاسی مهمی بر عهده می گیرد. باز هم می بینیم که ایران به سرزمین خاصی با ملیت ، دین، جغرافیا، فرهنگ، تمدن، زبان و ... خاص و مشخصی گفته نمی شود، بلکه بر دو سلسله خاصی از تاجداران پانفارس و عمامه داران پانفارس حاکم بر این منطقه و ملل گفته می شود.

از این دوره است که واژه ایران برای تبیین سیاسی حاکمیت مطلق پهلوی ها و ملاها بر مجموعه سرزمین های ملل دیگر و سلب حقوق و آزادی های ملی و فردی ملل غیر فارس و برای بیان برتری منافع ملی، منافع زبانی، منافع تاریخی، منافع جغرافیایی، منافع اقتصادی، منافع نظامی، منافع سیاسی و منافع ... فارس ها بر  غیر فارس ها شکل متمرکزتری می گیرد.

در این مرحله از تاریخ، واژه ایران بر مفهوم برتری قومی فارس بر دیگر اقوام اطلاق می شود. اگر واژه ایران در متن فردوسی مفهومی سیاسی و نژادی در مقابل ملل و جغرافیای گنگ دارد، در دوره پهلوی ها  و ملاها، واژه ایران مفهومی بسیار معین و مشخص سیاسی با مفهوم و معنای منفی پانفارسیسم یا برتری فرهنگ، زبان، تاریخ، جغرافیا، و تحقیر ملل  دیگر و محکومیت ملل دیگر به تحمل حاکمیت پانفارس های پان ایرانیست پهلوی طلب در مفهوم واژه ایران مستتر است.

یعنی اگر در تاریخ، واژه ایران دارای مفهوم شدیدا منفی نبوده است و شدت منفی بودن آن کمتر بوده است یا خیلی ضد بشر دیده نمی شده، و تلاشی در جهت ایجاد نوعی از وحدت ملی در میان ممالک و ملل مختلف در دوره صفویه و افشاریه و قاجاریه داشته  است، اما با آغاز دولت پهلوی ها، مفاهیم منفی در درون ایران بشدت ورم و آماس کردند تا جایی که این واژه، کارکرد متحد سازانه خودش را از دست داده، به واژه ای با مفاهیم تفرقه افکنانه و دشمن تراشانه، تحقیر گرانه و ... برای ملل غیر فارس بدل می شود.

اکنون، این واژه، همه در سطح داخلی، هم در سطح منطقه ای و هم در سطح جهانی، نه تنها بار منفی دارد، بلکه بار تجزیه طلبانه هم دارد که  معنی و مفهوم تجزیه گرانه را به مجموعه پانفارس های پان ایرانیست و احاد ملت فارس تحمیل می کند. فارس ها و پانفارس های پان ایرانست، خودشان را در فکر و در عمل و در رفتار سیاسی و شهروندی و سیاست های اقتصادی و ... از دیگر ملل تجزیه شده تصور می کنند. خودشان را از دیگر ملل  برتر می بینند. برای همین هم در منطقه و جهان تنها دیده می شوند. 

چرا که سلطه سیاسی انحصاری و عدم مشارکت دیگر ملل در همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی، به فارس ها احساسی از برتر بودن، جدا بودن و بیگانه بودن از دیگران را القاء می کند. 

با واژه ایران است که فارس ها و پانفارس ها مجموعه این احساسات را درونی کرده اند و بر اساس آن ها هم زیست می کنند. این احساس برتری و امتیاز ویژه نسبت به دیگران، حقی است که آن ها، از توانایی اعمال قدرت بی چون و چرا خودشان در مقابل دیگر ملل کسب کرده اند و این قدرت به آن ها حقوقی را می دهد که بر اساس آن حقوق دیگر مللی که تحت سلطه پانفارسیسم سلطنت پرست پهلوی طلب در ایران قرار دارند را بخشی از معنا و مفهوم ایران نمی دانند، بلکه آن ملل را مهاجرانی فرض می کنند که باید یک روزی که قدرت فارس و پانفارس برسد، از ایران مورد نظر خودشان اخراج کرده و به سرزمین هایی که در توهم هایشان برای آن ملل ساخته اند، خواهند فرستاد.

در نتیجه، ایران، مفهوم خودی و دیگری، ایرانی و ان ایرانی، ایران و دشمن ایران را هم در خود استتار کرده است. استتاری بسیار ناشیانه که در همه رفتارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و ... این تجزیه شدگی ایران در جهان، از همسایه ها، از ملل درون این سلطه سیاسی و ... را به وضوح نشان می دهد.

مفاهیم درون ایران، ملل مختلف با فرهنگ ها، زبان ها، تمدن ها، تاریخ ها، سرزمین های و ... متفاوت را مهاجر، غیر ایرانی، عرب زبان شده، تورک زبان شده و آذری می شمارد تا آن ها را خودی ندانسته و تفکر تجزیه طلبانه پانفارسیسم را در قالب ایران، زنده نگه دارد.

بنظر نمی رسد که در میان مدت قابل مشاهده ای، همانند دو سه قرن آینده، بتوان معنا و مفهوم منفی ایران را از منفی به مثبت برگرداند یا به بی طرفی تلقیح و حامله کرد و امید بست که در آینده ای میان مدت، ایرانی با معنا و مفهومی متفاوت زاییده بشود.

چرا که مللی که در مجموعه این جغرافیا و در زیر سلطه دیکتاتوری پانفارسیسم زندگی می کنند، مجبور به محو شدن و از دست دادن همه داشته های تاریخی و تمدنی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و حاکمیتی خود به نفع پانفارسیسم و فارس ها شده اند. تجربه ذهنی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی، ادبی، زبانی، اقتصادی و ... مثبتی از ایران و فارس نداشته اند و ندارند.

خاطره ای که بتواند در بازسازی مفهوم ایرن نقش مثبتی بازی بکند، در اذهان جمعی آن ملل تحت سلطه و اشغال وجود ندارد. همه خاطره های یکصد سال اخیر، منفی و در جهت گریز از مرکز ایران، پانفارس و فارس شکل گرفته و شکل می گیرد.

این خاطرات منفی زندگی در ایران سیاسی، خودشان را به معنی و مفهوم ایران تزریق کرده اند. شما نمی توانید "ایران"ی بدون ملل غیر فارس و تجربه های زیسته آنان متصور بشوید. آیا ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، کرد، گیلک، مازن، سنی، یهودی و ... در یکصد سال گذشته، تجربه مثبتی از ایران در خاطره هایشان دارند؟ ارمنی ها یک استثنا بوده، دارای امتیازهای ویژه ای در ایران بوده و متحد پانفارسیسم هستند

این تجربه های زیسته فردی و جمعی ملل در ایران، معنا و مفاهیمی هستند که بر روی انبوه معناهای منفی قبلی درون ایران انباشته می شوند. نمی توان ایران بدون این جنبه از معنایی که در نزد غیر فارس ها دارد را متصور شد. 

مثلا تورک های آزربایجان، ایران را مخالف حاکمیت ملی، زبان، هویت تورکی، اقتصادی، سرزمینی، اتحاد با تورک های خارج از مرزهای واحد سیاسی در همسایگی ایران و ... خودشان می دانند. ایران را جایی می دانند که جشن کتابسوزان در آزربایجان براه انداخته است. ایران، زنان گیلک را فاحشه دیده و مردان آن ها را احمق تصویر کرده و نشان داده است. عرب ها را سوسمار خورهای عرب زبان شده تعریف کرده است. از لورها تعریفی بسیار پست ارائه داده است. بلوچ ها را ایرانی اصیلی که باید نابود بشوند و در فقر و فلاکت زیست بکنند تا، یا مجبور به فرار از ایران و یا مجبور به شیعه شدن هستند. کردها ملتی شورشی هستند که باید حذف بشوند. تورکمن ها، ابدا ایرانی نیستند و باید از ایران اخراج بشوند. و ... این ها شمه ای از ده ها هزار تصور منفی  است که ایران در اذهان ملل و انسان های غیر فارس ساخته است.

اگر واژه ایران را در دستگاه معناهای ضمنی دکتر مهدی محسنیان راد قرار بدهیم و در میان ملل غیر فارس آن ها را به آزمون بگذاریم، ایران با مفاهیم بسیار سرد، تاریک، برنده، دشمنانه، تنفرپراکن، نژادپرست، و ... تصویر خواهد شد.

ما باید واژه ایران را از منظر خاطرات جمعی و مللی ملل غیر فارس در ایران هم ببینیم که نه تنها منفی هستند بلکه دیگرسیاسی هم نیستند. لکن با سیاست رایج در ایران و در اثر سیاست های صد ساله اخیر بوجود آمده و سیاسی شده اند. مانند زبان، اقتصاد، آموزش و ... که موضوع اصلی علم سیاست نبوده اند اما در معنای ایران، به موضوعات سیاسی با نتایج سیاسی منفی بدل شده اند

انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

دوم (02) مارس 2021

hedayat222@yahoo.com

میلی دوشونجه، میلی سرمایه، میللی سرمایادار، میللی یاشام

  میلی دوشونجه، میلی سرمایه، میللی سرمایادار، میللی یاشام بو گون چالیشدیم‌؛ میللی دوشونجه‌نی میللی سرمایا، میللیدسرمایادار ین نه اولدوقونو ...