Saturday, January 30, 2021

آیا می توانیم علیه شستشوی مغزی خودمان اقدامی بکنیم؟

آیا شستشوی مغزی واقعیت دارد؟

چگونه من و شما تحت اراده، فرمان و اداره یک فرد یا یک سیستم قرار می گیریم؟

چگونه من و شما بر اساس اراده و خواست همان فرد یا سیستم، کار و عکس العمل و اقدام می کنیم؟

چگونه من و شما همان احساسات عاطفی دوستانه یا خصمانه را نشان می دهیم که او فرد یا سیستم، قبلا، در مغز ما ریخته و ما را برای انجام همان کار و رفتار، برنامه ریزی کرده است؟

آیا آن فرد و سیستم، من و شما را هیپنوتیزم کرده؟

آیا او یا سیستم یا تکرارهای زیاد، یک دروغ را به عنوان یک واقعیت، به ما تلقین و القاء کرده اند؟

آیا آن ها ما و رفتار و احساسات ما را مهدسی کرده اند که ما، در چه زمالنی، با کدامین علامت و اشاره آن ها، فلان رفتار و یا عکس العمل را نشان بدهیم؟

آن ها به عنوان شستشو دهندگان مغزها، همه این  مهندسی های شستشوی مغزی را بر اساس اصول علمی و تجربی شستشوی مغزی، بر روی من و شما و آن هم در طول تک تک ثانیه ثانیه های زندگی، تحصیل و کار و زندگی اجتماعی مان انجام می دهند.

آیا من و شما، می توانیم علیه اراده و خواست آن ها شورش و عصیان بکنیم؟

آیا می توانیم خودمان را از شستشوی مغزی آزاد بکنیم؟

انصافعلی هدایت

Thursday, January 28, 2021

شستشوی مغزی با کلمه ها و در کتاب ها

 

از راه های شستشوی مغزی، تحقیر و القاء حس حقارت به جامعه یا ملل است. در این‌عملیات روانی، عده ای شستشوی مغزی می شوند تا دیگران را تحقیر بکنند. عده ای احساس حقارت کرده، از  خود متنفر می شوند

هر کلمه ای با بار معنایی منفی، در باره ملتی یا قومی از دهان هر کسی در بیاید، آن فرد و آن کلمه، بخشی از پروژه شستشوی مغزی جامعه است.

در این پروسه، عده ای قاتل و عده ای مقتولند.

کلمات و جمله ها، ابزار شستشوی مغزی هستند.

بزرگترین ...، برترین ...، بهترین ...، ناب‌ترین ...، خالص‌ترین ... و ... جامعه و انسان ها را به دو گروه خودی و دشمن تجزیه می کنند.

کلمات عربه، لوره، تورکه، یارو، عرب بازی، تورک بازی، تورک تازی، عرب سوسمار خور، عرب جاهل، تورک خر، آذری، عرب زبان، تورک زبان، و ... با شستشوی مغزی، جوامع و ملل را به خودی و دشمن تقسیم‌می کنند.

یادمان‌باشد، کلمات بی طرف نیستند. هر کلمه ای بار معنایی خاصی دارد. بوسیله کلمه های بسیار ساده و پیش پا افتاده ای که هر روز می شنویم، شستشوی مغزی شده و با دیگران بر اساس آن ها رفتار می کنیم

این کلمات و معانی آن ها قضاوت ها، پیش انگاره ها، دوست ها، دشمن ها، عشق و نفرت ها را در ذهن‌ و سپس رفتار ما در اجتماع را شکل و جهت می دهند.

ابتدا، در مقابل کلمه‌های منفی علیه خود، خانواده، ملت خود و ... مقاومت می کنیم. هر چه آن‌ها را بیشتر بشنویم‌ و بخوانیم، کاربرد آن‌ها برایمان عادیتر می شود. قربانی شستشوی مغزی شده‌ایم.

هر فکر و کلمه و صفتی که جوامع و ملل را به خوب و بد، زیبا و زشت، دیو و انسان، برتر و پست، دانا و نادان، احمق و عاقل، کودن و باهوش، و ... تقسیم بکند، در حال شستشوی مغزی است.

اگر در مقابل توهین، تحقیر، جوک و شوخی های رکیک نسبت به هر کس، هر ملتی و زنان بی تفاوت هستیم و یا آن‌ها را تکرار می کنیم، ما قربانی شستشوی مغزی شده ایم.

اگر در مقابل حق و حقوق فردی و اجتماعی دیگر افراد، گروه ها و ملل بی تفاوت هستیم یا با حق و حقوق فردی، گروهی و ملی آن ها مخالفت می کنیم، قربانی شستشوی مغزی شده ایم.

اگر یک زبان و ملت را برتر از دیگر زبان ها و ملل می دانیم، اگر با رسمی شدن همه زبان ها و فرهنگ‌ها مخالفت می کنیم، اگر بر حذف زبان، فرهنگ‌ و ملتی می اندیشیم، شستشوی مغزی شده ایم.

اگر خواهان حذف یک زبان، یک‌ ملت، یک فرهنگ، یک دین، یک تاریخ و یک تمدن هستیم و اگر در آرزوی سلطه زبان و فرهنگ و تاریخ و دین و تمدن خودمان بر دیگران‌ هستیم، شستشوی مغزی شده‌ایم.

اگر فکر می کنیم‌ که زبان‌ما، فرهنگ ما، تاریخ ما، موسیقی ما، هنر ما، دانشمندان ما، امیران و شاهان‌ ما بهترین های منطقه و جهان هستند، قربانی شستشوی مغزی هستیم.

اگر خیال می‌کنیم که زبان‌، فرهنگ، تاریخ، هنر، موسیقی و شخصیت های تاریخی، قهرمانان ملی و شاهان ما... در مقابل زبان، فرهنگ، تاریخ، هنر، موسیقی و ... دیگر ملل بی اهمیت هستند، شستشوی مغزی شده ایم

موافقت و همراهی با سیستم تک صدایی و تک‌ زبانی رسانه ها، آموزش رسمی و اجباری یک زبان، فرهنگ، تاریخ، دین و مذهب خاص و ... از علائم رواج گسترده شستشوی مغزی است

اگر مخالف رسمی، آموزشی، اداری و استخدامی شدن‌ همه زبان‌ها در ایران هستی و اگر باید تنها زبان فارسی، زبان رسمی و اجباری باشد، تو قربانی شستشوی مغزی شده ای.

اگر می‌فهمیدیم که قربانی شستشوی مغزی از طریق آموزش غیر رسمی در رسانه ها و آموزش رسمی در مدارس و دانشگاه ها می شویم، در مقابل آن‌ می ایستادیم.

زمانی که ارزش های خانوادگی ما در  کودکی، در تضاد با اجتماع، رسانه ها و آموزش رسمی قرار گرفت و ما دیگر در مقابل آن‌ها مقاومت نکردیم و با جماعت همرنگ‌ شدیم، شستشوی مغزی ما کامل شد.

این، از فوت و فن شستشوی مغزی است که در طول زمان، متوجه تغییر ارزش‌های اخلاقی خودمان نشویم. وقتی در ذهن و رفتار ما، ضد ارزش‌ها به ارزش بدل شدند، شستشوی مغزی تکمیل شده است.

مهارت کارشناسان شستشوی مغزی در آنجاست که ما، متوجه شستشوی مغزی خودمان نمی شویم و اختیار و اراده خودمان را به دست کارشناسان شستشوی مغزی می دهیم.

در اجتماعی که اغلب افراد از طریق رسانه های عمومی و سیستم های آموزشی و تربیتی یک سویه و تکصدایی، شستشوی مغزی شده‌اند، سخن گفتن از اراده و اختیار افراد و اکثریت جامعه، بی معنی است.

در کشوری که فقط یک زبان، یک بینش سیاسی، یک ایدئولوژی، یک دین، یک قوم، یک فرهنگ، یک‌تاریخ، و ... حاکم باشد، همه چیزها بر اساس شستشوی مغزی و دیکتاتوری اداره خواهد شد.

شستشوی مغزی اغلب افراد، فقط در یک سیستم دیکتاتوری-تکصدایی زبانی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی و .. بطور کامل محقق می شود. چند صدایی، طلسم دیکتاتوری و شستشوی مغزی را می شکند.

اگر بتوانید از کلمات وصفی یا صفات "تفضیلی" یا "افعل تفضیل" در فارسی استفاده نکنید و با کاربرد آن ها در افکار، سخنان و نوشته‌هایتان مبارزه بکنید، از عمیق‌تر شدن بخشی از شستشوی مغزی دور خواهید ماند.

چرا منبع اصلی شستشوی مغزی انسان ها، کتاب های آموزشی مدرسه ای و دانشگاهی، شبهه علمی، شبهه تاریخی، شبهه تحقیقی، مقاله ها در رسانه ها هستند؟ چون از حس اعتماد خوانندگان سوء استفاده می کنند. چرا منبع اصلی شستشوی مغزی انسان ها، کتاب های آموزشی مدرسه ای و دانشگاهی، شبهه علمی، شبهه تاریخی، شبهه تحقیقی، مقاله ها در رسانه ها هستند؟ چون از حس اعتماد خوانندگان سوء استفاده می کنند.

از کجا می توان فهمید که در یک‌ کتاب یا مقاله یا در یک‌ جمله، در حال شستشوی مغزی ما هستند؟

اگر نویسنده، در نوشته‌اش بی طرف نباشد، قضاوت بکند، حکمی اخلاقی بدهد، محکوم یا رد بکند، صفت خاصی را بکار ببرد و در باره مورد مشابه، همان صفت را بکار نبرد، در حال شستشوی مغزی خواننده است.

اگر نویسنده‌ای در تفسیر خود از یک حادثه یا سند، بر روی بسیاری از احتمالات انگشت‌نمی گذارد و تنها یک‌احتمال را بررسی و تایید یا رد می کند، در حال شستشوی مغزی است.

آیا تا کنون، وقتی یک‌کتاب یا مقاله را می خواندید، به این احتمال هم فکر می کردید که نویسنده با انتخاب هر کلمهدر آن‌کتاب و نوشته در حال شستشوی مغزی شما است؟

فکر می کنید، چرا با بعضی از چیزها، فکرها، موضوع‌ها، کارها، رفتارها، زبان ها، حق و حقوق، ملل، اقوام، اقلیت هاو ... مخالف هستید؟

چون شستشوی مغزی شده اید.

چرا فکر می کنید که فلان فکر، سیاست، ایدئولوژی، دین، مذهب، نظریه، کارشناس، روش اقتصادی، آموزشی و ... درست و بهترین است؟

چون برای اعتقاد به آن ها شما را شستشوی مغزی کرده‌اند.

آیا در مورد افکار خودتان و ریشه یابی افکارتان تفکر کرده اید؟ آیا پی برده اید که چه مقدار از اعتقاد و افکارتان در اثر شستشوی مغزی و حاکمیت دیکتاتورگونه و یکصدا بودن جامعه در شما ایجاد شده است؟

آیا وقتی یک کتاب را می خوانید، متوجه نقش شستشوگرانه هر کلمه ای که نویسنده با هدف خاصی و برای القای احساس یا فکر ویژه‌ای در شما نوشته است، بودید و هستید؟

این همه کتاب خوانده‌ایم، چرا نپرسیده‌ایم که چرا نویسندگان خارجی، با زبان، حکومت‌، اقتصاد، سطح توسعه اجتماعی و تکنولوژیکی، فلسفی و ...متفاوت، مثل فارسی زبانان می‌اندیشند؟

اگر خود زنی زبانی، فرهنگی، تمدنی، تاریخی، فکری، فلسفی و اجتماعی می کنیم، و داشته های خودمان را کم ارزش تر از داشته های فارسی زبانان‌ می دانیم، دچار شستشوی مغزی شده ایم.

در رابطه با شستشوی مغزی،  هر کس، باید به این سوال ها پاسخ بدهد: چرا شستشوی مغزی شده‌ام؟ با چه روش هایی؟ از چه سن و سالی؟ در کجا؟ چگونه؟ چرا متوجه نشده ام؟ مقصر کیست؟

نقش شخصیت های علمی یا نویسنده هایی که من عاشق‌شان فکر و کتاب و نوشته هایشان بوده ام‌، در شستشوی مغزی من چقدر بوده است؟

چرا معلم‌ها، اساتید دانشگاهی، گروه های مرجع اجتماعی، احزاب ، جمعیت های سیاسی و غیر سیاسی، ملاها، نویسندگان، شعرا، محققان و  ... ما را از شستشوی مغزی از طریق کتاب ها و رسانه ها آشنا نکرده اند؟

آیا شستشوی مغزی هم یک تئوری توطئه غیر قابل باور است؟ آیا نمی توان باور کرد که عده ای در یکصد سال گذشته بطور سیستماتیک‌، همه تحصیل‌کردگان را شستشوی مغزی کرده‌اند؟

آیا من یکسویه نمی اندیشم؟

چرا؟

آیا کس یا سیستمی، فکر من را دستکاری نکرده است که چنین می اندیشم؟

آیا من اهل شک‌کردن هستم؟

چقدر از کتاب هایی که خوانده ام و آموخته ام، تقلید می کنم؟

نقش کتاب ها و نویسندگان در شخصیت من و شکل دهی به هویت کنونی من چقدر است؟

اگر در ایران، همه شستشوی مغزی نشده ایم، چرا بسیاری از کتاب ها و نوشته ها سانسور می شوند و یا غیر قابل چاپ و انتشار هستند؟

چرا نویسندگان دیگر اندیش زندانی یا اعدام‌شده اند و می شوند؟

آیا سیستم مجازات‌ نوبسندگان، دگر اندیشان و تعیین مصداق کتاب های غیر مجاز، دستگیری، زندان، اعتراف گیری، شکنجه، اعدام و ... از راه‌های به اطاعت وادار کردن کسانی که علیه شستشوی مغزی می جنگند، نیست؟

آیا قوانین سانسور و مجازات صد سال گذشته مخالفان و اختراع ده‌ها اتهامی مانند تجزیه طلبی، ضد دینی، ضد اخلاق و رسوم اجتماعی، ضدیت با قانون‌و دولت و ... جزئی از اجبار به شستشوی مغزی نیستند؟

آیا مجازات های تحقیر آمیز دگر اندیشان، دگر نویسان و حذف اجباری آثار فکری و قلمی آن ها از دسترسی اجتماع، شستشوی مغزی جامعه و تحصیل کردگان‌نبوده و نیست؟

اهدای جوایز به کتاب‌هایی که در مسیر شستشوی مغزی جامعه و همراه سیستم دولتی بوده اند، تشویق مالی نویسندگان آنها و تاسیس نهادهای حمایتی از آن‌ها در راستای شستشوی مغزی نیستند؟

آیا جسارت طرح سوال های اساسی در باره مسائل مهم‌اجتماعی، سیاسی، حقوقی، بانکی، مالی و اداری برای افراد و ملل برسمیت شناخته شده است؟ چرا هر سوالی در باره ملل غیر فارس حذف 

یا متهم‌می شود؟


انصافعلی هدایت

بیست و هشتم (28) ژانویه 2020

تورنتو - کانادا

hedayat222@yahoo.com



















































Tuesday, January 19, 2021

من اگر شاعر یا ‌‌... بودم

 

اگر من شاعر بودم،
اگر من خواننده بودم،
اگر من آهنگساز بودم‌
و اگر من ....بودم، 
حتما چنین شعرهایی را می سرودم
چنین ترانه و آواز هایی را می خواندم،
چنین آهنگهایی می ساختم
و ... من، آستینم را برای ساختن وطن غارت شده ام 
بیداری ملتم بیهوش شده ام
برپایی دولت سرکوب شده ام
بالا می زدم آستین هایم را.
انصافعلی هدایت

19.01.2021

Toronto - Canada


Monday, January 18, 2021

بزرگترین توطئه علیه مردم: شستشوی مغزی

بزرگترین توطئه علیه مردم: شستشوی مغزی


سلام دوست محترم

مایلم بحث این هفته دیالوگ را به موضوع "بزرگترین توطئه علیه مردم: شستشوی مغزی" اختصاص بدهم.

شستشوی مغزی چیست؟ 

شستشوی مغزی چگونه اتفاق می افتد؟

هدف از شستشوی مغزی چیست؟ 

شستشوی مغزی در چه مدت زمانی اتفاق می افتد؟ 

وسایل شستشوی مغزی چیستند؟

آیا امکان دارد که همه افراد را بتوان شستشوی مغزی داد؟

امیدوارم که بتوانیم به میلیون ها انسان تحصیل کرده و غیر تحصیل کرده که بطور مستقیم یا غیر مستقیم تحت آموزش اجباری و یک سویه در ایران هستند، در چند هفته آینده نشان بدهیم که بزرگترین توطئه علیه تک تک آن ها رخ داده و در جریان است که عبارت از شستشوی مغزی آن ها بوده و هست. 

شستشوی مغزی همه ما توسط مجموعه ای از سیستم های سازمان ها و نهادهای دولتی و غیر دولتی و برای خدمت به دولت و طبقه ای که دولت مامور حفظ  منافع آن ها است، انجام گرفته است و می گیرد تا تک تک ما به عنوان سربازان آن ها، در راه تامین حداکثر منافع آن طبقه و دولت قربانی بشویم.

برای همین است که مفت و مجانی برایشان بردگی و کار می‌کنیم و صدای اعتراضمان درنمی آید و منافع شخصی، گروهی و قومی  آن ها را منافع ملی ملت خود  و همه کسانی که در ایران ساکن هستند، تصور می کنیم. در صورتی که چنین نیست و نخواهد بود.

بخاطر شستشوی مغزی است که تعدای از ما،  در راه خواست و اراده آن طبقه، دیگران را می کشیم و برایشان کشته می شویم.

بخاطر شستشوی مغزی است که تعدای از ما، حقوق همدیگر را برای تامین منافع آن طبقه، قوم و گروه پایمال می کنیم.

در راه تامین منافع آنها، همه قوانین و مقررات را نادیده می گیریم یا به زیر پا می گذاریم. زندان‌ها را پر از مردمان آزاد و رها شده از توطئه آن ها و رها شده از شستشوی مغزی می کنیم. 

بخاطر شستشوی مغزی است که تعدای از ما، مردم را براحتی دستگیر، زندانی، شکنجه، اعدام می کنیم. 

بخاطر شستشوی مغزی است که ما به عنوان متخصصان تحصیل کرده، از آزار و اذیت دیگر انسان ها لذت می برم.
 
بخاطر شستشوی مغزی است که ما براحتی و بدون عذاب وجدان، دیگر ملت ها و افراد را تحقیر می کنیم.
 
بخاطر شستشوی مغزی است که ما  آلت دست ترویج تفکر و نوع راه و روش زندگی مورد خواست آن طبقه می شویم.
 
بخاطر شستشوی مغزی است که ما به همان شکلی فکر و رفتار می کنیم که آن ها به ما یاد داده اند و در شرایط معین از ما انتظار عکس العمل های معین را دارند. 

بخاطر شستشوی مغزی است که ما که بارها دروغ‌های آن ها را باور می کنیم و دوباره علاقه داریم که آن ها را راستگو بپنداریم. 

بخاطر شستشوی مغزی است که ما  چیزها و کالاهایی را مصرف می کنیم که آن ها می خواهند‌. 

بخاطر شستشوی مغزی است که ما  سخنانی را می نویسم و بزبان می آوریم که آن ها در ذهن ما کاشته اند. 

بخاطر شستشوی مغزی است که لوح سفید مغز ما از بدو تولد، توسط آن ها و در راستای تامین منافع، خواست و اراده آن ها پر شده است و می شود تا ما چیزی جز آن چه آن ها خواسته و اراده کرده اند و اراده می کنند و اراده خواهند کرد، نباشیم.

بخاطر شستشوی مغزی است که  ما را به رباط هایی بدل کرده اند که هر زمان اراده بکنند، می توانند ما رباط های بی فکر را  روشن و خاموش کرده یا به حرکت در بیاورند.
 
بخاطر شستشوی مغزی است که کنترل ما، در دستان خودمان نیست و آن ها ما را از راه دور کنترل و رهبری می کنند.

آن ها ما را در یکصد سال گذشته چنان شستشوی مغزی داده اند که تک تک ما خودمان را دارای حق و حقوق و منافعی در این‌کشور ندیده ایم. تصور کرده ایم که اگر آن ها به ما حق و حقوقی بدهند، ما دارای حق و حقوقی خواهیم شد. چرا که همه حق و حقوق متعلق به آن طبقه است و در صورت صلاح دید و اراده آن طبقه، ما حق و حقوقی در دایره اراده آن ها خواهیم داشت.
 
ما یاد گرفته ایم‌که فکر بکنیم، این حق آن ها است که برای آموزش ما یا فرزندانمان تصمیم‌بگیرند. چرا که آن ه طبقه، بهتر از ما می فهمد که صلاح ما و فرزندانمان در یادگرفتن چه چیزهایی و یاد نگرفتن چه چیزهایی است.

ما یاد گرفته ایم که به آن ها این حق را بدهیم و به این تصورات که توهمی بیش نبوده اند، ایمان هم آورده ایم و چشم بسته به آن ها تن داده ایم.

بخاطر این همه شستشوی مغزی است که برای آن‌ها کار کرده ایم و مزد اندکی گرفته ایم. برای آن جنگیده ایم و مرده یا زخمی شده ایم. برای تامین‌منافع آن ها، آدم هایی که در راه آگاهانیدن ما و بیدار کردن ما تلاش می کرده اند را کشته ایم یا به رژیم تسلیم کرده ایم.

بخاطر شستشوی مغزی است که  ما منافع آن ها را منافع ملی تک‌تک افراد  و ملل در ایران کنونی فرض کرده ایم.

بخاطر شستشوی مغزی است که  ما از اوامر آن ها بدون‌چون و چرا فرمان برده ایم و دستورات آن ها را مو به مو اجرا کرده ایم.

بخاطر شستشوی مغزی است که  ما فکرمان، روش تفکر و نوع جهان بینی خودمان و منافعمان  را به دست آن ها داده ایم. 

بخاطر شستشوی مغزی است که آن ها بوده و هستند که نوع رفتار ما در هر سطحی از زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، رفتار سیاسی، اخلاقی، باورهای دینی و خرافی را برای ما بشکل دستورالعمل های رسمی و غیر قابل مشاهده تعیین می کنند.

بخاطر شستشوی مغزی است که ما، صلاح خود و مملکتمان را به دست آن ها داده ایم‌ و تصور کرده ایم که آن ها بهتر از ما می فهمند. بهتر از خودما،  برای حال و آینده و نوع زندگی ما تصمیم‌ می گیرند. خیر و صلاح ما در دست خودمان نیست.

بخاطر شستشوی مغزی است که  آن ها افسار فکر و اندیشه و دیدگاه و منافع ما را در دستانشان گرفته اند و ما را به هر سوئی که مایل باشند، می کشند.

چرا و چگونه چنین‌ اتفاقی افتاده و آن ها توانسته اند ما را مانند تلویزیون‌کنترل دار، از راه دور کنترل بکنند؟ 

چرا و چگونه ما به کانال های مورد نظر آن ها تبدیل شده ایم؟ چگونه آن ها، از راه دور کانال مورد نظرشان در فکر ما را انتخاب می کنند و ما بدلخواه آن ها رفتار می کنیم؟

آن ها چرا و چگونه کنترل ما را در دستشان گرفته اند؟

پاسخ به این سوال ها اصلا و ابدا و قابل درک نیست. پاسخ و درک این سوال ها، بسیار بسیار بسیار پیچیده است. اگر این‌ توطئه قرن و توطئه برای شستشوی مغزی ساده و قابل درک بود، تا حال نه تنها افشاء شده، بلکه از ادامه آن ‌نیز جلوگیری شده بود؟

آن ها در راستای شسشتوی مغزی ما و تامین منافع و اهدافشان،  به دانش و آگاهی های ما از بدو تولد تا لحظه مرگ ‌و حتی در دوران بعد از مرگمان، سمت و سوئی داده اند و می دهند تا ما داوطلبانه در خدمت تامین منافع آن ها باشیم.

آن ها کیستند؟

در پی کدام  منافع هستند؟

چرا ما را شستشوی مغزی داده اند و می دهند؟

راه‌ها و روش‌های شستشوی مغزی افراد و جوامع چیست؟

چرا متوجه شستشوی مغزی خودمان توسط آن ها نشده ایم و نمی شویم؟

آن ها چه کس یا نهادهایی هستند که به شستشوی مغزی ما اقدام کرده اند؟

راه های شستشوی مغزی ما چیست؟

نقش کتاب های درسی از ابتدایی ترین مرحله آموزش تا حد اعلی آموزش در سیستم‌های آموزشی ایران، در شستشوی مغزی تک تک ما چیست؟

نقش رادیو، تلویزیون، فیلم‌های مستند، انواع فیلم، انواع سریال، برنامه های طنز و سرگرمی‌ها، نمایشنامه‌ها، اخبار و گزارش‌ها، مصاحبه ها، سمینارها و کنفرانس های بظاهر علمی، برنامه های ورزشی، ورزش، کتاب های غیر درسی، کتاب های شبهه علمی، کتاب های تخلی، رمان، داستان، طنز، تاریخ، تحقیقی، علمی، حقوقی، جامعه شناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی،  و ... در شستشوی مغزی تک تک‌ ما چقدر است؟

آیا شستشوی مغزی تک تک ما به یک باره اتفاق می افتد یا شستشوی مغزی یک پروسه تکراری و مداوم است که از بدو تولد آغاز می شود و تا لحظه مرگ ادامه دارد؟
و ... برای پاسخ به این سوال ها از شما برای حضور در پانل شنبه آینده (23 ژانویه) "دیالوگ" دعوت می کنم.

انصافعلی هدایت
تهیه کننده و مجری دیالوگ
هجدهم (18) ژانویه 2021
hedayat222@yahoo.com
0016475540741

Saturday, January 16, 2021

نامه به معشوقه ای که ...




در قدیم که انسان ها با هم هیچ ارتباطی نداشتند یا در حداقل ممکن بود، خانواده ها برای ازدواج و انتخاب همسر برای فرزند وارد عمل می شدند. چون  در آن زمان ها، دایره تعامل اجتماعی و زنجیره ارتباطی والدین از فرزندان بیشتر بود.
در دنیای امروز،  خانواده ها نقش اصلی خودشان
در ازدواج را از دست داده اند.
با این همه و طبق تحقیقات، مردان و زنان وقتی می توانند همدیگر را بشناسند که در محله زندگی، در فامیل، در محل کار، در محل تحصیل و یا در مسیر رفت و برگشت های کاری، تحصیلی و ... یا آنلاین آشنا شده باشند.
ولی آن آشنایی کوتاه، برای برقراری یک رابطه و شراکت در زندگی کافی نیست و شناختی که از آن ها حاصل می شود، بیشتر پایه هورمونی دارد و هورمون ها زود آرام‌ می گیرند.
برای یک ‌زندگی مشترک (منظورم ازدواج نیست بلکه زندگی مشترک است) انسان‌ها باید همدیگر را اگر نه بطور کامل ولی رائد تا حدودی بشناسند.
برای همین است که در غرب، زندگی مشترک با ازدواج فرق دارد. برای زندگی مشترک در زیر یک سقف، شناخت از روحیات، نگرش ها، تجارب، قضاوت ها، فرهنگ‌ها، نوع عکس العمل ها در شرایط متفاوت و ... لازم است.
متاسفانه، این شناخت از طرف مقابل به این راحتی  ها بدست نمی آیند. 
انسان ها یا گفتگو می کنند و یا می نویسند و فرقی نمی کند که به هم از نظر جغرافیایی نزدیک باشند یا دور باشند. در این تعامل است که انسان ها با نوع و روش تفکر، موضعگیری، عکس العمل، قضاوت، نگرش، ارزش های ... همدیگر آشنا می شوند.
طبیعی است که احتمال زندگی مشترک دو نفری که از هم‌ شناختی دارند، آن ها را به هم ‌نزدیک‌تر می کند. لازم نیست که آن دو کپی هم باشند، بلکه ممکن است، خیلی هم از هم‌ متفاوت باشند ولی نباید متضاد بوده و به ارزش های متضاد پای بند باشند.
از کجا به این‌شناخت می رسیم؟ 
از طریق صحبت کردن و یا خواندن و دیدن رفتار افراد در موقعیت ها و شرایط مختلف کاری، اجتماعی و ...
من به عنوان یک ‌انسان، عقایدی دارم که دائما هم تغییر می کنند. یعنی جامد نیستم و در گذر زمان سیال هستم. 
با خواندن و نوشتن و شنیدن ‌و دیدن افکار و رفتار دیگران، تغییر می کنم و تصمیم‌ می گیرم. چرا که انبان دانش و تجربه من هم تغییر می کند و من به آن ها وابسته ام.
من، بشخصه، در مورد بسیاری از مسائل زندگی اجتماعی فردی و جمعی نوشته ام و صحبت کرده ام. هر کس بخواهد مرا بشناسد، با مراجعه با نوشته ها و سخنان من، می تواند تا حدودی و نه کاملا و همه جانبه، من را بشناسد و در باره من قضاوت بکند.
من بیش از یازده میلیون کلمه نوشته ام. در حدود دو هزار ساعت هم در ملاء انظار عمومی سخن گفته و موضعگیری کرده، مسائلی و افکاری را پذیرفته و افکار و رفتار و عمل و کارهایی را هم رد کرده ام.
شما برای شناخت من و تصمیم‌ گیری در باره من، با انبوهی از منابع روبرو هستید 
در مقابل اما من، برای شناخت شما با داده های زیادی روبرو نیستم. 
از شما جز چند جمله شسته و رفته برای تبلیغ حوزه فعالیت خودتان و احتمالا برای جلب مشتری چیزی ندیده ام. 
در مورد رفتار و افکار خود یا دیگران بحث نکرده و ننوشته اید. 
شما در پشت یک ‌پرده ضخیم زندگی می کنید و از کسانی که شما را می خواهند بشناسند، پنهان و دور  از دسترس هستید.
از طرف دیگر، زندگی و عمر انسان‌ خیلی کوتاه است. جالب نیست و نباید همه زندگی را صرف تحصیل و یا کار کرد. 
چرا که ما هم حق زیستن و تفریح، عاشق شدن و عشق ورزیدن و لذت بردن از  زندگی را هم داریم. کار و تحصیل، همه زندگی نباید باشند. نباید حق زیستن را فدای حق تحصیل و کار بکنیم. 
با این‌حال، زندگی مانند رودی در جریان است و به زودی از سرزمین‌عمر ما خواهد گذشت و ما حتی فرصت افسوس خوردن را هم نخواهیم داشت، چه برسد به جبران آن چه نکرده ایم و می خواسته ایم ‌در آینده ای که رفته است و دیگر نخواهد آمد، زیست بکنیم.
من، هم ‌تحصیل کرده عالی در چند رشته دانشگاهی هستم و هم خیلی سخت کار می کنم و هم سخت می خواهم در حد بودجه هایم‌ زندگی خوب و شادی داشته باشم. و برای زندگی خوب و لذت بردن از زندگی، به یک شریک خوبی که بشناسم و شناخته باشم، نیاز دارم.
دوستی می گفت، برای نوشیدن شیر، لازم‌ نیست گاو بخرید. شیر بخرید.
ولی من‌ نمی خواهم شیر بخورم‌که مجبور به خرید شیر یا گاو باشم. 
من می خواهم با کسی زندگی را لذت ببرم. برای من‌مهم نیست که تحصیل کرده است یا بیسواد، روانشناس است یا لوله کش، دکتر است یا کارگر، یا ... مهم این است که با هم برای لذت بردن از رود جاری عمرمان تلاش بکنیم تا در کنار هم خوش و شاد باشیم.
نمی خواهم به خاطر این که در یک رشته و آن هم‌محدود به ظرفیت و شرایط تحصیلی، من را قضاوت بکند. همان طور که من او را قضاوت نمی کنم.
اتفاقا، هیچ وقت از دوست دختر سابقم‌ نپرسیدم ‌که مدرک تحصیلی یا رشته تحصیلی او چیست؟
رشته تحصیلی او، نشانگر تئوری های خوانده و احتمالا بخشی از تجربه هایش در آزمایشگاه یا در زندگی و در اجتماع بوده است.
آیا تحصیل جز این است؟ 
تخصص جز این است؟ 
آیا آشپزی، بنایی، نجاری، پزشکی، وکلالت، خبرنگاری، نویسندگی حرفه ای و ... جز ابزاری برای تامین زندگی و برای بهتر زیستن است؟
آیا یک پزشک یا مهندس، یا وکیل یا ... بهتر و یا خوشبخت تر از یک آهنگر یا مکانیک یا آشپز یا بقال و ... است؟ یا امکانات مادی بیشتری دارد؟
من هیچوقت در باره تخصص دوستانم یا میزان درآمدشان سوال نمی کنم. این‌سوال ها د بعضی از کشورها غیر قانونی هم شده‌اند. 
رشته کاری و میزان درآمد انسان ها، میزان انسانیت و علاقه به خوشبخت زندگی کردن و لذت بردن از زندگی او را تعیین نمی کنند.
با این حال، دوست سابق من چند جلد کتاب روانشناسی خوانده بود که در مقایسه با مطالعه من در روانشناسی، خوانده های او صفر حساب می شد. هیچوقت به خود او این حقیقت را نگفتم. یا به تعدادی از ویدئوها و برنامه های دکتر هولاکویی گوش داده و به چند روانشناس مراجعه کرده بود.
گر چه مطالعات من، در رشته روانشناسی کمی کمتر از یک روانشناس حرفه ای است ولی او، هر روز من را به بر اساس دانش غیر تخصصی و محدودش، قضاوت می کرد و تصور می کرد که من را می شناسد. 
چرا؟
 چون دکتر هدلاکویی گفته است .... فلان.
همان طور که نوشتم، رود زندگی در جریان است و هیچ تضمینی نیست که من یا تو و یا هر کسی دیگر، فردا زنده باشد و بتواند از زندگی و اگر اراده هم بکند و امکاناتش را هم داشته باشد، لذت ببرد. 
مرگ به عنوان نقطه پایان جمله زندگی، اجازه نمی دهد، جمله زندگی به همان سکلی که ما می خواهیم به پایان برسد و ما همان طور که می خواهیم، کلمات جمله زندگی و زمان در اختیارمان را بچینیم. 
من برای لذت بردن از زندگیم‌، نمی توانن زیاد منتظر  بمانم. من هیچ کس، چنان تعهدی نداده ام. یکبار داده بودم‌که تمام شد و در آینده هم نخواهم داد. این به معنی زیست گنجشک وار بر سر درختان و آماده تعویض لانه ام نیست. بلکه به معنی در انتظار طولانی نماندن برای "بله" است.
من، بسادگی یک انسان صمیمی، خودم را به تو عرضه می کنم و کردم. 
برای شناخت تو و شناخت تو از من هم تلاش کردم.  تو بودی که نخواستی مرا بشناسی و نه اجازه شناخت به من دادی و نه تمایلی نشان دادی و نه تلاشی کردی.
قضاوت تو این بود که من می خواهم عقاید و دیدگاه های خودم را به شما ایمپوزه (تحمیل) بکنم. چه می توانم بگویم و یا بکنم. راستی با کدام عقیده من آشنایی که به تو اجبارا شناسانده‌ام. نوسته های من را خوانده ای؟ ویدئوهایم را به تماشا نشسته ای؟ در مقابل عقاید مکتوب یا ویدئویی من موضعگیری کرده ای و من آن ها را رد کرده ام و یا غیر عقلانی دانسته ام؟
گفته ای که من سیاسی هستم و یا به آینده تو، آینده ای که در کنار من و با من تصور نمی کرده ای، بلکه تو به تنهایی و در آینده و در دور از من تصور می کرده ای، ضرر می زند. 
در نتیجه، نمی خواستی و نمی توانستی من را بشناسی. با نگرش، جهان بینی، افکار، رفتار و عکس العمل های من آشنا بشوی.
چنین فرصت‌هایی را هم نداشتی و بخودت نمی دادی که در مقابل رفتار و گفتار و اندیشه و ... من موضع بگیری و شخصیت خودت را رو بکنی و به من نشان بدهی.
یعنی و در حقیقت رابطه من و تو، رابطه من با یک سایه بر دیوار بود که لبخندی به لب داشت. 
چگونه می توانم سایه را بشناسم؟ درون سایه یا در تاریکی، تو، چه چیزهایی و چه اندیشه هایی و چه رفتارهایی، کدامین گذشته و کدامین حال، و ... هستی؟
 با من در چه چیزهایی متفاوت و در چه چیزهایی متضاد و در چه چیزهایی همراه هستی؟ 
رابطه احتمالی و زندگی مشترک ما بر چه چیزهایی بنا خواهد شد؟ 
یا چه چیزهایی رابطه و زندگی احتمالی من ‌و تو را در آینده ویران خواهد کرد؟
 یا کدامین رفتار و عکس العمل ها و اندیشه ها و موقعیت ها و ... به استحکام زندگی و رابطه من و تو منجر خواهد شد؟
سوال هایی که در باره پاسخش، هیچ نمی دانم. نمی شناسم. نمی توانم پیش بینی بکنم. نمی توانم موضعگیری بکنم. 
چون بیش از یک سایه با یک لبخند و چند عکس آرایش کرده و آماده برای مهمانی، چیز دیگری نیستی و زندگی لحظه اای آرایش کر ه برای مهمانی نیست. واقعیتی خسته کننده است. هیچ شباهتی به بازی و رقابت ها و چشم‌و هم.چشمی‌ها ندارد. 
من، به عنوان یک ‌طرف ماجرای زندگی و تصمیم گیرنده، شمای واقعی را چگونه کشف کرده و بدانم ‌که می توانم با تو زندگی بکنم یا نه؟
من با دوست سابقم خیلی خیلی حرف می زدیم. حرف‌های بینمان تمام ‌نمی شد. با هم‌خیلی خوش بودیم. ولی وقتی رابطه یمان جدی شد و خواستیم در آینده ای نه چندان دور، زندگی مشترک را آغاز بکنیم، او به من گفت:
- تو از من به عنوان دفترچه و پاکنویس استفاده می کنی. 
در حالی که من عقاید و نگرش هایم را با او به اشتراک می گذاشتم.
از آن به بعد، عقایدم را از او پنهان کردم. دیگر، نسبت به گذشته با هم ‌کمتر صحبت می کردیم.

بار دیگر گفت: چرا وقتی تنهاییم، بیشتر در باره اندام ها و آلت های سکسی بدنمان حرف می زنی و بیشتر حرفهایت به این دو آلت می انجامد؟

شاید و حتما ناراحت می شد. من دیگر با او در باره سکس هم حرف نزدم.
بعد گفت: تو، سکس را برای خودت می خواهی.
 من سکس با او را خیلی کم کردم و حتی عامدانه تلاش کردم با او سکس نکنم..
یکبار از او خواستم، حالا که سر پا هستی یک لیوان آب هم به من بده.
گفت: اینجا رستوران نیست.
و ...
و من رابطه را تمام کردم و دیگر دلتنگش هم‌ نشدم.
به همین سادگی.
دوستی داشتم که درآمدش چند برابر بیشتر از من بود ولی به گردش نمی رفت. به خارج از شهر نمی رفت. پارک نمی رفت. با دوستان اجتماع نمی کرد. می گفت: من هم از ماندن در خانه و انجام کار خانه لذت می برم.
هر کسی، روشی و راهی برای شاد و خوشبخت زیستن دارد.
همان بهتر، در راهی که در پیش گرفته ای موفق بشوی. عشق و لذت بردن از زندگی برای من معنایی متفاوت از تو دارد. معنای زندگی از نظر تو برایم مجهول است. چون تو را نشناخته ام.
شناخت هم، احترام به افکار و رفتار هم، عدم قضاوت هم، دیگری را به عنوان موقعیت و مدرک و پول ندیدن، صداقت در گفتار، سادگی در رفتار، اظهار دائمی عشق، خسته نشدن از سکس، صمیمیت در گفتار، صحبت دایمی، گرفتن دست هم، بوسیدن ‌هم، خندیدن با هم، قهر نکردن از هم، آشتی تا شب در صورت دلخوری، عدم فرار از هم، خود را دومی (حریف) یا دیگری یا جدا از او ندیدن، با او یکی بودن و یکی حس کردن و یکی زیستن در عین تفاوت ها و تضادها، اگر از او دور شدی- به دشمن بدل نشدن و دشمنی نکردن، اگر از او سرد شدی- بخودش گفتن و  رفتن و ...... 
من چنین ‌فکر می کنم و تو را قضاوت نمی کنم و تخصص‌هایم را به رخت نمی کشم. مدرک تحصیلی تو را نمی بینم. به موقعیت کاری، اداری و اجتماعی تو چشم‌ ندوخته ام و طمعی در آن ها ندارم. پول و پله تو را نمی خواهم. 
من یک انسان نیاز دارم تا شادی را با هم زندگی بکنیم.
راستی، لازم‌ نبود و نیست که تو مهاجرت بکنی، هر دو می توانستیم برای هم از بعضی چیزها و امتیازها بگذریم و مهاجرت بکنیم. 
هر دو می توانستیم، با خروج از حوزه مدرکمان، کار دیگری بکنیم. اگر هدف از مدرک و تخصص و کار، ایجاد درآمد، تامین رفاه، آسان کردن زندگی شاد باشد.
ظاهرا و اگر خیلی اشتباه نکنم، تو آن کس نیستی.

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
شانزدهم (16) ژانویه 2021
hedayat222@yahoo.com

حق آدلی بیر وارلیق یوخدور ایللا کی گوجلو اولوب، حاقی تعریف ادیب، گوجسوزله‌ره قبول اتدیره‌سیز

  حق آدلی بیر وارلیق یوخدور ایللا کی گوجلو اولوب، حاقی تعریف ادیب، گوجسوزله‌ره قبول اتدیره‌سیز بو دانیشیق دا، فیکیریمی گیزلتمه دن، پولیتیک ا...