Wednesday, January 13, 2021

جامعه شناسی و روانشناسی شکست خوردگان جنگی و انقلابی

 

جامعه شناسی چیست و چه نوع فعالیتی را بررسی می کند؟

روانشناسی چیست و روانشناسی اجتماعی چه نوع فعالیت هایی را بررسی می کند؟

آیا روانشناسی فردی و اجتماعی قابل کپی و تقلید ار یک فرد به فرد دیگر یا از یک جامعه به جوامع دیگر است؟

از جامعه شناسی یک چنین تعریفی داده شده است.

Sociology is a Science: According to Auguste Comte and Durkheim, “Sociology is a science because it adopts and applies the scientific method. Sociology does make use of scientific methods in the study of its subject matter. Hence Sociology is a science.

بنا به تعریفی که "دورکهایم" و  "آگوست کامت" از جامعه شناسی ارائه کرده اند، جامعه شناسی یک علم است. چرا که متدها و روش های علمی را بکار می گیرد. جامعه شناسی در موضوعات مورد مطالعه خودش از متدهای علمی استفاده می کند. چرا که سوسیالوژی یک علم است.

روانشناسی چیست؟

1. the scientific study of the human mind and its functions, especially those affecting behaviour in a given context.

2. the mental characteristics or attitude of a person or group.

دو تعریف هم از روانشناسی شده است: الف - روانشناسی عبارت از یک روش علمی برای مطالعه آنجه در ذهن (مغز) می گذرد و کارکردهای آن، بخصوص تاثراتی که در یک شرایط ویژه بر روی رفتار می گذارد است.

ب - روانشناسی خصوصیات ویژه ذهنی یا نگرش فرد یا گروه را بررسی می کند.

حال، روانشناسی اجتماعی چیست؟

  • the branch of psychology that deals with social interactions, including their origins and their effects on the individual.
  • روانشناسی اجتماعی شاخه ای از روانشناسی است که با تمایلات اجتماعی سر و کار دارد و به منشاء و تاثیرات آن تمایلات بر فرد می پردازد.
  • حالا باید پرسید که هدف از روانشناسی اجتماعی چیست؟
he goal of social psychology is to understand cognition and behavior as they naturally occur in a social context, but the very act of observing people can influence and alter their behavior. For this reason, many social.

هدف روانشناسی اجتماعی درک نوع شناخت و رفتار است که بطور زبیعی در متن یک جامعه رخ می دهد ولی مشاهده رفتار افراد در متن جامعه، می تواند تحت تاثیر عمل مشاهده قرار گرفته یا آن رفتارها را اصلاح بکند.

با توجه به این مفاهیم اولیه، می توانم ادعا بکنم که ما در ایران، علم و روش علمی مطالعه جامعه شناختی و روانشناسانه اجتماعی نداریم. اگر از روانشناسی فردی و اجتماعی فعلا صرف نظر بکنیم، اگر رشته ای به عنوان جامعه شناسی می داشتیم که واقعا در جامعه به عنوان یک رشته علمی عمل می کرد، باید آثار چنان رشته علمی در باره جوامع مختلف-مان در ایران را در دسترس عموم قرار می دادند.

آیا در دانشگاه های ما در باره جامعه روزنامه نگاران، نویسندگان، مترجمان، کارگران، کارمندان، دانجشویان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، اساتید دانشگاهی، ملاها، شاعران، کارگران کارخانه ها، کارگران روزمزدی که در برخی مناظق منتظر هستند تا کسی آن ها را بسر کار ببرند، فعالان سیاسی، فعالان حقوق بشری، فعالان حقوق ملل، زندانیان سیاسی، قاچاقچیان، معتادان، دزدها، لات های قمه کش، زنان و دختران عصبی، چدران، برادران، شوهران قاتل و شکنجه گر، مردانی که به همسرانشان آزار و اذیت می کنند، قانونگریزان، اختلاسگران، دزدی های بزرگ مالی، سوء استفاده کنندگان از موقعیت های اداری، رواج فحشا، چند همسری، چند دوست دختری و چند دوست پسری، سقط جنین، قانونگریزی، رواج تتو، جراحی های پلاستیک و زیبایی، ناخشنودی از چهره خود، ناخشنودی از وضعیت مالی و اقتصادی و خانوادگی، تمایل به ثروتمند شدن  در کوتاه مدت، کلاهبرداری های مالی، شده است؟

آیا متخصصان رشته های جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی و ... در باره همان اقشار و گروه ها، وضعیت، خواست و آرزوهای ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، گیلک، مازنی، کرد و ... انجام داده اند؟

آیا شکاف های ملی (نه قومی) میان همه ملل در ایران و علل دوری و دشمنی آن ها با فارس ها و یا با هم بررسی شده اند؟
آیا جامعه شناسان ایرانی، تعریفی روشن از ایران داده اند که همه افراد و ملل در ایران را به طور مساوی و با حقوق برابر و بدون هیچ امتیاز قانونی، اجتماعی و دینی و اقتصادی و ... قانونی یا غیر قانونی، تئوریک یا عملی شامل بشود؟ 
آیا علمای جامعه شناسی، هنوز ایران را متشکل از ایرانیان (؟) و اقوام و عشایر، اقلیت (بدون اشاره به معنا و مفهوم مقابل، یعنی اکثریت)  تعریف نمی کنند که از نظر زبانی، نژادی، اداری، دینی، مذهبی، لهجه دار و بی لهجه، زن و مرد (جنسییتی)، تحصیلات عالی و بدون تحصیلات عالی، بیسواد، کارگر و کارمند و ... روحانی و نماینده و ... تعریف نمی کنند؟
آیا رابطه بین عصیان های اجتماعی گاه و بیگاه در میان ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، گیلک، مازنی، کرد و ... حتی حرکت های مسلحانه برخی از این ملل را با تمایلات ملیگرایانه، حقوق انسانی و ملی دریغ شده از انان و خواست های ملی و حقوق بشریشان را بررسی کرده اند؟
آیا به متون کتاب هایی که در یکصد سال گذشته در ایران چاپ و منتشر شده است را بررسی کرده و با محتوای درسی و غیر درسی کتاب ها روبرو شده اند؟
آیا متون کتاب های منتشر شده در ایران (همه کتاب های در همه رشته های علمی و غیر علمی، داستان، شعر، مرثیه و تخلی، حماسی، تاریخی، طنز و ...) را بررسی کرده اند؟ آیا متوجه شده اند که یک نوع جنگ روانی در ایران و بر علیه ملل غیر فارس در جریان بوده و تمامی خوانندگان را به نوعی جنگ با هم سوق می دهند؟
آیا متوجه توهین و تحقیر روا شده در آصار مکتوب و هنری نسبت به آنانی که هموطن نامیده می شوند اما با همان هایی که هموطن نامیده می شوند، بمانند دشمن ایران یا ان-ایرانی رفتار می شود، شده اند؟
آیامتوجه شده اند که هیچ کتابی در دوره پهلوی ها و آیت الله های پانفارس بدون جنگ تبلیغاتی و جنگ ر.روانی بر علیه غیر فارس ها نوشته نشده است؟
آیا متوجه شده اند که تمامی افراد، با کمترین احتمال و درصدی از استثناها، ایدئولوژیک تربیت شده اند و بر اساس ایدئولوژی هایی که به آن ها القاء شده است، رفتار کرده و عکس العمل نشان می دهند؟
آیا متوجه شده اند که محصول مجموعه سیستم های آموزشی و تربیتی در ایران دوران قاجار به جنبش مشروطیت انجامیده است که بدون خونریزی به وقوع پیوست اما  بازده و برون داد مجموعه آموزش های مستقیم و غیر مستقیمی که از طریق کتاب های درسی و غیر درسی، آثار هنری، فیلم و سریال و رادیو و تلویزیون و نمایشنامه ها و موسیقی و ظنز و ... تولید شده است، جوانانی شدند که در ساعات، روزها، هفته ها، ماه ها و سال های بعد از انقلاب 1357 جز خونریزی و انتقام کشیدن و قتل هم هیچ کار مثبتی نداشته اند؟ همه یشان دزد و اختلاسگر، رشوه خوار، بی اخلاق، دروغگو، خیانتکار به هم و به خانواده هم و به دولت، دولت هایی خاین به همه ملل در ایران، اعدام های خونین، تمایل به جنگ و خوریزی، دخالت در امور و رفتارهای شخصی افراد، کنترل همدیگر، جاسوسی از هم، فعالیت بر علیه همدیگر، ... دخالت در دیگر کشورها، گروگانگیری خارجی ها، قانون شکنی بین المللی، ترور، کشتار، ایجاد ناامنی و ... چیز مفیدی نبوده است؟ چرا ایرانیان بدون خشونت در خانواده، جوامع، ملل، در داخل و ملل در منطقه و جهان نمی توانند زیست بکنند؟ چرا ایرانیان علیه همه انسانیت هستند؟ چرا ایرانیان بخودشان جرات و جسارت این همه قتل و خشونت و قانونشکنی ها را می دهعند؟
آیا بجز این است که آن ها از روزهای اول بعد از تولد در خانواده، با رسانه های عمومی، با برنامه های رادیوئیی، تلویزیونی، با فیلم ها و سریال ها و نمایشنامه ها، سرودهای و آواز ها و موسیقی ها و  کتاب ها و مدرسه ها و معلم ها و دانشگاه ها و همشاگردی ها و دوستان و بزرگتر ها و ... اساتید دانشگاه، ملاها و آیت الله ها و فتواها و رساله ها، کتاب های شبهه علمی و شبهه تحقیقی، نوشته های تاریخی و ایدئولوژیک ها و نژادپرستانه و اسلامی و کفر و فاسد و واجب القتل و اعدام و جازات های خیانی و در ملاو عام و ... دستگیری ها و ...ما را به این حال روز روانی و روان پریشی و بیماری های روحی و روانی و اجتماعی و ... مبتلا کرده اند؟ از ما نه انسان که حیوان های درنده وحشی خونخواری که از شکنجه همدیگر و همنوعانمان لذت می بریم ساخته اند؟
اگر جامعه شناسانان ایرانی متوجه ناکارا»دی مجموعه سیتم های مرتبط با نظام های آموزشی مستقیم و غیر مستقیم شده اند، چرا برای اصلاح وضع موجود راه حل هایی ارائه نداده اند؟ چرا سیستم ها هنوز و با گذشت یکصد سال بر همان پایه هایی استوارند و می چرحند که یکصد سال قبل و با دیکتاتوری رضاخان پایه گذاری شده اند؟
کجای کار نمی لنگد؟
 
  • سیاه نما توسط قوم غالب و پیروز در جنگ و یا به هنگام‌ تغییر رژیم، در پی یک انقلاب، اطلاعاتی جامعه شناختی داریم؟

آیا می دانیم که قوم‌ غالب برای مشروعیت بخشیدن به همه خونریزی ها، کشتارها، بی امنیتی‌ها، بی قانونی‌ها، غارت ها و ... و برای استقرار رژیم و حاکمیت جدید، برای مشروعیت زدایی از رژیم قبلی و مشروعیت بخشی به رژیم جدید، از نظر جامعه شناختی و روانشناسی اجتماعی نیازمند است تا از گذشته و رژیم‌سابق یک رژیم سیاه، ستمگر، غیر انسانی، ضد عدالت، ضد مردم، ضد قانون، ضد نظم و امنیت، چپاولگر، دزد، اختلاسگر و .‌. بسازد و همه چیزهای رژیم قبلی را سیاه نماید تا در پی مجموعه دروغ‌ها و  پروپاگانداهای روانی به ذهنیت جامعه سمت و سو داده و برای رژیم جدید که بر اساس قتل و غارت و کشتار و خونریزی بنا شده است، مشروعیت بدهد تا به استقرار رژیم‌جدید زمینه های ذهنی و رفتارهای اجتماعی را مهیا کرده و جامعه رادبه پذیرش خود اقنا بکند؟
چرا بر روی جامعه شناسی جنگی، جامعه شناسی مغلوبیت و شکست خوردگی و جامعه شناسی ظفرمندی یا پیروزی در ایران کار نشده است؟
در حالی که در حدود یکصد و بیست سال اخیر در ایران، مردمان و ملل ساکن در ایران شاهد جنگ جهانی، اشغال کامل ایران توسط قوای خارجی، ایجاد قحطی مصنوعی و کشتار میلیون ها انسان در این‌ دوران، نبود دولت در آن‌زمان، جنبش مشروطیت، دخالت خارجی‌ها در امور داخلی ممالک‌ محروسه، به توپ بسته شدن مجلس، وقوع دو رشته جنگ‌های داخلی در پی عزل محمدشاه قاجار، کودتای سیدضیاء و رضا میرپنج، کشتارهای بعد از کودتا در تهران و قتل عام های وسیع ملل غیر فارس در ممالک‌محروسه قاجاریه، توقیف همه مطبوعات و استقرار دیکتاتوری بی حد و حصر نطامی، تعطیلی و غیر قانونی شدن همه احزاب و جمعیت ها و فعالیت هایشان در سراسر ممالک محروسه قاجاریه، کشتار در اماکن‌ مقدسه و مساجد و زیارتگاه‌ها، قتل عام روزنامه ها و نسریات، تعطیلی مجلس و قانون اساسی، سقوط قاجاریه، مشروعیت زدایی از قاجاریه، مشروعیت بخشی به پهلوی، اعمال تغییر در قانون اساسی، حاکمیت حکومت نظامیان، سرکوب مدارس و آموزش زبان‌های ملی و رسمی ملل غیر فارس، دشمنی رسمی و علنی با تورک ها و عرب ها و هر آن‌چه به آن دو ملت و سرزمین ها و فرهنگ‌ها و تمدن ها و بودنشان و زبانشان و تاریخیشان بود، تلاش برای حذف فیزیکی و زبانی و اقتصادی ملل غیر فارس و بخصوص تورک ها و عرب ها، مخالفت و دشمنی با حقوق ملی ملل غیر قارس، حذف زبان عربی و تورکی از نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی و آموزشی و اداری، دستکاری در آرای مردم و مهندسی انتخابات در دوره پهلوی ها، دادن‌امتیازهای نفتی دراز مدت به انگلستان در حالی که با سیاست‌های اقتصادی قاجاریه مخالفت می کردند، مخالفت با حق آزادی داشتن کلاه بر سر، تحمیل انواع کلاه و پوشش به مردان در سراسر ایران اشغالی توسط پهلوی اول، مخالفت با حق و آزادی پوشش زنان و تحمیل پوشش زنانه بیگانه به همه زنان‌ملل در ایران، سرکوب همه اعتراض‌ها و کشتار ها و قتل عام های مردانی که خواهان داستن و تداوم حق آزادانه پوشش مردانه و زنانه توسط ملل و در فرهنگ ها و تمدن های مختلف در ایران بودند، انواع فعالیت آزاد جاسوس های کشورهای اروپایی در ایران، نفوذ آلمان و هیتلر در ایران، تغییر رفتار ایرانیان و تلاش برای تقلید از وضع ظاهری هیتلر در ایران، رواج اندیشه آرایی در ایران قبل از جنگ جهانی دوم، آغاز جنگ جهانی دوم، اعلام بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم، اشغال ایران توسط انگلستان و روسیه، اخراج آلمانی ها از ایران، اضمحلال استقلال ایران، خلع رضا پهلوی از سلطنت توسط قوای خارجی و سقوط دولت در ایران،  مذاکره خارجی ها با مدعیان سلطنت در ایران و تسلیم شدن محمدرضاه پهلوی به خواست های سیاسی، نظامی و اقتصادی روسیه و انگلستان، انتصاب محمدرضاه به سلطنت توسط خارجی ها، استقلال خواهی ملل غیر فارس مانند تورک ها در آزربایجان جنوبی و کردها در کردستان، تاسیس دولت های ملی در میان ملل غیر فارس، خروج اشغالگران خارجی از ایران، قتل عام دولت های ملی و لشگر کشی های گسترده و قتل عام‌های وحشتناک در آزربایجان و کردستان، برپایی جشن کتاب سوزان و قتل عام فرهنگی و تمدنی تورک ها توسط طرف پیروز در این جنگ‌ها، کشتارها و قتل عام های و تبعید گسترده مردمان تورک و مصادر اموال بسیاری از طرفداران حکومت ملی در آزربایجان توسط نیروهای اشغالگر مرکز و ایرانی (فارس)، جنبش دولتی (ملی) کردن نفت توسط مصدق، فرار محمدرضا از کشور (دو بار) بدتر از فرار احمدشاه جوان، انجام دو کودتا در کشور و بر علیه دولت قانونی مصدق توسط خارجی‌ها و عاملان محمدرضا پهلوی،  سرکوب دولت مصدق و سقوط کشاندن آن توسط قوای خارجی و محمدرضا پهلوی که پدرش هم دولت قانونی و قانون اساسی مشروطه را به سقوط کشانده بود، رخ دادن حوادث بیست و دوم خرداد، کشتار مردمان و شهروندان به خاطر اعتراض، پیامدهای انقلاب سفید در ایران، اعمال اصول انقلاب سفید با توسل به زور و سلاح نظامیان، مصادره جنبش ملی کردن‌نفت از دستان ملل و مصدق و به نفع محمدرضا پهلوی، از بین بردن آزادی های حزبی، غیر قانونی کردن همه احزاب در سرلسر ایران، تاسیس یک حزب فرمایشی تحت فرمان شاه، آغاز انقلاب یکهزار و سیصد و پنجاه و هفت، کشتار مردمان، تغییر رژیم سلطنتی از شاهنشاهی پهلوی به جمهوری اسلامی، آوردن یک رهبر از خارج و توسط خارجی‌ها به ایران، کشتار و قتل‌عام مقام‌های رژیم سابق، آغاز مشروعیت زدایی از سلطنت پهلوی ها که در چهل و دو سال اخیر دوام داشته است، مشروعیت بخشی به رژیم جدید و انقلابی، کشتار مخالفان انقلاب، بی کار کردن بسیاری از کارمندان سابق دولت پهلوی، بی اعتمادی به ارتش شاهنشاهی، تاسیس کمیته های انقلاب، شکوفایی ناگهانی ده‌ها حزب و جمعیت سیاسی و غیر سیاسی، رشد انتشار کتاب و نشریات بطور بی‌سابقه، کشتار ساواکی ها و به نام ساواکی ها و پلیس های شهربانی در شهرها و قصبه ها، غارت کارخانجات سرمایه داران، مصادره اموال هر کس که به شاه-سرمایه‌دار و کارخانه‌دار منسوب بودند، فرار دسته جمعی طرفداران سلطنت و سرمایه‌داران و صاحبان موقعیت های اداری و سیاسی و نظامی در رژیم سابق، عدم‌اعتراض مردم به همه این تغییرات و استقبال از آن امه قتل و غارت و اعدام ها، تغییر نوع حکومت و قانون اساسی، لغو رژیم سلطنتی، مشروعیت زدایی از رژیم سلطنتی، نابودی اغلب نهادهایی که در دوران پهلوی ها و قاجارها ساخته شده و ریشه دوانده بودند، تاسیس رژیم جدید به تمرکز بر دیکتاتوری ولایت فقیه که شاه بدون عمامه بود، آزادی احزاب و رسانه های نوشتاری، قتل عام و کشتار مخالفان اصل یکصد و دهم قانون اساسی و مخالفان ولایت فقیه، حذف آیت الله شریعتمداری و آزربایجان‌از معادلات سیاسی و توسعه اقتصادی بخاطر مخالفت با ولایت فقیه، ترویج شعار دیکتاتوری "مرگ بر ضد ولایت فقیه" که مردم ضد ولایت فقیه آزربایجان را نشانه گرفته بود که بعد از چهل و دو سال از آغاز انقلاب هنوز هم آن شعار جزو شعارهای اصلی رژیم‌جدید برای مشروعیت زدایی از مخالفان و بخصوص از مردم و ملت تورک آزربایجان و مشروعیت بخشی به دیکتاتوری نظامی و فکری و امنیتی و نهادهایی با نام‌انجمن های اسلامی در همه ادارات و نهادها و کارخانه ها و ... ولایت فقیه و رژیم جدید، حذف حزب طرفدار آیت الله شریعتمداری و کشتار طرفداران آن حزب در آزربایجان، سلب حقوق شهروندی تورک های آزربایجان بخاطر مخالفت با ولایت فقیه، همراهی و حمایت همه احزاب و جریان‌ها و جمعیت های پانفارس از دولت و ولایت فقیه در سرکوب حقوق و آزادی های قانونی و حقوق شهروندی تورک ها، سرکوب و کشتار احزاب مخالف حکومت ملاها، توقف و غیر قانونی اعلام‌کردن همه احزاب و  فعالیت های آن ها بجز حزب جمهوری اسلامی و احزاب خودی، تقسیم و طبقه بندی مردم و فعالیت ها به خودی و غیر خودی، مجازات همه جانبه غیر خودی‌ها، کشتار و قتل عام‌و اعدام و شکنجه صدها هزار نفر از اعضا و هواداران احزاب توسط رژیم‌جدید در سایه مشروعیت زدایی از آن ها و مشروعیت دهی به تصفیه های خونین، سکوت حمایا آمیز جامعه در قبال کشتارها و اعدام‌های دسته جمعی و بدون محاکمه طبق قوانین و روش‌های قانونی، کشتار ده‌ها هزار جوانان‌در زندان ها که به تحمل حبس در زندان محکوم شده بودند، صدور انقلاب به کشورهای خارجی و همسایه ها، دخالت در امور داخلی آنها، ارسال سلاح و انقلابیون برای نا امن‌کردن دیگر کشورها، نا امن کردن عراق و صدور انقلاب به شیعیان عراقی و ایجاد شورش علیه رژیم و حکومت در عراق، آغاز کردن‌جنگ هشت ساله علیه عراق و در حقیقت راهی برای مشروعیت بخشی به رژیم اسلامی ملایلن بدون‌تاج، راهی برای مشروعیت زدایی از رژیم سلطنتی قبلی و از همسایه ها، کشتن، معلول کردن و اسارت صدها هزار انسان بیگناه در دو کشور همسایه فقط برای مشروعیت دهی به رژیم‌جدید در ایران و مشروعیت زدایی از حکومت‌های کشورهای همسایه، دشمنی و مخالفت با اسرائیل، حمایت همه جانبه از فلسطین و سازمانها و نهادهای وابسته به فلسطینی‌ها، دخالت در امور داخلی لبنان، تاسیس و تسلیح گروه‌های مسلح و شبهه نظامی در فلسطین، عراق، لبنان، بمبگذاری ها در کشورهای دور و نزدیک، گروگان‌گیری در همه کشورها و توسط عوامل مستقیم رژیم‌جدید در ایران، گروگانگیری همه کارکنان سفارت آمریکا، بردن‌کشور تا لبه جنگ با بزرگترین ابر قدرت جهان‌بخاطر گروگانگیری، شانس آوردن ایرانیان که آمریکایی ها جنگ طلب نبودند، هزاران میلیارد دلار خسارت جنگی به ایران‌وو عراق وارد آمد، صدها هزار جوان تحصیل کرده وه محسوب مشروعیت زدایی از رژیم قبلی و مشروعیت بخشی به رژیم جدید شده بودند، در جنگ با عراقی‌ها کشته و معلول شدند، بخش مهمی از مردم عرب آواره و از سرزمین‌های تاریخی و وطنشان شدند، ده‌ها هزار ایرانی به کشورهای خارجی پناهنده شدند، فرار مغزها و مدیران و سرمایهدها و افراد با تجربه چون سیل به خارج از ایران روانه شدند، ایران به ناامنی مبتلا شد، حق پوشش برای سومین باز نه تنها از مردان که از زنان هم‌گرفته شد. یک‌نوع پوشش و ظاهر برای مردان‌و زنان اجباری شد، همه احزاب و مطبوعات توقیف و غیر قانونی اعلام شدند. به مجموعه زندان های ایران، صدها زندان‌جدید افزوده شدند تا جا برای زندانی کردن ده‌ها و سدها هزار نیروی فعال و سازنده و آماده به کار و فعلیت در ایران ایجاد شود. چرا که برای جرائم جدیدی که در راستای مشروعیت بخشی به رژیم‌جدید نیاز به زندان های بیشتری بود تا به زور، زندان و دادگاه ها و شکنجه ها و اعدام ها و ... به رژیم‌جدید مشروعیت داده شود و همه افراد مطیع رژیم‌جدید باشند. دادگاه های نظامی و عمومی در کنار دادگاه های انقلاب به شغل قتل عام‌ مردمان مشغول شدند تا ماشین کشتار رژیم‌جدید مردمان را از شورش علیه رژیم‌جدید منع کرده و همه را به انقیاد و اطاعت ار رژیم‌جدید وادار بسازند. برای مشروعیت زدایی از سازمان‌ها و گروه های مخالف و مغلوب توسط رژیم جدید، ماشین اعترافگیری اجباری رژیم جدید بکار افتاد و مخالفان را به جلو دوربین های تلویزیونی برده و علیه هر کس و هر سازمانی و حتی علیهدخودشان اعتراف های غیر قابل باور را به زبان زندانیان‌و دستگیرشدگان جاری ساختند تا به رژیم جدید مشروعیت داده و مشروعیت اخلاقی، فکری، حقوقی و انسانی و شهروندی را از همه مخالفان (نه تنها دستگیر شدگان و اعتراف دهندگان بلکه همه مخالفان) سلب بکنند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم تاسیس شد تا در کشتار انسان ها و از بین بردن حقوق شهروندی ملل و افراد در ایران و کشورهای جهان، در کنار کمیته های انقلاب خون بریزند. سپاه قدس شاخه برون‌مرزی سپاه پاسداران رسما برای دخالت در امور داخلی دیگر کشورها طرلگاحی و تاسیس شد که از روز اول تا کنون در عملیات های تروریستی نقش اساسی داشته است. صلح با عراق و صدام حسین و بسر کشیدن کاسه زهر توسط خمینی در راستای مشروعیت زدایی از جنگ بود که او به آن جنگ هشت ساله با شعار "راه قدس از کربلا می گذرد" مشروعیت داده بود. حمله سازمان مجاهدین به ایران و اشغال بخش هایی از کرمانشاه و عقب نشینی نیروهای سپاه پاسداران، نقشه ای بود تادبه کشتار همه زندانیان سازمان ها و احزاب مخالف در زندان ها را توجیه کنند. خمینی و سپاه پاسداران و رهبران ایران برای مشروعیت بخشیدن به کشتار ده‌ها هزار نفر در زندان ها و قتل عام‌همه آن ها و رهایی از دغدغه مقابله با آن ها، به  عملیاتی جهت مشروعیت بخشیدن به قتل عام زندانیان‌ نیازمند بودند که عملیات نظامی "از مهران تا تهران" این مشروعیت را به رژیم جدید داد و جامعه در قبال این همه کشتار و اعدام ها سکوت کرد. تنها سرایی که برخواست متعلق به آیت الله منتظری بود که از با کنار گذاشته شدن از قائم‌مقامی رهبر مجازات شد و در حبس و زندان‌خانگی به دفتر رسید. در سایه این‌گونه مشروعیت زدایی و ترساندن همه مخالفان بالقوه بود که نیروهای رژیم ده ها بار به خانه ایشان حمله کردند تا دیگران حساب کار خودشان را محاسبه کرده و از انقیاد به رژیم سرپیچی نکنند تا مجازات نشوند. رژیم‌جدید تنها به رژیم قبلی مخالف نبود و مصادره اموال سرمایه داران و ثروتمندان نیازهای مشروعیت بخشی و پروپاگاندایی رژیم جدید را تامین نمی کرد. رژیم برای مشروعیت بخشی به خود و مشروعیت زدایی از همه سازمان‌ها و افراد مخالف، نیازمند تاسیس واحدهای نظارتی و امنیتی در ادارات و کارخانه ها بود. برای این منظور انممن های اسلامی کار را ایجاد کرد. کارگران و مهندسان و کارمندان را تصفیه کرد. صدها هزار نفر را از کارهایشان‌اخراج کرده و سدها هزار نفر طرفدار خودش را به جای آن ها بکار گرفت. با سازمان‌ها و تشیکلات صنفی کارگران و کارمندان‌مخالف بود و آن ها را سرکوب می کرد  و سرکوب  می کند. ده‌ها هزار دانشجو را از ادامه تحصیل واداشتند. زندان‌ها را از دانشجویان پر کردند. صدها و بلکه هزاران دانشجو را اعدام کردند. هزاران کارگر را اعدام و زندانی کردند. اغلب افراد که جزو گروه مرجع بخشی از طبقه یا قشر جمعی بودند که مجبور به اعتراف بر علیه خودشان کردند. نویسندگان و روزنامه‌نگاران را هم نصفه کرده و بیکار کردند. بسیاری را زندانی کردند. آن هایی که جان سالم بدر بردند، فهمیدند که باید چه چیزهایی را بنویسند و چه چیزهایی رو ننویسند. اگر کدام دسته از مطلب را بنویسند، زنده خواهند ماند و اگر کدام دسته از مطالب را بنویسند، کشته شده یا در شرایط سختی در شهر،  خانه و یا در زندان بیکار و یا حبس خواهند شد. قلم‌ها در جهت سیاه نمایی رژیم قبلی و خاطره نویسی های دروغین چرخیدند. نه این که رژیم قبلی انسانی تر بود بلکه سیاهی هایشان را بسیار بزرگتر از آنچه بود نشان دادند و همه چیز و همه کس را لجن مالی کردند. از همه افراد و نهادها و تشکیلات سابق مشروعیت زائدی سد. همه آن ها به زالو صفتانی بدل شدند که خون مردم را می مکیدند. به ساواکی و شکنجه‌گر بدل شدند. به انسان هایی فاسد و غیر اخلاقی بدل شدند.
این شیوه سیاه نمایی حاصل تلاش برای زنده ماندن و مصونیت از مجازات بود. چه ایرادی داشت که برای حفظ خود و از دست ندادن کار و موقعیت خود، رژیم و انسانی ها و همکاران و همرزمان سابق را سیاه کرده و حتی به جوخه اعدام بسپارند. اخلاق هیچ ارزشی در مقابل آزادی از شکنجه و زندان و اعدام نداشت. وفاداری به تاریخ و حقیقت در مقابل حفطپظ جان خود و تامین منافع فردی که عبارت از زنده ماندن و امنیت و داشتن درآمد برای زیستن بود، هیچ ارزشی نداشت. اخلاق و حقوق و دوستی و راستی و حقیقت در زمانی دارای ارزش هستند که در بین حق انتخاب مرگ، بیکاری، اعدام، خیانت و دروغگویی و دروغپردازی نمانده باشند. وقتی در چنین شرایطی مانده باشی و حق انتخاب تو در بین اعدام شدن، مرگ در بیکاری و فقر و دروغگویی و پا بر روی حقیقت موجود یا تاریخی گذاشتن، زنده ماندن و تامین زندگی خود و خانواده و تامین امنیت آن‌ها بر هر چیز دیگری ارجح است. حقیقت، لزوم‌دروغ است. درستی، لزوم سیاه نمایی و اتهام به دیگران است. به تو چه که قضاوت جامعه و انسان‌های موجود و یا جامعه و انسان های آینده در باره دیگرانی که پیش از سیاه‌نمایی های تو، دروغپردازی های تو و ... چه قضاوتی خواهند کرد. حتی در باره تو چه قضاوتی خواهند کرد. زنده ماندن‌برای اغلب آسان ها از داشتن شرافت انسانی و از درستی و حقیقت مهمتر است. تا در آن شرایط نباشی و چنان شرایطی را زیست نکنی، برای تو، شاید، چیزهایی مهمتر از حقیقت، درستی، صداقت، نباشد ولی اگر تمامی حق انتخاب تو در بین درستی و دروغ، حقیقتی که از تو می خواهند و حقیقتی که تو سراغ داری باشد، و در پی آن ها یا رهایی از مرگ در انتهای راه تاریک تو باشد، اصول اخلاقی و فلسفی و انسانی و حقیقت و درستی و صداقت و زشتی بی اخلاقی‌ها و زشتی دروغگویی ها و دروغ نویسی ها بی معنی خواهند بود. زندگی، برای بیشتر افراد، نه استثناها، حتی زندگی برای یک لحظه کوتاه و دیدن چهره عزیزی و معشوقه ای و فرزندی .... هم‌، ارزش تغلب و تقلب و دروغگویی را دارد. ارزش دارد که پا روی همه حقایقی که تو سراغ داری بگذاری. شاید بتوانی از زندگی خود در راستای پایبندی به حقیقت، اخلاق، راستی و صداقت بگذری و تن به مرگ بدهی ولی اگر حق حیات و زیست دیگران، بخصوص عزیزان به نوع رفتار و قًاون تو وابسته باشد، حقیقت، راستی، صداقت و انسانیت رنگ خود را می بازند.
این همان‌اتفاقی بوده و است که در دوران بعد از کودتای رضاع میرپنج و سید ضیاء طباطبایی هم ساری و جاری بود. از همان روز کوتا توسط عوامل انگلستان تا روزی که در سال پنجاه و هفت رژیم‌تغییر یافت، قاجار و تورک و عرب ها در جنگی تبلیغاتی، پروپاگاندا و جنگ روانی قربانی شکست خوردگی خودشان در آن کودتا بودند. همه کتاب ها و خاطره پر از دروغ و بهتان به قاجاریه بود تا هم از قاجاریه مشروعیت زدایی بشود و هم همه آن جنایات و رفتارهای غیر قانونی و غیر انسانی پهلوی در مقابل تورک و عرب و دیگر ملل توجیهی داشته و مشروعیتی کسب کرده باشد. همه آن خاطره ها و داستان ها و اعتراف هایی که در کتاب ها و روزنامه ها و مجله ها و مصاحبه‌ها و زندگینامه ها آمدهداند، در نود و نه درصد دریغ بیش برای تامین زنده ماندن نیستند اما جامعه دانشگاهی ما هیج وقت به جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی جنگی، جامعه شناسی و روانشناسی پیروز شدگان‌در جنگ، جامعه شناسی و روانشناسی مغلوبیت و مغلوبان در جنگ،  به جامعه شناسی و روانشناسی انقلاب و پیامدهای انقلاب، به جامعه شناسی و روانشناسی ضد انقلاب و پیامدهای ضد انقلابی، به جامعه شناسی و روانشناسی شورش ها و عصیان ها و جامعه شناسی و روانشناسی سکوت و انتظار برای عصیان و گرفتن انتقام نپرداخته اند. چرا به این‌مهم اقدام‌نکرده اند؟
اگر بخواهیم سلسله زنجیره اعتراضات دوران بعد از پایان جنگ ایران و عراق، نابودی آزادی ها، استثمار مردم فقر، چپاول و غارت اموال مردمان، اختلاس ها و دزدی ها، اعتراض های مالی و حقوقی ملل غیر فارس در ممالک خودشان، اعتراضات دانشجویان و کارگران و بازاریان و معلمان و مال باختگان و ... و سرکوب های در پی هر اتفاقی را در ایران لیست بکنیم، به چند جلد قطور کتاب نیازمند خواهیم‌ بود.
جالب این است‌که من و شما و همه دانشگاهیان و مدعیان علم "پدران" جامعه شناسی و روانشناسی و دیگر رشته‌های علمی در دل این‌همه حادثه زیسته اند و آن ها را تجربه کرده اند اما هیچکدام‌نتوانسته‌اند و نتوانسته‌اند به این همه مسائل از منظر یو تئوری اجتماعی و روانشناسی اجتماعی بومی بنگرند و آن ها را در قالب یک تئوری بومی تحصیلی و آنالیز علمی بکنند‌
آیا این همه نویسنده، دست بقلم، استاد و متفکر و محقق این وقایع و حوادث یکصد سال اخیر را نزیستهواند یا نمی خواهند زیست شان در آن کهکشان های حوادث و تحولات را بخاطر بیاورند؟ از چه و از کدام‌مجازات ها می ترسند؟
چرا زیستن در آن شرایط برایشان به امری عادی و طبیعی بدل شده است؟
اگر عادت نکرده باشند و به تحلیل همه جانبه آن ها بنشینند، چه اتفاق و حادثه ای در سر راه زندگیشان خواهد بود که می ترسند و فلج ذهنی شده اند و نمی توانند به قلم بیاورند؟

No comments:

Post a Comment

دوشونجه‌نین شرطلری

دوشونجه‌نین شرطلری بورادا، "دوشونجه"، "فیکیر" یا "فلسفه"نین شرایطی حاقدا دانیشدیم. نورمال، گونده لیک فیکیرلشمه...