Saturday, February 27, 2021

شستشوی مغزی از طریق تاریخسازی مصنوعی 6

 


چند سوال در باره تاریخ و شستشوی مغزی از طریق تایخسازی

 

تاریخ جغرافیایی سیاسی از کی آغاز می شود؟

چرا تاریخ سیاسی ایران با کوروش و هخامنشیان آغاز می شود؟

چرا ملل موجود در ایران کنونی مانند تورک ها، تورکمن ها، قشقایی ها و دیگر تورک ها، عرب ها، بلوچ ها، لورها، گیلک ها، کرد ها و حتی خود فارس ها تصویز و ذهنیتی روشن از هخامنشیان و کوروش نداشته اند؟

چرا فردوسی به عنوان مهمترین فرد پانفارس و ناسیونال پانفارس با سلسله ای به نام هخامنشیان و فردی به نام کوروش آشنا نبوده است؟

چرا شعرا، نویسندگان، فاتحانی که فارسیستان را اشغال کرده اند، نامی از سلسله هخامنشیان و کوروش و آثار بجای مانده از کموروش سخن نگفته اند؟

چرا هیچ خاندان و سلسله حاکم بر این منطقه خود را به کوروش و هخامنشیان منتسب نکرده اند؟

چرا حافظ و سعدی و ده ها شاعر و نویسنده ای که در نزدیکی بناهایی که امروزه به کوروش نسبت داده می شود، زندگی می کرده اند، از کوروش و آثار منتسب به وی بی خبر بوده اند؟

در حالی که نام جمشید وافراسیاب و ... که در شاهنامه فردوسی آمده است و مردم از آن نام ها برای نامیدن فرزندان خود استفاده می کرده اند، ولی تا دوره رضاخان کودتاچی مردم نامفرزندان خودشان را کوروش نمی گذاشتند؟

چرا جغرافیایی سیاسی ایران فردوسی نامشخص بوده و متغیر است؟

شستشوی مغزی از طریق تاریخسازی مصنوعی

 یکی از روش های رایج شستشوی مغزی در ایران صد سال اخیر، کندن انسان ها از زندگی در واقعیت های روزانه دنیای معاصر و بردن آن ها به زندگی خیالی در 2500 سال گذشته است. 

سیاستمداران و رهبران پانفارس، برای آفریدن ایرانی بر اساس اصول پانفارسیسم، نمی توانستند به زندگی جاری روز چنگ بزنند. چرا که افکار، اندیشه و اصوال پانفارسیسم، نمی توانست به خواست و حقوق مورد نظر روز مردم پاسخ بدهد و پانفارسیست ها نمی نمی خواستند با معضلی به نام مردم، زندگی جاری و حقوق و خواست های آن مردمان و ملل رنگارنگ در ایران روبرو شده و پاسخگو باشند. 

آن ها می خواستند، در ایرانی که خلق می کنند، فقط یک رنگ باشد. آن ها می خواستند با قلم سنگ تراشی پانفارسیسم، همه رنگ های متنوع ملی، فرهنگی، تمدنی، تاریخی، هنری، دینی، فکری، زبانی، و ... و شیوه زندگی را پاک کرده و همه را به یک رنگ خاص و مورد نظرشان در بیاورند.

برای رسیدن به این هدف، تنها چاره بدون دردسر برای پانفارس ها، پناه بردن به دل تنگ و تاریک تاریخ گذشته بود. آن ها باید مردم را به گذشته می بردند و به آن ها القاء می کردند که گذشته فارس ها یا همان آریایی ها، خیلی قابل افتخار است. اتفاقا تنها منبع قابل افتخارارزان هم بود..

چون چیزی قابل عرضه برای زیستن در دل احساس افتخار در رود جاری زندگی امروزین و در قرن جاری نداشتند. از قافله علم و تکنولوژی و اختراعات و اکتشافات و ... آزادی ها، دموکراسی، حقوق بشر و ... عقب مانده بودند و چنان مفاهیمی را هم درک نمی کردند. 

برای رسیدن به آن ها مفاهیم و روش زندگی افتخار آمیز در قرن جاری و دنیای در حال پیشرفت، به زحمت و سرمایه گذاری های فراوان نیاز  بود. در عین حال، احتمال بسیاری هم بود که با شورش های اجتماعی ملل مختلف در این منطقه از چهان که تحت کنترل پانفارسیسم بودند، روبرو بشوند.

برای همین هم، بهترین و کم هزینه ترین راه برای سیراب کردن حس نیاز به احساس سر بلندی و غرور که کم هزینه هم بود، پناه بردن به تاریخ خیالی بود.

باید کدامین تاریخ را برای ایجاد حس غرور عمومی انتخاب می کردند؟

آیا چنان تاریخی در اذهان ملل مختلف در جغرافیای رنگارنگ این منطقه از جهان بود  که بتوان تاریخ مشترک همه ملل نامید؟ 

چنان منبع و نقطه ای در تاریخ نبود که به همه ملل در این جغرافیا تعلق داشته و همه ملل تصوری حتی کمرنگ آن آن تاریخ در ذهن داشته باشند. پس، رهبران پانفارسیسم تصمیم گرفتند که برای تولید "تاریخی مشترک"، بر اساس ایده هایی که تازه در اروپای پیشرفته مورد قبول واقع شده بود، برای همه ملل در ایران  سفارش داده، جعل کرده و بسازند.

چون خود رهبران پانفارسیسم چنان مایع علمی نداشتند که چنان تاریخی را بسازند و اگر هم می ساختند با مخالفت ملل غیر فارس روبرو می شد، دست به دامن دانشگاه ها ومراکز اکثرا یهودی شده و به آن ها، سفارش تهیه یک نسخه از تاریخ ویژه برای پانفارس ها، بر اساس توهم برتری نژاد آریایی تاریخی در اروپا را دادند.

خارجی ها دست بکار شده و برای پانفارسیسم یک تاریخ و چند بنای تاریخی از زیر خاک بیرون کشیدند و آن ها را در بوق دشتگاه پروپاگاندای حکومتی کردند که بباورانند که آن چند بنای ناقص و چند کتیبه شاهکار دنیا بوده اند و هستند.

آدم هایی که می خواستند خودشان را فریب بدهند، فریب خوردنشان هم ساده بود. برای فریب دادن خودشان و مللشان، کارشناسان فریب و جعل تاریخ و تاریخ سازان حرفه ای را استخدام کردند. چون تمایل بهع فریب خوردن داشتند و می خواستند، فریب آن ها را خوردند.

بر اساس همین چند کتاب، چند ستون، چند کتیبه سنگی یا گلی، آن هم بسیار محدود، بسیاری از استادان، نویسندگان و تاریخ نویسان حرفه ای در ایران تربیت و استخدام شدند تا از آن چند تکه و چند کلمه، زیر و بم تاریخ 2500 سال قبل را بیرون کشیدند.

قوه تخیل پانفارسیسم چنان متوهم شده بود که از آن چند جمله، هزاران کتاب در باره تاریخ گذشته، خلق کرد. افکار و احساسات، درک و آرزوهای امروزین خودشان را نه در رود جاری زندگی که در تاریکی تاریخ دیده، جسته و یافتند و با چند جمله ای که به عنوان منبع نور به دست آن ها داده شده بود، به کشف تمامی ثانیه های زندگی تاریخ و حتی خلوتگاه مردمان 2500 سال ثبل نایل شدند.

آیا آن چند اثری که خارجی ها در ایران پیدا کرده و به پانفارسیسم هدیه کرده بودند، واقعی بودند و واقعی هستند؟

آیا می توان بر اساس آن ها، این همه کتاب تاریخ دقیق و با جزئیات فوق العاده نوشت؟ یا همگی آن کتاب ها ساخته ذهن متوهم نویسندگان حرفه ای هستند که در استخدام اداره آفرینش دستگاه شستشوی ذهنی بودند و هستند؟

آیا مطالب و داست های آن کتاب ها قابل اعتماد و قابل قبول هستند؟

آیا می توان به بی طرفی نویسندگان تاریخ در ایران معاصر و اسناد آن ها اعتماد کرد؟

متاسفانه ایرانیان چنان تحت القای تبلیغات پانفارس ها و تحت سحر نام تاریخسازان اروپایی، آمریکایی و یهودی ها قرار گرفته اند که هیچ سوالی در باره چگونگی خلق شدن آن همه تاریخ دقیق، از خود نپرسیدند.

همه، محتوای آن کتاب ها و تبلیغات ها و را به عنوان واقعیت های تاریخی پذیرفتند. یک سیستم شستشوی مغزی یا تعلیم و تربیت نسل های پی در پی در ایران معاصر و بر اساس همان تاریخی که ریشه در فرهنگ و تاریخ ملل در ایران نداشتند، خلق کردند و انسان ها را در داخل این سیستم تربیت یا شستشوی ذهنی کردند.

جالب آن است، افرادی که در مدارس و دانشگاه ها، تحت تعلیم و تربیت رسمی مورد نظر پانفارسیسم قرار گرفته اند، همه آن توهمات را به عنوان واقعیت های زیسته تاریخی همه ملل در این منطقه قبول کرده و به دل آن پناه برده و احساس نیاز خود به غرور را تطمیع کرده اند و می کنند.

کمتر صدای مخالفی بود، یا اصلا صدای مخالفی نبود. اگر هم صدای مخالفی بود، در میان تورک ها، تورکمن ها، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها و ... بودند که بخاطر احساس شکست خوردگی از و تسلیمیت به حاکمیت دیکتاتوری پانفارسیسم، صدا و نفس مخالفشان را در نمی آوردند.

چرا که آن ها قتل عام ها را تجربه کرده بودند و پانفارسیسم از آن ها، زهر چشم گرفته بود. آن ها فقط می خواستند زنده بمانند و زنده ماندنشان در سایه سکوتشان و تظاهر به قبول آن چه پانفارس ها ساخته بودند و حتی در تایید آن ها نهفته بود.

تا این که چند سال پیش، زمزمه هایی در مخالفت با تاریخی که به عنوان تاریخ مشترک برای همه ملل در ایران کنونی و توسط اروپایی ها کشف و خلق و تعلیم شده بود، آغاز شد و همه تاریخ و حتی واقعی بودن چند بنا و کتیبه هم به زیر سوال رفت اما ادامه کار سیستم شستشوی مغزی حاکم بر ملل در ایران، از طریق همان تاریخسازی مصنوعی ادامه دارد و حتی به نوعی از دین سیاسی و ایدئولوژی برای بخشی از پانفارس ها بدل شده است.

من (انصافعلی هدایت)، تلاش خواهم کرد که محققان را در برنامه های پی در پی "دیالوگ" در کنار هم گرد آورده و در باره آن سیستم تعلیم و تربیتی یا همان سیستم شستشوی مغزی بحث بکنیم. 

یاد آوری بکنم که مرحوم ناصر پورپیرار، کتاب ها و ویدئوهایش در این باره، جایگاه بسیار مهمی دارند و حداقل از تشکیک علمی برخوردارند.

https://youtu.be/65lhXqCPEaU

خانم هایده ترابی هم نقش مهمی در این عرصه داشته اند و دارند و امیدوارم که مجبور به سکوت نشوند.


انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
بیبست و هفتم (27) فوریه 2021
hedayat222@yahoo.com


Wednesday, February 24, 2021

اگر پان‌تورک بودم و بودیم

دوستی در زیر ویدئوی مربوط به آخرین برنامه "دیالوگ" در باره "شستشوی مغزی" در ایران، نوشته بود که از کجا معلوم که خود شما از این طریق پان تورک نیستید؟
در پاسخ متنی که در عکس ها می بینید را نوشتم اما قبل از این که متن را کپی بکنم، ارسال کردم. متاسفانه انیستاگرام اجازه نمی دهد که بتوان از مطالب منتشر شده کپی گرفت. برای همین مجبورا عکس آن ها را گذاشتم. 
ولی در اینجا، به آن ها سر و سامانی می دهم و بخش هایی را هم به آن ها می افزایم:

 اگر من یا ما مانند پانفارس ها، بوده و پان تورک بودیم، می شدم و می شدیم، هیچ حقی برای فارس ها به عنوان انسان قایل نمی شدیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را از زبانشان محروم می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را از رسمی بودن زبانشان محروم می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را از آموزش به زبان فارسی محروم می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را از اصل پانزده قانون اساسی را برای آن در قانون اساسی می گذاشتیم که فارس ها را با توسل به آن در آینده ای دور، فریب می دادیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، هر کس خواستار اجرایی آن بخش از قانون اساسی بود که اجازه می داد در کنار زبان تورکی، زبان فارسی هم در مدارس و رسانه ها آموزش داده بشود و یا متون رسانه ها با فارسی تهیه و به مردم عرضه بشود را دستگیر و به زندان های طویل المدت محکوم می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، به فارس ها قول هایی در رابطه با آموزش زبان فارسی می دادیم اما به قول و قرارهایمان عمل نمی کرذدیم و دروغ گویی به سیاست و اخلاق و دین ما بدل می شد.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را در رسانه هایی مانند شبکه های رادیویی، تلویزیونی، روزنامه ها، مجلات، تحقیر می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را در سریال ها، فیلم ها، تاترها، کنفرانس های شبهه علمی و کنفرانس های شعر و ادب و ... به مسخره می گرفتیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، به هویت و کیستی فارس ها بازی می کردیم و در هر ثانیه و دقیقه و ساعت و روز و شب و هفته و ماه و سال، برای سرکوب حقوق ملی و احیایات آن ها تلاش می کردیم و بودجه های هنگفتی صرف می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، تاریخ . حکومت های فارس ها را انکار می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، تاریخ، هنر، موسیقی و ... حاکمیت صد ساله فارس ها از هنگام تاسیس سلسله پهلوی تا ملاها و دوره آیت الله ها را انکار می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، در کتاب های درسی، علمی، تحقیقی و شبهه علمی، رمان ها، داستان ها، تاریخی، فکری و فلسفی، ترجمه کتاب های خارجی به زبان تورکی، فارس ها را حذف کرده و نشان می دادیم که یا فارس ها در تاریخ نبوده اند و یا اگر بوده اند، فارس نبوده اند بلکه تورک هایی بوده اند که زبانشان تغییر کرده است.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، در کتاب های درسی، علمی، تحقیقی و شبهه علمی، رمان ها، داستان ها، تاریخی، فکری و فلسفی، ترجمه کتاب های خارجی به زبان تورکی، احساسات و هویت ملی فارس ها را به سخره می گرفتیم و تلاش می کردیم تا آن ها را به پایین تر از خودمان ساقط بکنیم تا از نظر روانی هم آن ها را خرد کرده و تسلیم خودمان بکنیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم،  فارس ها را در همه جا و بطور علنی و رسمی، از همان لحظه تولد تا دم مرگ، در زیر بمباران های انواع جوک های توهین آمیز و تمسخرگرانه قرار می کردادیم تا روحیه ملی آن ها را کشته وآن ها را شستشوی مغزی بکنیم. تا آن ها از خودشان و زبان و هویت و ملت و تاریخ خودشان متنفر بشوند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، در رسانه های دولتی و غیر دولتی، در کتاب ها و ... به فارس ها توهین کرده، جوک گفته، آن ها را بطور رسمی و با نوشته و صدا و در فیلم (بطور مستند)  تحقیر کرده و  وجودشان را انکار می کردیم و هیچ قانونی از فارس ها در مقابل هجوم ها ی دشمنانه ما با فارس ها، حمایت نمی کردهو هیج کسی مجازات نمی شد. هیچ قانونی برای جلوگیری از این تورهین ها، و تمسخرها، تحقیرها و انکارها، تصویب و اجرا نمی شد.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم،  و فارس ها در مقابل توهین های، جوک ها، تمسخر های ما در رسانه ها، کتاب ها و ... بطور دسته جمعی اعتراض می کردند، ما تورک ها از فارس ها به خاطر آن چه در باریشان گفته و یا نوشته و یا نشان داده بودیم، عذر نمی خواستیم و بهانه می آرودیم که هیچ قصدی نداشتیم. بلکه تورک و فارس برادر هم هستند و یا خود من هم فارس هستم و توهین به فارس ها یک امر عادی تلقی می کردیم . از اعتراض آن ئها به این امر عادی، به تورهنی که باید بشنوند، به انکاری که باید بشوند، به تمسخری که باید گرفته بشوند و به ... تعجب می کردیم و بعد هم می گفتیم، چرا این فارس ها بی ظرفیت هستند. و فارس ها را متهم می کردیم. یا به عنوان عذرخواهی می گفتیم: ما قصد توین نداشتیم اما در واقع توهین کرده بودیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم،  هیچ جوک و توهینی در رسانه ها و کتاب ها و ...  به تورک ها نمی شدو اگر قرار است کسی را تحقیر بکنیم و بخندیم و دست بیندازیم، آن فرد یا قوم یا ملت، نباید تورک ها می بودند بلکه باید در همه همه توهین ها و تحقیر و تمسخرها فارس ها را هدف می گرفت.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، همه فارس ها را در رده های پایی موقعیت و شغل های اجتماعی نشان می دادیم تا همه تورک ها و هم خود فارس ها از خودشان و از فارس شدگیشان متنفر شده و برای فرار از آن همه توهین ها و فشارهای روانی، خودشان را تورک نشان بدهند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، با توصویب قوانین و دستورالعمل های اجرایی، به فارس ها اجازه نمی دادیم که برای خودشان، فرزندانشان، برای محل کسب و کارشان، برای کوچه ها و خیابان هاف برای روستاها، شهرها، برای راه ها وکوه ها و دشت ها، برای دره ها، درختان، برای رودخانه ها، جیوانات در زبان خودشان نامگذاری بکنند. اگر هم زیاد اصرار می کردند، آن ها را دستگیر و زندانی کرده و از حقوق ملی و اجتماعی یا از حقوق شهروندی محرومشان می کردیم. 
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را مجبور می کردیم تا هویت و نام و نشان خودشان را فراموش بکنندو 
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، کاری می کردیم که فردوسی و شاهنامه اش را فراموش بکنند و کسی نداند که در تاریخ فارس ها فردی به نام فردوسی بوده که داستان های خیالی را به نظم کشیده است.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، کاری می کردیم که فارس ها از خودشان بپرسند، مگر می شود زبان فارسی را هم نوشت و خواند؟ مگر می شود ما فارس ها در تاریخمان کتاب نوشته باشیم؟
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، چنان فارس ها را در اثر انواع فشارهای اقتصادی، فرهنگی، جوک و تورهین و تمسخر، و ... در رسان ها و کتاب ها و ... شستشوی مغزی می کردیم، زبان فارسی به هیچ دردی نمی خورد. اگر زبان فارسی به دردی می خورد، چرا یاد نگرفته اید؟ اگر شما فارس هستید، چرا به زبان شیرین تورکی می نویسید؟
اگر پان‌تورک بودم و بودیم،  با فارس ها مانند مستعمره نشینان خودشان رفتار می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، منابع زیر زمینی و ثروت های فارس ها را غارت کرده و از آن منابع نه برای رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی فارس ها که برای عقب ماندگی آن ها و توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زبانی، هویتی، تاریخی تورک ها استفاده می کردیم. هر چقدر فارس ها عقب مانده تر می شدند، تورک ها به همان میزات توسعه می یافتند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، تمامی معادن  و منابع زیر زمینی و روی زمینی را بدون پرداخت هیچ بهایی، به وطن تورک ها منتقل کرده و به این وسیله ده ها هزار شغل ایجاد می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، حال که با انتقال منابع فارس ها به وطن تورک ها، کارهای و موقعیت های اشتغالزایی فراوانی ایجاد کرده ایم و فارس ها در سرزمین های خودشان امکانات اشتغالی ندارند، آن ها را به مهاجرت از سرزمین هایشان تشویق می کردیم تا سرزمین های آن ها از وجود فارس های سرمایه دار، باسواد، و ثروتمند خالی بشود. فقر بر آن ها مستولی بشود. فقر باعث افزایش بیشوادی و بیسوادی باعث افزایش فقر و هر دوی این سلسله معیوب، باعث فرار مغزها، نیروی کار و ثروت می شود.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، نه تنها منابع فارس ها را چپاول می کردیم، بلکه اگر فارسی به این غارت می شورید، او را دستگیر و مجازات می کردیم تا هیچ کسی از فارس ها نتواند به مستعمره شدگی قوم و سرزمین فارس توسط پان تورک ها اعتراض بکند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، منابع گیاهی و جنگلی فارس ها را از بین می بردیم و سرزمین های سرسبز و کوهستانی آن ها را به کویر بدل می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارسیستان ره به کویر بدل کرده و آب های آن ها را به کویرستان پان تورک های منتقل می کردیم تا از ویرانی سرزمین فارس ها، آبادانی وطن پان تورک ها شکل بگیرد.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، با اعمال سیاستهای اقتصادی ضد توسعه ای در مناطق فارس نشین، آن ها را مجبور به سرزمین پان تورک ها می کردیم تا در آن ها حمالی، کارگری و در نهایت بقالی بکنند. هر وقت هم فارسی از این شکاف اجتماعی - اقتصادی گله و شکایت می کرد، داد می زدیم که فارس ها همه بازار و اقتصاد را در دست گرفته اند. چرا فارس ها شکایت می کنند؟ بگذارید دیگرانی که (تورک ها) کاری ندارند، در فقر بسر می برند، مناطقشان توسعه نیافته است، اعتراض بکنند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، به فارس ها اجازه تاسیس هیچ شرکت و کارخانه و کارگاهی نامی که در آن ها اشاره ای به فارس و پارس شده باشد را نمی دادیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، برای شستشوی مغزی جوانان فارس، آن ها را مجبور می کردیم تا برای تحصیل در دانشگاه ها، به مناطق و سرزمین های پان تورک ها مهاجرت کرده و با ازدواج با تورک ها، از خود و تاریخ و هویتشان بیگانه بشوند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس را به عنوان دشمن تاریخی-هویتی تورک ها نشان می دادیم و به فارس ها به عنوان دشمن رفتار می کردیم. تا می توانستیم، در نابودی همه جانبه فارس ها جهد و جهاد می کردیم. از طرف دیگر، به فارس ها تلقین می رکدیم که بین تورک و فارس هیچ تفاوتی نیست. همه ایرانی و برابر هستیم. امکانات کم است و باید همه و بخصوص فارس ها بیتشر از دیگران تحمل بکنند تا در آینده ای نامشخص و دور دست به توسعه برسیم. کاری می کردیم که آن ها فریب این سخنان ما را بخورند و خوشحال باشند که با پان تورک ها به عنوان هموطن شریک هستند. اما خود ما به عنوان پان تورک می دانستیم که فارس هخا حقی در این سرزمین ها ندارند و دشمن ما هستند و ما باید، با اعمال سیاست های مختلف، آن ها را مجبور به فرار از آن سرزمین ها بکنیم. آن ها نابود بشوند. چرا که هستی آن ها، مایه خطر، تهدید و تحدید برای هستی تورک ها است. در این سرزمین ها یا باید پان تورک ها بمانند یا باید فارس ها بمانند. اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را در این منطقه تحمل نمی کردیم. دشمن را نمی توان در همسایگی تحمل کرد.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس ها را مهاجرانی نشان می دادیم که در مقطعی از تاریخ، از هندوستان یا افغانستان یا تاجکستان و یا ... به این سرزمین های حمله کرده و با کشتار پدران ما، زبان و هویتشان را به تورک ها و دیگر ملل تحمیل کرده اند. دشمنی و رفتار دشمنان فارس ها با تورک ها و دیگر ملل در این منطقه ادامه دارد و باید آن ها به آنجایی برگردند که آمده اند. آن ها هیچ حق و حقوقی در این منطقه جز مهاجر بودن ندارند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، فارس های افرادی بی هویت، بی زبان، بی تاریخ، بدون سرزمین و افرادی ایلی و قبیله ای نشان می دادیم که خودشان عقب مانده هستند. چون از نژاد انسان های عقب مانده و وحشی هستندو اگر فارس ها می خواهند توسعه بیابند، باید از خوی وحشی گریشان دست بردارند. زبانشان را فراموش بکنند. تاریخشان را فراموش بکنند و به هر چه ما تورک ها می گویم، ایمان آورده و باور بکنند. آن ها باید بپذیرند که آن چه ما در باره تاریخ، هوست، و ... فارس ها می گوییم، درست است و آن چه خودشان و پدرانشان گفته اند و نوشته اند، جز خیانت و دروغ چیزی نیست.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، هر کس از حقوق ملی فارس ها سخن می گفتُ آو را به دشمنی با کشورُ تجزیه طلبُ عامل دشمن خارجیُ فریب خوردهُ ناآگاهُ جاسوس فلان جا و بهمان کشور و ... نشان می ادیم. کاری می کردیم که همه باور بکنند که اگر ما تورک ها به هر غردی این اتهام ها را می زنیمُ آن فرد و آن ملتُ دشمن هستند و باید آن ها را باید به هر وسیله و سیاست و راهکار ممکن نابود کرد.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، زبان تورکی را به اجبار و زور، به عنوان زبان رسمی و تنها زبان رسمی و قانونی، بدون دادن حق انتخاب به ملل، به همه ملل می پذیراندیم. 
اگر پان‌تورک بودم و بودیم و اگر فارس ها تورکی را با لهجه خنده دار فارسی صحبت می کردند، نه تنها آن ها را تمسخر می کردیم بلکه به فارسی های دارای لهجه، اجازه استخدام دشن در کارهای مختلف دولتی و سازمان ها و نهادهای زیر کنترل دولت و نهادهای دولتی یا وئابسته به دولت را نمی دادیم. یعنی استخدام فارس های دارای لهجه فارسی را قدغن می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، اجازه نمی دادیم که فارس های دارای لهجه فارسی در هنگان سخن گفتن به توکی را به عنوان معلم استخدام کرده و معلم فرزندان این ملل در این منطقه بکنند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، اجازه نمی دادیم که فرزندان فارس ها در مدرسه به زبانی غیر از تورکی صحبت بکنند . اگر صحبت می کردند، سخن گفتن بچه به زبان مادریشان را تهدیدی برای امنیت ملی تورک ها قلمداد می کردیم. این بچه را هم به مانند دشمن، جاسوس، تحزیه طلب، فریب خورده، عامل بیگانه، جیره خوار خارجی ها، و ... به دادگاه می کشاندیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، به فارس ها اجازه نمی دادیم که برای خودشان، در سرزمین های خودشان، از فرزندان خودشان احزابی درست بشوند که شاید در آینده ای تاریک، از دست ما پان تورک ها خارج شده و در راستای منافع ملی فارس ها یا در جهت مخالفت با غارت ما تورک ها سخنی بگویند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، تمامی رسانه های منتشر شونده یا پخش شونده در منطقه فارس ها را مجبور می کردیم که اغلب نوشته و مطالبشان را به تورکی بنویسند و بگویند. اگر هم خواستند به فارسی چیزی نوشته یا برنامه ای در رادیو و تلویزیون اجرا بکنند، باید تا آن جا که ممکن است، کلمات تورکی را در جمله بندی فارس بکار ببرند تا بتوانیم، از طریق این کار، زبان فارسی شفاهی در درون خانه ها و خانواده ها را به تورکی بدل بکنیم. اگر نویسنده و گوینده ای بتواند، در هنگام سخن گفتن یا نوشتن، کلمات چمله هایش را چنان کنار هم بچیند که تنها فعل جمله بفارسی بیان بشود و بقیه جمله به تورکی باشد، آن نویسنده  یا گوینده، قابل تشویق است و در سلسله اداری می تواند رشد بکند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، به هیچ موسسه مالی، پولی، بانکی و قرضا الحسنه در شهرها و مناطق فارس نشین اجازه تاسیس نمی دادیم. باید تمامی پس اندازها و ثروت های فارس ها در موسسات مالی، پولی، مالیاتی، بانکی و قرضا الحسنه ای تورک ها در مرکز تجمیع شده و برای رشد مناطق تورک نشین سرمایه گذاری بشود.
  اگر پان‌تورک بودم و بودیم، از فارس ها چند برابر تورک ها مالیات می گرفتیم ولی در آمار و ارقام روی کاغذ نشان می دادیم که چون بیکاری در وطن تورک ها زیادتر است، باید از آن ها مالیات کمتری گرفته بشود.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم،  در روی کاغذ نشان می دادیم که مناطق فارس نشین چقدر توسعه یافته هستند و میزان بیکاری در آنجا بسیار کمتر از مناطق تورک نشین است.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، مالیات فارس ها را صرف توسعه وطن تورک ها می کردیم و از مدیرانی که در مناطق فارس نشین گماشته ایم، می خواستیم تا آن جا که می توانند، برای ما تورک ها خوش خدمتی کرده و بخشی از بودجه هایی را که مجلس به اجرای پروژه های عمرانی در فارسیستان اختصاص داده است را به عنوان و یا زیر نام "صرفه ج.یی" به مرکز (سرزمین تورک ها) بفرستند تا صرف اهداف ما بشود.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، از فارس ها مالیات های بسیار بیشتری می گرفتیم اما برای توسعه و آموزش زبان و و فرهنگ آن ها صرف نمی کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، بر آموزش زبان تورکی در اقسا نقاط جهان و این منطقه سرمایه گذاری می کردیم. پول و معلم و استاد می فرستادیم. مدرسه و دانشگاه می ساختیم اما وفتی فارس ها می خواستند تا تورک ها بودجه ناچیزی به فارس ها بدهند تا مدرسه ای ساختهف معلمی تربیت کرده و به بچه هایشان زبان مادریشان را آموزش بدهند، با این خواسته ان ها مخالفت می کردیم و می گفتیم که امکانان ملی و بودجه ای برای ساختن مدرسه و تربیت معلم و چان و نشر کتاب های درسی نداریم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، اگر فارس ها با پول خودشان می خواستند مدارس خصوصی یا پولی برای آموزش زبان و موسیقی وطنی خودشان تاسیس بکنند، با آن ها مخالفت می کردیم. آن ها را به انواع اتهام ها متهم می کردیم. مدارس خصوصیشان را می بستیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، پلیس، نیروهای امنیتی، و قوه قض    ائیه در خدمت تامین حداکثر منافع ملی تورک ها می برود. آن ها مجبور و مامور بودند تا با هر فارسی که از حقوق ملی فارس ها، از زبان مادری فارس ها، از عقب ماندگی سرزمکینی که فارس ها در آنجا مستقر هستند، از داشتن بانک فارسی، روزنامه و رادیو و تلویزیون فارسی، از انتشار کتاب و داشتن راسانه های فارس زبان و ... سخن بگوید را دستگیر کرده، شکنجه و به زندان محکوم بکنند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، برای اشتغال فارس ها در نیروهای مسلح، پلیس، سپاه، بسیج، اطلاعات رابه روی فارس ها باز می کردیم تا آن ها از منافع تورک ها در مقابل مردمان فارس زبان، دفاع بکنند. به جای این که تورک ها را رو در روی فارس ها قرار بدهیم و فارس ها متوجه بشوند که تورک ها فارس ها را دشمن خود می دانند و با فارس ها می جنگند، فرزندان بیکار خود فارس ها را به عنوان نظامیان فارس یا مسئولان فارس برای مقابله با فارس ها می فرستادیم تا خود فارس ها در مقابل مردم معترض فارس صف آرایی بکنند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، نیروهای مسلح، قوای سه گانه، سازمان ها و نهادهای وابسته یا نیمه وابسته به دولت را با پان تورک های از همه ملل ساکن در این منطقه پر می کردیم. از فارس هایی که بر علیه ملت و زبان و هویت و تاریخ فارس ها در جبهه پان تورک ها بودند، بیشتر استفاده می کردیم.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، پول و ثروت کافی بدست می آوردیم و به افراد باسواد پول می دادیم تا نظریه های "ایرانشهری" را در خدمت پان تورکیسم تفسیر و تاویل بکنند.
اگر پان‌تورک بودم و بودیم، دانشگاه ها و مدارس را از محلی برای آموزش علوم و فنون و محملی برای توسعه همه جانبه کشور خارج کرده و تنها در خدمت آموزش زبان تورکی، القا و تحمیل دیدگاه ها و جهان بینی مبتنی بر منافع تورکی، شستشوی مغزی همه افراد تحصیل کرده در راستای تامین حداکثر منافع پان تورکیسم در این منطقه، مخالفت با ملت بودگی ملل غیر تورک، و ...در می آوردیم.



آیا همه این ها همان کارهایی نیستند که ئپانفارسیسم بر علیه تورک ها، عرب ها، بلوچ ها، تورکمن ها، قشقایی ها، لورها، گیلک ها و ... اعمال می کند؟
چرا که پان مفهوم واقعی خود را زمانی عرضه کرده و نشان می دهد که قدرت اعمال زور از طریق در اختیار گرفتن توان کنترل قوای سه گانه، جامعه، اقتصاد، فرهنگ و ... داشته باشد.
در ایران تنها ملتی که می تواند پان باشد و هست، فارس ها هستند. چون تنها فارس ها هستند که توانایی مدیرت زور و قدرت و اعمال آن را بر همه ملل در ایران و در همه جوانب حیات بشری دارند و واقعا و در عمل هم آن را اعمال می کنند.


انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
بیست و پنجم (25) فوریه 2021
hedayat222@yahoo.com

 

Saturday, February 20, 2021

شستشوی مغزی از طریق مخالفت با آموزش زبان های مادری 5


 

سیاستین تورکلر اوچون نه آنلامی وار؟


 

علوم انسانی و سیاست برای تورک ها در ایران

 

انسان چیست و چه تعریفی از او می شود؟


تعریف علوم مرتبط با انسان یا علوم انسانی چیست؟

ما انسان را تعریف می کنیم تا او را بشناسیم تا بر اساس این سناخت از انسان، برایش علومی را تولید بکنیم که به آن موجودی که شناختیم و تعریف کردیم خدماتی را عرضه بکند.

ارسطو انسان را حیوان ناطق می دانسته است. او به زبان و فکر انسان اهمیت می داده است. برای همین هم، ارسطو به فکر و فعالیت های فکری و زبانی او پرداخته است. او فلسفه را شکوفا کرده است. منطی سخن گفتن زبانی را برای خدمت به انسان تدوین و تالیف کرده است.

انسان تحت تاثیر فرهنگ فارسی و پارسیان چه تعریف و شناختی از انسان داشته اند. برای نمونه به یک مورد از تعریف انسان از زبان یکی از مشهورترین متفکران و روشنفکران پانفارسیسم اشاره می کنم.

صادق هدایت را همه می شناسند و او را برجسته ترین فرد و الگوی روشنفکری معاصر و روشنفکر برجشته عصر پهلوی ها می دانند.

تعریف صادق هدایت از انسان چیست تا بر اساس تعریف او برای انسان مورد نظر خدماتی ارائه بکنیم؟

صادق هدایت، انسان را چنین تعریف می کند: انسان موجودی  است که از یک دهان و معده، روده و آلت تناسلی تشکیل شده است.

یعنی او نیازمند فکر و فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی و ... نیست. انسان مورد نظر عصر پهلوی، عبارت بود از یک دهان برای خوردن، معده و روده ای برای هضم و الت تناسلی برای ایجاد روابط سکسی یا تخلیه آن چه از باید بدن بیرون برود.

در این صورتف چخ نیازی به تعریف و ایجاد بستری برای تولید علوم انسانی است. انسانی که موجودی انفرادی و منطوی نیستو بلکه موجودی اجتماعی و جمعی است که نیازهای بسیار گسترده تری دارد. یکی از این نیازهای انسان، تعریف سیاست استو معنای سیاست در همین فرهنگ پارسی و زبان فارسی چیزی در حدود "زیرکی"، "حیله گری"، "رندی"، "تنبیه، "شکنجه" و "مجازات" است.

اما سرشت علوم انسانی به انسان تفسیرگر آن ها، به نوع نگاه او به خود، به ملت خود، به جامعه خود، به همسایگان و به جهان، به تعریف منافع ملی آن ملت، به نگاهش به جهان، روابط جهانی، روابط درون خود، به آزادی ها، به مطبوعات، به احزاب و جمعیت ها، به نوع حکومت و حاکمیت، به مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمدنی آن ملت و آن شخص  و به منافع آن ملت در فراتر از مرزهایش بستگی دارد.

سیاست هم مانند حقوق، تحزب، روانشناسی اجتماعی و روانشناسی فردی، جامعه شناسی، فلسفه، تاریخ، اقتصاد، پول، بانک، مالیات، و نطامی و ... هم معنا و مفهوم و رنگ و بوی فرد یا ملت خاص را بیان و ارائه می کند.

سیاست جزو علوم کختص هر ملت خاصی است که صد در صد با ملل دیگر متفاوت است که رنگ و بوی ملی-جمعیتی، تاریخی، زبانی، فلسفی، اقتصادی و ... آن ملت را در مقابل دیگر ملل دور و نزدیک تامین و تعریف می کند.

برای همین هم باید هر ملتی سیاست مختص خودش را خودش تعریف بکند تا این تعریف منافع مورد نظر او برای خود آن ملت را تعریف و تظمسن بکند. اگر ما در تغعریف سیاست از دیگر ملل و کشور ها تبعیت بکنم و تقلید و کپی بکنیم، منافه ملت خود را تامکین نخواهیم کرد بلکه در خدمت تامین منافع ملی ملتی خواهیم بود که تعریف آن ها اط سیاست را پذیرفته، تقلید و کپی کرده ایم.

اگر سیاست را خود هر ملتی تعریف و مشخص نکند، نمی تواند به خواست های آن ملت در آن شرایط و در آن مقطع تاریخی-زمانی پاسخ لازم را بدهد. نمی تواند به خواست های آن ملت، به آرزوهای ان ملت،جامع تفسیری و اجرایی بدوزد. نمی تواند وضعیت موجود آن ملت را توضیح داده، آینده مورد نظر آن ملت را در تاریکی های سیاسی روشن بکند، نمی تواند منافع ملی ان ملت را در درون خود ملت و در بیرون و در میان دیگر ملل تفسیر و روشن بسازد. نمی تواند حاکمیت ملی بر مرزهای جغرافیایی-فرهنگی آن ملت، اقتصاد آن ملت و جایگاه مخصوص آن ملت در میان دیگر ملل و درجهان سرو سازمان بدهد.

آیا معنا و مفهوم سیاست در منطقه خاورمیانه یا ایران یا در اروپا و آمریکا، همان معنا و مفهومی است که تورک ها، تورکمن ها، قشقایی ها و دیگر تورک ها در ایران اراده کرده اند؟

آیا آن معنا و مفهوم سیاست، تورک ها را به خواست، حقوق، آرزوها، جایگاه انسانی، فرهنگی و تمدنی مورد نظر تورک ها برای خوئدشان در میان دیگر ملل رهنمکون می شود؟

آیا معنی و سیاستی که در ایران برای ما آموزش داده می شود، یا بر روی ما اعمال می شود، منافع ملی و حقوق و خواست ها و آرزوهای ما تورک ها را تامین می کند؟

آیا معنا و مفهوم سیاستی که بر روی ما در ایران اعمال می شود، مسایل و مشکلات، حقوق و خواست های ما تورک ها را تامین و تفسیر می کند؟

اگر پاسخ به این نوع از سوال ها منفی است، پس درک معنا و مفهوم سیاست در راه و مسیر منافع ملی تمدنی تورک ها نیست و نمی تواند آن منافع را تامین و تظمین بکند. نمی تواند ما را، اراده ما را، خواست ما را، حقوق ما را، و ... بعنواتن یک ملت تعریف بکند

اگر سیاست در ایران ما را ملت نمی بیند بلکه قوم می نامد، نمی تواند منافع ما را تامین بکند.

پس نیازمند طراحی معنا و مفهوم متفاوتی از سیاست نه تنها به عنوان علم بلکه به عنوان رفتار، برنامه ریزی، کارکرد اداری-سیاسی سیاسی هم هستیم

انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

بیستم (20) فوریه 2021

HEDAYAT222@YAHOO.COM

شستشوی مغزی از طریق مخالفت با آموزش زبان های مادری

 می دانیم که در ایران، نه تنها سازمان ها، نهادها و مقام های دولتی، احزاب و تشکل های صنفی و حرفه ای، حتی بعضی از جریان های شبهه دینی، بلکه تعداد زیادی از  افراد عادی، دانش آموزان و دانشجویان، روزنامه نگاران، نویسندگان، محققان، اساتید دانشگاهی، ملاها و آیت الله ها هم با رسمی و آموزشی شدن زبان های مادری در ایران مخالفت می کنند.

آیا سیستم آموزشی و تربیتی دولتی در ایران بعد از قاجاریه و از دوران رضا شاه تا کنون، بر پایه شستشوی مغزی افراد در همه سطوح آموزش رسمی و غیر رسمی استوار شده است؟

هدف شستشوی مغزی در مدارس از دوران رضاشاه تا کنون چه بوده است؟

آیا همه توان آموزشی و تربیتی رسمی و غیر رسمی در ایران صد سال اخیر، بر روی آموزش زبان فارسی و مخالفت با زبان های مادری متمرکز نشده است؟

چرا مخالفت با زبان های رسمی در همه سطوح اجتماعی دیده می شود؟

آیا دلایل مخالفت آن ها با رسمی و آموزشی شدن زبان های مادری در ایران قابل دفاع است؟

آیا مخالفت با رسمی و  آموزشی شدن زبان های مادری، به موازات و شانه به شانه زبان فارسی، نشانه ای از شستشویی مغزی نیست؟

برای بحث در باره این نوع از شستشوی مغزی در ایران و از طریق سیستم های رسمی و غیر رسمی آموزشی سه مهمان در برنامه امروز دیالوگ شرکت کرده اند.

دکتر ضیاء صدرالاشرافی؛ محقق برجسته

جناب محمد رحمانی فر: محقق تاریخ

جناب محمد المدحجی نیسی، نویسنده و روزنامه نگار

انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

بیستم (20) فوریه 2021

hedayat222@yahoo.com

Wednesday, February 17, 2021

شستشوی مغزی در آزمایش های روانشناسی، در راستای آموزش و تغییر هویت افراد

 

روش های شستشوی مغزی از طریق آموزش، پاداش و تنبیه

شستشوی مغزی از طریق روش پاداش و تنبیه پاوولوف

ترشح بزاق نوعی پاسخ طبیعی به غذاست؛ هرگاه  پاولف پودر گوشت را به سگ گرسنه می‌داد، بزاق سگ بطور طبیعی  ترشح می‌شد.

پاولف پس از مدتی متوجه شد که حتی اگر غذایی به همراه نداشته باشد، با دیدن او بزاق سگ ترشح می‌شود. پاولف بر این اساس آزمایشی را طراحی کرد. او هم‌زمان با دادن پودر گوشت زنگی را به صدا درمی‌آورد. صدای زنگ محرکی بود که ارتباطی با غذا نداشت و به تنهایی برای سگ بی‌مفهوم بود؛ امّا به دنبال تکرار این کار، سگ بین صدای زنگ و غذا ارتباط برقرار کرد؛ به‌طوری که با صدای زنگ، حتی بدون وجود غذا بزاق او ترشح می‌شد. به عبارتی سگ نسبت به همراه بودن صدای زنگ و پودر گوشت، شرطی شده بود.

در این نوع یادگیری، هرگاه یک محرک بی‌اثر (مثلاً صدای زنگ)، به همراه یک محرک طبیعی (مثلاً غذا) به جانور عرضه شود، پس از مدتی محرک بی‌اثر به تنهایی سبب بروز پاسخ (مثلاً ترشح بزاق) در جانور می‌شود. به این محرک جدید محرک شرطی می‌گویند؛ زیرا به شرطی می‌تواند سبب بروز رفتار شود که پیش از آن همراه با یک محرک طبیعی باشد. به محرک طبیعی، محرک غیرشرطی نیز گفته می‌شود.

شستشوی مغزی از طریق نظریه اسکینر:

 

اسکینز بر این باور بود که می توان تمام رفتارهای موجودات را به وسیله پیامدهای آن رفتارها کنترل و حتی پیش بینی کرد. بر همین اساس معتقد بود که رفتارهای اجتماعی انسان نیز صرفا بر اساس تحریکات محیطی پدید نمی آیند، بلکه اگر محیط آنها را مورد تقویت قرار دهد، پابرجا باقی خواهند ماند. همچنین وی بیان می کند که رفتار به وسیله متغیرهایی کنترل می شود که بیرون از ارگانیسم قرار دارند و صرفا محیطی هستند. اسکینر می گوید شما بچه ها را به من بدهید و بگوئید که چه نوع شخصیتی می خواهید تا من برایتان تربیت بکنم

 

شستشوی مغزی از طریق یادگیری تقلیدی

 

  • نظریه یادگیری از طریق تقلید، توسط نیل میلر و جان دلارد ارائه شد. یادگیری اجتماعی مبین آن است که یادگیری در موقعیت‌های گوناگونی در جهان واقعی می‌تواند رخ بدهد. مردم با مشاهده رفتار دیگران و پیامدهای آن رفتارها می‌توانند یاد بگیرند
  • یادگیری بدون تغییری در رفتار روی می‌دهد.
  • پیامدهای رفتار در یادگیری نقش دارند.
  • شناخت در یادگیری نقش دارد

تقلید رفتار دیگران از چشم‌انداز شرطی شدن کنشگر حفظ و نگهداری می‌شود، افراد همیشه  بلکه اغلب از ادامه تقلید کردن اطرافیانشان به حد کافی تقویت می‌شوند. در واقع خود تقلید یک عادت می‌شود، پدیدهای که میلر و دلارد آن را تقلید تعمیم یافته نامیده‌اند.

نظریه آلبرت باندورا:

 

 ما انسان‌ها به خاطر فعالیت‌های پیچیده‌ی ذهنی، مکانیزم‌های یادگیری دیگری هم داریم که در چارچوب تنگ رفتارگرایی کلاسیک نمی‌گنجد.

به عنوان مثال، ما رفتار فرد دیگری را می‌بینیم و نتیجه‌‌ی رفتارش را هم مشاهده می‌کنیم و از این طریق، می‌آموزیم که یک رفتار را تقلید کرده یا از آن اجتناب کنیم.

در این‌جا محرک و پاسخ به مفهوم کلاسیک آن وجود ندارد؛ بلکه ما با مشاهده و یادگیری در دیگرانی که در اطرافمان هستند رفتار خود را تغییر می‌دهیم. در اینجا "الگو" و "الگوبرداری" از دیگران هم بسیار مهم هستند.

 

 

  شستشوی مغزی از طریق اعمال خشونت و شکنجه

تغییر رفتار یا شستشوی ذهنی حیوانات سیرک ها از طریق اعمال خشونت و شکنجه و کانالیزه کردن رفتار عکس العملی آن‌ها در مسیری که مربی مورد نظر قرار داده است. برای اصلاح هر رفتار شیر یا فیل و یا سک و ... به آن ها را با شلاق یا شوک الکتریکی تنبیه می کنند. آزادی رفتار و اراده در این روش سلب می شود.

 

شستشوی مغزی از طریق تربیت فرماندهان و فرمانبران "تئودور آدورنو" یا  اقتدار گرا و اقتدار طلب

ادم‌ها تحت چه شرایطی شکنجه‌گر می شوند؟ دیگران را می کشند؟ یا انسان ها را بطور دسته جمعی به قتل می رسانند؟ او این نوع رفتارها را با نوع تعلیم و تربیت والدین (معلم، مدرسه، پادگان، اداره و ...) در کودکی ربط دارد که بچه را در بزرگسالی به سرباز یا به فرمانده بدل می کند. در حقیقت، بچه ها در خانواده یا حرف شنو تربیت شده و یا آزادتر تربیت شده اند.

 

نظریه "سالمون اش" همرنگی با جماعت

اش در آزمایش هایش از شش همکار خود خواست تا جواب غلط بدهند تا ببینند که آیا فردی که تحت آزمایش است و تفاوت خطوط روی کارت ها را می بیند و براحتی می تواند خط بلند را از خط کوتاه تشخیص بدهد، آیا تحت تاثیر دیگران نظراتش را تغییر می دهد و همرنگ حمایت می شود یا نه؟

جناب این است که وقتی هر شش همدست جناب اش پاسخ غلط را می دهند، فرد تحت آزمایش هم نظرش را تغییر می دهد.

 

نظریه و آزمایش "استنلی میلگرام" وارد کردن شوک الکتریکی به دیگران

اقتدار در موقعیت یا سخن

 

آزمایش شوندگان به کسی که روپوش سفید پزشکی به تن داشت، چقدر گوش دا ه و از او فرمان‌می برند. در هر پاسخی که جواب نادرست می شنید، از آزمایش شونده می خواست، به جواب دهنده شوک الکتریکی بدهد. جالب این است که حدود 65 تا 75 درصد افراد از دستور کسی که لباس سفید به تن داشت و از آن‌ها می خواست تا دیگری را شکنجه کرده و به او شوک‌الکتریکی وارد بکنند، اطاعت می کردند. در این موضوع بین زن و مرد فرقی نیست. افراد براحتی فرمانبر می شوند. گر چه امر به  شوک دادن می شد ولی عدم اطاعت هیچ مجازات در پی نداشت. اگر امر را اجرا نمی کرد، با هیچ پیامد منفی روبرو نمی شد.

 

 

آزمایش "فیلیپ زیمباردو"

 

تاثیر گم شدن فرد (ناشناخته ماندن فرد) در گروه و یا شناخته شدن یا شاخص بودن در گروه، چه تاثیری بر رفتار انسان ها در انجام جنایت علیه بشریت دارد؟

سربازانی که نامش روی سینه اش بود، بیشتر به جنایت و دادن شک راغب بود ولی وقتی نامش روی سینه اش نبود، راغب به جنایت نبود یا کمتر راغب بود.

در مورد دیگر،زیمباوه به آزمایش شونده قدرت بدون نظارت داد. او می خواست ببیند که اگر افراد در موقعیت فرو دست و فرا دست قرار بگیرند، اعمال خلاف قانون و انسانیت انجام بدهند یا نه؟

او 24  نفر زیر 24 ساله ها را از طریق قرعه کشی به دو گروه زندانی و زندانبان تقسیم‌کرد. همه آن ها می دانستند که در یک بازی شرکت کرده اند و واقعی نیست اما از روز دوم اعمال و رفتار غیر قانونی و غیر انسانی از طرف زندانبانان بر علیه زندانی ها شروع شد. تا به حدی در این اعمال به پیش رفتند که در روز ششم از ادامه آزمایش خودداری کردند.


انصافعلی هدایت 

تورنتو - کانادا

هفدهم (17) فوریه 2021

hedayat222@yahoo.com

 

 


Saturday, February 13, 2021

بزرگترین توطئه علیه ملل و مردم در ایران: شستشوی مغزی حداکثری ۱


 

شستشوی مغزی: بزرگترین توطئه علیه ملل و مردم 2


 

نویسنده، مترجم و کتاب، ابزارهای شستشوی مغزی 4


 چهارمین‌ برنامه "دیالوگ" در باره شستشوی مغزی در ایران   4

نویسنده، مترجم و کتاب، ابزارهای شستشوی مغزی 3

نمی دانم چقدر با من موافق هستید که اغلب نویسندگان، مترجمان و کتاب های یکصد سال گذشته در ایران، ابرازهای دولت مستقر برای شستشوی مغزی بوده اند؟

شاید اگر سه مثال بزنم، موضوع روشن تر بشود. اغلب ما نسل میانسالان و پیران، انقلاب 1357 را بخاطر داریم. لابد، کمی جلوتر و عقب تر از انقلاب را هم در ذهن خود داریم. در دوران بعد از انقلاب که ملاها مانند کودتاگران، بر ملل و جوامع مسلط شدند، کتاب هایی که در آن ها کلمه شاه یا عکس شاه آمده بود را تسویه و تصفیه نکردند؟ نویسندگان و روزنامه نگاران دوران شاه را مجازات و بیکار نکردند؟ احزاب و جریان های غیر مذهبی و حتی مذهبی غیر همراه و تا حدودی مخالف ملایان حاکم را حذف نکردند؟ کتاب خانه های عمومی را از کتاب های غیر خودی خالی کرده و به آتش نسپردند؟ آیا با حاکمیت چنان جو روانی، خفقان، کشتار، تصفیه، بیکاری، و ... می توانیم بگوییم که افرادی به عنوان نویسنده و مترجم مستقل می توانند کتاب هایی بنویسند . ناشران هم آن کتاب هارا چاپ بکنند که در آن کتاب ها و مقاله ها، افکاری در مخالفت با حکومت  ملایان آمده باشد؟

محمدرضا پهلوی با یک فرمان، در یازدهم (11) اسقند 1353 همه احزاب و ارگان ها یا نشریات احزاب را توقیف و غیر قانونی اعلام کرده و دستور تاسیس یک حزب وابسته به شخص خودش، با نام "حزب رستاخیز ملت ایران" را داد. آیا همه احزاب و جمعیت های موجود حذف نشدند؟ یا به زیر زمین پناه نبردند؟ آیا احزاب قبلی توانستند در مقابل فرمان شاه ایستادگی بکنند؟ نویسندگان و مترجمان کتاب و روزنامه ها آن احزاب به چه چیزهایی در دست دولت بدل شدند؟

خاطره حکومت ملی آزربایجان هم هنوز در ذهن و جامعه تورک ها زنده است. می دانیم که قشون و نیروهای مسلح خارجی، وقتی وارد شهرها و روستاهای آزربایجان شدند، همه کتاب ها را سوزاندند. موافقان و همراهان حکومت ملی را اعدام و زندانی و تبعید کردند. اموال همراهان و موافقان حکومت ملی را مصادره کردند. جشن کتابسوزان براه انداخته، تمامی کتاب های درسی و غیر درسی که به زبان تورکی منتشر شده بود را آتش زدند. نویسندگان و مترجمان تورک و تورکی نویس را اعدام و زندانی و شکنجه کردند. روزنامه نگاران پرشور آذربایجان را به جوخه های اعدام سپردند. منتقدان حاکمیت پانفارسیسم در ایران را بشدت مجازات کردند. احزاب ملی و آزربایجانی و تورک را توقیف و اعضای آن ها را بسختی مجازات کردند. 

آیا در پی چنین شرایطی، نویسندگان تورک، می نتوانستند، جز در باره مشروعیت اشغال آزرذبایجان، قهرمانی محمدرضاشاه و قشون او، تعریف و تمجید از ایران، از زبان فارسی و عظمت ایران باستان وبازگشت آزربایجان با آغوش مام وطن، تعریف و تمجید از ایران و مخالفت با تورک، توکی و آزربایجان و در عیم حال، فرار از وطن و زندگی گمنامانه در میان توده های فارس و ... راه دیگری برای زیستن انتخاب بکنند؟ آیا آن ها راه دیگری، بغیر از حمله به آزربایجان، تورک، حکومت ملی، زبان تورکی و تاریخ تورک ها و ... در کتاب ها و مقاله هایشان برای ابراز تنفر از تورک ها و اعلام وفاداری به پانفارسیسم، چاره دیگری داشتند تا زنده بمانند و حق زیستن داشته باشند؟ آیا نویسندگان بعد از اشغال آزربایجان، از ترس مجازاتی هایی که دیگر نویسندگان، مترجمان و روزنامه نگاران و اعضای احزاب تورک کشیدند، داوطلبانه، به ابزار ایدئولوژیک دولت پهلوی بدل نمی شدند؟ آیا آن ها و کتاب هایشان، می توانستند ابزار شستشوی مغزی نشوند؟

این سه مثال نشان می دهند که چرا کتاب های تاریخ پر از فحش و فضیحت نسبت به تورک ها و عرب ها و قاجاریه هستند؟ چرا در دوران بعد از کودتای رضا میرپنج که بعدا به رضاشاه بدل شد، همه نویسندگان، به سیاه نمایی تورکان و قاجارها و عرب ها پرداختند؟ چرا با زبان های مادری ملل غیر فارس مخالت شده و حتی بسیاری از کسانی که خواهان نابودی زبان های مادری خودشان و آموزش اجبازی زبان فارسی بودند، تورک و عرب و ... بودند.

چرا در یکصد سال گذشته (جز در چند مقطع کوچک تاریخی) در بخش اعظم تاریخ یکصد سال اخیر، هیچ فکر آلتیرناتیوی در ممالک محروسه دیده نمی شود؟ 

چرا هیچ جزبی فعالیت نمی کند؟ 

چرا هیچ کتابی، نظر و فکری دومی از جهان خارج از ایران را در اینجا مطرح نمی کند؟ 

چرا افکار متضادی در جامعه دیده نمی شود؟ 

چرا خفقان و ترس بر جامعه و انسان ها حاکم است؟ 

چرا در روزنامه ها، صدایی جز صدای دولت و ایدئولوژی حاکم شنیده نمی شود؟

آیا بعد از کودتا علیه مشروطیت توسط رضا میرپنج، همه نویسندگان، مترجمان و روشنفکران مردند یا از ترس انواع مجازات های بعد زا کودتا، مانند شکست خوردگان، تسلیم حکومت شده وبه ابزار هایی در دست دولت رضاشاهی برای شستشوی مغزی نسل های کتابخوان بدل شدند؟

ما در برنامه امروز خواهیم دید که آیا نویسندگان، روزنامه نگاران، مترجمان و کتاب ها و نشریات و احزاب سراسری در ایران به ابزارهایی برای شستشوی مغزی بدل شده اند یا نه؟

انصافعلی هدایت

سیزدهم (13) فوریه 2021

تورنتو - کانادا

hedayat222@yahoo.com


Saturday, February 6, 2021

کتاب و آثار نویسندگانی که ارزش توجه و خواندن را ندارد!

 در سری بحث هایی شستشوی مغزی چند نسل (حداقل چهار نسل) در ایران و در برنامه دیالوگ، بتدریج نام نویسندگان و کتاب ها و مقاله های آن ها به این لیست اولیه علاوه خواهد شد.

به عقیده من، تمامی کتاب هایی که در پی شستشوی مغزی افراد و کتابخوان ها در ایران بوده اند، باید شناسایی و به مردمان معرفی بشوند. در پی این کار خواهد بود که ما به لیست بلند بالایی از نویسندگان دروغپرداز و تحریف رو برو خواهیم شد. آن ها نویسنده و متفکر و روشنفکر ملل در ایران نبوده اند. آن ها کارشناسان رسمی یا داوطلب، برای شستشوی مغزی نسل های متوالی بوده اند و هستند. در حقیقت، آن ها کارشناسان جنگ روانی و متخصص شستشوی مغزی تحصیل کردکان بوده اند و هستند.

فکر می کنم که یکی از عوامل عقب مانگی و بازتولید شرایط داخلی و خارجی عقب ماندگی ایران و بالنتیجه ملل در ایران، این کارشناسان بوده اند که ما را در هر زمینه ای که می خواسته اند و منافع فردی و ملی آن ها و پانفارسیسم و سیستم و طبقه حاکم را تامین می کرده است، شستشوی مغزی می کرده اند.

به لیست زیر در هر هفته مواردی علاوه خواهد شد:

بیر- هر دو مترجم کتاب های جناب دکتر جمیل حسنلی در ایران 

الف - تمامی آثار تالیفی و ترجمه ای منصور همامی. او کتاب دکتر حسن جمیلی 600 صفحه ای او لا در 239 صفحه آورده و هر کجا که در راستای منافع تورک ها و آزربایجان و ملل تورک و غیر فارس در ایران بوده را حذف کرده و تنها نکاتی را آورده است که مورد نظر او و در تایید نطریات رسمی از دوره محمدرضا پهلوی تا کنون بوده است و می خواسته مردم آزربایجان و کردستان را محوم بکند.

ب - شاید و احتمالا باید ناشرانی را هم که چنین کتاب هایی را نشر کرده اند، جزو کارشناسان و موسسات یا نهادهای شستشوی مغزی عنوان کرده و مجموعه کتاب های آن ها را تحریم کرد. انتشارات "نشرنی" ترجمه منصور همامی را منتشر کرده است.

ج - تمامی آثار قلمی و ترجمه ای منصور صفوتی، غیر قابل استفاده و استناد علمی و تحقیقی است. او نه تنها بخش های بسیاری از کتاب جناب جمیل حسنلی را حذف کرده، بلکه بخش هایی را به آن اضافه کرده است. نه تنها علاوه کرده است، بلکه اضافات را به نویسنده اصلی منتسب کرده است.

چ - شاید و احتمالا باید تمامی کتاب های انتشارات "نشر شیرازه" را هم در جزو کتاب هایی قرار داد که هدفی جز شستشوی مغزی قشر محقق و کتابخوان و تحصیل کرده نداشته و ندارد.

ایکی - دکتر فرهاد حکیم زاده به بیش از یکصد و پنجاه (150) کتاب و اثر تاری مربوط به قرن شانزدهم میلادی در کتاب خانه ملی بریتانیا در لندن خسارت های غیر قابل جبرانی وارد کرده است. او مدافع فرهنگ ایرانی (پارسی) با گرایش های باستانگرایانه بود که با بودجه های هنگفت، سالانه چندین کنفرانس و همایش (شبهه علمی و تحقیقی) برگزار می کرد. او با تکیه به منابع مالی و فکری خود و همکیشانش "بنیاد میراث ایران" در لندن را هم تاسیس کرده بود.  

اوچ - لذا نه تنها تمامی کتاب های حکیم زاده بلکه تمامی کتاب هایی که بنیاد میراث ایران در لندن منتشر کرده است نیز هیچ ارزش و اعتباری جز وسایل و ابزارهایی برای شستشوی مغزی اهل کتاب و نسل تحصیل کرده در ایران نداشته و ندارد.

دورد - تمامی کتاب ها و نویسندگان و محققانی که به استوانه کوروش استناد کرده و در باره حقوق بشر، برابری زن و مرد، حق استقلال ملل بدون نیاز به جنگ برای بازپسگیری سرزمین های آن ملل، لغو برده داری، حقوق کارگران، حقوق زنان و ... فاقد اعتبار علمی و تاریخی است.

بنا به گفته خانم هایده ترابی، متخصص خطوط عیلامی، در دوران قبل از جشن های 2500 ساله در دوران محمدرضا پهلوی، عده ای که به گفته ترابی معلوم نیستند، چهارده سطر به استوانه منتسب به کوروش اضافه کرده اند که مربوط به حقوق بشر، برابری زن و مرد، حق استقلالخواهی و جدایی ملل از امپراطوری کوروش، لغو برده داری، حقوق زنان و حقوق بردگان و ... هستند. این چهارده سطر، دروغپردازی و جعل سند در ترجمه بوده است که بخواست سیستم مغز شویی پهلوی و برای شستشوی مغزی چند نسل طراحی و اجرا شده است. 

بئش - 

ادامه دارد

Thursday, February 4, 2021

شستشوی مغزی در کتال اول ابتدایی 1399

 در این نوشته، به بررسی نقش و جایگاه کتاب درسی اول ابتدایی در شستشوی مغزی کودکان می پردازم. 

آیا در این کتاب و در مدرسه و توسط معلمان، فرزندان مل در ایران شستشوی مغزی می شوند؟

شستشوی مغزی چیست؟

تکنیک های شستشوی مغزی چیستند؟

  بنا به نوشته "دایره المعارف بریتانیکا" شستشوی مغزی عبارت است از:

Brainwashing, also called Coercive Persuasion, systematic effort to persuade nonbelievers to accept a certain allegiance, command, or doctrine. A colloquial term, it is more generally applied to any technique designed to manipulate human thought or action against the desire, will, or knowledge of the individual. By controlling the physical and social environment, an attempt is made to destroy loyalties to any unfavourable groups or individuals, to demonstrate to the individual that his attitudes and patterns of thinking are incorrect and must be changed, and to develop loyalty and unquestioning obedience to the ruling party.

The term is most appropriately used in reference to a program of political or religious indoctrination or ideological remolding. The techniques of brainwashing typically involve isolation from former associates and sources of information; an exacting regimen requiring absolute obedience and humility; strong social pressures and rewards for cooperation; physical and psychological punishments for non-cooperation ranging from social ostracism and criticism, deprivation of food, sleep, and social contacts, to bondage and torture; and continual reinforcement.

کارشناسان و رژیم هایی که در پی شستشوی معزی افراد، جوامع و ملل هستند، از چند روش و تکنیک برای شستشوی مغزی استفاده می کنند.

الف - افراد و جوامع را به "ما و آن ها" یا "خودی و دشمن" تقسیم بندی می کنند. 

در این مثال، معلم ها و کتاب های درسی و گاهی هم کتاب های کمک درسی خودی هستند. هر فردی با هر درجه از دانش، تجربه و آگاهی حق ندارد جای معلمان و کتاب درسی را بگیرد. هیچ فرد و نهادی حق ندارد بر عکس آن ها سخنیحتی درست و علمی را بگوید. هر کس بر خلاف معلمان و کتاب های درسی سخن بگوید، غیر خودی و دشمن است. اگر کودکی بجای سخنان کتاب و معلک، سخن والدین یا اندیشمندان و متفکران و مخترعان و کاشفان شناخته شده جهانی را هم بزند، آن کودک مجازات خواهد شد. انواع روش های علنی و پنهان مجازات کودک و نونهال کم و سن و سال در کلاس، در مدرسه، تحقیر کودک در میان همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها، در میان معلمان،  دادن نمره کمتر از بقیه، خندیدن به او، تنبیه بدنی او رد مقابل دیگر همکلاسی ها و دوستانش، اخراج از کلاس، فریاد زدن بر سر او، تهدید به اخراج از مدرسه، احضار والدین بچه به مدرسه، دشنام لفظی، تحقیر حس توانایی و یادگیری او در میان همکلاسی ها و خانواده و کسانی که دوستشان داشته و دارند، سلب اعتماد بنفس کودک، و ... از روش های مجازات خودی است.

آن ها روش های مجازات و تنبیه را همزمان با هم بکار می برند. خیلی وقت ها از مجازات بیشتر از پاداش استفاده می شود تا ترس بر وجود هر نوع پتانسیل مخالفت مستولی بشود. در حقیقت با اعمال مجازات، از دیگرانی که شاهد مجازات هستند، زهر چشم می گیرند و آن ها را برای تسلیم بیشتر و پرهیز از مجازات ترغیب و تشویق می کنند. 

گاهی هم برای تعمیق اثر مجازات ها، مجازات یک فرد را به همه افراد تسری می دهند تا نه تنها مسئولان شستشوی مغزی افراد بر فردی که تسلیم نمی شود، فشار جسمی و روانی وارد بکنند بلکه دیگر همکلاسی هم و هم گروهی ها هم بر او فشارهای جسمی و روانی وارد بکنند یا او را از گروه دوستان خود برانند تا او مورد تنفر جمعی قرار گرفته و مجبور به تسایم بشود تا "جمع" او را عامل مجازات همه نداند.

روش های پاداش دهی به خودی هایی که تسلیم شده اند، بسیار متنوع هستند. دادن نمره عالی، ارفاق به غلط هایی که گاهی رخ می دهد، چشم پوشی از غیبت ها و شلوغ کاری های، تنبیه دیگران بجای او، قراردادن او در مقابل دیگران، شریک و سهیم کردن او در اداره کلاس و اعمال دیکتاتوری تحت عنوان نظم و انظبات، تفویض بخشی از اختیارات مدرسه و مدیر و معلم به شاگردانی که بهتر فرمان برده و تسلیم پذیرترند، تفویض قدرت تنبیه و تشویق دیگران به دانش آموز به نمایندگی از طرف معلم، مدیر، مدرسه و آموزش وپرورش، منفعت وئ سود رساندن به شاگردانی که تسلیم شده اند، صد آفرین و هزار آفرین، استفاده از کلمات فرزندم، شاگرد اول، شاگرد دوم، شاگرد تنبل، باهوش، پرکار، زرنگ، دادن انواع جوایز، تقدیرنامه، لوح های تشویقی، معرفی او در مدرسه و در جلو همه شاگردان، (مورد تایید قرار گرفتن و زندگی در دایره امن و دور از مجازاتی که دیگران تحمل می کنند.)، اجبار همه دانش آموزان به تشویق او، اعزام به مسابقات میان مدرسه ای، شهری، استانی، کشوری، دادن جوایز مالی و مادری، اعزام به گردش دسته جمعی، و ... راه ها و تکنیک های ساده اما بسیار موثر برای تشویق به هر چه بیشتر و عمیق تر شدن شستشوی و درونی کردم آموخته ها با پشتوانه ای از مجازات ها و تشویق ها است.

ما، آن هایی هستند که در شرایط یکسان، راحت تر و بهتر از دیگران زندگی می کنند. از مشقت و سختی ها دورترند. بخاطر نزدیکی به منبع قدرتی که در حال شستشوی مغزی هستند، امتیازهایی را دارند که دیگران و غیر خودی ها از آن امتیازها محروم هستند. در دایره ای زندگی می کنند که بخاطر نزدیکی و همرنگی با بالادستی های دارای قدرت اعمال قدرت و فرار از مجازات در مقابل اعمال قدرتی خارج از مرزهای مشخص قانون، مزایایی به آن ها تعلق می گیرد که از دیگران و غیر خودی ها دریغ می شوند.

ما و آن ها، دو دیدگاه، دو سیاست، دو دین، دو ایدئولوژی، دو ملت، دو زبان، دو کشور، دو ... هستند که باید دایما، در بین این دو دسته، کینه و دشمنی وجود داشته باشد تا از ترس دشمن یا دیگری و یا غیر خودی، در میان خودی های سازمان یافته ای که به منافع خود آگاهند، برای تداوم منافعی که از این دو دستگی ایجاد، عاید و تداوم می یابد، دفاع بکنند و در مقابل خطرات احتمال از طرف غیر خودی های دشمن، از هم و از منافعی که دارند، مدافعه نمایند. شستشو دهندگان افراد و جوامع و ملل به منافع کلان یا ملی خودشان در مقابل غیر خودی ها کاملا آگاهی یافته اند. آن چه آن ها را به هم پیوند می دهد، آگاهی به همان منافعی است که برای استمرار دسترسی به آن منافع در حال تکثیر شستشوی مغزی شوندگان هستند. این، آگاهی به منافع وضررهای همبستگی و اتحاد در میان آن ها است که خودی ها را در مقابل غیر خودی ها یا دشمن ها به هم پیوند می دهند. چرا که خودی ها سازمان قافته اند و دارای سیستم های بسیار پیچیده عمودی از بالا به پایین هستند.

در مقابل خودی ها، غیر خودی ها دو دسته هستند. خودی هایی که آن ها هم به همان شکل، دارای سیستم های پیچیده مدیریتی، اداری، مالی و شستشوی مغزی هستند. این دسته از دشمن ها یا غیر خودی ها، در خارج از این سیستم و به موازات آن ها قرار دارند. می توان از آن ها به عنوان کشورهای همسایه نام برد.

گروه دوم، غیر خودی ها و دشمن هایی هستند که در دل همان جامعه ای زندگی می کنند که در حال شستشوی مغزی آن ها هستند. این ها دارای سیستم های پیچیده سیاسی، اداری، مالی و شستشوی مغزی نسیتند. از بسیار از امکانات و مزایای زندگی در آن اجتماع محروم هستند. صدای آن ها بجایی نمی رسد و سیستم عملا تلاش می کند تا آن ها و صداهایشان را حذف بکند. به حاشیه راندن آن ها، استراتژی حاکمیت است. برای این کار از صدها روش شناخته شده و علنی و هزاران روش شناخته نشده و غیر علنی بهره می برند.

می توان تمامی تکنیک های پاداش دهی و تنبیهی در مدرسه و در فرایند شستشوی مغزی در مدرسه ها را به جوامع و در سطح کلان تسری داد. اما در این جا یک تفاوت بسیار عمده وجود دارد. کودکی که در مدرسه تحت فشارهای روانی و فیزیکی یا پاداش قرار دارد، بسیار کوچک است. از نظر بدنی ضعیف است. او آگاه است که مدیر، ناظم، معلم  بسار بزرگتر از او هستند. قوی تر از او هستند. زورشان و قدرت اعمال زورشان بسیار گسترده تر است. او آگاهانه می ترسد و تلاش می کند تا تسلیم بشود تا از مجازات ها در امان باشد. دانش آموزان هیچ سلاح و حقی و امکاناتی برای مقابله با معلمان، مدرسان، ناظمان، حراستی ها، مدیریت، نمره های منفی، و... اخراج ها، محرومیت از تحصیل و حتی مجازات هایی در حد دستگیری و زندان ندارند. آن ها نه تنها فاقد توان کافی جسمی در مقابل بالا دستی ها هستند، بلکه هنوز دارای تجربه، دانش، و توان تحلیل عاقلانه جریانات نیستند. در خیلی از اوقات، پدر و مادرشان را در مقابل معلمان و مدیران و اولیاء تعلیم و تربیت می بینند. آن ها مجبور هستند تا در طرف معلمانف مدیران و سیستم اداری قرار بگیرند که توانایی پاداش دهی و مجازات دارند ولی پدر و مادر فاقد چنان توانایی هستند. در نتیجه، پدر و مادر را فاقد صلاحیت تعلیم و تربیت خودش در مقابل سیستم می داند. آن ها و تفکراتشان را مردود می شمارد و تسلیم سیستم می شود. چرا؟ چون سیستم خودش را در رسانه ها، مدارس، کتاب ها، و از طریق معلمان، موسسات و ... تولید و باز تولید می کند. در اکثریت دیده می شود. پاداش می دهد و مجازات می کند. زندگی را برای عده ای سخت و برای عده دیگری آسان می گرداند. آن ها از این توانایی و پتانسیل خانواده خود و دولت بطور کدری آگاهند. از طرف دیگر، از با خانواده خودش زیست می دهند. آن ها را در حال زندگی عادی، در حالی که غذا می خورند، کار می کنند، حمام می کنند، توالت می روند و دفع حاجت می کنند، می خوابند و بیدار می شوند، گاهی بی پول هستند و نمی توانند به مشلات زندگی فایق بیایند، و ...انسان هستند و با سختی های زندگی زیست می کنند و این دانش آموزان همه آن تجربه ها و ناتوانایی های فکری، درامدی و رفاهی و قانونی والدینشان را می بینند. اما معلمان و استادان و مدیران و ... با شاگردان زندگی نمی کنند. این دو از همدیگر جدا هستند. هیچ تجربه ای از زندگی فردی آن ها ندارد. حتی آن ها با هم و در یک مکان غذا نمی خورند. همیشه شیک و تمیز و در لباس رسمی هستند. در نتیجه، در ذهن کودکان، و حتی دانشجویان، معلمان و استادان و مدیران و ... به افرادی فرا خانواده خودش بدل می شوند. آن ها بسیار برتر دیده می شوند. مقدس می شوند. غیر قابل قیاس با والدین کودکان جلوه می کنند. سخن معلمان و مدیرانبسیار برنده تر و بالاتر و اجب تر از سخن والدین خواهد بود. آن ها براحتی علیه والدینشان شورش و عصیان می کنند. افکار آن ها را منفی و مخالف مدرسه و معلم می شمارند و افکار معلم و مدرسه و کتاب ها را بر افکار و روش خانواده ترجیح می دهند. چون با معلمان بر اساس روابط سلسله مراتبی (از بالا به پایی) و با خانواده بر اساس موازی زندگی را تجربه کرده می آموزند.



file:///C:/Users/heday/Downloads/C103_0.pdf




گونئی آزربایجاندان باخیش پروقرامینین 98 - ب

 گونئی آزربایجاندان باخیش پروقرامینین 98 - ب گونئی آزربایجاندان باخیش پروقرامینین 98 - ب - سی‌نین قونوسو خبر دئییل بلکه دوشونجه اورتمک و توپ...