شستشوی مغزی در کتال اول ابتدایی 1399
در این نوشته، به بررسی نقش و جایگاه کتاب درسی اول ابتدایی در شستشوی مغزی کودکان می پردازم.
آیا در این کتاب و در مدرسه و توسط معلمان، فرزندان مل در ایران شستشوی مغزی می شوند؟
شستشوی مغزی چیست؟
تکنیک های شستشوی مغزی چیستند؟
بنا به نوشته "دایره المعارف بریتانیکا" شستشوی مغزی عبارت است از:
Brainwashing, also called Coercive Persuasion, systematic effort to persuade nonbelievers to accept a certain allegiance, command, or doctrine. A colloquial term, it is more generally applied to any technique designed to manipulate human thought or action against the desire, will, or knowledge of the individual. By controlling the physical and social environment, an attempt is made to destroy loyalties to any unfavourable groups or individuals, to demonstrate to the individual that his attitudes and patterns of thinking are incorrect and must be changed, and to develop loyalty and unquestioning obedience to the ruling party.
The term is most appropriately used in reference to a program of political or religious indoctrination or ideological remolding. The techniques of brainwashing typically involve isolation from former associates and sources of information; an exacting regimen requiring absolute obedience and humility; strong social pressures and rewards for cooperation; physical and psychological punishments for non-cooperation ranging from social ostracism and criticism, deprivation of food, sleep, and social contacts, to bondage and torture; and continual reinforcement.
کارشناسان و رژیم هایی که در پی شستشوی معزی افراد، جوامع و ملل هستند، از چند روش و تکنیک برای شستشوی مغزی استفاده می کنند.
الف - افراد و جوامع را به "ما و آن ها" یا "خودی و دشمن" تقسیم بندی می کنند.
در این مثال، معلم ها و کتاب های درسی و گاهی هم کتاب های کمک درسی خودی هستند. هر فردی با هر درجه از دانش، تجربه و آگاهی حق ندارد جای معلمان و کتاب درسی را بگیرد. هیچ فرد و نهادی حق ندارد بر عکس آن ها سخنیحتی درست و علمی را بگوید. هر کس بر خلاف معلمان و کتاب های درسی سخن بگوید، غیر خودی و دشمن است. اگر کودکی بجای سخنان کتاب و معلک، سخن والدین یا اندیشمندان و متفکران و مخترعان و کاشفان شناخته شده جهانی را هم بزند، آن کودک مجازات خواهد شد. انواع روش های علنی و پنهان مجازات کودک و نونهال کم و سن و سال در کلاس، در مدرسه، تحقیر کودک در میان همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها، در میان معلمان، دادن نمره کمتر از بقیه، خندیدن به او، تنبیه بدنی او رد مقابل دیگر همکلاسی ها و دوستانش، اخراج از کلاس، فریاد زدن بر سر او، تهدید به اخراج از مدرسه، احضار والدین بچه به مدرسه، دشنام لفظی، تحقیر حس توانایی و یادگیری او در میان همکلاسی ها و خانواده و کسانی که دوستشان داشته و دارند، سلب اعتماد بنفس کودک، و ... از روش های مجازات خودی است.
آن ها روش های مجازات و تنبیه را همزمان با هم بکار می برند. خیلی وقت ها از مجازات بیشتر از پاداش استفاده می شود تا ترس بر وجود هر نوع پتانسیل مخالفت مستولی بشود. در حقیقت با اعمال مجازات، از دیگرانی که شاهد مجازات هستند، زهر چشم می گیرند و آن ها را برای تسلیم بیشتر و پرهیز از مجازات ترغیب و تشویق می کنند.
گاهی هم برای تعمیق اثر مجازات ها، مجازات یک فرد را به همه افراد تسری می دهند تا نه تنها مسئولان شستشوی مغزی افراد بر فردی که تسلیم نمی شود، فشار جسمی و روانی وارد بکنند بلکه دیگر همکلاسی هم و هم گروهی ها هم بر او فشارهای جسمی و روانی وارد بکنند یا او را از گروه دوستان خود برانند تا او مورد تنفر جمعی قرار گرفته و مجبور به تسایم بشود تا "جمع" او را عامل مجازات همه نداند.
روش های پاداش دهی به خودی هایی که تسلیم شده اند، بسیار متنوع هستند. دادن نمره عالی، ارفاق به غلط هایی که گاهی رخ می دهد، چشم پوشی از غیبت ها و شلوغ کاری های، تنبیه دیگران بجای او، قراردادن او در مقابل دیگران، شریک و سهیم کردن او در اداره کلاس و اعمال دیکتاتوری تحت عنوان نظم و انظبات، تفویض بخشی از اختیارات مدرسه و مدیر و معلم به شاگردانی که بهتر فرمان برده و تسلیم پذیرترند، تفویض قدرت تنبیه و تشویق دیگران به دانش آموز به نمایندگی از طرف معلم، مدیر، مدرسه و آموزش وپرورش، منفعت وئ سود رساندن به شاگردانی که تسلیم شده اند، صد آفرین و هزار آفرین، استفاده از کلمات فرزندم، شاگرد اول، شاگرد دوم، شاگرد تنبل، باهوش، پرکار، زرنگ، دادن انواع جوایز، تقدیرنامه، لوح های تشویقی، معرفی او در مدرسه و در جلو همه شاگردان، (مورد تایید قرار گرفتن و زندگی در دایره امن و دور از مجازاتی که دیگران تحمل می کنند.)، اجبار همه دانش آموزان به تشویق او، اعزام به مسابقات میان مدرسه ای، شهری، استانی، کشوری، دادن جوایز مالی و مادری، اعزام به گردش دسته جمعی، و ... راه ها و تکنیک های ساده اما بسیار موثر برای تشویق به هر چه بیشتر و عمیق تر شدن شستشوی و درونی کردم آموخته ها با پشتوانه ای از مجازات ها و تشویق ها است.
ما، آن هایی هستند که در شرایط یکسان، راحت تر و بهتر از دیگران زندگی می کنند. از مشقت و سختی ها دورترند. بخاطر نزدیکی به منبع قدرتی که در حال شستشوی مغزی هستند، امتیازهایی را دارند که دیگران و غیر خودی ها از آن امتیازها محروم هستند. در دایره ای زندگی می کنند که بخاطر نزدیکی و همرنگی با بالادستی های دارای قدرت اعمال قدرت و فرار از مجازات در مقابل اعمال قدرتی خارج از مرزهای مشخص قانون، مزایایی به آن ها تعلق می گیرد که از دیگران و غیر خودی ها دریغ می شوند.
ما و آن ها، دو دیدگاه، دو سیاست، دو دین، دو ایدئولوژی، دو ملت، دو زبان، دو کشور، دو ... هستند که باید دایما، در بین این دو دسته، کینه و دشمنی وجود داشته باشد تا از ترس دشمن یا دیگری و یا غیر خودی، در میان خودی های سازمان یافته ای که به منافع خود آگاهند، برای تداوم منافعی که از این دو دستگی ایجاد، عاید و تداوم می یابد، دفاع بکنند و در مقابل خطرات احتمال از طرف غیر خودی های دشمن، از هم و از منافعی که دارند، مدافعه نمایند. شستشو دهندگان افراد و جوامع و ملل به منافع کلان یا ملی خودشان در مقابل غیر خودی ها کاملا آگاهی یافته اند. آن چه آن ها را به هم پیوند می دهد، آگاهی به همان منافعی است که برای استمرار دسترسی به آن منافع در حال تکثیر شستشوی مغزی شوندگان هستند. این، آگاهی به منافع وضررهای همبستگی و اتحاد در میان آن ها است که خودی ها را در مقابل غیر خودی ها یا دشمن ها به هم پیوند می دهند. چرا که خودی ها سازمان قافته اند و دارای سیستم های بسیار پیچیده عمودی از بالا به پایین هستند.
در مقابل خودی ها، غیر خودی ها دو دسته هستند. خودی هایی که آن ها هم به همان شکل، دارای سیستم های پیچیده مدیریتی، اداری، مالی و شستشوی مغزی هستند. این دسته از دشمن ها یا غیر خودی ها، در خارج از این سیستم و به موازات آن ها قرار دارند. می توان از آن ها به عنوان کشورهای همسایه نام برد.
گروه دوم، غیر خودی ها و دشمن هایی هستند که در دل همان جامعه ای زندگی می کنند که در حال شستشوی مغزی آن ها هستند. این ها دارای سیستم های پیچیده سیاسی، اداری، مالی و شستشوی مغزی نسیتند. از بسیار از امکانات و مزایای زندگی در آن اجتماع محروم هستند. صدای آن ها بجایی نمی رسد و سیستم عملا تلاش می کند تا آن ها و صداهایشان را حذف بکند. به حاشیه راندن آن ها، استراتژی حاکمیت است. برای این کار از صدها روش شناخته شده و علنی و هزاران روش شناخته نشده و غیر علنی بهره می برند.
می توان تمامی تکنیک های پاداش دهی و تنبیهی در مدرسه و در فرایند شستشوی مغزی در مدرسه ها را به جوامع و در سطح کلان تسری داد. اما در این جا یک تفاوت بسیار عمده وجود دارد. کودکی که در مدرسه تحت فشارهای روانی و فیزیکی یا پاداش قرار دارد، بسیار کوچک است. از نظر بدنی ضعیف است. او آگاه است که مدیر، ناظم، معلم بسار بزرگتر از او هستند. قوی تر از او هستند. زورشان و قدرت اعمال زورشان بسیار گسترده تر است. او آگاهانه می ترسد و تلاش می کند تا تسلیم بشود تا از مجازات ها در امان باشد. دانش آموزان هیچ سلاح و حقی و امکاناتی برای مقابله با معلمان، مدرسان، ناظمان، حراستی ها، مدیریت، نمره های منفی، و... اخراج ها، محرومیت از تحصیل و حتی مجازات هایی در حد دستگیری و زندان ندارند. آن ها نه تنها فاقد توان کافی جسمی در مقابل بالا دستی ها هستند، بلکه هنوز دارای تجربه، دانش، و توان تحلیل عاقلانه جریانات نیستند. در خیلی از اوقات، پدر و مادرشان را در مقابل معلمان و مدیران و اولیاء تعلیم و تربیت می بینند. آن ها مجبور هستند تا در طرف معلمانف مدیران و سیستم اداری قرار بگیرند که توانایی پاداش دهی و مجازات دارند ولی پدر و مادر فاقد چنان توانایی هستند. در نتیجه، پدر و مادر را فاقد صلاحیت تعلیم و تربیت خودش در مقابل سیستم می داند. آن ها و تفکراتشان را مردود می شمارد و تسلیم سیستم می شود. چرا؟ چون سیستم خودش را در رسانه ها، مدارس، کتاب ها، و از طریق معلمان، موسسات و ... تولید و باز تولید می کند. در اکثریت دیده می شود. پاداش می دهد و مجازات می کند. زندگی را برای عده ای سخت و برای عده دیگری آسان می گرداند. آن ها از این توانایی و پتانسیل خانواده خود و دولت بطور کدری آگاهند. از طرف دیگر، از با خانواده خودش زیست می دهند. آن ها را در حال زندگی عادی، در حالی که غذا می خورند، کار می کنند، حمام می کنند، توالت می روند و دفع حاجت می کنند، می خوابند و بیدار می شوند، گاهی بی پول هستند و نمی توانند به مشلات زندگی فایق بیایند، و ...انسان هستند و با سختی های زندگی زیست می کنند و این دانش آموزان همه آن تجربه ها و ناتوانایی های فکری، درامدی و رفاهی و قانونی والدینشان را می بینند. اما معلمان و استادان و مدیران و ... با شاگردان زندگی نمی کنند. این دو از همدیگر جدا هستند. هیچ تجربه ای از زندگی فردی آن ها ندارد. حتی آن ها با هم و در یک مکان غذا نمی خورند. همیشه شیک و تمیز و در لباس رسمی هستند. در نتیجه، در ذهن کودکان، و حتی دانشجویان، معلمان و استادان و مدیران و ... به افرادی فرا خانواده خودش بدل می شوند. آن ها بسیار برتر دیده می شوند. مقدس می شوند. غیر قابل قیاس با والدین کودکان جلوه می کنند. سخن معلمان و مدیرانبسیار برنده تر و بالاتر و اجب تر از سخن والدین خواهد بود. آن ها براحتی علیه والدینشان شورش و عصیان می کنند. افکار آن ها را منفی و مخالف مدرسه و معلم می شمارند و افکار معلم و مدرسه و کتاب ها را بر افکار و روش خانواده ترجیح می دهند. چون با معلمان بر اساس روابط سلسله مراتبی (از بالا به پایی) و با خانواده بر اساس موازی زندگی را تجربه کرده می آموزند.
file:///C:/Users/heday/Downloads/C103_0.pdf
Comments
Post a Comment