راه برون رفت از باتلاق‌های عقب ماندگی و استعمار

 

راه برون رفت از باتلاق‌های عقب ماندگی و استعمار


ملل تورک آزربایجان، تورک قشقایی، تورک تورکمن، عرب، بلوچ و... باید از گذشته و از شکست‌های دور و نزدیکشان، از مستعمره شدنشان، از عقب نگه داشته شدنشان، از فقر تحمیلی‌شان، از دست دادن حاکمیت ملی خودشان و .‌.. درس عبرت گرفته، به آینده بیاندیشند و راهی برای آینده متفاوت و حتی بسیار متفاوت از اکنون و گذشته باز بکنند.

این ملل باید بدانند که شکست و از دست دادن حاکمیت، در تاریخ بشر و برای همه ملت‌ها اتفاق افتاده است. همه ملت‌ها، در تاریخی معین از رشد، حاکمیت ملی و امپراطوری‌های خودشان شکست خورده‌اند.

 امپراطوری‌های کنونی هم در آینده شکست خواهند خورد. 

این طبیعت گردش قدرت، قدرت تخیل، ایده‌آل سازی و آرمانشهر سازی ملل است که تا وقتی قدرت تخیلی آن‌ها قدرتمند است، مرزهای سرزمینی، نظامی، زبانی، فکری، ایدئولوژیکی و منافع ملی آن‌ها هم با همان قدرت پیش می رود و زنده می‌ماند. اما از وقتی که قدرت تخیل، آرزوها، ایده‌آل‌هایش در یک نقطه‌ای ایستاد و محافظه کار شد و نتوانست تخیل و رویا بیافریند، شکست آن هم آغاز می‌شود. 

از این لحظه به بعد، آن قدرت جهانی پیشرو، به باتلاق گذشته افتاده، رشدش متوقف می شود. همزمان با کاهش قدرت رویاسازی و هدفگذاری آن قدرت، دیگرانی پیدا می شوند که رویا و تخیل، آرمان‌های جدیدی فراتر از آن چه تا آن زمان بشر ساخته است را می سازند و برای دستیابی به آن رویاها، وارد عمل می شوند. شبانه روز و در همه زمینه ها، برای دستیابی به ایده‌آل‌هایشان تلاش می‌کنند.

 به تدریج و با هر عمل به بخشی از آرمان‌هایشان قدرت بیشتری می‌گیرند و به رقیب قدرت محافظه کار بدل می‌شوند. وقتی قدرتی به مرحله محافظه کاری در رشد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فکری، نظامی و بلندپروازی‌های خود برسد، توان تولید ایده‌آل و خیال‌هایش بشدت کاهش می یابد. 

در این مرحله، آن قدرت فقط می‌خواهد وضع موجود را حفظ بکند یا از عقب نشینی در مقابل دیگران جلوگیری بکند.

 یعنی به جای موضع تهاجمی، گرفتار موضع دفاعی شده است. موضع دفاعی هم نتیجه ای جز شکست و عقب نشینی ندارد و نخواهد داشت. 

برای ادامه رشد، باید رویای جدید و آرمانشهر جدید بیافریند ولی آن‌ها به آرمان شهر خود دست یافته، دیگر نمی‌توانند هدف و ایده‌آل جدیدی خلق بکنند. در نتیجه متوقف می‌شوند. 

قدرت جدید با شکستن مرز فکرهای گذشته و تاریخی، خلق افکار جدید و غیر قابل تحقق برای دیگران، فرهنگ جدید و متفاوت از گذشته، الگوهای رفتاری جدید، سازماندهی سیستم آموزش بدون سابقه، جسارت و ریسک پذیری، زبان زاینده و تولید کننده، رویاها دور و دراز، ایده‌آل‌های نوین و همراه با قهرمان‌های جدید زاده می شوند. مرزهای فکریش، سرحد رویاهایش و ایده‌آل‌هایش بی‌انتها هستند و اشتهای این ملت بی مرز و سیری ناپذیر است. 

چنین قدرت جوان و پویایی، قدرت‌های محافظه‌کار را شکست داده، خود به پیش می تازند.

 یعنی ملل، در دل تاریخ شکست‌ها زاده می شوند، رشد می کنند، فکر، ایده‌آل و آرمانشهرهای جدید و استراتژی‌های بی مانند حلق می کنند، توسعه می یابند، به ابر قدرت بدل می شوند، رقیب ها را کنار می زنند و به مرحله محافظه‌کاری، توقف و دفاع از وضع موجود می رسند و پایان راه آن‌ها آغاز می شود. 

مهم آن است که ملل شکست خورده، مقهور و مغلوب روحیه شکست خوردگی نشوند و بخواهند و اراده بکنند تا دوباره برخیزند. اراده بکنند تا راه‌های جدیدی بسازند. اراده بکنند تا تسلیم شکست و روحیه شکست خوردگی و ترس از حرکت نشوند. اراده بکنند تا حتی در خلوت‌ترین زمان و مکان ممکن، رویا، ایده‌آل، خیال و استراتژی‌های زایش و خیزش را بپرورانند.


باید از همین امروز که این ملل مستعمره هستند، به فکر آینده متفاوت، آیده‌آل‌های جدید و متفاوت، آرمانشهرهای نوین، راه‌های متفاوت و جدید، تجربه‌های شگفت انگیز، مفاهیم شگرف و متفاوت، نگاهی متفاوت به جهان و تفسیری متفاوت از هستی و هدف از زیستن، از آزادی، از استقلال و از توسعه داشته باشند. 

همه این تعاریف و مشخصات جدید، بدون مسلح شدن به شهامت، جسارت، فداکاری و ریسک پذیری (قمار با احتمال باخت بالا) میسر نیستند.

در نتیجه، ملل تورک آزربایجان جنوبی، تورک قشقایی، تورک تورکمن، عرب، بلوچ و … که مستعمره فارس، ایران و جهان مسیحی هستند، باید راه‌های جدید و متفاوت خودشان را بیابند. باید از سلطه استعمارگران، از حاکمیت قوای حاکم، از ایران فارسیزده، از مذهب شیعه ضد اسلام و ضد مسلمانان شعوبیه فارسی، از راه و روش تفکر تحمیلی فارس‌ها به آن‌ ملل در سیستم‌های آموزشی مستقیم و غیرمستقیم و … جدا بشوند.

چرا که نوع روش فکری که فارس‌ها و ایران، به رایگان و حتی با پرداخت رشوه، در مدارس، در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها، به این ملل آموزش داده و تلقین کرده‌اند و تلقین و تزریق می کنند، به ضرر این ملل بوده و بر تداوم استعمار ذهنی، فکری، سرزمینی و منابع مختلف این ملل استوار بوده، است و خواهد بود.

لذا، باید این ملل از مرحله شکایت از حال و وضعیت کنونی، از افتخار به گذشته و پدران، از التماس به استعمارگران و فارس‌ها برای گرفتن یک لقمه نان، قطره‌ای آزادی و قاشقی حقوق، از گریه و زاری برای بدست آوردن آن‌چه خودشان را لایق آن‌ها می دانند و تصور می کنند و... عبور بکنند.

آن‌ها باید قدرت رویاپردازی و تخیل‌شان را بکار انداخته، آرمانشهرهای جدیدی بدون سابقه تاریخی خلق بکنند. 

وقتی قدرت تخیل، رویا پردازی، آرمانشهر و ایده‌آل‌سازی ملتی فعال شد، مرحله شکوفاییش آغاز شده است. آن ملت، دیر یا زود وارد مرحله عمل شده، در راستای اهدافش، رویاهایش و ایده‌آل‌هایش، راه‌های جدید خودش را خواهد ساخت و با راه‌هایی که در گذشته بشر تجربه نشده است، خواهد رفت. چرا که راه های تجربه شده، منجر به شکست خواهند شد. برای همین هم باید از راه‌های تجربه شده پرهیز کرد.

فرزندان ملتی که استعدادهای تخیل سازی، رویاپردازی، آرمانشهرسازی و طراحی استراتژی‌های بی‌همتا در تاریخ را بکار بیندازند، نباید بترسند که ممکن است، این راه‌های جدید به بن‌بست برسند یا با شکست روبرو بشوند. 

هر حرکت جدید و هر تجربه تهاجمی، در هر راه جدید و متفاوتی، بهتر از تسلیم به وضع موجود است. وقتی قوه تفکر، رویا و خیال پردازی‌های یک ملت بکار بیفتند و همه‌گیر بشوند، رهبران لازم برای پیشبرد آن اهداف و تحقق آن رویا‌ها هم زاده می شوند. 

چرا که هر بستری، نیازهای خود را هم می زاید و هم به مردم و تاریخ تحمیل می کند. 

همین بن‌ بست‌ها، شکست‌ها و تجربه‌ راه‌های متفاوت و جدید، زیربناهای دستیابی به راه‌های جدیدتری برای ساختن آینده متفاوت‌تر و تهاجمی قدرتمندتری را خواهند ساخت.

این ملل، بر اساس رویاها، خواست‌ها، اراده‌ها، استراتژی‌ها و ایده‌آل‌های خود، باید راه‌های خودشان را خودشان ترسیم کرده و بسازند. 

در این مسیر، این ملل نباید با افکار، ایده‌آل‌ها، رویاها و خواست های موجود در جامعه به راه افتاده و به ساخت، طراحی استراتژی و هدف‌گذاری برای آینده خود دست بزنند. 

چرا که آن چه موجود است و هستی و هویت آن‌ها، جامعه و تفکر آن‌ها را ساخته است، زندانی است که آن‌ها را محصور خود کرده است. برای رهایی از چنین زندانی، باید دیوارهای زندان فکری، تاریخی، دینی، زندان مفاهیم و زبان، زندان سیستم‌های آموزشی و زندان عادات‌های زیستی و تربیتی را بشکنند تا بتوانند در فضایی متفاوت‌تر پرواز را تجربه بکنند و توان پرواز را بدست بیاورند.

چرا که افکار موجود، راه‌های موجود، اهداف موجود، دین موجود، تفسیر موجود، هویت‌های موجود و … هم تحمیلی و هم در مسیر منافع استعمارگران هستند. 

متاسفانه، ملل مستعمره در محیطی پرورش یافته‌اند که به آن چه موجود است و به آن‌ها تعلیم، تلقین و تزریق کرده اند، مسلح شده اند. 

این ملل، با آن‌چه به آن‌ها پمپاژ شده است، به جهان می‌نگرند، جهان را ادراک می کنند و بر اساس آن‌ها رفتار می‌کنند. ولی انتهای دالانی که به آن‌ها وارد شده‌اند، تداوم تامین منافع استعمار و حبس دائمی در زندان وضعیت موجود است. آن‌چه ملل مستعمره از جامعه و سیستم‌هایش گرفته اند، رهایی از زندان و وضعیت موجود را تامین و تظمین نمی کنند. 

لذا، باید خیال و قوه رویا پردازی ملت‌ها، بلند پرواز بوده و راه‌های جدیدی که در وضعیت موجود، غیر ممکن به نظر می‌رسند را طراحی کرده و بسازند تا امکان زایشی دوباره برای آن‌ها فراهم بشود تا دوباره از زمین شکست خورده، تسلیم شده و عقب افتادگی برخیزند تا بتوانند دوباره بال پرواز بگیرند و پرواز بکنند.

لذا، باید راه‌های جدید و بی سابقه ای را یافت و رفت‌. اولین قدم و راه، رویاپردازی برای استقلال، تشکیل حاکمیت ملی و استقرار هویت های ملی است. وطن و حاکمیت ملی آن‌ها، در صد سال قبل اشغال شده و حاکمیت ملی‌آنان از بین رفته است و هویت های ملی آن ملل در حال تضعیف روزافزون هستند.

با این همه، نباید اهداف و آرمان‌ها را به این چند موضوع محدود کرده، قوه تخیل را بخواب فرو برد که در چنین حالتی به محافظه کار و مدافع تبدیل می‌شوند و شکست حتمی است. بلکه باید رویاها، آرمان هایی برای یکصد یا دویست سال بعد و برای رفاه و سربلندی ملت و در همه زمینه‌ها و در حال تهاجم و توسعه دائمی را پی‌ریخت و طراحی کرد. 

همچنین، باید از قطعیت و تغییر ناپذیری اهداف، رویاها، استراتژی ها و … خودداری کرد. باید ایده‌آل‌ها، استراتژی‌ها، خواست‌ها و آرمان‌ها چنان را طراحی کرد که با زمان، مکان، امکانات و نسبت به هر شرایطی، بتوان آن‌ها را تغییر داده و به سهولت بکار گرفت. پس، نه تنها باید راه هایی یافت تا به قافله تمدن بشری پیشتاز رسید، بلکه باید بر آن ها هم پیشی گرفت.

در نتیجه، این ملل باید به این بیاندیشند که باید چه راهی را و چگونه راهی و چگونه بسازند تا نسل‌های بعدی، سربلندتر، آن راه را بروند و بتوانند راه‌های جدیدی هم بسازند و به محافظه کاری و دفاع مبتلا نشوند.

چرا که نباید از سرنوشت نسل‌های آینده غافل بود. پدران تورک‌ها، در طول پانصد سال گذشته، به فکر خوشی از آن لحظه در حال گذر بودند و فکری برای خوشبختی و حاکمیت ملی فرزندان چند نسل بعدی خود نداشتند. آن ها قدرت و سرزمین ها را در دست داشتند و از نعمات آن‌ها لذت می‌بردند ولی چون دیگر رویا، ایده آل، آرمانشهر نمی ساختند، به تدریج به موضع محافظه کارانه و تدافعی افتادند. 

برای همین هم به تدریج از قدرت و وسعت سرزمین‌های تحت حکمرانی آن ها کاسته شده، و در انتهای راه شکست خوردند اما نسل‌های بعدی تورک‌ها بودند و هستند که پیامدهای شکست آن‌ها را زندگی کردند و زندگی می‌کنند.

چرا تورک‌ها در چین، هندوستان، ممالک محروسه، در سرزمین‌های عثمانی در اروپا، آفریقا، آسیا، و ... به انگلستان، فرانسه، آلمان، روس، آمریکا و ... باختند؟

نه تنها وطن تورک‌ها اشغال شد که وطن و میلیت آن‌ها تکه تکه شده، هر قسمتی در میان یک قدرت مسیحی تقسیم شد. قدرت‌های جدید، برای هر کدام از آن تکه ها، نامی مجزا نوشتند و به اذهان ملل و تورک‌ها پمپاژ کردند. برای تورک‌ها هویت‌های جدیدی ساخته و تحمیل کردند. هویت‌های اساسی تورک‌های مستعمره را هم به بازی و سخره گرفتند و هم انکار کردند. در ادامه، همان قدرت‌های مسیحی پیروز در جنگ‌ها، تورک‌های تجزیه شده را در مقابل هم قرار دادند. به طوری که امروزه، اغلب تورک‌ها، ذهن‌ها و وطن‌هایشان در حالت مستعمرگی جهان مسیحی به سر می برند.

بنا براین، استراتژی‌های توسعه را نباید فقط با توجه به نیازهای حال یا با توجه به نیازهای آینده کوتاه مدت طراحی کرد، بلکه باید استراتژی‌ها، آموزش‌ها، آمادگی‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها را با توجه به تغییرات احتمالی یکصد تا دویست سال آینده طراحی کرده و سرمایه‌گذاری و هدف گذاری کرد.

 در غیر این صورت، شکست و عقب ماندگی و باختن به رقبا و دشمنان حتمی است. می‌دانیم که بسیاری از قدرت‌های جهانی و ملت‌های دفن شده در دل تاریخ، به رقبای کم جمعیت، با سرزمین‌های کوچک باخته‌اند.

تورک‌ها به قدرت‌های نوظهور با جمعیتی اندک باخته‌اند. تورک‌ها، در یکصد و پنجاه سال گذشته و هم اکنون نیز، در دوره باخت، شکست خوردگی، مستعمرگی و عقب ماندگی بسر می برند.

چون تورک‌ها تسلیم افکار کوتاه مدت و لذت در آن لحظه شده و کیفیت زندگی نسل‌های آینده را به عهده خود آیندگان سپرده بودند. زیر بناها را برای ساخت و زندگی آیندگان آماده نکرده بودند. پدران تورک جاهل و سرمست قدرت، خوش و سربلند زیستند و رفتند و نسل‌های بعدی را به اسارت دشمنان و رقبا سپردند.

لذاست که تورک‌های امروزی نباید به حال و اکنون خود خشنود و راضی باشند. باید و حتی در اسارت در زندان‌ها هم، باید بلند پروازی را زیست. باید بلند پرواز و آینده نگر و خیال پرداز بود. 

چرا که روزی، یکی از فرزندان این ملت برمی‌خیزد و این خیال‌های زندانی و غیرقابل عمل در این لحظه را به واقعیت تبدیل می‌کند.

چون رویاها و خیال‌ها برای تبدیل شدن به واقعیت، به اذهان بشر می‌آیند. 

ملتی که قوه خیالش زندانی است، نمی تواند تصوری از آزادی و آینده و خوشبختی و مرزهای رفاه داشته باشد. نمی تواند از زندان ذهنی خود آزاد بشود.

تنها زندانی که نمی توان به سادگی دیوار آن‌ زندان‌ را فرو ریخت، زندانی است که قوه خیال و رویا سازی‌ها را زندانی کرده باشند.

چون، میزان و قدرت اراده انسان‌ها، به بلندای قوه تخیل و رویا‌سازی آن‌هاست. رویا و تخیل شما تا هر کجا که برود، روزی هم، دست و پای شما یا فرزندانتان به آنجا خواهد رسید.

پس در رویاها و خیال‌هایتان، هیچ وقت به گذشته برنگردید. گذشته، باتلاق خیال‌ها، رویاها و اراده‌‌هاست.

در نتیجه، باید با تولید افکار جدید، آلترناتیو، جهشی، ریسک پذیر و ... و راه‌های جدیدی برای آینده و برای تورک‌ها ساخت.

برای ساختن راه‌های جدیدی، باید اعتماد بنفس فردی و اعتماد بنفس ملی له شده در زیر پای استعمارگران و در سایه شوم احساسات شکست خوردگی را دوباره احیاء کرد.

همچنین باید دوباره اعتماد به ملت خود، به همشهری خود، به همخون خود، به همزبان خود و ... را بوجود آورد.

بی اعتمادی و حتی دشمنی درونی فرزندان و نسل‌های در هم‌ تنیده ملل مستعمره نسبت به همدیگر، عامل اصلی شکست آن ملل از رقباء و دشمنان بوده است. دشمن و استعمارگران هم توانسته از آن روزنه وارد شده، برای تسلط بر ملل مستعمره بهره ببرند و بر عمق و گستره بی اعتمادی و عدم اعتماد بنفس و ایجاد دشمنی در میان ملل مستعمره بیفزایند تا بتوانند به راحتی آن‌ها را کنترل و مدیریت بکنند.

 سلب اعتماد بنفس انسان مستعمره ذهنی از یک طرف و بی اعتمادی ملی نسبت به هم از طرف دیگر، مهمترین سلاح دشمن و رقیب، برای شکست دادن، برای کنترل و اداره ملل شکست خورده با روحیه شکست خوردگی است.

در مقابل، اعتماد نسبت به هم، پایه و اساس سیستم‌های مدیریت، تشکیل حاکمیت، سازمان و دولت است. باید و به هر قیمتی، در راه تشکیل حاکمیت ملی، دولت و سازمان فداکاری کرد. مهمترین فداکاری هر ملتی و نسلی، غلبه بر حس بی اعتمادی و زیست بی اعتمادانه نسبت به همدیگر است.

باید بپرسیم که چرا به دشمن خود، دشمن زبان خود، دشمن حاکمیت ملی خود، دشمن دولت ملی خود، دشمن منافع ملی خود و ... بیش از هموطن خود، همزبان خود، هم خون خود، هم‌ سرنوشت خود، هم‌زندان خود و ... اعتماد می کنیم؟


چون دشمن و رقیب، این نوع ترس و از خود هراسی فردی و ملی را در میان ملل مستعمره و در ذهن همه افراد و ملل جاسازی کرده است. 

دشمن، با استناد به رفتار چند عامل نفوذی خود یا خود فروش‌های آدم فروش، دایما به عمق و گستره آن بی اعتمادی‌ها در میان مستعمره‌ها دامن می زند. 

یعنی، دشمن به ملل شکست خورده، بی اعتمادی و عدم اعتماد به نفس فردی و ملی را تلقین و پمپاژ می کند. دشمن تلاش می‌کند تا عدم اعتماد به نفس، ترس و بی‌اعتمادی ملی نسبت به هم را، به تجربه فردی و ملی ملل شکست خورده تبدیل کرده و آن ها را به قضاوت و تجربه افراد و ملل از هم بدل بکند. 

دشمن ملی ملل شکست خورده و تحت استعمار، با تبلیغ رسانه‌ای همین روش‌ها، فرزندان ملل شکست خورده را از همکاری با هم ترسانده است و می ترساند.

دشمن به این ملل تلقین کرده است که علت شکست آن‌ها، علت از دست دادن حاکمیت ملی‌شان، علت نابودی دولت ملی آن‌ها، مسبب از بین رفتن منافع ملی آن‌ها، تنها و تنها خود آن ملل و افرادی هستند که خیانت به هم، در جان و وجود آن‌ها لانه کرده است.

 البته که همه ما در قبال وضعیت موجود وطن و ملت خود مسئولند اما با بی‌اعتمادی و ناهماهنگی ملی، نمی توان کاری را به سرانجام رساند. برای دستیابی به اهداف ملی خود، باید به هم اعتماد داشته باشند و باید همه با هم دست به هم داده، اعتماد ملی را احیا بکنند.

هدف اولیه و مهم ملل مستعمره، نباید اعتماد به دشمن و بی اعتمادی به همدیگر باشد. باید بپذیرند که همه آن‌ها در تداوم وضعیت کنونی، استعماری و بی‌اعتمادی ملی موجود در میان خودشان و ملت‌شان، نقش داشته‌اند و دارند تا احساس مسئولیت کرده، بتوانند راه حلی برای خروج از این بحران بیابند. به دلیل همین بی اعتمادی ملی و عدم اعتماد بنفس فردی است که نمی‌توانند با هم همکاری بکنند. چون هر کسی، به آن نقشی که دشمن ان‌ها در ذهن آن‌ها مهندسی کرده و از آن‌او می خواهد، را بازی می‌کنند.

 یکی از مهمترین راه‌های فداکاری در راه ملت و وطن برای بازیابی و بازسازی اعتماد به نفس فردی و اعتماد بنفس ملی آن است که از سوء استفاده‌های احتمالی هموطنان، همزبانان، همشهری‌ها، هم‌خون‌ها، و ... از اعتماد ما به هم چشم پوشی بکنند.

چرا که سوء استفاده خودی از اعتماد آنان به هم، بهتر از سوء استفاده دشمنی مثل فارس‌ها و جهان مسیحی از آن‌ها است.

چرا که منافع سوء استفاده احتمالی خودی از آن‌ها، در نهایت، به نفع ملت خود آنان منتهی خواهد شد ولی سوء استفاده مهندسی شده دشمن اشغالگر و استعمارگر از آنان، همیشه به سود دشمن آنان خواهد بود.

چشم پوشی از سوء استفاده‌های احتمالی خودی، به آن‌ معنی نیست که نباید با هم رقابت بکنند و در رقابت با هم در همه زمینه ها را ببندند. بلکه باید بر اساس رقابت با هم پیش بروند تا استعدادها، توانایی‌ها و افکار آنان در تضارب با هم رشد کرده، راه‌ها و فلسفه های جدیدی به رویشان باز بشوند تا بتوانند بهترین‌‌ها را انتخاب بکنند.

چرا که نبابد هیچ انتخابی، آخرین و بهترین انتخاب تلقی بشود. هر انتخاب و بهترین راه، سنگ زیربنای دستیابی به راه‌های جدیدی در رقابت و ساختن راه‌های جدید و دیگری برای اهداف و استراتژی‌های جدید و متفاوتی خواهند بود.


 باید دایما، راه‌های دستیابی به خوشبختی و رفاه ملت خودشان را جستجو بکنند. نمی توانند به این خواست‌ها، آرزوها، خیال‌ها، تصورات و رویاها دست یابند، مگر این که از زنجیرهای فکری، تاریخی، دینی، اجتماعی، عرفی و ... که به پای افکار و روش فهم آنان از دنیا بسته شده است، خلاص بشوند.

 با امکانات، افکار، راه‌هایی که تا کنون ساخته‌اند و رفته‌اند که به وضع موجود ملی منتهی شده است، نمی‌توانند آینده‌ای متفاوت و بهتری نسبت به گذشته، برای خود، وطن خود و ملت خود بسازند.

 برای تغییر آینده به سمت رفاه، توسعه و امکانات و افکار بهتر و جدیدتری که زندگی ملی آنان را آسانتر کرده، از رنج‌های هموطنان آنان بکاهند، باید از گذشته و تاریخ درس گرفت ولی باید از گذشته‌ها حتی اگر افتخارآمیز و غرورآفرین هم باشند، عبور کرد.

 باید با شکستن قلعه‌ها و سدهایی که به ارث برده‌اند و با آن‌ها و هم اکنون زندگی می‌کنند، حتی به آن‌ داشته‌های تاریخی و اجتماعی افتخار هم می کنند، راه برون رفت از بن بست و تغییر جهان را هموارتز بکنند.

باید فکرهای جدید، روش‌های جدید و راه‌های جدیدی برای خروج از وضع موجود و پرواز به آینده بسازند.

 تنها راه خروج از آن قلعه‌ها و سدهای تاریخی، اجتماعی، دینی و فکری، ایده‌ها و راه‌های نوینی است که تجربه نکرده‌اند و به احتمال بسیار زیاد، از تجربه کردن آن راه های نوین می ترسند.

نباید از به دور ریختن آن چه به آن‌ها عادت کرده‌اند و تصور می کنند که بدون آن‌ها، زندگی برایشان غیر ممکن خواهد بود، بترسند.

 با خیال پردازی و تولید راه‌های غیر ممکن است که می‌توانند به سبک فکر و زندگی نوین و متفاوت‌تری از گذشته بشر دست بیابند و بر اساس آن ها، راه ملی آینده خودشان را بسازند.

جسارت شکستن گذشته، جسارت جستجوی راه و شیوه‌های جدید و جسارت ساختن چیزی که غیر قابل امکان و غیر قابل تصور در زمانه اکنون آنان است، راه گذار آنان به آینده بهتر، از این بن بست، از این باتلاق، از این وضعیت و از این عقب ماندگی تحت استعمار تحمیلی و بی حاکمیتی آنان است.

باید ملل مستعمره، خودشان را از باتلاق تعصب، از باتلاق تاریخ، از باتلاق دین، از باتلاق نگرش‌های دینی، از باتلاق نظریات علمای دینی، از باتلاق آداب و رسوم دست و پا گیر، از باتلاق روش زندگی، از باتلاق فلسفه‌های موجود، از باتلاق تفسیر تحمیلی جهان بر اساس نیاز حاکمان، طبقه حاکم و کتاب‌های موجود و … نجات بدهند.


انصافعلی هدایت







Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر