Sunday, May 30, 2021

شستشوی مغزی از طریق درک ناقص و غلط از جریان ها، جنبش ها و مطالعات بین المللی


اخیرا تعدادی از زنان و دختران تورک‌در تبریز، در حمایت ازحقوق سگها راهپیمایی  اعتراض آمیزی انجام‌ دادند. اقدام این خانم ها بخودی خود دارای ارزش است. ما می دانیم که در دنیا حرکت حمایت از حقوق حیوان ها، جریانی بسیار جدی، علمی و متکی بر تحقیقات آکادمیک و دانشگاهی است. تنها از حقوق یک نوع از انواع حیوانات دفاع نمی کنند بلکه آن ها در میان حیوانات به تبعیض قایل نیستند.

شاید بتوان تصور کرد که راهی که به دفاع از حقوق جانداران رسیده است، از راه روی دفاع از حقوق انسان ها عبور کرده است. زمانی که شما نمی توانید یا به شما حق داده نمی شود که از حقوق انسان ها در یک جامعه معین دفاع بکنید، چگونه می توانید از حقوق دیگر جانداران دفاع بکنید؟

جنبش های اجتماعی دفاع از حقوق حیوانات تنها به دفاع کورکورانه از حقوق سگ ها ختم نمی شود. همان طور که در باره حقوق زنان، در دانشگاه ها تحقق و مطالعه و تدریس می شود، در باره حقوق حیوانات هم تحقیق و مطالعه می شود. دفاع از حقوق حیوانات یک مد و جریان پز برای به رخ کشیدن رفاه یک طبقه یا موقعیت برتر اجتماعی یک طبقه نیست.

در جامعه ای که قربانی کردن و کشتار حیوانات نه تنها در کشتارگاه ها که در خانه های شهری و روستایی و در جلو چشم همگان، اعم از زن و مرد و کودک و ... جاری است و جریان خوردن گوشت یکی از مهمترین پز، مد و رفتار اجتماعی طبقات نسبتا مرفه یا مرفه است و نمی توان در مخالفت با کشتار حیواناتی مانند گاو، گوشفند، مرغ، شتر و شکار حیوانات وحشی و پرندگان و ...، سخن گفت و نوشت و راهپیمایی کرد، سخن گفتن و دفاع از حقوق سگ ها و نه همه حیوانات و جانداران، جریانی ناقص و بدون تئوری های علمی و پشتوانه علمی است.

آیا می توانید از حقوق موش ها، سوسک ها، خرس ها، گرگ ها، لاکپشت ها، مارها، سوسمارها، عقرب ها، موچه ها، مگس ها، عنکبوت ها، و ... دفاع بکنید؟

تنها سک ها، حیوان نیستند. بلکه هر حیوانی که جان دارد و چه بسا توسط انسان خورده می شود یا مثلا حرام است و خورده نمی شود، در خشکی زندگی می کند یا در آب، یا در هوا پرواز می کند، و ... حیوان هستند و جان دارند.

در غرب، دفاع از حقوق جانداران یک مد اجتماعی و راهی برای مخالفت با دین و دینداران و ملاها  و ... نیست بلکه نوعی از روش زندگی کردن و نگاه کردن به زندگی انسان و حیوان و برابر دیدن همه موجودات زنده است. شما به عنوان انسان، مرکز و محور زندگی نیستید و همه چیز برای رفاه و آسایش شما آفریده نشده است. بین انسان و حثوان تفاوت زیادی نیست و حیوانات هم مانند انسان دارای نوعی از شعور، احساسات، عشق و محبت، و حتی نفرت هستند. اگر شما نمی خواهید انسان ها را کشتار و شکنجه بکنید، باید از شکنجه، ازار و اذیت حیوانات و کشتار ا« ها هم پرهیز بکنید. چون حیوانات نمی توانند از حقوق خودشان دفاع بکنند و مانند کودکان توانایی دفاع در مقابل انسان مسلح را ندارند، شما حق ندارید آن ها را شکنجه بکنید و کشتار بکنید.

در غرب، جنبش های علمی دفاع از حقوق حیوانات، جریان های بسیار گسترده و همه گیر هستند. مثلا هیچ کس نمی تواند به حیوانات خانگی یا وحشی آزار و اذیت برساند. حتی کشاورزان هم نمی توانند حیوانات وحشی را که به مزارع آن ها هجوم آورده اند را زخمی کرده یا کشتار بکنند. اگر شما سگتان یا هر حیوان دیگری مانند یک کودک زیر هیجده سال را در ماشین و در هوای سرد یا گرم، تنها رها بکنید، در مقابل قانون مسئولید و مجازات خواهید شد.

دانشمندان نمی توانند از حیوانات در آزمایشگاه هایشان، برای انجام هر نوع تحقیقات و آزمایش ها استفاده بکنند. شما نمی توانید در خانه هایشان از داروهای موش کش، تله های کشتار حیوانات، از داروها و سم های کشتار مگس ها و سوک ها استفاده بکنید.

این جریان ها، توانسته اند قوانینی را به تصویب مجالس قانونگذاری برسانند که بر اساس آن ها، همه کارخانه های تولید کننده دستگاه ها و داروهای کشتار حیوانات، بشدت تغییر ماهیت داده اند. شما نمی توانید از دستگاه های برقی خاصی برای کشتار انواع حشراتی مانند سوسک ها و مورچه ها و حیوانات جونده ای مانند موش ها و .. استفاده بکنید که آن ها را بکشد یا مجروح بسازد. بلکه فقط می توانید از دستگاه هایی استفاده بکنید که با تولید امواج خاصی آن ها را از محیطی که شما هستید، دور بکند.

این ها از آنجا سرچشمه می گیرد که می گئیند "حیوانات هم دارای جان هستند و نباید درد و شکنجه و آزاری را به جانداری وارد کرد.

آنوقت در جامعه ای که شما علیه تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، لور، بلوچ، و ... تبعیض های علنی  اعمال می کنید و این تبعیض ها را هم توجیح می فرمایید و قبول می کنید و از آن ها دفاع هم می کنید، زمانی که این ملل حق تحصیل به زبان مادری خودشان را ندارند و شما در صف مخالفان حقوق این ملل ایستاده اید، زمانی که ملل غیر فارس از حقوق ملی و کوللکتیو(اجتماعی) خودشان محروم هستند، زمانی که هویت انسان بودن این ملل در نزد ملت شاغالگر، زیر یک علامت سوال یا علامت تعجب بزرگی است، زمانی که نژادپرستی، بخش مهمی از فرهنگ غالب انسان فارس در ایران است و حقوق انسانی، طبیعی، ملی و بین المللی ملل غیر فارس انکار می شود و مدافعان این ملل و حقوقشان دستگیر و زندانی می شوند و شما جرات و جسارت دفاع از حقوق ده ها میلیون انسانی غیر فارس و غسز شیعه که هموطن شما هستند را ندارید، چگونه می توانید از حقوق حیوانات دفاع بفرمایید؟

این انسان، به حکم این که انسان است، حقوقی دارد. اعلامیه جهانی حقوق بشر در این مورد چنین مقرر می دارد که این انسان، بدون توجه به جنسیت یا زن و مرد بودنش، کودک و بزرگسال بودنش، پوستش چه رنگی است، چه دینی دارد، در کجا زندگی می کند، تمدن و امکانات زندگی او پیشرفته و ماشینی است یا ابتدایی و عقب مانده، چه دینی دارد، در زیر پرچم کدام کشور قرار دارد، باسواد است یا بیسواد است، از نظر عقلی و جسمی ضعفی دارد یا ندارد و ... به حکم انسان و جاندار بودنش دارای حقوقی است. 

همان طور که در شکل بالا دیده می شود:

الف - هر نوع و هر شکل تبعیض های نژادپرستانه مردود است

ب - حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همه ملل برسمیت شناخته شده است

ج - هر نوع و شکل تبعیض علیه زنان غیر قانونی است

|چ - حقوق کودکان برسمیت شناخته شده است

خ - دفاع از حقوق کارگران مهاجر و خانواده آن ها لازم شمرده شده است

ش - حقوق افراد ناقص العضو برشمیت شناخته شده است

حالا باید پرسید که حقوق اجتماعی و جمعی ملل چیستند؟


در کانادا، حقوق اجتماعی را به  "آزادی های پایه و اساسی"، "حقوق دموکراتیک یا مردمی (ملی)"، "حقوق تحرکت و جابجایی اجتماعی"، "حقوق قانونق"، "حقوق برابر بودن"، "حق زبان رسمی"، "حقوق آموزش زبان های اقلیت ها" تقسیم بندی کرده اند.

در راس هرم حقوق انسانی در کانادا، آزادی های اساسی آمده و  مقرر شده است که داشتن هر نوع دین و بی دینی، اظهار آزادانه عقاید دینی، پوشیدن علایم آن ها، داشتن افکار شخصی، بیان آزادانه آن افکار مشروط به آن که اعلام تنفر نسبت به دیگران نباشد، شنیدن افکار دیگران و بیان دیدگاه های خود فرد با روشهای ابتکاری، حق ملاقات با هر کسی که اراده بکنند، شرکت در راهپیمایی های اعتراضی صلح آمیر بر علیه دولت یا نهادهای دولتی و شامل آزادی انتشار اخبار و اطلاعات صحیح.

در بند مربوط به حقوق قانونی افراد تاکید می کند که "قانون نباید تاثیر سختی بر روی حقوق مردم برای زیستن، آزادی و امنیت فردی داشته باشد.

اگر از جزئیات بگذریم، مواردی مانند آزادی انتخابات کردن و انتخاب شدن و عدم مهندسی انتخابات و تغلب در انتخابات، پاسخگو وبدن همه افراد انتخابی و انتصابی در مقابل نمایندگان، رسانه ها و تشکل های مردمی و مردم، آزادی انتشار افکار و عقاید بدون ترس از عواقب آن، تاسیس و تشکیل احزاب و جمعیت ها بدون نیاز به اجازه دولت، راهپیمایی و اعتراض صلح آمیز علیه دولت و نهادهای حکومتی، مصونیت از دستگیری و شکنجه و زندان، عدم دخالت در محدوده ها و زندگی خصوصی افراد  و تفتیش آن ها، عدم کنترل رسانه ها وشبکه های اجتماعی، حق آموزش در همه سطوح به زبانی که فرد، خانواده، یک جامعه و ملتی اراده می کند و می خواهد، حق تعیین سرنوشت فردی و ملی.
آیا در ایران می توان از حقوق ملل و مردمان غیر فارس سخن گفت و مجازات نشد؟
آیا می توان از آزادی و استقلال مطبوعات و رسانه سخن گفت و دیتگیر شند؟
آیا می توان از عدم اعمال کنترل و سانسور بر مطبوعات و شبکه های اجتماعی سخن گفت و مجازات نشد؟
آیا می توان احزاب مستقل تاسیس کرد و اهدافی متفاوت از حاکمیت را دنبال کرد؟
آیا می توان در باره حقوق انسان ها و ملل غیر فارس نوشت و رسانه داشت و مجازات نشد؟
آیا می توان بر علیه دولت و حاکمان و نهادها و سازمان های وابسته به حاکمیت راهیمایی های اعتراض آمیز براه انداخت؟
آیا می توان به رسمیت زبان فارسی اعتراض کرد؟
آیا می توان خواستار رسمی و اداری و آموزشی شدن همه زبان های ملل در ایران شد و مجازات نشد؟
آیا می توان ساختار اداره ممالک در ایران را تغییر داد؟
آیا می توان برای شکستن تابوهای مصنوعی ساخته شده توسط حاکمیت را شکست؟
آیا می توان از حقوق انسان ها و حیوان ها دفاع کرد؟
چه شناختی در مورد آزادی های فردی، جمعی و ملی همه ملل  در ایران داریم؟ آیا این شناخت و باورهای ما درست و منطبق بر آن چه در دنیا می گذرد هستند؟
دموکراسی چیست؟ ما چه درکی از دموکراسی داریم؟ مفهوم دموکراسی در دنیا چیست و چه تفاوت هایی با برداشت ایرانیان دارد؟
مفهوم تحزب، آزادی احزاب، چیست؟ درک عملی ما از تحزب و آزادی احزاب چیستند؟ درک ما چه مناسبتی با درک دنیای مدرن از تحزب و آزادی های احزاب دارد؟
درک ایرانیان از اعتراض های مسالمت آمیز بر علیه حاکمیت، دولت، نهادهای و مقام های دولتی چیست؟ درک ایرانیان چه نسبتی با آن چه در غرب می گذرد دارد؟
درک و انتظار ایرانیان از انتخابات چیست؟ انتخابات در ایران چه نسبتی با انتخابات در دنیای مدرن یا غرب دارد؟
آزادی اندیشه و بیان چیست؟ ایرانی ها چه درکیس از آزادی فر و آزادی بیان افکار دارند؟ درک و عمل ایرانی ها در باره آزادی فکر و آزادی بیان با دنیای غربی چه نسبتی دارند؟
مفهوم حقوق فردی افراد و حقوق جمعی و ملی چیست؟ ایرانی ها چه درک و تصوری از حقوق افراد و حقوق ملی ملل و جوامع دارند؟ درک و شناخت ایرانی ها از حقوق چه نسبتی با علم حقوق مدرن در دنیای غرب و سازمان های بین المللی دارند؟
حقوق و آزادی های آموزشی و تحصیلی چیستند؟ معنا و مفهوم این حقوق با درک ایرانی ها از این حقوق چه نسبتی با هم دارند؟
حقوق حیوانات چیست؟ ایرانی ها چه درکی از حقوق حیوانات دارند؟ درک ایرانی ها از حقوق حیوانات چه نسبتی با جنبش های طرفدار حقوق حیوانات در دنیا دارند؟
چرا درک ایرانی ها در همه وارد بالا متفاوت و حتی در تضاد با آن چه در دنیای مدرن می گذرد است؟ آیا دولت ها و حاکمیت های ایرانی باعث و بانی این وضع هیتند یا خود مردم مشکل درک آن چه در دنیا می گذرد را دارند و نمی توانند آن تعاریف رایج در غرب و سازمان های بین المللی را پذیرفته و با آن ها همراه بشوند؟
کدام کانال ها و جریان ها ذهن و اندیشه ما را مانوپولیت می کنند و. اجازه نمی دهند که ما شناختی واقعی و درست از آن چه در غرب و جهان می گذرد داشته باشیم؟
آیا سیستمی یا عده ای در حال نشان دادن آدرس های عوضی در باره علوم و رشته های مختلف و جریان و جنبش های اجتماعی به ایرانیان هستند؟
آیا آن نهادها و سازمان ها یا گروه هایی که ذهن ما و تصور ما و شناخت ما از چهان را دستکاری می کنند، ما را شستشوی مغزی می کنند؟
اهداف آن ها از دستکاری ذهن و شناخت ما از جهان پیرامون چیستند؟
آیا می توان نام مجموعه این جریان دستکاری شناخت ما از جهان پیرامون را سیستمی برای شستشوی مغزی و ذهنی ایرانیان نامید؟
برای پاسخ به این نوع از سوال ها، در دیالوگ هفته آینده (شنبه- چهارم جون) و با حضور چند مهمان، تلاش خواهیم کرد

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
سیم (30) می 2021
hedayat222@yahoo.com




Saturday, May 29, 2021

آیا در ایران جامعه شناسی و جامعه شناس داریم؟

 

برای پاسخ به این سوار که " آیا در ایران جامعه شناسی و جامعه شناس داریم؟" باید جامعه شناسی در دنیا و جامعه شناسی در ایران را بررسی و نقد بکنیم.

Sociology is the scientific study of society, including patterns of social relationships, social interaction, and culture. 

من هم به عنوان نویسنده این مطلب، تعریف خاص خودم را در اینجا می آورم. گر چه من جامعه شناسی تخصص نخوانده و دکترای این رشته را از دانشگاه نگرفته ام.

به عقیده من، جامعه شناسی مجموعه ای از نظریه ها و تئوری های غربی ها و شرقی ها نسیت که در دانشگاه ها، به ما تدریس کرده اند. تحصیل در رشته جامعه شناسی، و گرفتن تخصص اولیه در این رشته، به فارغ التحصیل این امکان و توانایی را می دهد که با حفظ بیطرفی علمی، برای مطالعه جامعه، وارد بخش معینی از یک جامعه شده و در آن، به مشاهده رفتار جمعی و اجتماعی آن بخش جامعه بپردازد. یا با زندگی در دروان آن جامعه، وارد عمق زندگی اجتماعی آن مردمان بشود. چون محقق اجتماعی تنها ظواهر رفتار مردمان را می بیند اما برای رخنه کردن به عمق جامعه باید با آن ها زندگی کرد و باید مانند آنئها زندگی کرد تا آن ها و علل رفتار و تغییرات رفتاری و فکری جمعی یا فرهنگی آن ها را درک کرد و فهمید.

باید در خارج از محیط دانشگاهی، در آن جامعه زندگی کرد. باید در علل و عوامل تغییر و تحولات کوتاه مدت یا بلند مدت در آن جامعه و در روند تغییرات اجتماعی دقیق شد. شیوه و راه و روش و نوع تفکر و رفتار آن ها بطور جمعی را زیر نظر گرفت. به خواست ها و آرزوهای پنهان و پیدای آن اجتماع که باعث دگرگونی رفتار و تفکر آن ها می شود، توجه داشت. به خواست ها و حقوق و نیازهای آن مردمان دقت کرد. چرا که آن خواست ها و آرزوها و حقوقی که دارند یا ندارند و در پی دستیابی به آن حقوق هستند، به تغییر رفتار و فکر آن ها شکل و رنگ خاصی و در مسیر خاصی را می دهد.

باید چگونگی و چرایی همراهی آن جامعه با یک جریان، تغییر، تحولات اجتماعی، یا مخالفت آن ها با جریان، تغییر و تحولات و تفکر را با ریز بینی و دقت علمی زیر نظر داشت.

چرا یک نوع رفتار متروک شده و نوعی دیگر از رفتار ظهور و بروز یافته و گسترش می یابد؟ چه چیزهایی، کدام تجربه ها، کدام رفتارها، کدام عکس العمل ها، کدام نیازها و خواست ها، کدام فرهنگ های خارجی در تغییر تفکر، رفتار، منش، آداب و رسوم و سنت ها، دین یا ایدئولوژی و نوع برداشت آن ها از دین و ایدئولوژی و ... چگونگی پیدایش و گسترش یک تفر ، دین، مذهب، ایدئولوژی یا جنبش خاصی و ... از این قبیل مسایل باعث تحرک اجتماعی می شود؟ دلایل عقب گرد جامعه یا پیشرفت آن را دید. نیروهای درونی و بیرونی موثر بر تحولات اجتماعی را دید و نقش افراد درونی یا بیرونی و نقش قدرت و سرمایه را هم باید مد نظر داشت.

از چنین نگرش و تجربه های علمی و بدون تعصب و بدون پیشداوری است که نظریه ها و تئوری های اجتماعی زاده می شود و تلاش می کنند تا توضیح بدهند که یک تحول اجتماعی، تحت تاثیر کدام عوامل و پدیده های فردی یا جمعی، درونی یا بیرونی مادی یا فرهنگی و فکری و ... ظهور یافته یا بطور ناگهانی یا در طول زمان، ضعیف شده و یا از بین رفته است.

آیا "دانشگاه" در ایران این کار را می کند و نهادی برای این منظور است؟ نه. نیست. چون، فرض اولیه بر این بوده و است که "دانش در آن جا" گرد آمده است و شما وارد آن جا می شوید که آن را دریابید. در حالی که باید جایی باشد که به شما اطلاعات اولیه تحقق و مطالعه علمی را می دهد تا از دانشگاه بیرون رفته و به جمع آوری مظالب و تجربه ها بپردازید و نوعی از معلومات راست و غلط را تولید کرده و تحویل دانشگاه بدهید تا افراد با مطالعه دستاورد مشکوک شما، به تحقیق بر روی آن پرداخته و در نهایت به تولید و انباشت علم منتهی بشوند.

پس دانشگاه، محل و انبار و مخزن علم نیست که دانشجو وارد آن شده و عالم بیرون بیایدو بلکه طریق کسب علم، زمان بر و در بیرون از دانشگاه است. برای همین است باید هنوان "دانشگاه" تغییر کند تا این پیشفرض در باره علم و دانش وو راه دستیابی به دانش هم تغییر بیابد تا آنجا محلی برای آشنا کردن علم جویان به روش های مطالعه علمی و تجربه علمی باشد. مثلا آیا بهتر نیست که بجای دانشگاه از وازه های نظیر "تردیدگاه" استفاده کرد کهدر طالبان علم، داشتن دانش را تصدیق نمی کند بلکه به آن ها تلقین می کند که باید در هر چیزی که علمی می دانستند و می دانند، تردید بکنند و برای رفع تردیدشان، به تدقیق و بررسی درستی و اشتباهی آن چه در دست دارند، اقدام بورزند تا بتوانند، علمی تولید بکنند که در گذر زمان احتمالا نقض خواهد شد.

آیا در دانشگاه های ایران رشته جامعه شناسی، گروه های جامعه شناسی، اساتید جامعه شناسی، محققان جامعه شناسی، و دانشجویان جامعه شناسی به چنین دیدگاهی آشنا هستند؟ بر اساس زندگی طولانی مدت در میان مردمان، در گوشه و کنار ایران، جامعه شناس می شوند یا با سپری کردن چند واحد درسی که بر اساس ونوشته های اروپایی های و غربی ها و شرقی ها است، خودشان را جامعه شناس فرض می کنند. آن هم بر اساس کتاب هایی که اغلب ترجکه غلطی از نوشته های خارجی ها را به خورد آن ها می دهد.

حتی اساتید و دانشجویان در ایران این را هم نفهمیده اند که چرا همه نویسندگان دنیا، در کتاب هایشان، مثل ایرانی ها می اندیشند؟ 

اگر نویسندگان خارجی هم مثل ایرانی ها می اندیشیده اند، چرا آن ها توسعه یافته اند و ایرانی ها و جوامع و ملل در ایران از قافله پیشرفت های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، فنی و تکنولوژیک و ... عقب مانده اند؟

می بینیم که استاتید دانشگاهی در ایران، یک فرضیه و نظریه در باره تحولات اجتماعی در ایران نداده اند ولی با همه فرضیه ها و نظریه های غربی و شرقی بسیار آشنا هستند. اگر آشنایی آن ها با نظریه ها و دکترین غربی و شرقی، علم و جامعه شناسی تلقی می شود، پس چرا، نه تنها مشکلات جوامع و ملل در ایران حل نمی شود بلکه یازتولید هم می شود؟

آن ها حتی به این هم آگاهی واقعی ندارند که زمان و شرایط و جغرافیا و فرهنگ و تاریخ و تمدن ملل در ایران، نه تنها با هم فرق دارد بلکه با غربی و ها و شرقی هم بسیار متفاوت است. همین تفاوت هاست که باعث می شوند تا آن نظریه ها در ایران تاثیر نگذارند و راه حلی بر مشکلات ارائه ندهند.

جامعه شناسان و محققان، با خواست ها، آرزو ها، نوع نگرش و گرایش ملل یا بخش هایی از جوامع به یک تحول یا جریان خاصی بی اظلاع هستند و نمی توانند جامعه را بفهمند.

آن ها نا توان از آن هستند که چرایی گرایش بخشی از جوامع یا یک جامعه معین به یک جریان، خواسته، حقوق اجتماعی، دین با ایدئولوژی را درک بکنند. یخاطر همین هم با علل رویگردانی بخشی دیگر از همان جوامع یا جامعه معین از یک تفکر، جریان، دین، ایدئولوژی و ... هم برایشان غیر قابل درک عمیق و بر اساس تجربه و مشاهده و زندگی در میان آن مردمان است.

چرا که این اساتید و محققان دانشگاهی جامعه شناسی، با متن خطوط در کتاب های درسی و غیر درسی آشنا هستند و با میکانیزم های تغییر و تحولات فکری، اجتماعی، رفتاری، حقوقی، خواست ها، آرزوهای جامعه بیگانه هستند. آن ها نمی توانند درک درست و علمی که بر اساس مشاهده و زندگی در میان مردمان بدست آمده باشد، به تحلیل مسایل جاری و مسایلی که در آینده احتمالا رخ خواهد داد بپردازند. آن ها نمی توانند علل واقعی حذب مردمان یک جامعه به یک حرکت سیاسی یا حکومت و ... را دریابند. آن ها نمی توانند علل واقی وزیسته مردمان، که باعث دفاع و حمایت آن ها از یک جریان، فکر و سیاست و سیاستمداران می شد را بفهمند. آن ها نمی توانند بر اساس مشاهدات علمی و بیطرفانه ای که انجام داده اند، توضیحی برای مخالفت یک بخش جامعه با فلان جریان و فلان حدثه با گروه را توضیح بدهند. آن ها نمی توانند توضیح بدهند که چره و بر اساس چه چیزهایی بخشی از جامعه مرکز گریز است و تجزیه طلب یا استقلال خواه؟ آن ها حتی نمی توانند بین واژه هایی مانند استقلال خواه و تجزیه طلب، از منظر هر گروه اجتماعی، توضیح قابل قبول بدهندو بلکه آن ها مانند روحانی هایی که در دام و زندان کتاب های قدیمی گیر افتاده اند و نمی توانند به خارج از آن کتاب ها قدم گذاشته و با زندگی واقعی مردم بر روی خاک آشنا بوده وبرای مشکلات و مسایل آن ها پاسخ های مورد نیاز را بدهند، رفتار می کنند و بر اساس ذهنیت ایدئولوژیک خودشان، از حوادث تفسیر و تحلیلی منطقی اما سیاسی یا دین یو ایدئولوژیک ارائه می کنند.

برای همین است که می بینیم، دانشگاه ها و دانشکده های جامعه شناسی، گروه های جامعه شناسی، اساتید جامعه شناسی و محققان جامعه شناسی، تحقیقات علمی متکی بر زندگی با بخشی از جامعه پویا و در حرکت (مثبت یا منفی) ارائه نکرده اند. آن ها توئری و نظریه ای برای توضیح و آشنایی با تحولاتی که در گذشته اتفاق افتاده و یا در حال رخ دادن است نداشته اند. اگر تئوری ارائه نکرده اند، به این معنا است که هیچ شناختی هم نداشته اند. شناخت آن ها، شبیه یک شناخت فلسفی است یا بر اساس شناخت کتابخانه ای است که در باره شرایط، مکان، ملل، تاریخ و فرهنگ و مدنیت دیگری نوشته شده است که ممکن است کمترین سنخیتی با آن چه در ایران و در مب=یان ملل در ایران دیده شده است یا در حال رخ دادن است، داشته باشند.

برای همین می توانیم ادعا بکنیم که در ایران، رشته و تخصصی علمی در باره جامعه شناسی وجود ندارد. آن چه موجود است، ترجمه های غلط و پر از تحریف و ایدئولوژی زده است که ایرانی ها با توجه به ذهنیت خود از تولیدات خارجی ها،به خورد جامعه شبه علمی داده اند است.

انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

بست و نهم (29) می 2021

hedayat222@yahoo.com

Friday, May 28, 2021

شستشوی مغزی از طریق سیستم های سازمانی-اداری

دیالوگ 29 می 2021



شستشوی مغزی از طریق سیستم های سازمانی -اداری



شستشوی مغزی چیست؟

نقش نیاز به کار و تداوم اشتغال، در شستشوی مغزی چقدر است؟

آیا (حداقل در سازمان ها و ادارات دولتی و نیمه دولتی) در ایران، شستشوی مغزی در ادارات و سازمان های دولتی و نیمه دولتی، آن هم در یکصد سال گذشته، یکی از اصول ثابت اثبات وفاداری به سیستم، حاکمیت، ایدئولوژی و حتی رهبر یا شاه بوده است؟

کلمات "نوکر دولت"، "مستخدم دولت"، "مامور و معذور"، "سرپیچی از قانون و تحت امر قرار گرفتن" و ... نشانه آن نیست که در ایران، شستشوی مغزی بخشی از شرط داشتن کار دولتی است؟

آیا نیاز به کار و ایجاد درآمد، ما را مجبور نمی کند که داوطلبانه، خود را تحت شستشوی مغزی قرار بدهیم و حداقل وانمود بکنیم که شستشوی مغزی شده ایم؟

آیا اگر معلمان (قریب به اتفاق معلمان) شستشوی مغزی نشده بودند و تسلیم فکر و خواست حاکمیت نشده بودند و یا بدانگونه که دولت می خواهد در تربیت معلم ها تربیت نشده اند، می توانستند دانش آموزان را شستشوی مغزی بکنند؟

اگر تصفیه های استادان دانشگاهی بعمل نیامده بود و اگر انقلاب فرهنگی هم رخ نداده بود و اگر اساتید دانشگاهی در دانشگاها و یا در طی مراحل گزینش و استخدام خودشان را شستشوی مغزی نمی کردند، آیا امکان آن وجود داشت که بتوان شستشوی مغزی ایرانیان را به این وسعت، در ایران تعمیق بخشید و تداوم داد؟

اگر روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و حقوقی بنا به هر دلیلی، کنترل اعمال و رفتار خودشان را به سیستم نمی دادند (شستشوی مغزی نشده بودند)، امکان این همه خلافکاری در رده های اداری از بالاترین مقام تا پایین ترین مقام وجود داشت؟

این که بیش از نود درصد هنرمندان، فعالان حزبی، نویسندگان، ورزشکاران، حقوقدانان، متخصصان و ... خلافکاری ها را در سیستم می بینند و لب به انتقاد نمی گشایند، نشانه شستشوی مغزی شدگی اغلب آن افراد و اقشار و جمعیت ها و ... نیست؟

اگر شستشوی مغزی نشده ایم، چرا دیکتاتوری و استبداد، خرافات، بازتولید می شوند؟

آیا روشنفکرنمایان، با تملق به مردمان در ایران و تلاش برای پنهان کردن شستشو شدگی مغزی مردمان و هندوانه زیر بغل مردم گذاشتن، و تعریف و تمجید از هیپنوتیزم شدگی جمعی جوامع در ایران، آیا خواسته یا ناخاسته بر تداوم شستشوی مغزی مردمان و ملل در ایران نمی کوشند و آن ها را بر غفلت بیشتر و خواب عمیق تر تشویق نمی کنند؟

آیا اگر کارمندان بانک ها و ادارات، شستشوی مغزی نشده بودند، اختلاس ها و دزدی ها را دیده و آن ها را افشا نمی کردند؟

آیا اگر جامعه و بخصوص طبقات تحصیل کرده ای که برای تامین نان اهل و عیالشان مجبور به کار در ادارات و سازمان های دولتی و نیمه دولتی هستند، اگر شستشوی مغزی نشده بودند و دولت افسار فکر و رفتار آن ها را در دست نداشت و آن ها را به هر سمتی که می خواست، سوق نمی داد، عقب ماندگی و فساد و ویرانی در ایران کنونی، این همه عمیق می بود؟

آیا شستشوی مغزی نیست که رگ خواب ما را در دست گرفته و ما را در قبال تحولات منفی در جامعه بی تفاوت کرده است؟

آیا شستشوی مغزی، با بسیاری از افراد کاری نکرده است که حقوق افراد و ملل در ایران را با بی شرمی تمام انکار می کنند؟

آیا این که ایرانی ها، پانفارس و نژادپرست هستند و به آن تفکر و رفتارشان هم افتخار می کنند و در این راه، آماده کشتار فعالان حقوق ملل هستند، نشانه شستشوی عمیق فکری، مغزی و عقلی نیست؟

آیا جامعه و انسان ها در ایران افسار عقلاشان را در دشت خودشان دارند یا کسان دیگری افسار عقل آن ها را می کشند؟

آیا نیاز به درآمد، اکثر افراد و خانواده ها را مجبور به آن نمی کند که افکار، رفتار و حتی احساسات خودشان را در اختیار صاحبان پول و سرمایه و مدیران قرار بدهند؟

برای پاسخ به این قبیل از سوال ها، سه مهمان در برنامه این هفته دیالوگ حضور خواهند داشت.

دکتر محمدحسین یحیایی؛ نویسنده، محقق و اقتصاددان

فرامرزخان بختیار؛ کارشناس علوم سیاسی از دانشگاهی در آمریکا

جناب جلیل آزادیخواه، نویسنده و محقق


انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

بیست و هشتم (28) می 2021

hedayat222@yahoo.com

Sunday, May 23, 2021

آیا پانفارسیسم گفتگوی تورک ها با رسانه‌های تورک را به "تابو" تبدیل نکراه است؟

 

 


سلام دوست عزیز

حق با شماست. ما هم‌سال هاست که به همین‌ نتیجه رسیده ایم که باید از لاک‌دفاعی و عکسالعملی بیرون آمده و تهاجمی عمل کنیم. اما چطور؟


تلاش می کنیم‌که موضوعات جدیدی را مطرح کرده و جبهه‌های فرهنگی تهاجمی‌تری طراحی بکنیم.


متاسفانه، این ریسک را نکرده ایم که با متخصصان داخل وطن در رسانه‌های تورکی گفتگو بکنیم.


فکر می کنم، یکی از جبهه های جدید بر علیه پانفارس‌های شوونیست همین خواهد بود که دوستان و متخصصان داخل، سدی را که پانفارس‌ها به آن ها تحمیل کرده است تا با رسانه های تورکی خارج از وطن مصاحبه نکنند را بشکنیم.


می توانم بگویم، دشمن توانسته، با اعمال ترس، رفتار متخصصان تورک در وطن را تحت کنترل خودش بگیرد. در نتیجه، از ترس دستگیری، رسانه های ملی خودشان را تحریم کرده، "تابو" ‌دیده اند.


آیا می توان "تابو"ی ترس از گفتگو با رسانه‌های تورکی را در میان فعالان ملی-مدنی تناور و در داخل وطن را از بین برد؟


انصافعلی هدایت 

تورنتو- کانادا

بیست و سوم (23) می 2021

hedayat222@yahoo.com 

 

 

 

 

 


Thursday, May 20, 2021

چرا به کشتار سگ ها اعتراص می شود ولی به خشونت علیه زنان نه؟

 

در سیستم شستشوی ذهنی، بعضی چیزها را مد می کنند تا جامعه سرگرم نوعی بازی و تفریح دسته جمعی بوده و در فکر مسائل مهم سیاسی-اجتماعی و حقوقی  نباشد. 

برای همین، در ایران، اغلب خانم ها قربانیان سیستم شستشوی مغزی شده اند.

 این وضعیت بدقواره و یکجانبه و بدون آگاهی از پیش زمینه های دفاع از حقوق حیوانات، تنها به ایران اختصاص داد.

در ایران است که زنان بسیار زیادی، به عمل جراحی بخش هایی از بدنشان و آرایش های عجیب و غریب و جلب توجه ده‌ها و صدها و بلکه هزاران مرد و استفاده از آنها و لذت بردن از آن ها برای لحظات کوتاه تربیت و شستشوی مغزی شده‌اند یا به سگبازی روی برده‌اند. 

 بدون این که به فلسفه و حقوق حیوانات آگاه باشند. آن ها، تنها با یک موجی که نمی دانند کی، چرا، چگونه، برای چه و کدام اهداف و ... همراهی می کنند.

این موج‌ها را هم، متخصصان شستشوی مغزی براه انداخته و سازمان داده اند.

البته که التفات و توجه  به حقوق حیوانات، بسیار مهم است ولی مهمتر از آن، توجه به حقوق انسان ها و بخصوص حقوق ملی و حقوق زنان در ایران است 

اما طبق اصول شستشوی مغزی، زنان و مردان هم، نباید در باره مسائل مهم اجتماعی و سیاسی فکر کرده و رفتار بکنند و عکس العمل نشان بدهند و  موضعگیری فکری و سیاسی بکنند. 

در همان‌حال، زنان و مردان می توانند به عنوان مخالفت بازی صوری و بی اثر با جمهوری اسلامی و دین و ملاها ... سگ بازی هم بکنند و از حقوق حیوانات هم دفاع بکنند.

 یا طبق اصول شستشوی مغزی ملاها، زنان می توانند و البته حق هم دارند که به وسایل برای ارضای شهوت مردانه تبدیل بشوند. آنان حق دارند تا در زندگی، تنها به فکر این باشد که تلاش بکنند تا چنان زیبا و  و دلفریب بشوند که بتوانند دل ده‌ها و صدها مرد را همزمان بدست بیاورند و ظرف و ابزار ارضای نیاز سکس مردها قرار بگیرند. سقوط زن به فاحشه خیابانی، بخش مهمی از سیستم شستشوی مغزی در ایران است.

تازه، در سیستم شستشوی مغزی به زنان القاء می کنند که اگر زنان به ابزار و یکی از آلات سکس بدل شده‌اند، نگران و ناراحت نباشند. چرا که آن ها در  نوعی از مبارزه با دین و ملا  دخیل شده اند. این یعنی شستشوی مغزی. 

البته که کارشناسان سیستم شستشوی مغزی در این مورد، بیش از انتظار خود متخصصان شستشوی مغزی موفق شده اند.

این نوع رفتار و آرایش و اعمال جراحی مختلف، فقط و فقط محصول سیستم شستشوی مغزی مردان و زنان جامعه و سرگرم‌کردن آن ها به زیبایی ظاهری و سکس است که در ایران ده‌ها برابر آمریکا و اروپا و کانادا جریان داشته و شیوع دارد. چرا؟  چون یک سیستم مدیریتی در پشت آن قرار دارد. 

سیستم شستشوی مغزی مانند سیستم تهیه و توزیع و همه گیر کردن موارد مخدر در معتاد کردن بخش مهمی از جامعه بسیار موفق عمل کرده است.

جالب است بدانیم که برای مبارزه با هر دو هم بخش بسیار گسترده ای را سازماندهی کرده اند و در ظاهر با آن ها مبارزه هم‌می کنند ولی باید به دستاورد و نتیجه دقت کرد، نه به سازمان دهی. 


 مردها هم در پی همان سیستم شستشوی مغزی و بخشی از همان پروسه و جهت تکمیل آن، فقط در پی دلربایی از زنان و داشتن چندین "اویناش" (معشوقه ساعتی برای تفریح) هستند. 

در حقیقت سیستم شستشوی مغزی، مسابقه ای در بین زنان و مردان براه انداخته است که چه کسی جنس مخالف بیشتری را شکار کرده و پس از لذت کوتاه مدت، زودتر رها کرده و به دنبال شکار و قربانی دیگر می رود.

این دو گروه، قربانیان سیستم فراگیر شستشوی مغزی در ایران هستند.

 چنین اوضاع و احوالی در اروپا و آمریکا دیده نمی شود و مختص ایران هستند. 

همین سیستم چنان عمل کرده، که اغلب زنان و مردان به حوادثی که در کنارشان می گذرد، بی توجه هستند.

 جنایت هایی که در جامعه و همسایگی آن ها رخ می دهد،  وجدان و اخلاق و روان این فعالان زن‌و مرد را آزار نمی دهد.

 برای همین هم، زنان بسیاری در حمایت از کشتار سگ‌ها (نه همه حیوانات، چرا که اغلب گوشتخوار هستند و به کشتار حیوان‌ها برای خوردن رضایت دارند لابد چون سگ ها را نمی خورند و نفله می شوند) دست به اعتراض زده اند

اما همین عده از خانم های باکلاس، در اعتراض به قتل زنان و دخترات و رواج خسونت علیه زنان و دختران هیچ اقدامی نمی کنند. اعتراض نمی کنند. خشونت علیه زنان را نمی بینند.

چرا؟

 چون حمایت از دختران و زنان قربانی خشونت در ادارات و محل کار و خانه ها، هنوز، در دستور کار سازمان های شستشوی مغزی نیستند و اعتراض به چنین مسائلی را مد روز و علامت "هایکلاس" بودن و روشنفکری و  تحصیلات بالا و درآمد زیاد و پایگاه اجتماعی برتر و ... نکرده‌اند.

 در نتیجه، سیستم شستشوی ذهنی، همه چیز را برای  مردها و زنان در ایران به امری عادی بدل کرده است.

 اگر می خواهید ببینید که چگونه به هر موضوعی عادت کرده و آستانه تحمل ظلم و جنایت در شما، او و من،  بالا رفته است، به جوک سازی و عادی سازی جنایت ها و مسائل اجتماعی توجه فرمائید.

چرا در پی هر حادثه مهمی، بسرعت در اطراف آن جوک ساخته و از شدت خشونت و درد و غم آن کاسته می شود. 

انگار که عده ای عمدا می خواهند، سوپاپ های اطمینان جامعه را باز کرده و از انباشته شدن آن ها جلوگیری بکنند. 

برای همین هم با تبدیل مسائل بسیار مهم اجتماعی به جوک، از خشونت و فشارهای روانی وارده به جامعه می کاهند و با متلک گفتن و خندیدن و بی ارزش نشان دادن حوادث بسیار تلخ، آن ها را عادی و قابل  و قابل تحمل جلوه می دهند تا تکرار چنان‌حوادث تلخی، برای همه ما عادی جلوه می کند و می پذیریم که مهم‌نیستند و بخشی از واقعیت جاری زندگی اجتماعی و بخشی از زندگی روزانه ما هستند و باید از کنارشان گذست.

این همان‌چیزی است که شستشوی مغزی بر روی همه ما انجام می دهد.


انصافعلی هدایت 

کلینتون - تنیسی 

بیستم (20) می 2021

hedayat222@yahoo.com







Monday, May 10, 2021

شستشوی مغزی از طریق سیستم استخدام و کارمندی

 


شستشوی مغزی از طریق سیستم استخدام و کارمندی


تا حال فکر کر ه اید که چرا با گذشت بیش از چهل سال از سقوط پهلوی دوم، هنوز عده زیادی در ایران‌ و خارج ایران  "پهلوی طلب" (سلطنت طلب) هستند؟

چرا بعد از اتقلاب، عده بسیار زیادی و با آن که کمتر کسی معنی و مفهوم ولایت فقیه را می فهمید، اما طرفدار ولایت فقیه شدند و به امر خمینی جنایت ها کردند و هنوز هم و به امر خامنه ای جنایت ها می کنند؟
چرا هنوز و با گذشت این‌ همه سال، افراد تحصیل کرده سطح عالی بسیار زیادی طرفدار اصول فکری و عملکردی حاکمیت ولایت فقیه هستند؟
چرا انصار حزب الله و بسیج و انجمن های اسلامی در ... هنوز برقرار هستند و طرفداران و حامیان بسیار هم دارند؟
چرا خیلی ها به جمهوری ملایان پانفارس رای می دهند؟ آن ها را باور می کنند؟ هنوز مرجع مردمان هستند؟
و  چرا های فراوانی از این دست.

جواب همه این قبیل سوال ها در این نهفته است که اغلب این افراد یا استخدامی دولت های مذبور بوده اند و یا یکی از نزدیکان مستخدمین دولتی در این دو رژیم بوده اند که در اثر نفوذ سیستم کارمندی، هویت قلابی دولتی، موقعیت دولتی، دارای پایگاه اجتماعی ممتاز در فامیل، مرجع بخشی از فامیل، فردی شسته و رفته و تر و تمیز، دارای پارتی در سیستم دولتی، و ... این افراد چنان شستشوی مغزی شده اند که علیرغم گذشت چهار دهه، هنوز هم طرفدار سلطنت پهلوی هستند و هنوز هم خواهان بازگشت یک‌ پهلوی هستند.
عوامل و کارمندان این رژیم هم، هم اکنون، رژیم را بر روی دوش خودشان حمل می کنند و از حمل این رژیم و یا محافظت از آن، نان و آب سفره‌یشان تامین می شود. درآمد کسب می کنند.
هر دو گروه این افراد و البته گروه هایی که به استخدام یک شرکت یا موسسه دربیایند، هم مجبور به تغییر رنگ خود و همرنگ شدن با سیستمی هستند که در آن مشغول یک کاری هستند و سفره خود و عایله یشان را با آن پررنگ می کنند. آنا به دلیل نیاز به کار و درآمد، مجبور به شستشوی مغزی خود و آن هم آگاهان ه هستند. چه بسا که زندگی دوگانه را تجربه می کنند.
البته هستند کسانی که هیچ پولی هم نمی گیرند و به نوعی فداکارانه و رایگان در خدمت یک فرد، سازمان، موسسه، دولت، رژیم و یا فکر و ایدئولوژی قرار گرفته اند. 
دسته اول که از ... حقوق می گیرند، آگاهانه و برای از دست ندادن منبع مالی و درآمدشان، خودشان را به رنگ منبع مالی در می آورند. آن ها آگاه هستند که چرا رفتار، گفتار و فکر و ...حتی نوع پوشش و ریش و سبیل و ... خودشان را تغییر می دهند و بر عکس گذشته و فکر خودشان رفتار می کنند.
این دسته، احتمالا، در شرایط مناسب، بتوانند خودشان را از زیر سلطه شستشوی مغزی خود انگیخته و خودآگاه و خودکار آزاد بکنند.
اما آن دسته هایی که داوطلبانه و بدون دریافت اجرتی برای فردی، سازمانی، موسسه ای، دولتی، رژیمی یا فکر و عقیده و ایدئولوژی خاصی خدمت می کنند، آن ها خودشان را با خلق هزاران دلیل عقلی و یا ضد عقلی قانع کرده‌اند و خود بخود به شستشوی مغزی خودکار رسیده اند.
 شاید این دسته ندانند که آن علایق و دلایل شستشوی مغزی خودشان را از محیط گرفته اند و شاید، به عوامل محیطی آگاه نباشند ولی این افراد متعصب‌ترین و فداکارترین افراد در راه آن چه برایش بدون اجرت و مزدی وقت و پول و انرژی خودشان را صرف کرده اند، بدل می شوند. شستشوی مغزی آن ها بسیار عمیق و چند لایه است که می تواند منافع روانی فردی، شناخته شدن در اجتماع، کار خیر انجام دادن، دارای شخصیت متمایز شدن، فداکار بودن، از خودگذشتگی در راه اعتقاد، تشکر مردم از او، قدر دارین از او در اجتماع، قدر دارین در سیستم حاکم، دریافت آجر و پاداش در دنیای دیگر و... را نام برد.
 امکان این که چنین افرادی را از شستشوی مغزی خودکار خودشان آگاه کرد، بسیار اندک است. چون آن ها علاوه بر دلایلی که دسته و گروه مزدبگیران برای شستشوی مغزی شدن داشته اند، دلایل دیگری هم تراشیده اند که آن ها را وادار به کار و فعالیت مفت، یا حتی صرف هزینه از جیب خود و صرف زمان و عمرشان در آن راه کرده است.
این افراد شستشوی مغزی شدگان شش لول و افراطی هستند. آنا در راه باورهای خودشان، دست به هر جنایتی می زنند.
گر چه، در صورت درخواست کسی که منبع مالی گروه اول است، افراد گروه اول، نه تنها اوامر منبع مالی را اجرا می کنند بلکه با دریافت دستور از منبع مالی خود، دست به هر جنایتی می زنند.
اما دسته دوم، کسانی هستند که بدون دریافت حکم و دستور علنی و مستقیم، و تنها با تکیه بر اشارات منبع عالیه، در ذهن خود و از آن اشارات، اوامر قابل اجرا و مطیع را بیرون کشیده و خودسرانه و به این عنوان که مقصد و مقصود اشارات منبع ... اجرای این یا آن مسئله به دست امثال من بوده است، به بیش از جنایت دست می زنند.
 اگر از این دسته، کلاه بخواهند، آن ها کلاه را همراه با سر می آورند.
دسته اول، در مقابل احتمال مجازات شدن توسط مخالفان،  توبه می کنند و تقصیر را به گردن اوامر  منبع مالی می اندازند و می گویند که "المامور معذور" و تلاش می کنند تا اجباری بودن اعمالشان را بزرگ کرده و خودشان را از زیر بار مجازات خلاص بکنند.
اما دسته دوم، چون داوطلبانه عمل کرده و مزدی نمی گرفته اند، کمتر احتمال می رود که پشیمان بشوند و تقصیر را به گردن دیگران بیندازند. آن ها ممکن است حتی تن به مرگ بدهند ولی نپذیرند که قربانی شستشوی مغزی شده اند.
ما هر دوی این شستشوی مغزی شدگان را در همین چهل سال دیده و شاهد زنده رفتار آن ها بوده ایم.
می توان افراد پهلوی پرستی را نشان داد که در زندان های جمهوری ملایان پانفارس، از همکاری با رژیم شاه پشیمان شده و توبه کرده اند.
 همچنین می توان افرادی را دید که بر سر وفاداری به رژیم، حاکمیت، شخص شاه، دولت و ... مانده، پشیمان نشده و تن به اعدام داده اند.
همین دو دسته را می توان در میان توده ای ها، مجاهدین، فدایی ها، و ... دید.
از طرف دیگر، می بینیم که بخشی از نیروهای مزد‌ بگیر هم، از رژیم، دولت و ولایت فقیه جدا شده اند.
در اینجا چند مسئله مهم‌مطرح است:
بخش مهمی از این افراد، متوجه شده اند که رژیم، آن چه آن ها تصور می کرده و انتظار داشته‌اند، نیست.
بخشی هم با دیدن اعمال و رفتار ضد انسانی مزدبگیران، پشیمان و از رژیم و منبع مالی جدا شده اند.
بخشی هم آن چیزی یا منافع مالی مورد نظرشان را بدست نیاورده اند و قهر کرده و جدا شده اند.
بخشی هم بیش از نیاز چند نسل خود را اختلاس کرده اند و نمی خواهند مسئولیتی در ادامه فراینده داشته باشند. آن ها زمان جدا شدن از رژیم را اکنون تشخیص داده اند تا در آینده، دادنشان را از کارهایی که در رژیم شده است، پیدایش بکنند.
بخشی دیگر، هم‌ به حکومت ملایان پانفارس معتقد هستند و هم وفادارند ولی بر اساس امر سیستم، نقش مخالفت را بازی می کنند تا یا مخالفان را شناسایی بکنند و یا سوپاپ اطمینان جامعه شده و مهار کنترل جامعه را در دست بگیرند.
ولی اگر کسی، آگاهانه و عامدانه و صادقانه، گلوله  کوچک شک و تردید در دانسته ها و آگاهی ها و باورهایش  را از بالای قله شستشوی مغزی به پایین هل بدهد، این گلوله هر لحظه و با برخورد با هر چیزی و هر فکری و هر رفتاری و هر عملی و هر عکس العملی، بزرگتر و بزرگتر خواهد شد و دیوار سترگ شستشوی مغزی در درون او را خواهد شکافت.

شما و من، جزو کدام دسته از شستشوی مغزی شدگانیم؟ 
شستشوی مغزی شده از طریق کارمندی و استخدامی هستیم؟
 رایگان و داوطلبانه در خدمت سیستم  شستشوی مغزی قرار گرفته ایم؟
انصافعلی هدایت
وورهیسویل - نیویورک
دهم (10) می 2021
hedayat222@yahoo.com


Saturday, May 8, 2021

دیالوگ: شستشوی مغزی از طریق تقدیس زبان فارسی

 عجبا فارسی هم‌ زبان است؟


منتشر و نقد بفرمایید


https://youtu.be/S42HDPPun9M



2


















پانفارس‌لارا گورا، ان یاخجی تورک کیم دیر؟

 سالاملار.

من بو سوالی تورک و فارس دیللرینده، اینستاقرامدا سوروشدوم.

بیر چوخ اینسانلار بونا جاواب وئردیلر.

منده، بعضن، اونلارا توضیح یازئب یا جاواب وئردیم. بوردا، اونلاری یئنی دن تایپ اتمه‌گه فورصتیم یوخ‌دور. اونا گورا، او یازئلارئن شکیلین، چکیب، بورا قویاجاغام.

مثلن، یازیدم:

متشکرم. توضیح بسیار جالبی از ریشه های روانی مانقورد شدگی ارائه کرده اید. بسیار متشکرم. طبیعتا ما باید ریشه های روانی، آموزشی و تربیتی و اجتماعی و شستشوگرانه سیستم بر روی افراد را هم‌ بشناسیم. تا این پروسه را خوب نشناسیم، نمی توانیم بطور علمی و واقعی با مسائل و افراد مواجه بشویم.  اگر نشناسیم، راه را اشتباه می رویم و نتیجه غلطی را بدست می آوریم. اگر تلاش بکنیم که بهتر بشناسیم، راه حل های متفاوت و بهتری را خواهیم یافت و در حل مسائل فردی و اجتماعی موفق تر عمل خواهیم کرد


درست می فرمائید. برده کسی است که با پرداخت پول او را خریده باشند و او مجبور به اطاعت مطلق از خریدار خودش است ولی در ایران، تورکی که در خدمت منافع فارس ها و پانفارس ها است، خریداری نمی شود بلکه در اثر عدم اعتماد بنفس، عدم آگاهی بخود و ملت و منافع ملی ملت تورک، شستشوی مغزی شدن در طول عمرش از طریق شستشوی مغ ی با وسایل ارتباط جمعی یا رسانه ها، در مدرسه و دانشگاه و توسط دوستان و معلمان و اساتید و ملاها در مسجد و در محل کار و ... همچنین وابسته بودن درآمد افراد به دولت یا سازمان های دولتی و ... آن ها را به برده‌گان فکری دولت ضد تورک ها بدل کرده است. دوست است که این تورک های ضد ملت تورک، زر خرید نشده اند اما با روش های مختلف تحت کنترل پانفارس های ضد تورک درآمده و اراده ملت و ملی فارس ها را بدون چون و چرا به اجرا در می آورند. برای همین، می توان آن ها را در قالب برده های مدرنی که با شیوه های مدرن در جهت خدمت به دشمن و خیانت به ملت خود شستشوی مغزی شده اند، دسته بندی کرد




























Tuesday, May 4, 2021

عمر هر انقلابی تا برآمدن دولت جدید است

 

 

بعضی ها، بعد از بیش از چهل سال، هنوز هم از انقلاب، انقلابی‌گری و وضعیت انقلابی سخن گفته و بطور مستقیم و غیر مستقیم مغز شویی انقلابی نماهای حاکمیت را تایید و تبلیغ می کنند.

کدام‌انقلاب؟

انقلاب چند سال طول می کشد؟

بعد از یکی دو سال از انقلاب، بهانه انقلاب را یدک می کشند و با توپ و تفنگ انقلاب ملل در ایران را غارت و خواست ها و حقوق آن ملل را سرکوب می کنند.

آیا چیزی به نام انقلاب مانده است؟

هر انقلابی، بعد از استقرار دولت، پایان می یابد و رژیم و حاکمیت جدیدی سر برمی آورد.

باید از انقلاب و انقلابی و زمان انقلاب و انقلابی‌گری تحلیل های جدید داد و تسلیم مغز شویی انقلابی نمایان که همه دستگاه های پروپاگاندا و ممغزشویی را در دست دارند، نشد.

.

Sunday, May 2, 2021

من فریب نخوردم و فریب نمی خورم. من تورکم!


 

من فریب نمی خورم.

 

فریب نخوردم، آن زمانی که در قانون اساسی زبان تورکی من حذف شد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که در اصل پانزده قانون اساسی وعده تدریس زبان های غیر فارسی داده شد و هیچ وقت عملی نشد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که هویت ملی و تاریخی تورکی من تکذیب و انکار شد و من از رو نرفتم و رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که من تورک را آذری و فارس اصیل خواندند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که من را ایرانی نامیدند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که تورکان را از امور سیاسی، نظامی و از سیستم آموزشی حذف کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که برایم جوک ساختند. خودم، بخودم و فرهنگم و تاریخم خندیدم و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که تورک ها را در رادیو و تلویزیون و سینما و تاتر و نشریات و سمینارها و ... تحقیر کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که حسن روحانی در مجلس تدوین قانون اساسی گفت که "اگر تورک ها در مطبوعاتشان به تورکی بنویسند، ما متوجه نمی شویم، چه نوشته اند" و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن‌زمانی که هاشمی رفسنجانی از فدرالیسم سخن گفت و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که فارس‌ها در زمان انتخابات، یک جمله تورکی به زبان آوردند و به ریش من خندیدند و خرم کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمان که محمد خاتمی با تاسیس معاونت اقوام، وعده تحقق حقوق ملی تورک ها را داد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که روحانی وعده آموزش زبان تورکی، نجات دریاچه ارومیه را داد و من رای دادم.

فریب نخوردم آن زمانی که من را بخاطر لهجه تورکی در سخن گفتن بفارسی، شایسته معلمی ندانستند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که مالیات آزربایجان چند برابر فارسیستان بود و من رای دادم.

  فریب نخوردم، آن زمانی که معادن وطن من توسط پانفارس های ایرانی غارت می شد و پولی بابت استخراج معادن به ما نمی دادند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که جنگل های ما را بریدند و بردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که محصولات کشاورزان تورک به دور ریخته شد یا درختانشان را بریدند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که بخاطر سیاست های پانفارس ها، سرمایه تورک ها از وطنشان به فارسیستان مهاجرت کرد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که بیکاری در آزربایجان بیداد می کرد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که بیکاری گسترده در آزربایجان باعث خودکشی های گسترده زنان و مردان جوان شد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که جمعیت آزربایجان و تبریز در چهل سال گذشته زیاد نشدند و آمارهای جمعیتی همان آمارهای شاهنشاهی 

ماندند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که فهمیدم رابطه فارس‌های و ایران با آزربایجان و تورک ها، رابطه استعمارگر و مستعمره است و من رای دادم

فریب نخوردم، آن زمانی که ارمنی های صد و بیست هزار نفری در ایران، در مدارس خودشان به زبان ارمنی تحصیل می کردند و روزنامه های و نشریات تماما ارمنی داشتند اما تورک های چندین ده میلیونی، از همان  همان حقوق محروم بودند و بخاطر تلاش برای دستیابی به همان حقوق مجازات می شدند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که ارمنی ها، هر سال بر علیه بیش از چهل میلیون تورک، راهپیمایی می کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که ارمنی ها قره باغ را اشغال کردند و پانفارس ها و ایران از ارمنی ها حمایت کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که برادرانم، قره باغ را از اشغال آزاد می کردند و ایران به ارمنی ها سلاح می داد و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که حسن روحانی زبان‌تورکی را زبان "محلی" و زبان فارسی را زبان "ملی" نامید و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که نمایندگان انتخابی شورای نگهبان پانفارس ها را به عنوان نماینده تورک ها به مجلس فرستادم و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که حدود صد نماینده تورک در مجلس پانفارس‌های ایرانی فراکسیون مناطق تورک را تاسیس کردند اما جرات نکردند آن را ثبت کرده و تحت آن نام فعالیت بکنند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که نمایندگان چهل سال گذشته یک لایحه در جهت منافع ملی و زبانی و هویتی تورک ها به مجلس نبردند و من رای دادم.

فریب نخوردم آن زمانی که نمایندگان تندتر از من، طرفدار زبان و هویت تورکی من شدند اما هیچ عملی در مجلس و دولت نکردند. تنها من را به آرامش دعوت کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که نمایندگان تورک به هنگام‌توهین به تورک ها در روزنامه ها و رسانه های ایران ساکت ماندند و حتی یک‌ لایحه ممنوعیت توهین و تحقیر به مجلس نبردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که دولت و نمایندگان مجلس در مقابل دستگیری، شکنجه و محکومیت طولانی مدت تورک ها و طرفداران آموزش زبان تورکی سکوت کردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که فعالان مدنی تورکی که می خواستند حزبی قانونی در ایران تاسیس بکنند را به زندان های طولانی مدت محکوم کردند و نمایندگان شوراها و مجلس خفه خون گرفتند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که نمایندگان در مجلس راهپیمایی می کردند، از حقوق فلسطینی ها و لبنانی ها و دولت سوریه حمایت می کردند و من رای دادم‌.

فریب نخوردم، آن زمانی که پانفارس ها با سرمایه گذاری خود تورک ها در آزربایجان مخالفت کردند و نمایندگان‌ مجلس کر و کور شده بودند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که سلیمانی گفت که در هفتصد سال گذشته، مدیریت و حاکمیت در ایران، در دستان غیر ایرانی بود و پدرانم و من تورک را به عنوان دشمن ایران‌نامید که باید حذف شویم و من رای دادم.

 من اصلا در صد سال گذشته فریب نخورده‌ام‌ و رای داده‌ام و رای خواهم‌ داد.

فریب نخوردم و فکر کردم که من ایرانی هستم و ایران مال من است و رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که به مبارزه منفی و دموکراتیک و... به معنی تسلیم‌ محض شدن به پانفارس ها روی آوردم‌ و رای دادم و رای دادن بخشی از مبارزه من برای فریب نخوردن است.

فریب نخوردم، آن ‌زمانی که در آزربایجان غربی برای پر کردن شوراها و مجلس با تورک‌ها، در همه انتخابات شرکت کردم ولی سیاست های پانفارس ها و ایرانی های ضد تورک در آزربایجان غربی اجرا شد و نمایندگان کاری نکردند و من رای دادم.

فریب نخوردم، آن زمانی که ایرانی‌های پان فارس، من را متهم به پان تورکیسم ‌کردند و من به پانفارس ها نشان دادم که از تورکان خوب ایرانی هستم و از تورک هایی که به ملت تورک و وطن تورک ها عشق می ورزند، نیستم‌ و من رای دادم.

فریب نخوردم آن زمانی که ...

من فریب نمی خورم. کسی هم‌ نمی تواند مرا فریب بدهد. من تورکم!

 

انصافعلی هدایت

تورنتو-کانادا

دوم می 2021

Hedayat222@yahoo.com

 

 

 

 

 


مرام‌نامه ئه‌دیر؟ انصافعلی هدایت-ین مرام‌نامه‌سی وارمی؟

  مرام‌نامه ئه‌دیر؟ انصافعلی هدایت-ین مرام‌نامه‌سی وارمی؟  (Cod of Conduct) ی ا مرامنامه؛ بیر فردین (بیرئیین) پارتینین، تشکیلاتین، اورگوتون،...