آیا در ایران جامعه شناسی و جامعه شناس داریم؟

 

برای پاسخ به این سوار که " آیا در ایران جامعه شناسی و جامعه شناس داریم؟" باید جامعه شناسی در دنیا و جامعه شناسی در ایران را بررسی و نقد بکنیم.

Sociology is the scientific study of society, including patterns of social relationships, social interaction, and culture. 

من هم به عنوان نویسنده این مطلب، تعریف خاص خودم را در اینجا می آورم. گر چه من جامعه شناسی تخصص نخوانده و دکترای این رشته را از دانشگاه نگرفته ام.

به عقیده من، جامعه شناسی مجموعه ای از نظریه ها و تئوری های غربی ها و شرقی ها نسیت که در دانشگاه ها، به ما تدریس کرده اند. تحصیل در رشته جامعه شناسی، و گرفتن تخصص اولیه در این رشته، به فارغ التحصیل این امکان و توانایی را می دهد که با حفظ بیطرفی علمی، برای مطالعه جامعه، وارد بخش معینی از یک جامعه شده و در آن، به مشاهده رفتار جمعی و اجتماعی آن بخش جامعه بپردازد. یا با زندگی در دروان آن جامعه، وارد عمق زندگی اجتماعی آن مردمان بشود. چون محقق اجتماعی تنها ظواهر رفتار مردمان را می بیند اما برای رخنه کردن به عمق جامعه باید با آن ها زندگی کرد و باید مانند آنئها زندگی کرد تا آن ها و علل رفتار و تغییرات رفتاری و فکری جمعی یا فرهنگی آن ها را درک کرد و فهمید.

باید در خارج از محیط دانشگاهی، در آن جامعه زندگی کرد. باید در علل و عوامل تغییر و تحولات کوتاه مدت یا بلند مدت در آن جامعه و در روند تغییرات اجتماعی دقیق شد. شیوه و راه و روش و نوع تفکر و رفتار آن ها بطور جمعی را زیر نظر گرفت. به خواست ها و آرزوهای پنهان و پیدای آن اجتماع که باعث دگرگونی رفتار و تفکر آن ها می شود، توجه داشت. به خواست ها و حقوق و نیازهای آن مردمان دقت کرد. چرا که آن خواست ها و آرزوها و حقوقی که دارند یا ندارند و در پی دستیابی به آن حقوق هستند، به تغییر رفتار و فکر آن ها شکل و رنگ خاصی و در مسیر خاصی را می دهد.

باید چگونگی و چرایی همراهی آن جامعه با یک جریان، تغییر، تحولات اجتماعی، یا مخالفت آن ها با جریان، تغییر و تحولات و تفکر را با ریز بینی و دقت علمی زیر نظر داشت.

چرا یک نوع رفتار متروک شده و نوعی دیگر از رفتار ظهور و بروز یافته و گسترش می یابد؟ چه چیزهایی، کدام تجربه ها، کدام رفتارها، کدام عکس العمل ها، کدام نیازها و خواست ها، کدام فرهنگ های خارجی در تغییر تفکر، رفتار، منش، آداب و رسوم و سنت ها، دین یا ایدئولوژی و نوع برداشت آن ها از دین و ایدئولوژی و ... چگونگی پیدایش و گسترش یک تفر ، دین، مذهب، ایدئولوژی یا جنبش خاصی و ... از این قبیل مسایل باعث تحرک اجتماعی می شود؟ دلایل عقب گرد جامعه یا پیشرفت آن را دید. نیروهای درونی و بیرونی موثر بر تحولات اجتماعی را دید و نقش افراد درونی یا بیرونی و نقش قدرت و سرمایه را هم باید مد نظر داشت.

از چنین نگرش و تجربه های علمی و بدون تعصب و بدون پیشداوری است که نظریه ها و تئوری های اجتماعی زاده می شود و تلاش می کنند تا توضیح بدهند که یک تحول اجتماعی، تحت تاثیر کدام عوامل و پدیده های فردی یا جمعی، درونی یا بیرونی مادی یا فرهنگی و فکری و ... ظهور یافته یا بطور ناگهانی یا در طول زمان، ضعیف شده و یا از بین رفته است.

آیا "دانشگاه" در ایران این کار را می کند و نهادی برای این منظور است؟ نه. نیست. چون، فرض اولیه بر این بوده و است که "دانش در آن جا" گرد آمده است و شما وارد آن جا می شوید که آن را دریابید. در حالی که باید جایی باشد که به شما اطلاعات اولیه تحقق و مطالعه علمی را می دهد تا از دانشگاه بیرون رفته و به جمع آوری مظالب و تجربه ها بپردازید و نوعی از معلومات راست و غلط را تولید کرده و تحویل دانشگاه بدهید تا افراد با مطالعه دستاورد مشکوک شما، به تحقیق بر روی آن پرداخته و در نهایت به تولید و انباشت علم منتهی بشوند.

پس دانشگاه، محل و انبار و مخزن علم نیست که دانشجو وارد آن شده و عالم بیرون بیایدو بلکه طریق کسب علم، زمان بر و در بیرون از دانشگاه است. برای همین است باید هنوان "دانشگاه" تغییر کند تا این پیشفرض در باره علم و دانش وو راه دستیابی به دانش هم تغییر بیابد تا آنجا محلی برای آشنا کردن علم جویان به روش های مطالعه علمی و تجربه علمی باشد. مثلا آیا بهتر نیست که بجای دانشگاه از وازه های نظیر "تردیدگاه" استفاده کرد کهدر طالبان علم، داشتن دانش را تصدیق نمی کند بلکه به آن ها تلقین می کند که باید در هر چیزی که علمی می دانستند و می دانند، تردید بکنند و برای رفع تردیدشان، به تدقیق و بررسی درستی و اشتباهی آن چه در دست دارند، اقدام بورزند تا بتوانند، علمی تولید بکنند که در گذر زمان احتمالا نقض خواهد شد.

آیا در دانشگاه های ایران رشته جامعه شناسی، گروه های جامعه شناسی، اساتید جامعه شناسی، محققان جامعه شناسی، و دانشجویان جامعه شناسی به چنین دیدگاهی آشنا هستند؟ بر اساس زندگی طولانی مدت در میان مردمان، در گوشه و کنار ایران، جامعه شناس می شوند یا با سپری کردن چند واحد درسی که بر اساس ونوشته های اروپایی های و غربی ها و شرقی ها است، خودشان را جامعه شناس فرض می کنند. آن هم بر اساس کتاب هایی که اغلب ترجکه غلطی از نوشته های خارجی ها را به خورد آن ها می دهد.

حتی اساتید و دانشجویان در ایران این را هم نفهمیده اند که چرا همه نویسندگان دنیا، در کتاب هایشان، مثل ایرانی ها می اندیشند؟ 

اگر نویسندگان خارجی هم مثل ایرانی ها می اندیشیده اند، چرا آن ها توسعه یافته اند و ایرانی ها و جوامع و ملل در ایران از قافله پیشرفت های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، فنی و تکنولوژیک و ... عقب مانده اند؟

می بینیم که استاتید دانشگاهی در ایران، یک فرضیه و نظریه در باره تحولات اجتماعی در ایران نداده اند ولی با همه فرضیه ها و نظریه های غربی و شرقی بسیار آشنا هستند. اگر آشنایی آن ها با نظریه ها و دکترین غربی و شرقی، علم و جامعه شناسی تلقی می شود، پس چرا، نه تنها مشکلات جوامع و ملل در ایران حل نمی شود بلکه یازتولید هم می شود؟

آن ها حتی به این هم آگاهی واقعی ندارند که زمان و شرایط و جغرافیا و فرهنگ و تاریخ و تمدن ملل در ایران، نه تنها با هم فرق دارد بلکه با غربی و ها و شرقی هم بسیار متفاوت است. همین تفاوت هاست که باعث می شوند تا آن نظریه ها در ایران تاثیر نگذارند و راه حلی بر مشکلات ارائه ندهند.

جامعه شناسان و محققان، با خواست ها، آرزو ها، نوع نگرش و گرایش ملل یا بخش هایی از جوامع به یک تحول یا جریان خاصی بی اظلاع هستند و نمی توانند جامعه را بفهمند.

آن ها نا توان از آن هستند که چرایی گرایش بخشی از جوامع یا یک جامعه معین به یک جریان، خواسته، حقوق اجتماعی، دین با ایدئولوژی را درک بکنند. یخاطر همین هم با علل رویگردانی بخشی دیگر از همان جوامع یا جامعه معین از یک تفکر، جریان، دین، ایدئولوژی و ... هم برایشان غیر قابل درک عمیق و بر اساس تجربه و مشاهده و زندگی در میان آن مردمان است.

چرا که این اساتید و محققان دانشگاهی جامعه شناسی، با متن خطوط در کتاب های درسی و غیر درسی آشنا هستند و با میکانیزم های تغییر و تحولات فکری، اجتماعی، رفتاری، حقوقی، خواست ها، آرزوهای جامعه بیگانه هستند. آن ها نمی توانند درک درست و علمی که بر اساس مشاهده و زندگی در میان مردمان بدست آمده باشد، به تحلیل مسایل جاری و مسایلی که در آینده احتمالا رخ خواهد داد بپردازند. آن ها نمی توانند علل واقعی حذب مردمان یک جامعه به یک حرکت سیاسی یا حکومت و ... را دریابند. آن ها نمی توانند علل واقی وزیسته مردمان، که باعث دفاع و حمایت آن ها از یک جریان، فکر و سیاست و سیاستمداران می شد را بفهمند. آن ها نمی توانند بر اساس مشاهدات علمی و بیطرفانه ای که انجام داده اند، توضیحی برای مخالفت یک بخش جامعه با فلان جریان و فلان حدثه با گروه را توضیح بدهند. آن ها نمی توانند توضیح بدهند که چره و بر اساس چه چیزهایی بخشی از جامعه مرکز گریز است و تجزیه طلب یا استقلال خواه؟ آن ها حتی نمی توانند بین واژه هایی مانند استقلال خواه و تجزیه طلب، از منظر هر گروه اجتماعی، توضیح قابل قبول بدهندو بلکه آن ها مانند روحانی هایی که در دام و زندان کتاب های قدیمی گیر افتاده اند و نمی توانند به خارج از آن کتاب ها قدم گذاشته و با زندگی واقعی مردم بر روی خاک آشنا بوده وبرای مشکلات و مسایل آن ها پاسخ های مورد نیاز را بدهند، رفتار می کنند و بر اساس ذهنیت ایدئولوژیک خودشان، از حوادث تفسیر و تحلیلی منطقی اما سیاسی یا دین یو ایدئولوژیک ارائه می کنند.

برای همین است که می بینیم، دانشگاه ها و دانشکده های جامعه شناسی، گروه های جامعه شناسی، اساتید جامعه شناسی و محققان جامعه شناسی، تحقیقات علمی متکی بر زندگی با بخشی از جامعه پویا و در حرکت (مثبت یا منفی) ارائه نکرده اند. آن ها توئری و نظریه ای برای توضیح و آشنایی با تحولاتی که در گذشته اتفاق افتاده و یا در حال رخ دادن است نداشته اند. اگر تئوری ارائه نکرده اند، به این معنا است که هیچ شناختی هم نداشته اند. شناخت آن ها، شبیه یک شناخت فلسفی است یا بر اساس شناخت کتابخانه ای است که در باره شرایط، مکان، ملل، تاریخ و فرهنگ و مدنیت دیگری نوشته شده است که ممکن است کمترین سنخیتی با آن چه در ایران و در مب=یان ملل در ایران دیده شده است یا در حال رخ دادن است، داشته باشند.

برای همین می توانیم ادعا بکنیم که در ایران، رشته و تخصصی علمی در باره جامعه شناسی وجود ندارد. آن چه موجود است، ترجمه های غلط و پر از تحریف و ایدئولوژی زده است که ایرانی ها با توجه به ذهنیت خود از تولیدات خارجی ها،به خورد جامعه شبه علمی داده اند است.

انصافعلی هدایت

تورنتو - کانادا

بست و نهم (29) می 2021

hedayat222@yahoo.com

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر