نقد حسن روحانی و پانفارسیسم
انصافعلی هدایت
سیم آگوست 2017
تورنتو- کانادا
hedayat222@yahoo.com
حسن روحانی در رابطه با زبان فارسی چنین گفته است:
"پاسداشت زبان فارسی، وظیفهای ضروری و ارزشمند برای پاسداری از استقلال و کیان سرزمین و ملت ما است."
به کلمات کلیدی این جمله توجه فرمایید: "پاسداشت"، "زبان فارسی"، "وظیفه ای ضروری"، "ارزشمند"، "پاسداری از استقلال و کیان"، "سرزمین" و "ملت ما".
با توجه با این کلید واژه ها، می توان بسادگی درک کرد که به عقیده وی، تنها چیزی که می تواند باند مرزی ایران فارس را به هم گره زده و محافظت کند، "زبان فارسی" است و تنها همین زبان فارسی، ضرورت داشته و ارزشمند است. بقیه زبان ها بی ارزش و غیر ضروری هستند.
چرا داشته های ملل دیگر در "حفظ کیان سرزمینی ایران" نقشی ندارند؟
واقعیت آن است که حسن روحانی هم یک پانفارسیست است و خودش را رئیس جمهور فارس ها تصور می کند، نه رئیس جمهور همه مللی که در ایران کنونی زیست می کنند.
او هم مانند همه "پانفارس های شوونیست" که ذات ضد انسانی و ضد حقوق بشری خودشان را در زیر لغات شیک و ماسک "ایران" و "مرزهای پر گهر" پنهان می کنند، در پی پنهان شدن در پشت این ماسک و کلمات شاعرانه هست.
اما تاکید روحانی بر"زبان فارسی" نشان می دهد که او ایمان و اعتقادی به حقوق و داشته های ملی دیگر ملل ندارد. زبان، تاریخ، احساسات ملی گرایانه و وطن پرستانه و آگاهی های تاریخی ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ و .. را در تضاد و ضدیت با منافع حیاتی فارس و ایران می بیند.
این دسته از ایرانیان، مخالف حقوق بشر، برای همه مللی که در ایران زندگی می کنند، هستند و از آرودن کلمه "ملت" به همراه نام آن ملل در هراسند و تلاش می کنند تا آن ملل را "اقوام" و "اقلیت" بنامند تا از حقوق انسانی محرومشان کنند.
اینان گر چه اعتراف نمی کنند اما معتقدند که هیچ فرد، جمع، قوم یا ملتی در ایران مورد نظر آنها، حق و حقوق بشری ندارند. چه رسد به این که اراده بکنند تا در مرزهای مشخص ایران کنونی، تغییراتی را اعمال کنند.
برای این گروه از پانفارس ها، مرزهای ایران مانند اصول دین، و کتاب آسمانی، مقدس و غیر قابل تغییر هستند. اگر فرد یا جمعیت و یا ملتی در پی "اندیشه هایی" برای تغییر در این مرزها باشند، دارای هیچ حق و حقوقی انسانی؛ چه فردی و چه جمعی نخواهند بود.
پانفارس، این افراد و ملل را انسان نمی داند. برایشان حقوق انسانی قایل نیست. آزادی های مصرح در منشور حقوق بشر را برای آنان برسمیت نمی شناسد. در دیدگاه سیاسی و عملی پانفارسیست ها، نباید حق آزادی بیان برای این افراد و ملل داده شود. چرا که آزادی بیان آنان، می تواند آرامش ایران ذهنی پانفارس را آشفته کند.
از نظر پانفارس ها، اندازه و چگونگی حقوق انسانی فردی و جمعی اقوام، زمانی قابل بحث است که "مرزهای پر گهر" برسمیت شناخته شده و هویت فارس، بدون هیچ شک و شبهه ای، مورد پذیریرش آن اقوام قرارگرفته باشد. اگر فرد یا افرادی یا مللی آن مرزهای پر گهر و هویت فارس را برسمیت نشناسند، نمی توانند حقی جز حق "مرگ" و "مردن"، داشته باشند.
به عقیده آن ها، اگر قرار است، حقوق بشر و آزادی بیان، آرامش مرزها و افکار پانفارسیست ها را بر هم بزند، باید در باره آن حقوق انسانی سکوت پیشه کرد.
از مبحث آزادی بیان و حقوق بشر سخن جدی به میان نیاورد. باید سخن در باره آن حقوق و آزادی ها را تابوهای غیر قابل بحث، بدل کرد. حتی برای این که احتمالا از آزادی بیان و حقوق بشر، بر علیه ایران "سوء" استفاده نشود، خود پانفارس و فارس ها هم باید از حقوق بشر و آزادی بیان محروم بمانند.
پان فارس، آرزو دارد که کارخانه مشابه سازی انسانی خاصی در اختیارش داشته باشد که قادر شود، انسان ها را به محصولات تولیدی دقیقا عین هم، در ایران در بیاورد تا هیچ نوع رنگارنگی انسانی و اجتماعی در ایران وی دیده نشود تا خطری یک پارچگی ایران او را تهدید نکند و آرامش پانفارسیست را برهم نریزد.
چون پانفارسیست چنان کارخانه ای را در اختیار ندارد، هر روز در پی ساختن نظریه هایی برای تامین منافع دراز مدت پانفارسیست ها است تا بتواند ایده "یک ملت، یک دولت، یک وطن" را محقق بکند.
پانفارسیست برای رسیدن به هدف نهایی خود، نه تنها تاریخ خود و دیگر ملل را بلکه همه چیز مرتبط با خودش و دیگر ملل ساکن در ایران را تحریف می کند.
پانفارسیست ها کوشش های همه جانبه برای تحریف تاریخ انسانیت و تمدن های انسانی در منطقه ایران بکار برده اند. برای تحقق این هدف، دستگاه های عظیم پروپاگاندایی طراحی کرده اند.
این سیستم، از بدو تولد، درمهد کودک ها، در مدارس، در دانشگاه ها، در کارخانه ها، از طریق رادیوها و تلویزیونهایی با منشاء داخلی و خارجی، فیلم ها و سریال ها، از طریق روزنامه ها و مجلات، و ... همه گروه های انسانی را هدف گرفته اند و تا مرگ، آنان را زیر بمباران می گیرند. آنان همه این سیستم های گسترده را بسان یک ارکستر، بحرکت درمی آورند.
این سیستم بسیار پیچیده تحریف و باورسازی پروپاگاندایی پانفارسیست، می خواهد و آرزو می کند که به همه بقبولاند که ملل ساکن ایران، "ملت" نیستند تا از حقوق "ملت شوندگی" بهره مند نشوند و درپی حقوق ملت هم نباشند.
بنا به باور پانفارسیسم، اقوام، ملل نیستند. چرا؟ برای این که آن اقوام، دارای تاریخ مختص بخودشان نیستند. بلکه درطول تاریخ، همیشه و هزاره ها، با هم یکی بوده اند و تلخی ها و شیرینی های مشترکی داشته اند که رنگ و بوی فارسی داشته است. سرنوشت مشترکی آن ها را به هم (فارس ها) پیوند می داده است. مجموعه و همه آن ها بیش از یک تاریخ ندارند و آن هم تاریخ فارس. چون زمانی می توان از چند تاریخ در منطقه سخن گفت که مللی به موازات ملت فارس هم بوده باشد.
جغرافیایی تحت حکومت تورکان سلجوقی
پانفارسیسم، به همه تلقین می کند که مللی به موازات ملت فارس نبوده است تا تاریخ خودشان را داشته باشند. برای داشتن تاریخی در کنار تاریخ فارس، باید ملتی با زبانی غیر از زبان فارسی می بوده است. در حالی که همه ایرانیان از یک ریشه زبانی بوده اند. بلوچ و کورد، ایرانی و پارس اصیل و حتی آریایی اصیل هستند و شاهنامه دلیل موید این ادعاست.
"تورکان امروزی" در اصل و در تاریخ روشنی که فارس ها روز شمارش را نوشته اند، "فارس" بوده اند. علت "تورک بودن امروزه یشان" تسلط مغول ها و تورکان عثمانی بر مردمان فارس زبان آزربایجان و تغییر زبان فارسی میانه آن ها به تورکی امروزی بوده است.
برای همین است که دستگاه پروپاگاندای پانفارسیست، تورکان ساکن در ایران را هم "آریایی" و هم "تورک زبان" می نامند تا خود تورکان، فارس ها و دیگر ملل باور کنند که زبان این مردم تورک با ریشه فارس، بخاطر تسلط دشمنان قوم فارس، به تورکی برگردانده شده است.
پانفارسیست ها، برای عرب ها هم همین نمایشنامه را نوشته و برای اجرا به دستگاه عریض و طویل پروپاگاندا داده اند. آن دستگاه موظف است تا در راستای همان سیاست مدون، به آن شاخ و برگ افزوده، ملودیک، ریتمیک، رمانتیک، نوستولوژیکش بنمایانند. هر چه بیشتر رنگینش کنند، امکان باورش در میان مردم عادی و دانشجویان و اساتید و محققان و نویسندگان و ... بیشتر می شود.
نه تنها تورکان، بلکه توکمانان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها، کوردها و ... چیزی جز فارس نیستند و لذا حق ندارند، حز پانفارسیست شدن، به موضوع دیگری بیندیشند. در نتیجه، زبان و تاریخ و تمدنشان چیزی جز آن چه فارس دارد، نیست و هر چه هست، متعلق به فارس هاست.
اگر افرادی و گروهی چموشی کرده و سخنی بر خلاف تزریقات دستگاه پروپاگاندیست مراکز شبهه علمی و تحقیقی پانفارسیست بزنند، "دشمن" ایران" هستند و یا "عامل دشمن" هستند و یا "فریب خورده" اند و یا "مهاجرانی" هستند که پدرانشان برای مهمانی به ایران پانفارسیست ها آمده بوده اند و پانفارسیست ها از آن ها بخوبی "مهمان نوازی" کرده اند. اگر آن مهمانان از مهمان نوازی پان فارسیست ها راضی نیستند، "باید به خانه و سرزمین های پدری خودشان" برگردند!
قلمرو تورکات صفوی
در سایه چنین پروپاگاندایی، تورکان، توکمانان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها، کوردها و ... حق ندارند خودشان را "ملت" بنامند.
ملت، لباس بزرگی بر تن آن اقوام است. آن ها آریایی-فارس ولی دارای لهجه های مخصوص بخود هستند. این لهجه ها، از آنان "ملت" نمی سازد، بلکه صفت "قوم" بیابانگرد و متمدن نشده و شهرنشین نشده به آنان می دهد.
تنها گروهی که ملت است، متمدن و تمدن ساز، شهرنشین و شهری، توسعه یافته و دارای شعر و ادب، و زبان قابل عرضه به بشریت است، همان ملت فارس است. بقیه اقوام کوچکی از لهجه های فارسی اصیل هستند.
برای این که گروهی امتیاز "ملت شدن" را کسب کند، باید دارای وطن و سرزمین باشد. در حالی که تورکان، تورکمانان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها، کوردها و ... دارای وطن و سرزمین نیستند.
آن ها اقوامی بیابانگرد وحشی، کولی های بی خانمان و بدون آثار تمدنی و فرهنگی بوده اند که سرزمینی نداشته اند تا "وطن" بنامند.
چرا که پدر بنیانگذار پانفارسیست ها؛ کوروش بزرگ، 2500 سال قبل، توانست با گل و ماچ و بوسه، سرزمین های خالی از سکنه و بدون انسان را اشغال کرده و از اقوام وحشی غیر فارس و فارس زبان، یک ملت بسازد و آن ها را "ایران و ایرانیان" بنامد
اگر حادثه ای سیاسی و حکومتی در همان گستره خاکی در دوران بعد از کوروش رخ داده باشد، مهم نیست و نادیده گرفته خواهند شد. ایران همانی است که کوروش ساخته است و بعد از وی، هر حکومتی و ملتی آمده و بر این خاک ها مسلط شده است، همه فارس یا ...یونانی زبان، عرب زبان، تورک زبان و مغول زبان بوده اند. ممکن است، مرزهای حکومتی فارس بهم ریخته باشد اما مرزهای فرهنگی فارس هنوز همان است که 2500 سال قبل پایه گذاری شده است.
نتیجه آن که هیچ قوم ایرانی، همان طور که دارای زبان خاص خود، تاریخ مخصوص بخود نیست، سرزمین و وطن هم ندارد تا بتواند تعدادی از ستون های "ملت شوندگی" را داشته باشد.
ملت، به گروهی گفته می شود که سازمان یافته و دولت داشته باشد. برای همین است که هیچ قومی بغیر از ملت فارس، در این منطقه، دارای دولت نبوده است. فارس ها از عمق تاریک تاریخ تا کنون، بدون انقطاع، دارای دولت های مستقل حاکم بر سرزمین های کوروش ساخته بوده اند.
اگر اعراب، امپراطوری خودشان را به این سرزمین ها کشانده و سرزمین های فارس را اشغال کرده اند، بعدا "ایرانی" شده اند یا توسط "وزرای حکیم ایرانی" مدیریت شده اند و همین چند وزیر فارس و ایرانی اندیشمند، آن ها را ایرانی کرده اند.
اگر تورکان بیابانگرد بی فرهنگ، به ایرانیان و فارس ها برتری یافته اند، بعدا ایرانی شده اند و وزرای اندیشمند فارس، "غلامان تورک" را مدیریت و ایرانی کرده اند.
اعراب و تورکان که از 1400 سال گذشته پیش بر این سرزمین ها حکومت کرده اند و امپراطوری های بزرگی برپا ساخته بودند، دولت نساخته بودند. آن ها قبایل وحشی بوده اند که فارس ها برایشان دولتمداری می آموخته اند. گر چه از شانس بد، فارس ها، برده و مملوک اعراب و تورکان شده بوده اند.
نتیجه نهایی آن است که در ایران، ملتی بغیر از ملت فارس وجود ندارد. هر چه هست "اقلیت" هایی از اقوام هستند. اقلیت هم که دارای هیچ حق و حقوقی نیستند. برای این که "حق" متعلق به "اکثریت"، یعنی فارس است و اگر اکثریت اراده کند، حقی هم به دیگران می دهد، آن هم با قطره چکان تا پررو نشوند.
آیا حسن روحانی نماینده و رئیس جمهور این اندیشه ضد انسانی نیست؟
***
Comments
Post a Comment