چرا ایرانیان از هر چیز تازه می هراسند؟
انصافعلی هدایت
دوستی مقاله کوتاهی نوشته و به چامسکی، شاملو و حصوری به خاطر متفاوت فکر کردن و در آرزوی نظم و جهانی دیگر زیستن و اندیشیدن و ... حمله کرده و افکارشان را "بد" خوانده است
البته که نام چامسکی تورک نیست ولی مخالفت با عقاید شاملو و حصوری که از قضا هر دو تورک هستند و هر دو علیه سیستم نژادپرستانه و بر اساس "قاسدان نامه فردوسی" شوریده اند، عامل مستقیم و غیر مستقیم "بد" نامیده شدن افکارشان است.
من در زیر نوشته آن دوست فیس بوک خودم سطور زیر را تاپیدم. شاید سبب شود تا روزنه ای برای ریختن ترس هایمان باز کنیم
تا آن جایی که من می دانم، چامسکی مخالف وضعیت حاکم نه تنها بر آمریکا بلکه بر جهان است و در امید زایش و تولد نیرویی گریز از دایره سلطه جهانی، زندگی می کند. به نظر من او بعضی از حرکت های سیاسی را بخاطر آن می ستاید که در آن ها بویی از "متفاوت بودن" از فرهنگ سلطه و استعمار انسان که جهانی است را در درونش می پرورد.
متاسفانه با عقاید جناب حصوری تورک آشنا نیستم.
دروغ هایی که به نام حماسه و اسطوره و حتی به نام تاریخ دانشگاهی به من و شما داده بودند و 99 درصد ما آن ها را به عنوان وقایعی تاریخی قبول کرده ایم و بر اساس آن ها ملیت فارس را ساخته ایم و حق و حقوق دیگر ملل را در سایه واقعی پنداشتن اسطوره ها، نپذیرفته ایم اما تورکان بافته های فردوسی را "قاسدان نامه" (دروغ نامه) می دانستند و این باور در زمانی بود که برای فردوسی هزاره ها می گرفتند و در ایران مکان ها را به نامش می نامیدند. در ایم میان بوده که احتمالا و البته قطعا، جناب حصوری و شاملوی تورک اسطوره ها را دروغ می نامیدند و با باورهای رایج امثال شما مبارزه می کردند.
راستش، من هم از موسیقی سنتی فارسیسم چیزی نمی فهمم و تاثیری هم در مسیر حرکت جامعه ایجاد نکرده است که از آن دفاع کنیم.
جالب اینجاست که نویسنده تلاش می کند تا هر چه متفاوت از عقاید رایج در ایران و جهان است را به خاطر این که اکثریت قبول نکرده اند و یا به آن عقاید امکان بسط و توسعه نداده اند، "بد" می داند و من فکر می کنم که اگر بجای نظریات مورد حمایت طبقه حاکمه افلاطون و سقراط و ارسطو، عقاید آنارشیست ها میدان دار شده و در چند هزاره گذشته رشد کرده بود، شاید، اکنون در دنیایی بسیار متفاوت تر و انسانی تر و بدون اشغال سرزمین ها و کشتار انسان ها و ... زندگی بهتری در روی کره خاکی داشتیم.
اگر جناب حصوری و شاملو تورک نبودند فارس بودند و آن سخنانی را که نقل می کنید، بر زبان می آوردند، شاید به عنوان پیشروان و رهبران افکار انقلابی برای نجات بشر ایرانی از خرافات و باتلاق دروغ، نام می گرفتند.
درد آور این که مخالفان آنان کمتر از قوم فارس بوده اند و بیشتر از ملت تورک بوده اند. چرا؟ برای این که ملتی که با روحیه مستعمرگی زیست می کند، اعتماد بنفس برای همسنگ شدن با استعمارگر را ندارد. برای این که خودش را به هم سطح اجتماعی ذهنیش با فارس برسد، به افکار انقلابی تورک و هموطن و همخون حمله می کند تا قربتا الی الآقا و الی رئیس عمل کرده باشد.
این رفتاری است حاکی از خودباختگی و تلاش برای اثبات خود به استعمارگر تا با کشتن یک دشمن استعمارگر، "سرباز وفادار" و "شورشی نبودن" خود را اثبات کند.
چرا با افکار جدید و متفاوت ار نرم و قبول عام یافته جامعه، مخالفت می کنیم؟
افکار مورد پذیرش عام قرار گرفته چه گلی بر سر این جامعه زده اند؟ الا این که بر میخ عقب ماندگی می کوبند تا بیشتر بر عمق رسوخ کند.
چرا از نظریات انقلابی می ترسیم؟
راستی، چرا از هر چیز نو و تازه (نه مد روز) می ترسیم؟
13.04.2017
Comments
Post a Comment