ایران یعنی لمپنیسم، لمپنیسم یعنی ایران


 ایران یعنی لمپنیسم، لمپنیسم یعنی ایران




ایران، سرزمین بسیار عجیب و ایرانیان، عجیب‌ترین موجودات انسانی هستند.
وانتی چپ شده است. احتمالا رانند در داخل وانت گیر افتاده، زخمی شده و یا مرده است.

معلوم است که رانندگان وانت، جزو طبقات ضعیف و کم درآمد هستند.
کسی از این جماعت هیپنوتیزم شده ایرانی، بفکر راننده، جان راننده، نجات راننده، ضرر و زیانی و خسارتی که راننده باید بپردازد و ... نیست.

در پی چنین تصادفی، اولین فکری که به ذهن ایرانیان و حتی افراد شیک‌پوش که احتمالا  تحصیل کرده هم هستند، خطور کرده، نجات راننده یا کمک به او نیست. بلکه اولین فکری که به خاطرشان رسیده، غارت اجناس امانتی وانت و راننده است.

این رفتار، یک رفتار اجتماعی استثنایی و منحصر بفرد نیست. بلکه هر روز و در گوشه گوشه ایران تکرار می شود. فرقی هم ندارد که چه ملتی و در کجا ساکن هستند. فارس، تورک، عرب، بلوچ، لور، مازن، گیلک، کرد و ... عین هم هستند. 
استثناء زمانی رخ می دهد که حادثه مشابهی رخ می دهد و افراد بجای غارت وسیله واژگون شده، به کمک مشغولند و موجب افتخار همشهری هایشان می شوند.

تکرار روزانه این گونه رفتارهای اجتماعی غارتگرانه نشان می دهند که ایرانی های بدبخت‌، از انسانیت  و احساسات انسانی تهی گشته اند‌. آگاه هم نیستند که چقدر انسانیت را به قهقرا برده اند.

روحیه اغلب ایرانیان، روانی طماع، سیری ناپذیر، چشم در مال و منال و ناموس دیگران، فرصت طلب، غارتگر  هستند و این علایم نشان می دهند که ایرانیان به معنای واقعی کلمه «لمپن»، فقیر ذهنی، روحی-روانی م گداصفت هستند.
 
منظور من از لمپن ایرانی، همان معنایی نیست که در ایران به ذهن ما و در مدارس، دانشگاه ها و ... چپانده اند و آن را معادل اراذل و اوباش تفهیم کرده اند. اراذل و اوباش بسیار متفاوت تر از لمپن ها هستند.

به عقیده من، اغلب اساتید همه سلسله مراتب دولتمردان، دانشگاهیان، مدیران، مسئولان، حقوقدانان، نمایندگان، آیت الله ها، ملاها، کارمندان ادارات و سازمان ها، اکثریت اعضای نیروهای نظامی و امنیتی،  کارکنان و قضات دادگستری‌ها و ‌... لمپن هستند. 
اگر نه همه آن‌ها، اغلبشان، در اولین فرصت ممکن، برای غارت ملت، لمپنیسم پنهان در درونشان، برای غارت، بیدار می شود و سر به عصیان برمی دارد.  چرا که همه ایرانیان، به نوعی در فقیر ذهنی و احساسی و انسانی بسر می برند. آموزش های که در مدارس، دانشگاه ها و حوزه های دینی به ایرانیان داده شده است، ایرانیان را از توحش و وحشی‌گری دور نکرده است. به اصول انسانی نزدیکتر نشده اند‌. به حقوق فردی انسان ها اعتقادی ندارند. مرزهای انسانیت و توحش را تشخیص نمی دهند. 

چرا؟ پس در این همه عمری که در مدارس، دانشگاه ها و مدارس دینی سپری کرده ایم، چه چیزهایی در مغزهای ما ایرانیان چپانده اند که هم همه ما را از انسانیت، روح انسانی، رفتار انسانی- اجتماعی با همدیگر و... تخلیه کرده و دور نگه داشته است؟

شاید بتوان ادعا کرد که ایرانی‌ها در طول تاریخ هم، و همیشه، و در پی هر بحران و بی ثباتی اجتماعی-سیاسی غارتگر بوده‌اند و غارتگری را پیشه کرده اند. یعنی زمانی که فشار و زور استبداد از روی آن ها برداشته شده یا در میان جمع گم شده اند و احتمال پیداش نشان و مجازات شدنشان اندک بوده است، سر به غارت برداشته اند.

به عنوان یک شاهد بر این ادعا، همین ایرانی ها، در مشروطیت، یا در آمد و رفت مصدق. اموال حتی صندلی های مجلس شورای ملی را غارت کرده‌اند.

 در هر برهه ای از تاریخ که نابسامانی رخ داده و یا از چشم قانون دور بوده، ایرانیان، بانک ها را غارت کردند. ادارات را غارت کردند. خانه های ... غارت کردند.

بنظر می رسد که غارت و کشتن انسان ها، برای لمپن های ایرانی، نوعی تفریح، سرکرمی، خوشگذرانی و شیوه ثروت اندوزی هم بوده است.

ایرانی‌ها (لمپن‌های ایرانی)،  در پی هر بی‌ثباتی اجتماعی و سیاسی، همه نهادها، سازمان های دولتی، خصوصی و حتی اموال همدیگر را غارت می کردند. آمدن ایرانی چنان دریده و جری است که همسایه هایس را، انسان ها و همشهری هایش را، همنژادهایش را، همزبان هایش را، هم خون‌هایش را و .... را، در جلو چشم اعضای خانواده‌اش، از خانه هایشان بیرون کشیده و در عین شور و شعف و بدون هر گونه تاسف و ناراحتی روانی سلاخی می کردند.

من در انقلاب ۱۳۵۷ شاهد بودم که کارگران همان کارخانه ها، دیگ‌ها و لوازم کارخانه ها را هم کنده و به عنوان غنیمت، غارت کرده و با خودشان می بردند.

شاهد بودم که هم محله‌ای هایی که همدیگر و خانواده های همدیگر را می شناختند، پانسبان های جوان را از خانه هایشان بیرون کشیده و در عین شادی و مسرت و بر بدون هیچگونه رنج و عذاب روانی و روحی، آن ها را مانند مرغی، سر بریده و شقه شقه می کردند.

ایرانی‌های لمپن، همان هایی هستند که در پی حمله یک نیروی خارجی به کشور و ملت‌شان، نه تنها به مقابله با تهاجم خارجی نپرداختند، بلکه نه تنها به غارت ادارات، اماکن عمومی، خانه ها و دارایی های مدیران و مسئولان پرداختند بلکه به کشتن آن ها اقدام کردند و غارت همشهری هایشان، غارت دارایی اعیان شهرشان و تجاوز به ناموس آن ها، قتل همشهری های خوش نامشان را هم در کارنامه لمپنی خودشان دارند.

وقتی فارس‌ها برای اشغال، ممالک نیمه مستقل خیز برداشتند، لمپن‌های شهرها، فرصت را برای قتل و غارت و بدست آوردن مال مفت، از همشهری هایشان غنیمت شمردند. بخشی از حادثه بیست و یک آذر در آذربایجان را لمپن‌ها رقم زدند.

بر عکس آن چه در مدارس،دانشگاه‌ها و کتاب ها بخورد ما داده اند و می دهند، معمولا، لمپن ها فقیر مالی-پولی یا بیکار نیستند. کارگران لمپن نیستند و روحیه لمپنیسم در میان کارگران کمتر است. چرا که آن ها با کار طاقت‌فرسا، زحمت زیاد، نیاز خانواده، محترم بودن درآمد هر شخص و ... آشنا هستند. مسئولیت پذیر هستند. به پاسخگویی در آخرت معتقدند. به نوعی از معنا و مفهوم وجدان پایبند هستند. از قانون می ترسند.
به عقیده من، لمپنیسم به طبقه اجتماعی مشخص و معینی ربط ندارد. لمپنیسم، نوع خاصی از خالی بودن درون، ذهن و احساسات از انسانیت است، طماعی و سیری ناپذیری روانی است، فرصت طلبی است و در فکر تامین منافع فردی خویش بودن است که به سطح درآمد یا سواد و تحصیلات دانشگاهی و غیر دانشگاهی ربطی ندارد. به زن و مرد بودن هم مربوط نیست. گر چه تعداد آمدن های زن نسبت به تعداد بیشماری لندن های نر بسیار بسیار اندک و غیر قابل مقایسه است. چرا که در گذشته، زنان از صحنه تاثیر گذاری بر زندگی اجتماعی حذف شده بودند.
ولی در دوران کودتاهای هر دو پهلوی و همچنین از انقلاب 1357 به بعد و در راهپیمایی های فراوان، شاهد حضور انبوه زنان و مردان لمپن بوده ایم.

هر دو رژیم شاه و ملا، از انبوه زنان و مردان لمپن؛ مدیران، مسئولان، روحانیان، نمایندگان، محصل‌ها، معلمان، دانشجوها، اساتید دانشگاهی، نویسندگان، احزاب و جریان های سیاسی و صنفی و ... برای پیشبردن خواست های سیاسی-اجتماعیشان و حذف رقبایشان استفاده فروان کرده اند و می کنند.

شاهد نقش مهم لمپن‌ها در حوادث مهم تاریخی این ملل در تاریخ یکصد و پانزده سال اخیر ایران کنونی بوده ایم.

 هر دو رژیم شاه و آیت الله بر دوش لمپن های اداری، سیاسی، حقوقی، مالی، تجاری، آموزشی، مدرسه ای، دانشگاهی و ملائی سوار بوده و ماندگاری داشته اند.

 زمانی که بالا دستی ها، از لمپن ها استفاده می کنند و یا به آن ها چراغ سبز نشان می دهند، برای لمپن ها، فرصت و امکان ایفای نقش تاریخشان و غارت مهیا می شود. آن ها می دانند و آگاه هستند که در مقابل قانون پاسخگو نخواهند بود. 

شرط اصلی و اساسی بروز و ظهور لمپنیسم در واقعیت اجتماعی و در درون ایرانی ها، فرصت و توان گریز از مجازات و قانون بوده و است.

یک لمپنی، در میان توده گمنام و در دل آشوب و نابسامانی‌های سیاسی و اجتماعی، فرصت مناسب برای غارت دیگران و تجاوز به ناموس و‌مال مردم و حتی قتل را بدست می آورد. غارت می کند. تحاوز می کند. قتل می کند و در مقابل قانون پاسخگو نیست و پاسخگو هم نخواهد شد.


دیگری، وقتی مدیر است یا صاحب اختیار بخشی از اموال و دارایی های ملت است، و صد البته پاسخگو نیست و یا نظارتی بر اعمال او نیست و حساب و کتابش را پس نمی‌دهد، غارتگری را پیشه می کند‌.

دیگری قاضی دادگاه، دادستان، پلیس، نیروی نظامی یا امنیتی است و می تواند هر حکم و رفتاری را به نام قانون و تامین امنیت و دستور بالادستی صادر و اجرا بکند. می تواند به نام قانون و امنیت، با جان، مال و ناموس مردم بازی بکند. می تواند کشتار بکند. زندانی بکند. شکنجه بکند. رشوه بگیرد. تهدید بکند و دیگران را  بترساند. اموالشان را بدون رضایت آن ها، به نام خود درآورد.

 نوع دیگری از لمپنیسم هم هست که، همه این نوع لمپنیسم اداری، سیاسی، حقوقی، اقتصادی، مالی، رشوه گیری‌ها، فسادها، اختلاس ها، بی قانونی ها، سوء استفاده از موقعیت اداری و سیاسی و نظامی و امنیتی و ... را می بیند، غارت ها را می بیند، چپاول ها را می بیند، ولی سکوت می کند.

این دسته از لمپن‌ها، برای تامین امنیت جانی، شغلی، اداری، مال و منالی، پست، مقام و درآمد خود، مدرک تحصیلی خود، نام و شهر هنرمندانه خود و ... سکوت می کند. اعتراض نمی کند.

این نوع افراد لمپن می توانند دارای جایگاه و موقعیت اجتماعی بظاهر متشخصی مانند روزنامه نگار، خبرنگار، نویسنده، تحلیلگر، محقق، معلم، استاد دانشگاه، فعال سیاسی، فعال مدنی، فعال اجتماعی، فعال حقوقی، بازرسان، قضات، دادستان ها، نمایندگان، ملاها، آیت الله ها، و .‌‌.. باشند.

هر دلیل تراشی‌ای می تواند باعث سکوت چنان لمپنی باشد. سکوت، هر فردی در مقابل مسایل سیاسی-اجتماعی- اقتصادی و امنیتی و ... از علایم لمپنیسم است.

 سکوت لمپن، بخاطر آن است که استقلال فکری و روانی ندارد. به هر دلیلی نگران موقعیت نام، نشان، درآمد، شغل، جان خودش است و می خواهد خود، خانواده و منافعش را در وضعیت کنونی حفظ بکند یا بر مال، منافع، موقعیت، پست و مقام خود بیفزاید.

برای همین است که لمپن، تسلیم خواست، فکر، اراده و نوع نگاه و تفسیر دیگری یا دیگران است. فکری و ایده آلی، نه برای خود و نه برای دیگران، به برای اجتماع و ملت خود ندارد. تا و بم واقعیت گرای فرصت طلبی است که تنها به منافع خود می اندیشد و در همین مسیر هم فرمانبر بی چون و چرایی. او مانند انگلی، از دیگران ارتزاق می کند و در وارد لزوم پایش را روی شانه هر کسی که افتاده است، می گذارد تا خودش را بالا بکشد.

بنا بر این، در جوامع، بخصوص در ایران و در میان ایرانیان، دو تیپ لمپن وجود دارند. 
لمپن بیسواد، کم سواد و لمپن فقیر، کسی است که در داشتن آگاهی، شعور فردی، شعور جمعی و ملی هم فقیر است. در بالاترین سطح، لمپن، یک‌ مقلد صرف است. یک حیوانی است که یک رفتار آموخته را  تکرار می کند.

 لمپن، درکی از مفهوم جمع، اجتماع و ملت ندارد. با افکار بلند و انسانی آشنا نیست. فداکاری برای تامین منافع جمعی و ملی برای این لمپن بی معناست. این لمپن، به حداقل های رفاه فردی، قانع است و برای تامین آن حداقل‌های به هر جنایتی که از او خواسته بشود، دست می زند.

این لمپن، وقتی دست بغارت می زند، غارتش بلحاظ مالی، کم ارزش است. اگر در قتل کس یا کسانی شرکت می کند، تنها نیست و در جو روانی حاکم بر آن جمع و در آن لحظه روانی گیر افتاده است. این لمپن، از قانون و پیامدهای قانونی رفتارش، در آن لحظه بخصوص، آگاه نیست.

تیپ دوم لمپن‌ها بسیار با سواد هستند. درآمدهایشان بالاست. تحصیلات و مدارک عالی و دانشگاهی را یدک می کشند. موقعیت ممتاز اجتماعی، سیاسی، اداری، حقوقی، مالی و پولی دارند. با قوانین آشنا هستند. رفتارهایشان را بدون حساب و کتاب انجام نمی دهند. از عواقب هر قدمی که برمی دارند و رفتاری که از آن ها سر می زند، کاملا آگاه هستند. اما برای حفظ یا ارتقای آن موقعیت اداری، اجتماعی، سیاسی، نظامی، امنیتی، مالی-پولی و ... تسلیم خواست، اراده، فکر، شیوه نگاه و تفسیر دیگرانی قدرتمندتر از خودشان هستند. 
این دسته از لمپن‌ها، در مقابل مقام ها و افراد بالا دست یا برتر از خودشان، اراده و توان اعتراض ندارند. تسلیمیت و «امربری»، «بله قربان» گویی، «امر امر شماست»، «امر عالی مطاع است» و ... از شیوه رفتار این تیپ از لمپن های هایکلاس» (باکلاس) ست.


این دسته از لمپن ها، از نظر روانی گرسنه هر چیزی هستند. هر چه قدر، بالا دستی ها به او اجازه بالا رفتن بدهند، بالا می روند. اگر بالا دستی ها، به او امر بکنند که کلاه بیاور، او از فرصت استفاده کرده، سر می برد. 
اگر مافوق ها دستور دستگیری بدهند، لمپن، به بهانه‌ای و برای اثبات وفاداری خود و اثبات میزان فرمانبری خود از مافوق، قتل می کند. در حالی که می داند، قتل، جرم است و مجازات دارد‌ شکنجه می کند و می داند که خلاف قانون است اما می داند و اطمینان یافته است که بالا دستی، از او بازخواست نخواهد کرد. او را بدست قانون نخواهد داد. مجازات برای او اعمال نخواهد شد. حتی اگر مجازاتی هم برایش اعمال بشود، همان مجازات، پله دیگری برای ترقی او و اثبات میزان وفاداری او به بالا دستی خواهد بود. او منتظر فرصتی خواهد ماند تا پاداش کارش و مجازاتی که تحمل کرده را بگیرد.
این دسته از لمپن ها، اراده ای از خود ندارند. آن ها سایه های اراده و خواست مقام های مافوقشان هستند. این تیپ از لمپن‌ها، طبقه «خود شیرین کارها»ی اجتماعی را تشکیل می دهند. رفتارشان دقیقا مطابق رفتار سیرک بازانی است که برای رضایت تماشاگرانی که پول می دهند، تلاش می کنند.
این تیپ از لمپن ها، در ادارات، نهادها، سازمان ها و ... نفوذ فراوانی دارند و سلسله مراتبی رفتار می کنند. این دسته از لمپن ها، توانایی سازماندهی دروانی و سلسله مراتبی دارند و نسبت به زیر دستان خودشان بسیار سختگیر هستند. انظباط شدیدی را به اعمال می کنند و تسلیمیت مطلق از زیر دستان را خواهان هستند. 

آن ها، نوع تفکر و نگرش بالا دستی ها را به عنوان تفکر درونی شده خودشان یا ایمان درونیشان نمایش می دهند. در حالی که در هر فرصت و موقعیت مناسبی، از آن دوری و پرهیز می کنند و حتی در خفا، بر عکس آن چه بالا دستی ها اعتقاد دارند، رفتار می کنند. 
هزار چهره بودن، با هر بادی تغییر جهت دادن، از ویژگی های لمپن های دانشگاه دیده، اداری، سیاسی، حقوقی، نظامی-امنیتی و ... است.

این دسته از لمپن ها، در هیچ زمینه ای سیر نمی شوند. همیشه و برای همه چیز گرسنه و طماع هستند. هیچ حد و مرزی در هیچ زمینه ای ندارند.

این دسته از لمپن ها، بخاطر موقعیت سیاسی، اداری، اجتماعی، مالی، حقوقی و ... برتری که در سیاست، ادارات، سازمان ها و .‌‌د ارند، همیشه، با لمپن های زیر فرمان و زیر دست، کم‌سواد، بیسواد و ... در رابطه مستقیم هستند. لمپن‌های بالا دستی، به لمپن های پایین دستی،  امتیازها و امکانات جزئی را احسان  می کنند.

بالا دستی ها، زیر دستی ها را سازماندهی می کنند و بدین واسطه، آن ها را به عنوان افراد وفادار بخود درآورده و در مواقع لازم بکار می گیرند. 

لمپن های پایین دستی، ابزار بالا دستی ها برای رسیدن و ارتقاع به موقعیت های بالاتری هستند و هر کسی در هر رده ای از سلسله لمپن ها، در انتظار دریافت پاداش کار و خدمتی است که به بالا دستی انجام داده است.

لمپن های با موقعیت ممتاز سیاسی، اداری، حقوقی، فرهنگی، هنری، قلمی، نظامی و امنیتی بسیار خطرناکتر از لمپن های پایین دستی و فقیر یا کم‌سواد هستند. این لمپن ها، با رفتار و اعمال خود، جوامع و انسان ها را به مرحله غیر قابل تحمل و زیست در جامعه می رسانند. رفتار لمپنی آن ها جامعه و مردم و حتی بخشی از لمپن های زیر دستی را به آستانه شورش و انقلاب سوق می دهند. چرا که آن‌ها به نظم، نظام و عقاید رایج دینی و حقوق ملی ملل باور ندارند و در هر فرصتی آن ها را می شکنند.

یک جرقه کوچک اجتماعی می تواند، تمامی نظم و نظام اجتماعی ساخته آن ها را بهم بریزد. وقتی، بهانه لازم برای چنان جرقه ای مهیا شد و جامعه سر بعصیان برداشت، سلسله سازمان یافته لمپن ها از هم می پاشند. 

هر لمپنی، از لمپن های دیگر و امکانات آن ها و از تبعیض‌های خودش با دیگران آگاه است. عقده زیر دست بودن، فرمانبر بودن و چاپلوسی هایش در مقابل لمپن های بالادستی‌ها، در دلش انباشته شده است. 
روزی که همه این عقده های انباشته منفجر می شوند، لمپن پایین دستی، راه کوتاهتر خیانت به لمپن بالا دستی را برمی گزیند. در این هنگام است که غارت و قتل لمپن ها از همدیگر شروع می شود.

 ولی تا جامعه به این مرحله برسد و عصیان، عمومی بشود و لمپن ها هم به صف عموم ملت بپیوندند تا از فرصتی که بدست آمده است، برای تامین هر چه بیشتر منافع شخصی بهره برداری بکنند، راه زیادی است.

اما نشانه های بروز آن را می توان در جامعه امروز ایران و ایرانیان دید. به روال عادی بدل شدن قمه کشی، قتل و غارت، ناموس کشی، دزدی، اختلاس، رشوه، فساد اداری، سیاسی، حقوقی، فساد سیستم قضاوت، حقوق، قضات، دادستان ها و غارت اموال در اتوبان ها ... وانتی ... نشانه های زوال ثبات سیاسی اجتماعی و حقوقی هستند.

ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، گیلک، مازن، و .‌‌..در میان فشار چرخ خرد کننده تعصبات لمپن ها له می شوند. خواست و حقوقشان مورد توجه لمپن های بالادستی نیست. صدای این ملل نه شنیده می شود و نه رسانه ها به صدا، خواست و حقوق این ملل التفاطی دارند. رسانه ها هم، بخشی از سیستم سازمان یافته لمپن‌ها و در اختیار لمپن ها در ایران هستند.

 معلمان و اساتید دانشگاهی، ملاها و آیت الله ها هم بخشی از سیستم سیاسی، اداری، مالی، حقوقی و امنیتی لمپنیسم ایرانی و لمپن های ایرانی هستند.
بطور خلاصه، ایران یعنی لمپنیسم، لمپنیسم یعنی ایران.



انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
پنجم (05) جنیووری‌ 2022
hedayat222@yahoo.com







Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر