Tuesday, April 5, 2011

از نژاد پرست ها گلایه ندارم از مدافعان ایران گلایه مندم
























در زیر، فهرستی از نام های جغرافیایی در استان های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل و استان زنجان را می آورم که از ترکی به فارسی برگردانده شده اند و این روند ادامه هم دارد


برای مثال؛ خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 15 فروردین 1390 و همزمان با 04 آوریل 2011 این خبر را آورده است




نام يك شهر و سه روستا در آذربايجان شرقي تغيير يافت
تبريز- كميسيون موضوع اصل 138 قانون اساسي در مصوبه اي پيشنهاد وزارت كشور مبني بر تغيير نام يك شهر و سه روستا در آذربايجان شرقي را تصويب كرد.
به گزارش ايرنا، اداره كل سياسي و انتظامي استانداري آذربايجان شرقي روز دوشنبه طي نامه اي اعلام كرد : بر اساس مصوبه شماره 282494/ ت 45052 ك كميسيون مذكور شهر 'خراجو' از توابع بخش سراجو در شهرستان مراغه به شهر ' خداجو' تغيير نام يافت.
طبق اين مصوبه نام روستاي 'ديل بيلمز' از توابع دهستان آبش احمد شهرستان كليبر به روستاي 'دلاوران' ، روستاي 'قيصرق' از توابع بخش مهربان شهرستان سراب به روستاي 'قيصريه' و همچنين روستاي 'اگوزگنبدي' از توابع دهستان كوهسار در بخش مركزي شهرستان هشترود به روستاي 'اكيزگنبدي' تغيير نام داده شد.
اين تصويب نامه از سوي رياست جمهوري نيز تاييد شده است.
7237/593
انتهای خبر / خبرگزاری جمهوری اسلامی (ايرنا) / کد خبر 30320703



لیست زیر را من تهیه نکرده ام و توانایی علمی یا تجربی تایید یا رد آن ها هم را ندارم و از چنان دانشی هم بی بهره ام. می دانم و تایید می کنم که تهیه
کنندگان این لیست، در چند مورد، به اشتباه افتاده اند و نام های تاریخی یک منطقه کوچک ار آذربایجان را با نام یک منطقه بسیار گستر ره را اشتباه گرفته اند اما این اشتباهات بسیار ریز بر اصل موضوع خدشه وارد نمی کند. مثلا؛ ازسباران ناحیه یا محال بسیار گسترده است که بخش یزرگی از آذربایجان شرقی و اردبیل را در بر می گیرد. مناطقی همچون قره داغ و مغان تکه هایی از دل آن سرزمین بوده اند و هستند

چرا فارس ها یا شاید هم حکومت های فارس به خودشان اجازه می دهند تا با تغییر نام های جغرافیایی، یک منطقه را از همه تاریخ خود بریده و مانند کودکی یتیم و بی ریشه و بی تاریخ رهایش کنند. می دنیم که هر واژه و نامی، یک تاریخ طولانی در پس زمینه خود دارد.
چند مثال می زنم:

محمد نامی ایرانی، بارسی یا ترکی نیست. همه در پس زمینه زهن خود می دانیم که او کیست. اهل کجاست. کجا به دنیا آمده. پدر و مادرش کیست. چه سرنوشتی داشته. ابتدا با چه زنی ازدوج کرده و سپس با کدام زنان وصلت کرده است. چند فرزند داشته. ادعای چه چیزی را کرده. چه حنگ هایی داشته و چگونه مرده و چانشینان سیاسی و جانشینان دینی او چه کسانی بوده اند و چه کارهایی را کرده اند تا نام هو را در همه جا با احترام بر فرندان مردم بگذارند

در مقابل، بابک خرمدین نامی از اهالی آذربایجان است. در کجا می زیسته، با چه کسانی مبارزه کرده، چگونه کشته شده، محل اقامت و نبردهای او کجاها بوده، چه دینی داشته، مقر نظامی او در کجاست. مردم از او چگونه یاد می کنند و ...

مسلمانان نام یک نوشیدنی را "زمزم" گذاشته اند. چرا؟ زمزم چه فرقی با "کوکاکولا" دارد؟ آیا ما همان معلوماتی را از زمزم در ذهن خودمان داریم که از کوکاکولا هم داریم؟ طبیعی است که نداریم. "زمزم" برای ما یک تاریخ و یک احساس و یک شناخت است. اگر چه به فرهنگ و تاریخ وجغرافیای ما ربط چندانی ندارد ولی ما آن را می شناسیم اما با کوکاکولا آشنایی چندانی نداریم. می دانیم که از آمریکا آمده است. نوشیدنی تیره رنگ، گاز دار، شیرین و در اندازه های معین هست اما در گذشته در شیشه هایی با اندازه و شکل خاصی ارائه می شد و ...

با آن که رستم شخصیتی واقعی نیست اما ما در باره آن، بسیار می دانیم. آن قدر که در باره او می دانیم، در باره هیتلر نمی دانیم که یک شخصیت واقعی و تاریخی است. اگر از امروز با تصویب دستوری العملی نام رستم را به "نارنجی" تغییر دهیم، با شنیدن نارنجی، رستم و هز انچه که در باره او بوده (درست یا غلط) به خاطرمان خطور نخواهد کرد و برای ما نارنجی کلمه ای جدید، بی تاریخ، بی ریشه، بی ... خواهد بود

حال، همین اتفاق را عامدا با فرهنگ های غیر فارسی در ایران به پیش می برند و خود هم می دانند که چه کار می کنند و در پی چه هدفی هستند. ممن از ا« ها گلایه نمی کنم. آن ها گر چه خود را دوست ایران و ایرانیان می دانند اما دشمن تر از هر دشمن تاریخی عمل می کنند. آن ها ما را از درون، با هم دشمن می کنند. دشمنی ای عمیق که آینده را تیره و تار خواهد کرد. چرا که روزی ملت های غیر فارس از خودشان سوال هایی خواهند پرسید و برای آن ها جواب هایی جستجو خواهند کرد. به کجا خواهد کشید؟ تقصیر کیست؟ چرا مرا تهی کرده اند؟ چه منافعی را تعقیب می کرده اند؟ چرا من ساکت نشسته ام؟ چرا با او در زیر یک سقف مانده ام تا نو خالیم کند؟ و ...

گلایه من از آن هایی است که از حقوق انسانی، از حقوق بشر، از انسانیت، از تمدن، از فرهنگ انسان ها، از تاریخ، از واقعیت های تاریخیف و ... سخن می رانند. سخن من با آنانی است که مانند برده داری، نژادپرستی را هم مردود می دانند اما در ایران ما نه حقوق انسانی، نه آزادی، به انسانیت، نه فرهنگ، نه تاریخ، نه برابری حقوقی و سیاسی، دینی و اجتماعی و اقتصادی و آموزشی معنا ندارد. همه نژاد پرستند. نژاد پرستی رو به رشد است. گر چه در همه جوامع انسانی با آن مبارزه می شود و روشنفکران با آن سر ناسازگاری دارند اما در ایران، به آن دامن می زنند. آموزشش می دهند. افتخار می کنند که نژاد پرستند. انگار که مردمان دنیا از نژادپرستی و نژاد پرست ها بیزار نیستند. انگار که مردمان دنیا برای حقوق انسانی مبارزه نمی کنند. برای حقوق برابر، برای فرهنگ ها و تمدن ها حرمت یکسانی قایل نیستند. گلایه من از کسانی است که در پی دموکراسی، خقوق بسر، آزادی، حقوق برابر در همه زمینه ها هستند است.

لیست زیر با دقت مطالعه کنیم و از خود بپرسیم چرا وقتی عرب ها خلیج فارس را خلیج عرب می خوانند، بر می آشوبیم اما وقتی خودمان در ایران این بلا را بر سر مردمان دیگر می آوریم، ساکتیم و با سکوت خود از ایت نوع سیاست ها با آن نوع نتیجه هایی که در بالا اشاره شده، موافقیم

ملک کندی به ملکان ،
تیکان تپه به تکاب ،
سایین قالا به شاهین دژ ،
خانا به پیرانشهر ،
ساری داش به سردشت ،
عربلر به پلدشت ،
اوچ نووا به اشنویه ،
قاراعینی به سیه چشمه ،
گروس به بیجار ،
قویون داغی به کبودان ،
ائشک داغی به جزیره اَشک ،
جیغاتای چای به زرینه رود ،
تاتائو چای به سیمینه رود ،
قاسملو دره سی به دره شهدا ،
گادار چای به قادر رود ،
یئددی گؤز به هفت چشمه ،
داش دورگه به درگه سنگ ،
دلمه به اسلام آباد ،
قالالار به قلات ،
خزر دنیزی به دریای مازندران ،
خیاو به مشکین شهر ،
ساووج به ساوه ،
قیزیل اوزن به سفید رود ،
قوچ کندی به پارس آباد (مرکز محال موغان)
قره سو به سیه چشمه ،
گون دوغان به کندوان ،
طارم به آب بر ،
قافلانتی به قافلانکوه ،
قارا آغاج به قدس ،
سرایسکند به هشترود ،
توفارقان به آذرشهر ،
اوجان به بستان آباد ،
آجی چای به تلخه رود ،
ساری قایا به سارقیه ،
میدان چای به مهران رود ،
قارا گؤل به سیاه استخر ،
سو باتان به تازه ده ،
قالاجیک به عزیز آباد ،
باخچاجیق به سردارآباد ،
قاراخاچ به علی آباد ،
تورکان اووا به فرزانه آباد ،
قاراوول داغی به شیرکوه ،
میشو به میشاب ،
آخما قایا به احمقیه ،
جِیرانلی به جاریحانی ،
اسکی شهر به اسک شهر ،
باش بولاق به سرچشمه ،
کیوی به کوثر ،
قره تپه به سیاه کوه ،
کؤشک سارای به کشکسرای ،
داش آتان به دانش آباد ،
یام به پیام ،
هلاکو به هرزند ،
انه مه به انانق ،
گلن بَی به گل انبر ،
قازان خان به غازیان ،
حاجی بَی کندی به حاجی بکنده ،
گؤووز کندی به گاوخُس ،
گؤز آیران به کوزه گران ،
ایراق دهنه به راهدانه ،
خیل خانا به خلخانه ،
شیطان اووا به طالقان

1 comment:

دوشونجه‌نین شرطلری

دوشونجه‌نین شرطلری بورادا، "دوشونجه"، "فیکیر" یا "فلسفه"نین شرایطی حاقدا دانیشدیم. نورمال، گونده لیک فیکیرلشمه...