Posts

Showing posts from June, 2012

ای خورشید

ای خورشید تو که از پس شب خاموش و سرد و بلند که چند سال می گذرد برای من و از آن دورترها از سفر می آیی و سرک می کشی دزدانه، بی خبر  به هر خانه  به هر بستر. برو!  لطفا برو ...  ... و از پنجره دلدار من دلداری که صد دل از من ربوده دزدانه برده برشیشه پنجره اش نزن انگشت خوابش را پریشان نکن، در این صبح زود، اما به جای من آرام، نرم نرمک  روی بند انگشتان پا بی صدا آهسته ... برو  روی تختش و نرم و گرم در کنارش دراز بکش هم قد او دراز بکشف به جای من تن لخت و کشیده اش را بو کن ... با چشمان بسته ات او را ببین و او را بکش به درون بوی بهشت بوی نان بوی آب بوی نفس باد بوی زیبایی زن می دهد. نه؟ بیدارش نکن لطفا آرام و آهسته ...  در بغلش گیر ... و ... آن صورت ماهش آن لب های قند و عسلش آن بشقاب چشمان کشیده اش آخ ... آرام ... آرام گفته ام بودم اما بنگر  او را   و آهسته که روح خدا نفهمد و حسادت نکند به بوسه هایت به جای من بوسه اش بزن ... ... ببوسش با لب های ...

فقدان ایدئولوژی در آذربایجان

بسیار خوب و مبارک است که تعداد فراوانی از دوستان و صاحبان قلم و اندیشه بر خاسته از خاک آذربایجان، دغدغه آذربایجان دارند اما اکثر ما، مانند کورانی هستیم که در تاریکی شب یا در دل جنگلی از اندیشه های خود و دیگران، مانده ایم و می خوهیم مردم آذربایجان را به مقصد برسانیم و این ناممکن است. چرا؟ برای رساندن مردم به مقصد یا باید راه بلد بود و تجربه داشت یا باید قطب نما داشت. وگر نه، چون موسی ؛ فرستاده خدا، در بیابان گم می شویم و راه بجایی نمی بریم که هیچ، بلکه سرزمینمان را از دست می دهیم. قطعا، هیچ کدام از هم نسل های من، چنان تجربه ای ندارند و نمی توانند مردم آذربایجان را به سر منزل مقصود راهبر باشند. در نتیجه، باید به قطب نما تکیه کنیم و بعد از قطب نما، باید از عوام گرایی بپرهیزیم. عوام گرایی، دردناکترین راه و  دردی است که اغلب نواندیشان آذربایجان، برای جلب رضایت مردم، با تکیه بر آن، راه می پیمایند و این عین "لمپنیسم" و "عوام زدگی" است و ما نمی توانیم با عوام زدگی، راه بجایی ببریم. همچنین، باید مسایل راه و چگونگی رسیدن  به مقصد را هم به دست متخصصان ع...