Friday, June 29, 2012

ای خورشید


ای خورشید
تو که از پس شب خاموش و سرد و بلند
که چند سال می گذرد برای من
و از آن دورترها
از سفر
می آیی
و سرک می کشی
دزدانه، بی خبر
 به هر خانه 
به هر بستر.

برو!
 لطفا برو
...
 ...
و از پنجره دلدار من
دلداری که صد دل از من ربوده
دزدانه برده
برشیشه پنجره اش
نزن انگشت
خوابش را پریشان نکن، در این صبح زود، اما
به جای من
آرام، نرم نرمک
 روی بند انگشتان پا
بی صدا
آهسته ...
برو  روی تختش
و نرم و گرم
در کنارش دراز بکش
هم قد او دراز بکشف به جای من
تن لخت و کشیده اش را بو کن ...
با چشمان بسته ات
او را ببین
و او را بکش به درون
بوی بهشت
بوی نان
بوی آب
بوی نفس باد
بوی زیبایی زن می دهد. نه؟

بیدارش نکن لطفا
آرام و آهسته ...
 در بغلش گیر ...
و ...
آن صورت ماهش
آن لب های قند و عسلش
آن بشقاب چشمان کشیده اش
آخ ...
آرام ...
آرام گفته ام بودم اما
بنگر  او را  
و آهسته که روح خدا نفهمد
و حسادت نکند به بوسه هایت به جای من
بوسه اش بزن ...
...
ببوسش با لب های من
من از این دورترها
تنها در خیالم
 می بوسمش
بیدارش نکن
بوسه ... بوسه ... بوسه ...
سیر نمی شوم من تشنه.

برگرد عقب
 در کنارش دراز بکش و به نفس هایش گوش ده
این همان دزدیست که دل من را ربوده
و من دوستش دارم
و می خواهم بجای تو ای خورشید
هر روز
صبح زود، دست در دست تو
وقتی در خواب شیرین است و جهان می گذرد
از  پنجره اش بگذرم
مثل نور و گرما در زمستان
در کنارش لنگر بیندازم
و تنش را لمس کنم
و زبانم
لبهایم
چشمانم
او را در زیر دندان مزمزه کنند
شیرین و نمکی.

آی خورشید
در این روز
و از این دورترها
بگذار لبهایم
زبانم
همه وجودم را به تو قرض دهم
تا برایم
او را مزه کنی
و من بیداری او را در انتظار بمانم
وقتی گرم شد و سیر
وقتی چشمانش
به روی روز نو باز شد
"صبح بخیر!" بگویم
و در آغوشم بفشارمش
و "آخ" و خنده
از هر دوی ما برآید
خنده کنیم و چشمانمان خمار
و روزمان
 به ناز و نعمت باز شود به روی خورشید
روزت روشن دزد قلب من


عاشق یک دزد سر گردنه محبت
انصاف

No comments:

Post a Comment

پان تورکچولوک، تورک دونیاسینین دوشونجه، اینکیشاف و بیرلیک ایدئولوژیسی دیر

  پان تورکچولوک، تورک دونیاسینین دوشونجه، اینکیشاف و بیرلیک ایدئولوژیسی دیر