بررسی پیامدهای فقر و بی اعتمادی عمومی و نفرت از همه و انقلاب در آینده

مقدمه ای برای ورود به بحث زنده تلویزیونی "دیالوگ" روز شنبه 01 سپتامبر 2018
وقتی انقلاب 1357 رخ داد، مردمانی که از رژیم و عمال آن، دل خوشی نداشته و نسبت به کارمندان رژیم نفرت داشتند، عده زیادی از ماموران دولتی را به نام "ساواکی" و عده زیادی از ماموران کلانتری ها را در جلو چشم همه، مثله کرده وقتل عام کردند. 
این نفرت از کجا در وجود آن دسته از افراد جمع شده بود؟
 دکتر ناصر کاتوزیان، در باره ریشه های آن نفرت عمومی  می گوید: "در انقلاب اسلامی، صفت بارز و عامل محرک همه نیروهای اجتماعی، عامل مشترکی به نام "نفرت" بود. نفرت از حکومت و همه مظاهر آن؛ نفرت از زیستن در سایه ظلم و نفرت از وابستگی های خارجی و تحمیل حقارت ... آن چه در همه جا وجود داشت و توده مردم در اعماق وجدان خویش احساس می کردند، نفرت بود. همین اندازه می دانستند که نظام موجود را نمی توانند تحمل بکنند و آینده نامعین و مبهم را هر چه باشد، بر آن ترجیح می دهند. منتها این نفرت نیز علت های گوناگونی داشت. گروهی از نظام شاهنشاهی نفرت داشتند که چرا با اعتقادهای مذهبی سر جنگ دارد ... گروه دیگرمی دیدند که سرمایه ملی به باد می رورد و آشکارا صرف هرزگی می شود ... ولی صاحبان اصلی آن در آتش فقر و هلاکت می سوزند ... جمعی هوسران و هرزه، دست به غارت عمومی زده اند. ... برخی از فساد اداری رنج می بردند ... و از این نفرت داشتند که چرا همه قدرت در دست افرادی معدود متمرکز است و دیگران به صورتی تحقیر شده و سرگردان، بازیچه آنان قرار می گیرند. جمعی دیگر ... نظام موجود را قاتل فرزندان و خویشان و دوستان خود می شناختند و می دیدند که جلادان، گروه گروه جوانان غیرتمند و پاکدل را به بهانه ای به زنجیر می کشند و شکنجه های هولناک می دهند و پنهانی نابود می کنند. بتدریج و طی سالیان دراز، عقده هایی از این گونه بر روی هم انباشته شد ... و موتور انقلاب شد."

افراد پنجاه ساله یا بزرگتر، گواهی خواهند داد که اگر چه در دوران قبل از انقلاب، فقر، عمومی تر بود، راه و بیمارستان، آموزش عمومی و ... بسیار کمتر از این روزها بود، ولی  زن و شوهر، اعضای خانواده ها، همسایه ها، دوستان، فامیل، همشهری ها و همولایتی ها به هم "اعتماد" داشتند و از بودن با هم لذت می بردند.
مثل الآن نبود که چشم راست انسان، به چشم چپ خودش اعتمادی نداشته باشد. اکنون فرزندان، به پدر و مادر، والدین بر فرزندان هیچ اعتمادی ندارند. دوست، فامیل، آشنا، همسایه و همشهرها هم نسبت به همدیگر بی اعتماد هستند. حتی زن و شوهران هم به همدیگر اعتماد زیادی ندارند. بی اعتمادی منجر به خیانت و نفرت شده است.

ریشه همه این بی اعتمادی و نفرت ها، در سیستم های دینی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی، بانکی، در اختلاس ها، دزدی های چند هزار میلیارد تومانی و چند میلیارد دلاری، ژن های برتر عده ای، آقازادگی عده ای دیگر، رواج بی حد و حصر فرهنگ زندگی لوکس در طبقات وابسته به حکومتی که دایم دم از برابری و اسلامیت می زنند، رواج یافتن این فکر که "اگر نداری-بی لیاقت هستی و برای داشتن ثزوت، هرکاری آزاد است." هستند.
از دیگر عوامل موثر بر رواج بی اعتمادی؛ بیکاری گسترده، گرانی بسیار زیاد، بی ارزش شدن دارایی های مردم، عدم مساوات در برابر فرصت های سیاسی، اقتصادی، علمی، آموزشی، اجتماعی و قانونی و امنیتی،  و هر کس که به راس هرم قدرت نزدیکتر است، از امکانات بیشتری بهره مند خواهد شد و هر چه از آن هرم دورتر باشد، از امکانات بی بهره خواهد ماند، دیگر عوامل بی اعتمادی و نفرت در میان مردمان هستند.
با توجه به مشاهدات اجتماعی، می توان نتیجه گرفت که همه مردم به افراد و نهادهای دینی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و ... بی اعتماد شده اند.
مردم نه تنها، به دولت و به نهادهای وابسته و در کنترل دولت،  به نظام و رژیم حاکم و به رهبران آن اعتمادی ندارند، بلکه از همه آن ها، چه مقدس بوده باشند یا نباشند، متنفر شده اند و این نفرت را در خیابان ها و با صدای بلند فریاد می زنند.
آنان نه به مجلس، نه به نمایندگان، نه  به دادگستری و قضات آن، نه به سیستم آموزشی و تحصیلی، نه به دین و به ایمان معلمان قرآنش، نه به امامان و مقدسات و نه به هیچ چیز و هیچ کس و هیچ نهاد دیگری اعتماد ندارند. 
اعتماد میان فردی، میان جمعی، میان نهادی و میان همه این ها، از بین رفته است. درحالی که "اعتماد، اصلی ترین سرمایه ملل و ممالک بوده و هست. بدون اعتماد عمومی و اعتماد نسبت به هم در خانواده و جامعه، هیچ توسعه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی، رفاهی و ... رخ نخواهد داد.
در این بی اعتمادی ها و نفرت ها، همه سرمایه های فکری، نیروی کار و سرمایه های مالی، فرار از جامعه را بر قرار، ترجیح خواهند داد.
اگر کسانی ماندن از روی ناچاری را برگزیده اند، تنها راه ماندنشان، زندگی در بی اعتمادی، غارت شدن-غارت کردن و دزدی خواهد گذشت. زندگی در جنگل و بر اساس قانون "هر کس ضعیف تر باشد، نابود خواهد شد." سپری خواهد کرد. 

آیا مجموعه این نابرابری ها و تفاوت میان فقیر و غنی، به نفرت متقابل این دو طبقه محروم و دارا از همدیگر، منجر نشده است؟ و آیا به انتقامگیری و کشتار نخواهد انجامید؟
در کنار این فقر و نابرابری که گریبان تک تک افراد را گرفته است، در ایران کنونی، ملل نیز به همدیگر بی اعتماد شده اند. ملل تورک، عرب، تورکمن، قشقایی، بلوچ، لر، و ...، همه این ملل، عقب ماندگی های خودشان در همه زمینه ها را از چشم سیستم سیاسی فارس محور حاکم می بینند. 
آن ملل، فارسیسم را مسئول این وضعیت و بحران های ملی خودشان می دانند. این حالت، به تنفر میان ملل و جوامع ملی در ایران منجر است که گاها در استادیوم های ورزشی خودش را نشان می دهد. 
اقتصاد این ملل، تاریخ، فرهنگ، زبان، دین و آیین، هنر و آثار تمدنی این ملل در بی اعتماد میان فارس ها و این ملل، در حال ضعف و نابودی است. یعنی بی اعتمادی و نفرت از این ملل، در سیستم فارس محور، به تنفر عمومی متقابل انجامیده است.
یعنی، حس بی اعتمادی و بی توجهی ملت و سیستم حاکم به خواست ها و حقوق این ملل، در میان این ملل، به نفرت عمومی از پانفارسیسم و هر چه مشخصه ایران و فارس است، بدل شده است.
 این ملل، علاوه بر انبوه بی اعتمادی ها و نفرت های فردی، به نفرت و کینه نسببت به سیستم پانفارسیسم سیاسی و سیاستمداران، دینی و دینداران و ملاها، امنیت و ماموران امنیتی، سیستم مالی و بانکداران و موسسات مالی و شبهه بانکی و کارمندان آن ها، سیستم اداری و کارمندان اداری، حراست ها، آموزش و پرورش و طراحان سیستم تبعیض گرای آموزشی، دانشگاه ها و اساتید وابسته، دادگاه ها و قضات و کارمندان دادگستری، سوق داده شده اند. 
این ملل، نابسامانی های خودشان در همه زمینه ها را نه تنها از رژیم که از عوامل وابسته و نزدیک به رژیم می دانند که در یک اتحاد با رژیم، مانع برخورداری ملل از حقوق ملی و انسانی خودشان هستند. در نتیجه، کینه و نفرت خود از سیستم و عوامل آن را "مقدس" و انتقامگیرانه هم می دانند.

اعتماد چیست؟ 

چگونه و در چه شرایطی می توان اعتماد را در جوامع ایرانی و از نو، زنده کرد؟

آیا ممکن است اعتماد در میان ملل تورک، تورکمن، عرب، قشقایی، بلوچ، لر، و .. در یک طرف و فارس در طرف دیگر، دوباره زنده بشود؟ 

 اگر رژیم متزلزل شود، در سایه این همه نفرت میان فردی، میان طبقه ای، میان نوکیسگان و مردم فقیر، میان عوامل رژیم و مردم عادی، میان ملل حاشیه با ملت مرکز، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

آیا گزارش سراپا دروغ رئیس جمهور در مجلس، می تواند بر روی آتش خشم و تنفر عمومی ملل در ایران آبی بریزد؟

راه حل کنترل آن همه فقر، نفرت و کینه و حس انتقامگیری چیست؟

چگونه می توان از حس انتقامگیری از سیستم سیاسی-دینی ایران توسط مردمان ناراضی فارس و همچنین ملل غیر فارس کاست؟
نمایندگان مجلس در افزایش یا کاهش این تنفر میان طبقات اجتماعی و ملل چه نقشی را داشته اند و یا می توانند از این به یعد داشته باشند؟

برای پاسخ به این قبل نگرانی ها، چهار متفکر، مهمانان امشب  وبرنامه زنده دیالوگ هستند.
1. دکتر ضیاء صدرالاشرافی؛ نویسنده و متفکر تورک
2. دکترمحمدحسن حسین بر؛ از نویسندگان و متفکران بلوچ
3. دکتر محمدحسین یحیایی؛ از نویسندگان و متفکران تورک
4. جناب فرامرز بختیار؛ از متفکران لرستانات
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
سی و یکم (31) آگوست 2018
hedayat222@yahoo.com

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر