اگر "نژاد" کلمه نامناسبی است
گفته می شود که کلمه "نژاد" واژه نامناسبی است و با ارزش های انسانی قرن بیستم و بیست و یکم ناسازگار است.
گفته می شود که از این کلمه نباید استفاده کرد. چرا که انسان، یک کل است و یک نوع جاندار، در میان جانداران دیگر است. یعنی یک نوع انسان در روی زمین زندگی می کند و انواعی ندارد که آن ها را نژاد مختلف بنامیم.
گویا، علوم جدیدی مانند ژنتیک و دی.ان.ای. هم مسئله نژاد در میان انسان ها را رد کرده است. ما، چاره ای جز، تبعیت از علم نداریم و نمی توانیم با علم و ارزش های نوین انسانی مخالفت بکنیم.
پس، به جای "نژاد" از کدام کلمه استفاده بکنیم؟ با کدام کلمه، تمامی مفاهیمی را که در گذشته با نژاد توضیح می دادیم را بیان بکنیم. این یک کلمه ساده نیست که بتوان به راحتی از فرهنگ حذف کرد. چرا که باراجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، تمدنی، حقوقی، نظامی، دینی، عقیدتی، عادات و رسومی، و ... بسیار گسترده ای را دارد.
ین کلمه، ساده نیست. یک وجه این کلمه آن بوده است که بسیاری از مفاهیمی مانند ظلم، ستم، تبعیض، بیعدالتی، و ... در همه زمینه ها در اجتماع از طرف یک جمعیتی بر جمعیت یا جماعات دیگر را توضیح می داد.
در مقابل، معانی همچون؛ بهره مندی، بهره کشی، تسلط و سلطه، استعمار و استعمارگری، ستم و ستمگری، برتری خواهی، ستیزه جویی، غیریت سازی، دشمنی، سلب انسانیت از انسان هایی غیر خودی شده، تشدید تعصب های ذهنی، بسیج تمامی قوا، ایدئولوژی اجتماعی، تفکر جمعی غیر انسانی، مشروعیت بخشی به کشتار دیگران و تضییع حقوق انسان های غیر خودی و مسلوب شده از حقوق انسانی، و ... را هم حمل می کرد.
نژاد، فقط بیان گرتعدادی انسان با زبان، فرهنگ، خون یا اجداد مشخص، تاریخ، آداب و رسوم، سرزمین، شیوه زندگی و تفکر و ... احساسات جمعی مشترک نبوده است. بلکه دایره معنایی این کلمه بسیار وسیع است.مجموعه ای متناقض ازمفاهیمی مانند قتل عام ها و کشتارها در مقابل پیروزی ها و قهرمانی ها، بدست آوردن آزادی ها و رهایی در مقابل اسارت ها و بردگی ها، کسب استقلال ملی در مقابل مستعمرگی، کسب افتخار، و برتری در مقابل تن دادن یا به مرگ و یا تسلیم به ... و ... بوده است.
حال، این فرهنگی که در دل "نژاد" خفته بود را بر دوش کدامین کلمه بگذاریم. کدامین کلمه می تواند تاریخ ضد و نقیض درون نژاد را حمل بکند؟
هر کلمه و سخن تازه ای، به همان میزان که تازه است، خالی از مفهوم هم هست. باید در طول زمان، داخل آن کلمه با انبوه مفاهیم انباشته بشود تا فرهنگی برای آن کلمه ساخته بشود.
با حذف "نژاد" از فرهنگ های انسانی، یک واقعیت بیرونی موجود و تاریخی، فرهنگی، سیاسی، نظامی، تمدنی و ... نیز حذف می شود. هیچ کلمه ای نمی تواند سیر صعودی و نزولی تاریخ نزاع ها، ضد و خورد ها، عصیان ها، انقلاب ها، آزادی خواهی ها، برتری جویی ها، سرکوب ها، کشتن ها، زبان بریدن ها، سوزاندن زنده زنده انسان ها را به مانند این کلمه نشان بدهد.
آری! این کلمه حاوی دردهای میلیون ها انسان در تاریخ بوده است. این کلمه بیش از آن که برتری و افتخار انسان ها و انسانیت را نشان بدهد، رو سیاهی همین انسان را نشان می دهد. تاریخ سیاه انسانیت را نشان می دهد. تاریخ حقوق انسانی را نشان می دهد. محکمه و دادگاه ها و بی دادگاه های تاریخ را نشان می دهد. و انسان را به خاطر جنایت هایش، محکوم به "نژادپرستی" می کند. بر انسان مهری که لایقش بوده است را می زند.
این کلمه، آینه تاریخ بشر بوده و است. انسان، با نگاره بر این کلمه، خودش را و گذشته اش را، تکاملش را، حیوانیتش را، جنایت هایش را، سبعیتش را، می بیند.
هستند انسان هایی که با نگاه به این اینه، از خود، تاریخ و انسانیتشان خجالت می کشند و نمی خواهند چنین آینه ای را در مقابل خود داشته باشند. می خواهند این آینه را بشکنند و دور بریزند تا وجدان انسان مرفه و دارای برتری حقوقی، سیاسی، نظامی، حقوقی، اداری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، رفاهی، امنیتی، آینده ای، و ... را آرام بکنند.
با حذف این کلمه از فرهنگ و تمدن بشری، وجدان بخشی از جامعه خاموش می شود و فریادی که از دل این کلمه و در آینه روبروی انسان و انسانیت برمی آید را نمی شنود.
با حذف "نژادپرستی" کدام کلمه را به دست مظلومانی می دهیم تا از درد خود سخن بگویند. ظلم ها، ستم ها، بیعدالتی ها، بی حقوقی زیستن ها، اسارت ها، بردگی های تاریخی-سنتی و بردگی های مدرن و سنتی، برتری همه جانبه انحصارکرایان و سلطه داران، استعمارشده گان و استعمارگران، سیاه و سفید، دارای سلاح و بی اسلحه، حیله گر و ساده، قربانی و قران کننده، زبان دار و بی زبان، حقوق دارد و بی حقوق، انسان و غیر انسان را توضیح بدهد؟
آیا انسان ها نمی دانستند که "نژاد و نژادپرستی" امر غیر ناشایسته ای است؟ نه، می دانسته اند. برای بیان همه این مفاهیم متناقض، آن را اختراع کرده بودند.
از طرف دیگر، هنوز هم کار علم، دسته بندی موجودات زنده و اشیاء بر اساس "مشابهت ها" و "تفاوت ها" است تا شناخت و تعریف آن ها آسان تر بشود. برای این که انسان نمی تواند، به شناخت و تعریف تک تک افراد انسانی، حیوانی، نباتی و جامدات و مایعات و تمامی ذرات بپردازد. ناچار به دسته بندی آن ها است.
برای همین بوده است که انسان را هم بر اساس نوع زن و مرد، کودک، بزرگ، پیر، تحصیل کرده، بیسواد، جغرافیای زیستی متفاوت، آب و هوا محل زیست انسان، بر اساس نوع زبان، شهری و روستایی، تاریخ، فرهنگ، تمدن، نوع شغل، برده و برده دار، نظامی و شهروند ساده، رئیس و مرئوس، حاکم و محکوم، شاه و رعیت، دیندار و بی دین، نماینده خدا و مطیع خدا، مسلمان، یهودی و ...، سیاه و سفید، زرد و قرمز، چاق و لاغر، زشت و زیبا و ... تقسیم کرده اند.
کدام مفهوم می توانست و می تواند، تاریخ متناقضی همچون نژاد و نژادپرستی را با آن دقتی که در این واژه است، توضیح بدهد؟
آیا وقتی در خیابان، مدرسه، دانشگاه، محل کار، اتوبوس، نمایشگاه، هواپیما، کتابخانه، سمینار، تلویزیون، مظبوعات، اینترنت، و ... انسان ها یا تصاویرشان را می بینیم، آن ها را دسته بندی نمی کنیم؟ یا می خواهیم خودمان را فریب بدهیم؟ آیا انسان ها را قضاوت نمی کنیم؟ آیا صفاتی را به بخشی نسبت داده و از بخشی سلب نمی کنیم؟ بعضی ها را متهم نمی کگنیم؟ بعضی ها را نمی ستاییم؟ دلمان برای بعضی ها نمی سوزد؟ به حال بعضی ها غبطه نمی خوریم؟ بعضی ها الکگو و هدف ما نیستند؟ بعضی ها الگوی بد نامیده نمی شوند؟ نمی خواهیم با بعضی ها در تماس باشیم؟ یا می خواهیم دارای کمترین تماس باشیم؟ آیا نمی خواهیم به بعضی ها تماس و رابطه بیشتری داشته باشیم؟ آیا آرزو نمی کنیم که در موقعیت و شرایط بعضی ها نباشیم؟ آیا آرزو نمی کنیم که در موقعیت و جایگاه بعضی ها باشیم؟ آیا از تولد خود در محیط خانوادگی، سرزمینی، ملی، اقتصادی فرهنگی، دینی، زبانی، سیاسی، اقتصادی، علمی، فنی، تکنولوژیکی و ... راضی هستیم؟ آیا بعضی ها نمی خواهند آن ها را بشکنند؟ آیا بعضی ها نمی خواهند تا به چیزهایی که در خودشان نیست دست یابند؟ یا خارج از اراده یشان بوده است، تعلق داشته باشند؟ آیا بعضی ها برای بدست آوردن حقوقی با دیگرانی که حقوق آن ها را نابود کرده است، مبارزه نمی کنند؟ آیا داشته های فرهنگی، زبانی، تاریخی، تمدنی، بعضی ها، در حال نابودی نیست؟ آیا بعضی ها برای از بین بردن داشته های دیگران را از تمامی امکانات و توانایی هایشان استفاده نمی کنند؟ آیا بعضی ها برای زنده ماندن زبان، تاریخ، فرهنگ، تمدن، باورها، طرز تفکر و جهان بینی شان، مبارزه نمی کنند؟ آیا بعضی ها، فرهنگ، زبان، تاریخ، تمدن، ایدئولوژی، دین، باورها، جهان بینی ها، نگرش ها، قضاوت ها و ...یشان را به دیگران تحمیل و تزریق نمی کنند؟ آیا جنگ نظامی و کشتار در بین انسان ها به خاطر چنان مسایل تمام شده است؟ آیا انسان در صلح زندگی می کند؟ آیا صلح در بین انسان ها، بخاطر تحمیل خواسته های بخشی از آن سان ها به بخش دیگری نیست؟ آیا انسان ها در همه زمینه های با حقوق برابر و در صلح زیست می کنند. آیا جنگ ها و کشتار ها ایستاده اند؟ آیا هر گروه انسانی، براحتی می تواند به انسان بودن خودش افتخار بکند؟ می تواند به زبان خودش، پدران و مادران خودش، تاریخ خودش، فرهنگ خودش، تمدن خودش، زبان خودش، سرزمین خودش، ملت خودش افتخار بکند؟ آیا همه گروه های انسانی می توانند آزادانه و بدون سلطه دیگرانی، در آزادی زندگی بکند و همان طور زندگی بکند که می خواهد؟ یا مجبور است به طوری زندگی بکند که دیگران یا بعضی ها بر او تحمیل می کنند؟
اگر جواب به همه این سوال ها یا بخشی از آن ها منفی است، هنوز کلمه "نژاد" و "نژادپرستی" جولان می کند. با حذف آن، نمی توان درد همه بخش های جوامع انسانی را مداوا کرد و به آرامش رسید.
با حذف واژه نژاد و نژادپرستی، برای پاسخ به آن همه سوال هایی که نپرسیده ام، چگونه پاسخ بگوییم؟ چگونه برای رهایی از آن ها تلاش بکنیم؟ چگونه برای تک تک آن سوال های ناپرسیده هم در پی راه حلی برآییم؟
نژاد پیست؟
نژاد در فرهنگ فارسی، از نژاد در دهخدا، عمید، آپادیس، ویکی پدیا و ... به معنی؛ "اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل" است.
نژاد در فرهنگ فارسی، از نژاد در دهخدا، عمید، آپادیس، ویکی پدیا و ... به معنی؛ "اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل" است.
در تعریف نژاد در زبان فارسی هم گفته شده است: اقوامی که از لحاظ اصل ونسب و علامات ظاهری، از قبیل رنگ پوست بدن و قیافه و استخوانبندی و خصوصیات روحی و اخلاقی با هم مشابهت دارند
یا نوشته اند: به بزرگترین گروه های انسان گفته میشود. نژادهای انسان به عنوان گروههای جمعیتی بزرگی تعریف میشوند که گنجینه ژنی آنها از یکدیگر متفاوت است.
نژاد در تعریف زیست شناسان: در زیست شناسی، یک گونه یکسان بر اساس تفاوتهای کوچک ژنتیکی و ریختشناسی به نژادهای مختلف تقسیم میشود. در صورتیکه تفاوتهای ژنتیکی بسیار متمایز باشند، دو یا سه نژاد به عنوان یک زیر گونه شناخته میشوند. اگر تفاوتها ژنتیکی و ریختشناسی جزئی باشند، به عنوان نژاد در نظر گرفته میشوند.
در انگلیسی، در باره نژاد این گونه توضیح داده اند:
یا نوشته اند: به بزرگترین گروه های انسان گفته میشود. نژادهای انسان به عنوان گروههای جمعیتی بزرگی تعریف میشوند که گنجینه ژنی آنها از یکدیگر متفاوت است.
نژاد در تعریف زیست شناسان: در زیست شناسی، یک گونه یکسان بر اساس تفاوتهای کوچک ژنتیکی و ریختشناسی به نژادهای مختلف تقسیم میشود. در صورتیکه تفاوتهای ژنتیکی بسیار متمایز باشند، دو یا سه نژاد به عنوان یک زیر گونه شناخته میشوند. اگر تفاوتها ژنتیکی و ریختشناسی جزئی باشند، به عنوان نژاد در نظر گرفته میشوند.
در انگلیسی، در باره نژاد این گونه توضیح داده اند:
A race is a grouping of humans based on shared physical or social qualities into categories generally viewed as distinct by society.[1] The term was first used to refer to speakers of a common language and then to denote national affiliations. By the 17th century the term began to refer to physical (phenotypical) traits. Modern scholarship regards race as a social construct, an identity which is assigned based on rules made by society. While partially based on physical similarities within groups, race does not have an inherent physical or biological meaning
علم بیولوژی هم از نژاد چنین تعریفی را ارائه می کند:
In biological taxonomy, race is an informal rank in the taxonomic hierarchy, below the level of subspecies. It has been used as a higher rank than strain, with several strains making up one race.[1][2] Various definitions exist. Races may be genetically distinct populations of individuals within the same species,[3] or they may be defined in other ways, e.g. geographically, or physiologically.[4] Genetic isolation between races is not complete, but genetic differences may have accumulated that are not (yet) sufficient to separate species.[5] The term is recognized by some, but not governed by any of the formal codes of biological nomenclature.
Comments
Post a Comment