نگاهی دیگر به خیانت های چهار حاکم صد سال اخیر ایران و مقایسه آن ها با قاجارها

در این نوشتارهایی که در دفاع از قاجارها و افشایی رضا کودتاچی و محمدرضا کودتاچی، خمینی و خامنه ای، نوشته می شوند،  دست روی نکات بسیار ریزی گذاشته می شود که به عقیده من چندان هم مهم نیستند. دوستان، با تاکید بر این نکات، خیانت های اصلی و اساسی آن چهار شاه و رهبر، در پس پرده مستور می ماند. در اصل، زمینه های تبرئه آن ها فراهم می شود.

اختلاس صدها میلیار دلاری، مصادره زمین های هزاران روستا، و ... نکته های مهمی هستند اما با آن که مهم هستند اما قابل جبران هم هستند و نمی توانند ما را در باتلاقی تاریخی، فکری و عدم زایش فرو ببرند. 

می شود آن ها را از نوع ساخت یا جبران کرد. اما رضا شاه ضد قانون و ضد آزادی و ضد حقوق ملل و ضد حقوق شهروندی و ضد دموکراسی و ... راهی را برای حاکمان بعد از خودش گشود که در یک صد سال بعدی ادامه یافت و خسارت هایی را به ملل ساکن در ایران فعلی وارد کردند که نه تنها در یک صد سال گذشته و با درآمد دلاری صدها و هزاران چاه نفت و میلیاردها دلار تامین و جبرا نشده اند، بلکه هر روز هم بر عمق فاجعه افزوده شده است و ممکن است تا چند صد سال آینده هم نتوانیم خودمان را از زیر این میراث های شوم آوار شده بر سر و کولمان و عقب نگهدارنده ذهنی- روانی و عقلی جامعه خارج سازیم.

 اگر خیانت های آن ها به مصادره اموال، زمین ها و اختلاس و دزدی ها و ... از این دست ختم ‌می شد، شاید ما هم مانند ژاپنی ها، آلمانی ها و دیگر ملل می توانستیم از زیر سوخته هایمان و از زیر ویراته‌هایمان برحاسته و وطن‌هایمان را بهتر و پیشرفته‌تر از گذشته بسازیم ولی این چهار شاه و رهبر کاری با روح و روان ملل ما کرده اند که ما، به این زودی ها نمی توانیم از مستی دروغ ها و پروپاگانداهای رسمی و آموزسی صد ساله بیدار شده، به خود آمده و از ویرانه های به جا مانده، وطنی آباد و آزاد و مرفه، دموکراتیک با حقوق نامحدود شهروندی بسازیم.

 نویسندگان مدافع قاجارهای تورک و تورک ها و افشاگران چها حاکم پانفارس ضد تورک ضد حقوق شهروندی افراد و ملل، نمی دانسته و نمی دانند که قاجارها، بانیان اصلاحات در همه زمینه ها بوده اند و توسعه همه جانبه، بخصوص توسعه فکری و یا بهتر بگوئیم انقلاب فکری، در دوران قاجارها آغاز شده بوده است. 

نویسندگان نمی دانسته اند و نمی دانند که بزرگترین خیانت رضا و محمدرضا پهلوی و خمینی و خامنه ای به همه ملل در ایران چه بوده و چه تاثیراتی بر جامعه، افراد، سنت روشنفکری، فلسفی و جهان بینی، سیستم حقوقی، سیستم فکری-سیاسی-اداری و آموزشی گذاشته است.

من به چند نمونه از همکاران و های غیر قابل جبران در چند صد سال آینده اشاره می کنم تا راه بر شما بر باز شود و تا بر تعداد خیانت های غیر قابل جبران و غیر قابلدتامین بیفزایید.

۱.  رضا کودتاچی با کودتایش:و با استقرار حاکمیت پانفارسیسم و پان ایرانیسم در مقابل اصلاحات همه جانبه قاجارها سد و دیواری ایجاد کرده و سپس آن تلاش های آغازین برای توسعه ممالک و ملل در ایران را دور از دسترس ملل، خشکاند.

 ۲. تمامی دستاوردهای سیاسی، اصلاحاتی، اداری، حقوقی، روشنفکرانه، فلسفی، دموکراتیک، آموزشی، تولیدی، بومی سازی، و ... جنبش اصلاحی مشروطیت را منهدم کردند. ممالک‌محروسه را که به قافله تمدن توسعه یافته نزدیک می شدند را به دوران دیکتاتوری و عقب ماندگی کوروش و داریوش و به عمق تاریک تاریخ بردند. همه ملل را از زمانه و نیازهای بریدند و به چاه تاریخ انداختند تا هیچ‌چیزی جز آن چه آن ها در بیرون تاریخ برای درونیان‌نمایش می دهند، دیده و باور نشود.

 ۳. اصلاحات سیاسی، حقوقی، اداری، اجتماعی، آموزشی، کادرسازی، فلسفی و جهان بینی قاجارها داشتند نتایج و میوه هایی مانند مجلس، انتخابات، قانون اساسی و قوانین عادی، اداره علمی تر ممالک و ... را می دادند ولی رضا کودتاچی مجلس و اراده ملل در ایران را به طویله و نمایندگان را به گاو و خر و بله قربان گو کاهش داد. از آن به بعد، مجلس و نمایندگان، نقش مجلس و نمایندگی را ارائه نکردند و به بخشی از سیستم کارمندی دولت و امربر و بله قربان‌گو بدل شدند.

 ۴. قاجارها بر طبق یک برنامه ریزی و در مدتی قابل قبول، سیستم انتقاد را به یک‌روش فکری در جامعه و در میان روشنفکران بدل کرده بودند. مردمان و روشنفکران "توجیه" نمی شدند. قبول نمی کردند و فرمان نمی بردند. شورشی شده بودند. ولی رضا شاه و سه شاه و رهبر بعدی، آن توانایی و پتانسیل را نابود کردند. جامعه از روشنفکر دارای توانایی انتقاد و افرادی که توانایی شنیدن انتقاد و تغییر رفتارشان را داشتند، خالی و پاستوریزه شدند.‌ در حقیقت، رضاشاه و مشاوران از اروپای ناسیونالیست برگشته او، روشنفکری و توانایی انتقاد را مانند میکروب در شیر می دیدند که برای حکومت و سیستم فکری-سیاسی و نژادپرستانه آن ها مضر هستند و باید با شیوه پاستوریزاسیون جامعه، آن عوامل بیماری زا نابود شوند.

 ۵. در دوران قاجاریه، با آن که تعداد باسوادان، در نتیجه نویسندگان و خوانندگان بسیار بسیار کم تعداد بودند اما در همان دوران صدها نشریه علنی و شبنامه نوشته و پخش می شد و افکار عمومی را جهت می داد و بسیج می کرد. رضا شاه با بستن و از بین‌ بردن مطبوعات آزاد و مستقلی که در دوران قاجار رشد کرده و به بلوغ رسیده بودند، از ادامه و از انتقال آن سنت روشنفکرانه و رسانه ای به نسل های بعدی جلوگیری کردند.

 ۶. یکی دیگر از کارهای رضا شاه و سه حاکم‌ پانفارس بعدی، ریشه کنی و معدوم ساختن روشنفکری اصولگرایانه بود که در دوران قاجار رشد کرده و در تار و پود جامعه ریشه دوانده بودند. قاجار با آن سنت روشنفکری فرصت و مجال تبدیل شدن به نوجوانی جسور را داده بودند ولی رضا خان بیسواد نا آشنا با سیاست و جهان اطراف، توانایی تحمل چنان سنت روشنفکری را نداشتند و آن ها را از بین بردند. برای همین است که در یکصد سال گذشته، ملل در ایران، هنوز نتوانسته اند یک سنت روشنفکری با ویژگی های خاص ملل در ایران کنونی را تاسیس بکنند. 

در ادامه سیاست های رضا کودتاچی بدون فکر و اندیشه، در صد سال گذشته، پروژه های عقیم سازی و نابارور سازی سنت روشنفکری که در دوران قاجار پدید آمده بود، در اشکال متفاوت و جدید ادامه یافت تا جامعه فرصتی برای دستیابی به سنتی جدید و ماندگار در روشنفکری نداشته باشد.

 ۷. آزادی فکر و عقیده و بیانی که در دوره و تحت حمایت و صبوری قاجار به جوانی رشید بدل شده بود، چنان از بین رفت که در صد سال گذشته نتوانسته ایم به آزادی عقیده و بیان در قبل از مشروطه و در دوران قاجار، حتی نزدیک بشویم.

 ۸. در دوران قاجار، دموکراسی تمرین شده بود و می شد که می توانست راه برود و راه آینده را نشان بدهد. با بر سر کار آمدن رضا کودتاچی به دور از عالم سیاست و سیاستمداران، به چنان وضعی در آمد که اکنون و با وجود میلیون‌ها دانشگاهی، تصور و تعریفی روشن از دموکراسی نداریم. برای همین هم ‌نمی توانیم کشتی ملل را به ساحل دموکراتیک ببریم. در دریای طوفانی استبداد غوطه وریم.

۹ . نه‌ تنها خود مطبوعات و رسانه ها در دوره قاجار تاسیس شده بودند و با آن که مردمان با فرهنگ روزنامه نویسی آشنا نبودند اما قاجارها، نیش و توهین‌های آن ها را به جان می خریدند تا مطبوعات، بسان فرزندان چموش و جاهل خانواده و  پدر و مادر،  زندگی رسانه ای را در آزادی زیست و تجربه بکنند. با تجربه ها بزرگتر که بشوند، مودبانه تر رفتار خواهند کرد. 

بر عکس قاجارهای دموکرات و آشنا با مفهوم‌ توسعه و پیشرفت ‌در جهان، رضا کودتاچی هیچ صبر و توان تحمل مخالف و سر و صداهای عجیب و غریب غیرملموس برای خودش و مشاورانش را نداشت. در نتیجه، از همان‌لحظه اول، با آزادی مطبوعات و رسانه ها مخالفت کرده، آن ها را چنان سرکوب کرد که در نبود تجربه تاریخی از آزادی رسانه ای، ما امروز نمی دانیم‌ که مفهوم آزادی سانه ای چیست.

 ۱۰. تنها در دوران قاجاریه متهم به استبداد، نبود سانسور را تجربه کرده بودیم. بعد از آن هست که در حسرت آزادی رسانه ای و نبود سانسور می سوزیم. سانسور هم چکمه های سیاه رضا مسلسلچی وارد فضای زنده رسانه شده و در کوتاه مدتی به سان زهری، تن رسانه ها را از رمق انداخت. سانسور با رضا قمچه بدست بود که در همه جا رسمیت یافت و همه هم حقیقتی به نام‌ سانسور رضاشاهی را پذیرفتند. چیزی که در دوره قاجار سابقه نداشت یا مصداق بسیار اندکی داشت.

 ۱۱. اصلاحات تدریجی و قدم‌ به قدم در دوره قاجار، توانایی اعمال استبداد را از حاکمان در دوره قاجار گرفته بود. حاکمیت شرایط را طوری چیده بود که اگر هم‌می خواست که نمی خواست، نمی توانست استبداد را اعمال بکند. 

مثلا محمدعلی شاه به اعمال استبداد در حاکمیت متهم است ولی گفته نمی شود که او نه تنها "مشروطیت" را قانونی کرد بلکه تا چند سال بعد که. برای ترور او، بارها اقدام‌کردند و در کالسکه او بمب دستی انداختند و همراهان او را کشتند، او همراه و حامی مشروطه و مشروطه طلبان بود. 

با این‌همه اگر بپذیریم‌که او مستبد بوده است، پیش زمینه هایی که قاجارها ساخته بودند، جامعه و مردمان را به حالتی در آورده بود که مردم‌، در سایه آزادی ها، دموکراسی، روشنفکری، مطبوعات مستقل، انتشارات آزاد و بدون سانسور و ... به چنان رشد سیاسی و بلوغ فکری رسیده بودند که محمدعلی شاه را از تخت به زیر کشیدند و تبعیدش کردند. 

چنان شرایطی، در دوران حاکمیت رضا، محمدرضا، خمینی و خامنه ای به هیچ عنوان و هرگز مهیا نشده است که مردم بتوانند و بخواهند مسلح شده و با استبداد مقابله بکنند.  

چرا که رضا، محمدرضا، خمینی و خامنه ای مردم را نه به دموکراسی، آزادی، آزادی بیان و افکار و آزادی انتشارات و رسانه های مستقل و روحیه جنگیدن با استبداد را عادت ندادند. این ها مردم را به زیستن در استبداد خو داده اند و استبداد به یکی از جنبه های زیستی- روانی-اجتماعی و جهان بینی همه ملل و مردمان در ایران بدل شده است. شاید ما نتوانیم در جهانی خارج از استبداد زیست بکنیم. برای مثال، میلیون‌ها ایرانی تربیت یافته در مکتب استبدادی پهلوی و خمینی و خامنه ای که در خارج از ایران، دموکراسی و حقوق انسانی را در غرب زیست می کنند، به هم‌که می رسند، مستبد ایرانی می شوند و از حقوق و دموکراسی و ... چیزی نمی ماند. همه مستبد هستند.

۱۲. دولت، در دوره قاجار به انتخاب غیر مستقیم مردمان ‌و توسط نمایندگان صورت می گرفت. ولی رضا، محمدرضا، خمینی و خامنه ای نه تنها دولت بلکه حتی نمایندگان را هم‌ بطور مستقیم و با فرمانی نظامی یا حکم حکومتی انتصاب می کردند. 

۱۳. در دوره میانی (اواسط) اصلاحات در دوره قاجار، شاه حکومت می کرد و قدرتی در مقابل ملت نداشت. در دادگاه، به یک شهروند دیگر همسطح دیده می شد ولی رضا، محمدرضا، خمینی و خامنه ای قدرت را از دستان مردم کشیده، به اختیار خودشان به عنوان یک فرد و "سمبل ملت" در آوردند. مردم هم از شاه و ملا، دیکتاتوری تمام عیار ساختند.

 ۱۴. گر چه در دوره قاجارها هم قانون اعدام انسان ها وجود داشت اما مجموعه اعدام های قانونی و فرا قانونی دوران قاجار، به اندازه دوره رضا پهلوی نبوده است. گر چه خمینی و خامنه ای با خونریزی ها و گفتارشان روی سیاه رضا مسلسلچی و محمد رضایی که دو بار ملت او را از ایران اخراج کرده بودند و او با کودتا برگشته است، سفید کرده اند.

  ۱۵.  در دوره قاجار و در راهپیمایی ها و اعتراضات هیچ فردی دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام‌ نشده است. قاجارها، اعتراض و اعتصاب را حق طبیعی مردم‌می دانستند که باید بر آن حق عمومی احترام‌گذاشت.

مثلا؛ در جنبش اصلاح طلبانه مشروطه، حتی خون هم از دماغ کسی نیامده است ولی در دوره رضا، محمدرضا، خمینی و خامنه ای، در هیچ اعتراضی اجازه نمی دا ند که بدون خونریزی و کشتار، اجتماعی اعتراضی به مدیر یو جایی، کارخانه ای و ... به پایان برسد. در دوره این چهار شاه و شیخ، در اعتراض ها از کشته ها پشته می ساختند. این ها اعتراض را رفتاری بر ضد فرد خودشان می دانستند و اعتراض را تحمل نمی کردند. در نتیجه، اعتراض و تحصن حق طبیعی و حقوق مردم تلقی نمی شده است.

 ۱۶. در  دوره قاجار، بست نشینی در بعضی از مکان های عمومی و خصوصی، نه تنها آزاد بود. بلکه دولت قاجار امنیت و خوراک و نیازهای متحصنان یا معترضان را هم ‌تامین می کرد. از جمله این مکان‌های امن برای تحصن آزاد و اعتراض فردی یا جمعی می توان به تلگرافخانه ها که اخبار تحصن ها را در همان‌ لحظه پخش می کردند، مساجد، تکایا، زیارتگاه ها، سفارتخانه های خارجی در شهر، سقاخانه ها و ... محل اعتصاب فردی یا جمعی بودند و دولت خود را مسئول مخالفت با اعتراض ها نمی دانست. بلکه آن اعتراض ها را محمل و فرصتی برای گسترش عدالت و تطهیر وجهه خود در میان عموم می دید. به  تامین نیازهای معترضان و امنیت جانی و مالی معترضان و متحصنان همیت می گماشت. دولت، در قبال مردم و معترضان احساس  این امتیازی نبود که قاجاریه به مردمان داده بود بلکه یک حق عمومی تاریخی را برسمیت شناخته و بر اساس آن رفتار حقوقیش را سازمان‌می داد.

۱۷. در دوران قاجار پناهنده شدن به سفارتخانه های خارجی و یا اعتصاب در سفارتخانه های خارجی یا تلگرافخانه ها در شهرها، جاسوسی به دول خارجی تعبیر و تفسیر نمی شد و افراد یا معترضان به خاطر تحصن در سفارتخانه های خارجی، به جاسوسی و خیانت متهم نمی شدند. محاکمه نمی شدند و مجازات نمی شدند. این قاعده حقوقی و حق تاریخی و مصونیت مردم از دست دولت، با به روی کار آمدن رضا خان، محمدرضا، خمینی و خامنه ای درهم شکست. در صد سال گذشته، هیچ مکانی برای معترضان و اعتراضات مطالمت آمیزشان به رسمیت شناخته نشده است. اصولا، از رضاشاه به بعد، حق و حقوق اعتراض و تحصن عمومی یا فردی از مردم و شهروندان سلب شد.   از این‌دوره به بعد است که می بینیم شهروندان به تنهایی یا مجتمع، حق اعتراض، بست نشینی یا تحصن ندارند. اگر هم شهروندی جسارت می کرد و برای تحصن یه سفارتخانه ای سر می زد یا به سفارتخانه ای رفت و آمد داشت،  دولت رضا کودتاچی، محمدرضا کودتاچی، خمینی و خامنه ای او یا آن ها را به انواع اتهام‌های جاسوسی، خیانت متهم کرده و شدیدترین مجازات ها را به آن فرد یا جمع تحمیل می کردند و می کنند.

 ۱۸ در دوره قاجار، هر شهروندی، به خاطر حق انتخاب فردی و شخصی خودش، می توانست بدون‌چکن و چرا  نام و تابعیت کشوری خودش را انتخاب و  شهروندی خودش را تغییر بدهد. این حق چنان طبیعی بود که افراد نیازی به اخذ اجازه از مقام‌های دولتی نمی دیدند. هر فرد می توانست با مراجعه به سفارتخانه های خارجی در شهر خود، تبعیت و شهروندی کشور و دولت دیگری را هم بر اساس آراده آزاد خود دریافت بکند و دولت نمی توانست در مقابل رزاده  و خواست آزاد و حق انتخاب شهروندان یا افراد مقاومت بکند. دولت هم با احترام به این حق مردمی، نمی خواست این حق را از آن ها سلب بکند.

 ۱۹. در دوره حاکمیت خاندان‌تورک قاجاریه بر ممالک محروسه، و بخصوص با به ثمر نشستن جنبش اصلاحی مشروطیت، حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن جزو حقوق ذاتی افراد تلقی می شد و دولت نمی توانست برای این حق، حد و حدود و مرز و مقررات تعیین بکند.

فلسفه این‌بود که مردم خیر خودشان را بهتر از دولت یا چند نماینده، تشخیص می دهند. به مردم اعتماد داشتند. دولت حق تشخیص مصلحت مردم را در انتخاب کردن و انتخاب شدن نداشت. این جهان بینی را وارد قانون اساسی هم ‌کرده بودند ولی در صد سال گذشته، دولت های رضا کودتاچی، محمدرضا فراری، خمینی جلاد و خامنه ای دیکتاتور، همه حقوق اجتماعی و مصونیتی شهروندان و انسان ها در انتخاب کردن و انتخاب شدن، در ترک یا قبول شهروندی یک کشور و ... را هر روز محدودتر از روز قبل کرده‌اند. دولت های پانفارس، هر روز نسبت به روز قبل از میزان حقوق شهروندی افراد کاسته و بر حیطه اعمال قدرت خود در زندگی جمعی و  فردی افراد افزوده است. در این یکصد سال، بجای این که قدرت مردم در مقابل حاکمیت و حاکمان افزایش یافته و بر رفتار آن ها نظارت داشته و از آن ها در رابطه با اعمالشان پاسخ بخواهد، این دولت بوده که پاسخگو نبوده بلکه ظرفی است که می تواند پاسخ بخواهد و متهم کرده و مجازات بکند و نیازی هم‌نمی بیند که دلیلی بر اثبات ادعای خودش ارائه بدهد. فلسفه این است که چون دولت است، حق دارد و می تواند حقش را اعمال بکند.

 ۱۹.  بعد از یکصد سال، تازه ملل و مردمان به نقطه ای رسیده اند که می خواهند با محدود کردن اختیارات دولت، بخشی از حقوق شهروندی خودشان را از دولت پانفارس و پان‌ایرانیست ضد حقوق ملل غیر فارس بگیرند اما زورشان به دولت نمی رسد. دولت نمی خواهد آن چه را از حقوق مردم گرفته و به حقوق خودش افزوده را از دست بدهد و حیطه اعمال حاکمیتش را از زندگی خصوصی و عمومی افراد و جامعه کنار بکشد. برای رسیدن به این آرزو، در بیش از بیست سال گذشته،  بارها جنگ زرگری برده انداخته اند ولی این دعواهای سرگرم‌کننده و لق قله دهان بخشی از مطبوعات فرمانبردار، هیچ دستاوردی جز جنگ تبلیغاتی در حطیه حقوق شهروندی بدست نیاورده است‌.

 ۲۱.  در دوره قاجار، برای محافظت از حقوق شهروندان در مقابل دست دارازی دولت در حقوق مردم، قانون اساسی نوشته شد و قاجاریه تماما بر رعایت آن همت گماشت اما با بروی کار آمدن رضا و سپس محمدرضا، خمینی و خامنه ای، مفهوم قانون اساسی و جایگاه قوانین به حیطه آراده همایونی و رهبر سقوط کردند. یعنی، چیزی به نام قانون اساسی و قوانین عادی نداریم. بلکه آن چه هست، اراده و منویات رضا کودتاچی، محمدرضا فراری، خمینی خون‌آشام و خامنه ای مستبد است. مجالس مختلف نشسته اند تا طبق دستو و حکم حاکم، به آن ها رنگ قانون بچسبانند. در نتیجه، حقوق و خواست مردم به قانون تبدیل نمی شود بلکه منویات شاه و رهبر است که برای اجرا به طویله ای به نام‌ مجلس برده می شوند و حیواناتی به نام نمایندگان، بر اساس دستور و اراده شاه یا رهبر، آن را برای اجرا بشکل قانون در می آورند. این وضع در دوره قاجاریه وجود نداشته است و دولت برای تصویب یک قانونی، در مجلس مجدد به می کرده است.

 ۲۲. توسعه و اصلاحات دوره قاجار و صنعتی یا مدرنیزاسیون ممالک ‌محروسه، بر اساس شرایط و نیازهای داخلی طراحی و اجرا می شد تا هر عمل و اقدامی، پله ای برای عمل و اقدام ‌بعدی برای تامین ‌منافع مردمان منطقه باشد ولی با آمدن بیسوادهای سیاسی و جاهلان به انواع استراتژی به روی کار در یک صد سال گذشته، مدرسه، دانشگاه، کارخانه ها، کتاب ها، فکر و تولید هنری و ... به تقلید و کپی برداری از روی غربی ها و در جهت تامین نیازهای مالی سیاسی غربی ها و شرقی ها طراحی و اجرا شد. برای همین‌است که در یکصد سال گذشته و با وجود میلیون‌ها کارشناس، به توسعه کیفی دوران جنبش اصلاحی مشروطه نرسیده این.

 ۲۳. در دوره قاجار و با تاسیس چند مدرسه و چند دانشگاه و چند نشریه، ترجمه چند کتاب که امروزه هم ناشران و مترجمان جسارت ترجمه و نشر آزاد آن‌ها را ندارند، به نیازهای جامعه پاسخ داده می شد. یعنی شاه و سیستم‌سیاسی او درکی جامعه شناسانه از ملل و سرزمین‌های تحت حاکمیتش داشتند. آن‌ها در هر کاری و اقدامی، هدفی برای کاری بزرگتر بعدی را تعقیب می کردند. یعنی، به نظر می رسد که قاجاریه، هیچ کاری را بدون داشتن نقشه و طرح راه و ‌استراتژی انجام‌ نمی داده‌اند. ان طور که در صد سال گذشته به مت تلقیت کرده اند و ما پذیرفته ایم، قاجارهای تورک، در پی تامین منافع خارجی ها نبوده‌اند. 

هدف اصلی قاجاریه تورک و سیاستمدار، تامین‌ منافع ملل در داخل ممالک ‌محروسه بوده است. در نتیجه، کپی کاری و تقلید و مشق از روی دست خارجی ها را نمی پذیرفته اند.

 ۲۴.  در دوره قاجار، ممالک محروسه قاجاریه، بسیار گسترده تر از ایران ‌امروزی بوده است. رضا کودتاچی، محمدرضا کودتاچی، خمینی فریبکار و خامنه ای مستبد بخش هایی از آن‌ میراث پدران تورک را بدون ‌جنگ از دست داده‌اند ولی این‌باخت ها را از افکار عمومی پنهان کرده‌اند و در عوض بخش هایی که در دوره قاجار از سیطره قاجار و در پی بیش از یک و نیم دهه جنگ از دست داده بودند را پر رنگتر و  بزرگتر کرده اند تا خیانت ها و تسلیم شدن‌های خودشان را پنهان‌بکنند.

 ۲۵. در دوره قاجار، ممالک و ملل در زیر بیرق ممالک‌محروسه قاجاریه، دارای هویت های سیاسی، حکومتی، زبانی، اداری، مالی، پولی، نظامی، خارجی و داخلی، اقتصادی، آموزشی و ... مستقل از قاجار و پایتخت بوده‌اند. امروز از چنان‌سیستمی با عنوان فدرالیسم‌نامیده می شود ولی در آن زمان به آن سیستم، سیستم ایالتی و ولایتی گفته می شد که قدرت سیاسی، نظامی، پولی هم داشت که دول فدرال کنونی فاقد آن توانایی ها هستند.

 آن دول، واحد پول مخصوص سرزمین‌ خودشان را داشتند. دولت ملی خودشان را داشتند. نیروی نظامی خودشان را داشتند. هویت ملی – تاریخی و سرزمینی و زبانی و دینی و اقتصادی خودشان را هم داشتند.  این دولت های ملی با هویت های متفاوت و ملی، با آمدن رضا کودتاچی مسلساچی، محمدرضا کودتاچی، خمینی دروغگو و خامنه ای فریبکار و بچه کش از ملل دریغ شدند. تمامی آزادی ها، حقوق و هویت های ملی ملل از آن‌ها گرفته شد و به پایتخت و مرکزنشینان سپرده شد. یعنی حقوق ملی، تاریخی، طبیعی ملل غیر فارس بشدت در دستان مرکز متمرکز گشت.

در حالی که در دوره قاجاریه، هویت ها و حکومت های متفاوت و ملی هر ملتی نه تنها برسمیت شناخته می شد، بلکه با تصویب ماده ای، در قانون اساسی مشروطه هم گنجانده شد تا دولت ها نتوانند با تمرکز قدرت در مرکز، آن حقوق ذاتی و تاریخی و ملی را از ملل ساکن در ممالک ‌محروسه قاجاریه سلب بکنند. این اصل حقوقی، آن اصل تاریخی و ملی را به قانون بدل کرد و سیستم جدید اما قانونی-حقوقی انجمن های ایالتی و ولایتی را تثبیت کرد. 

رضا کودتاچی به عنوان دشت نشانده خارجی، محمدرضا کودتاچی و دستنشانده خارجی، خمینی تحمیل شده خارجی و خامنه ای جلاد کودکان و ضد قانون‌ و قانون اساسی و حقوق ملل هم در از بین ‌بردن هر چه بیشتر و عمیق تر حق حاکمیت ملی ملل در ایران، از همه توان و قدرت نیروی نظامی و سرکوب استفاده کردند و می کنند.

  ۲۶.  به عقیده من، قاجارها هیچ مخالفتی با قانون، کپی برداری از قوانین کشورهای توسعه یافته و بومی سازی و اجرای آن‌ها در ممالک‌ محروسه نداشتند بلکه از مدرنیزاسیون قوانین هم استقبال می کردند. اما رضا، محمدرضا و خمینی و خامنه ای، نه‌ تنها ضد قانون ‌بودند و هستند، بلکه با قوانین‌ و حقوق بین‌الملل هم ضدیت داشتند و دارند.

 این‌ها به حقوق بشر که مورد قبول همه کشورهاست و دیگر حقوق و کنوانسیون‌های بین‌المللی تن نمی دهند و آن حقوق را با ابداعات ارتجاعی  خودشان در قالب حقوق بشر اسلامی و ... محدود می کنند. در مقابل، آزادی و اختیارات استبدادی خودشان را گسترده ت از گذشته ‌می کنند. هر چیز ناچسبی را به هم ‌می بافند تا نه تنها حقوق  که هیچ چیزی در ممالک‌محروسه مدرن نشود و ملل در ایران ‌به مانند جزایری دور از کره زمین و دور از کشورها و ملل پیشرفته و توسعه یافته، در عقب ماندگی های همه جانبه خودشان غرق بمانند.

من تصور می کنم که آن چه به عنوان‌خیانت های رضاشاه، محمدرضاشاه، خمینی و خامنه ای گفته و نوشته می شوند، در مقابل این خیانت ها، مشتلوقی بیش نیستند. آن ها چرخه توسعه یابندگی، نیروی زایندگی، توانایی و پتانسیل زایش و حرکت و ساخت و ساز را از همه ملل در ایران و با اعمال استبداد در لفافه قانون سلب کرده‌اند. اراده مردمان ‌برای بهتر زیستن را در درون آن ها کشته‌اند. مفاهیمی اصلی و کلیدی را ابتر کرده یا بر ضد خودشان تاویل و تفسیر و تبدیل کردند. 

برای همین، در صد سال گذشته، نوعی از فرهنگ‌ خاصی در میان‌ همه ملل ساکن‌در ایران، حتی در میان فارس ها پدیدار شده است ‌که باز تولید کننده عقب ماندگی، خیانت در همه زمینه ها، فرار از کارهای جمعی که در راستای تامین منافع جمعی و ملی است، تامین حداکثر منافع شخصی در کوتاهترین زمان ‌ممکن از طریق چپاول و غارت و دزدی و ارتشاء و اختلاس و ... است.

 قانون ‌و مسئولیت، چیزهایی جز سخنان تو خالی برای سر کیسه کردن‌ مردمان ‌نیستند. هیچ کس بطور واقعی طرفدار حقوق ملی و حقوق شهروندی فردی و جمعی افراد و ملل نیست. منافع و خواست فردی بر منافع و اراده جمعی ترجیح داده می شوند. 

این‌ها میراث رضاشاه کبیر، محمدرضاشاه نظر کرده خدا، خمینی آیت خدا در زمین و خامنه ای رهبر مسلمین بوده و هستند. این ها غرق شدن در عقب ماندگی را برای انسان‌ها به ارمغان آورده اند. این ها نسل و  زایش روشنفکری و سنت و سیستم روشنفکری را سترون کرده اند.


انصافعلی هدایت

تورنتو-کانادا

بیست و یکم (21) سپتامبر 2020

Hedayat222@yahoo.com 



Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر