باور به دین جدید و تاریخ جدید ابداعی ایرانیان
آمان از دست دوستان
دوستان کتابخوان ما! کاش کتابخوان نبودند!
باید تاسف خورد.
بله! باید تاسف خورد به حال دوستان ما که کتابخوان هستند!
حکایت فریبخوردگی ما از آنجا آغاز می شود که کتاب می خوانیم اما کتاب و
نویسنده و فرق کتاب ها و نویسندگان را نمی فهمیم.
کتاب ها و به طبع کتاب ها، نویسندگان انواع و اقسامی دارند: کتاب های دینی،
کتاب های علمی، کتاب های فلسفی، کتاب های منطقی، کتاب های درسی رسمی و کتاب های
غیر درسی و غیر رسمی، کتاب های خورافاتی، کتاب های اقتصادی و کتاب های شبه
اقتصادی، کتاب های تاریخی و کتاب های شبه تاریخی، کتاب های رومان، داستان های
تاریخی، کتاب های دری وری، کتاب های کودکان و ...
مقوله کتاب ها و انواع آن ها و نویسندگانشان لیست بالا بلندی هستند.
همه کتاب ها علمی نیستند بلکه بسیاری از کتاب هایی که "علمی"
خوانده می شوند، "غیر علمی" هستند.
در این زمینه بین جوامع شرقی و غربی هم تفاوتی نیست و گذشته و حال هم در آن
ها تاثیری نداشته و ندارد.
نویسندگان برای تامین زندگی خود باید کتاب بنویسند ونشر کنند و باید
خواننده داشته باشند. برای همین هم باید با ذهن خواننده بازی کنند تا بیشتر کتاب
هایشان را بفروشند. نوشتن کتاب، یک صنعت و فروختن کتاب هم صنعت دیگری است و هر دوی
آن ها به روانشناسی اجتماعی وابسته هستند. یعنی اگر بر اساس خواست روز آن جامعه
نوشته نشوند، خریدار نخواند داشت. یعنی کتاب ها بر اساس نوعی از "مد
اجتماعی" نوشته می شوند.
این خواننده عامی و کمی احمق است که هر چه را در کتاب ها می خواند، قبول می
کند و "مطلق" فرض می کند. حتی در کتاب های علمی. مانند یک آدم دینی، هر
چه را که به نام "دین" نوشته شود، مثل آیات وحی، مقدس و غیر قابل انکار
و سوال فرض کرده، قبول می کند. بعضی ها هم هر کتابی با عنوان"علمی" نشر
شده است، "علمی" تلقی می کند. غافل از این که باید خودش نیز بیندیشد و
موضوع را بفهمد.
مثلا هزاران سال مردم در کتاب های علمی و دینی می خوانند که کره زمین بر
روی شاخ یک گاو استوار است یا آسمان و ستارگان و کهکشان ها به دور زمین می چرخد و
یا انسان عاقلترین موجودات است و ...
این ماجرا و بد فهمی در عیران بدتر هم است. انسان کم سواد و "مقلد"
تربیت شده ساکن در عیران، بین کتاب ها و نویسندگان تفاوتی قایل نیست. هر کتابی که
عنوان دینی یا شبه دینی داشته باشد را کتاب "دینی" می بیند و از روی جلد
کتاب، در باره محتوای کتاب قضاوت می کند و با خودن آن، فکر می کند که
"تحقیق"(!) انجام داده است!
همچنین مقلد تربیت شدگان در عیران، هر کتابی را که جلد آن اشاره به "علمی"
بودن داشته باشد را به خاطر "شرطی شدگی" و مقلدی، علمی فرض کرده و از
مطالب آن به عنوان اسناد علمی یا اسناد دینی در مباحث روزانه خودشان استفاده می
کنند و بدبختی آن است که نمی توان با این انسان ها بحث منطقی و علمی داشت. چرا که ذهن
آن ها تقلیدی و منجمد تربیت یاقته است.
بنا بر این، بین کتاب های علمی با دینی، با فلسفی و تاریخی و ... تفاوت های
آشکاری وجود دارد. این تفاوت ها در عیران در هم تنیده شده است. چرا که خوانندگان
عیرانی کم سواد تشریف دارند.
منظور از "سواد" هم تحصیلات دانشگاهی یا مدرسه ای نیست. ممکن است
فردی تحصیلات ابتدایی داشته باشد اما فرق بین مطالب علمی و غیر علمی را بفهمد یا
فرق میان تاریخ و رومان را بفهمد اما فرد دیگری که استاد دانشگاه هم است، نتواند و
یا نخواهد درک کند که یک رومان تاریخی، تاریخ و یا کتاب تاریخی نیست بلکه تراوشات
ذهنی رومان نویس است که به تاریخ یا شخصیت های تاریخی نسبت می دهد تا جذاب شده و
خریدار بیابد. همان طور که خود اساتید داشنگاهی عیرانیان هم می دانند که چه مطالبی
را در نوشته های "علمی!" یا "تاریخی" خودشان می گنجانند که
علمی و تاریخی نیستند.
از همین مقوله است، افسانه سازی های فارص ها و عیرانچی ها در باره کوروش و
داریوش و ... .
چرا که در نهایت، چند سنگ نوشته یا
یک استوانه با چند کلمه در روی آن ها در باره کوروش و داریوش در دست است و اسناد
دیگری هم وجود ندارد. حتی اگر باور کنیم که سکه ها یا چند ظرف شکسته از آن ها هم
باقی مانده است و صد در صد به آن ها یا آن دوره متعلق است، باز هم برای نوشتن
تاریخ آن افراد یا آن دوره از تاریخ، کافی نیستند.
مگر مجموع کلمات روی سنگ نوشته های مانده از آن دوران چند کلمه است که ما
بتوانیم از آن ها زندگانی و تاریخی یک دوره یا حتی یک روز بلکه یک ساعت را در
یابیم؟
باید از خودمان بپرسیم که این همه کتاب های مفصل چند صد صفحه ای در باره
تاریخ هخامنشی یا ساسانی از کجا و از روی چه منابعی نوشته شده است که استادان
دانشگاهی ما آن ها را عین آیات وحی تاریخی، قبول می کنند؟
فرض کنیم که در سنگ نوشته بیستون، 1000 کلمه نوشته شده باشد یا در روی
استوانه منتسب به کوروش هم 200 کلمه حک شده باشد و فرض کنیم که آن کلمات را خود آن
ها نوشته اند و حاصل تغلب در تاریخ نویسی تارسخ سازان نیست.
آیا می توان از 1200 کلمه (فرضی) آن
دو، یک کتاب 2000 کلمه ای نوشت؟
آیا آن 800 کلمه اضافی را نویسنده دوره ما و مثلا استاد تاریخ دانشگاه بر
آن 1200 کلمه اولیه نیفزوده است؟
آیا آن 800 کلمه اضافی، تاریخ مستند هستند یا توصیفات نویسنده یا مترجم آن
کلمات؟
باید بپذیریم که اگر متن آن فرض 1200 کلمه ای ما صحت داشته باشد، تاریخی که
در باره یک فرمان به ما رسیده است، بیش از آن کلمات آن فرمان نیست. حتی ما نمی
دانیم که آن فرمان را واقعا چه کسی صادر کرده است؟ چه کسی یا کسانی آن را نوشته
اند؟ چه کس یا کسانی آن ها را روی سنگ حکاکی کرده اند؟ و ...
تاریخ عیران، این قدر مبهم بوده و در تاریکی قرار دارد. حالا نویسندگان
عیرانچی و آریایی با استناد به همان مثلا 1200 کلمه، 100-ها میلیون کلمه
"تاریخ" برای ما نوشته اند.
حال باید از خودمان بپرسیم، کدام بخش از آن نوشته ها حامل تاریخند و کدام
بخش ها حامل تصورات ذهنی و غیر تاریخی- غیرحقیقی نویسنده عیرانی در باره یک مقطع تاریخ
هستند؟
حال، بیایید به سراغ نویسندگان برویم و ببینیم آیا علی شریعتی یک نویسنده
دینی است یا یک نویسنده تاریخی یا یک نویسنده سیاسی، یا جامعه شناس بوده است؟ و
... است؟
مرتضی مطهری هم همین طور. آیا مطهری یک نویسنده تاریخی است، نویسنده دینی
است؟ نویسنده ای فلسفی است؟ نویسنده ای علمی است؟ یا جامعه شناس است؟
آیا کتاب های امام جمعه اسبق شیراز: سید عبدالحسین دستغیب شیرازی دینی
هستند یا خورافاتی؟ علمی هستند یا تاریخی؟ داستان هستند یا تاریخ؟
و ...
می بینیم که نوع کتاب هایی که نویسندگان نوشته اند، در زمینه های بسیار
متفاوتی گسترده هستند و مربوط به دایره تخصصی نویسنده نیستند.
خواننده بدبخت عیرانی هم، آن ها را با استناد به نویسنده، دینی یا جامعه شناسانه
می داند و می پذیرد اما چنان نیست. خواننده عیرانی در مسیر غلطی پیش می رود. بد می
فهمد و کسی به آن ها نمی گوید که راه خطا در پیش گرفته اند. آن چه به نام تاریخ یا
دین یا علم خوانده اند، نه تاریخ ایت، نه علم ایت و نه دین بلکه تراوشات و تمایل
های ذهنی نویسنده است که در آن قالب ها به او تزریق می شوند. بلکه با نتقد و بررسی
آن ها، بر صحت و دقت آن کتاب ها مهر تایید می نهند.
از آن جمله است کتاب های مرحوم ذبیح آلله منصوری. بنا به نوشته فارث ها؛ ذبیح
منصوری کورد است یا در کوردستان زاده شده است. به خاطر فوت پدرش، نتوانسته است،
ادامه تحصیل بدهد اما در زمانی که پدرش در کرمانشاه بوده، از یک پزشک، زبان فرانسه
را آموخته است. چقدر در زبان فرانسه مهارت داشته است؟ چقدر آموخته بود؟ نمی دانیم ولی
او مجبور بود تا به وسیله همان زبانی که آموخته بود، زندگی خانواده اش را تامین
کند.
آیا او کتاب هایی به زبان فرانسه را می خواند؟ یا مقالات منتقدین کتاب های
نویسندگان را می خواند و از روی آن ها داستان های خودش را می نوشت؟ و ...؟
ولی به هر حال، ذبیح آلله منصوری سواد و تخصصی در تاریخ، دین، حامعه شناسی،
و ... نداشت اما 1200 عنوان کتاب و مقاله از او مانده است.
اما بدبختی آن جا است که همه عیرانیان بیسواد او را تاریخ دان می دانند.
چرا که "شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان"، "خواجه تاجدار"، "امام حسین و ایران"، "مغز متفکر جهان شیعه امام صادق"، "سقوط قسطنطنیه"، "خداوند الموت"، "ملاصدرا"، "عارف دیهیم دار"، "غزالی در بغداد"، "قدم به قدم با اسکندر در ایران"، "ابن سینا؛ نابغهای از شرق"، "یوسف در آیینه تاریخ"، "سینوهه پزشک فرعون"، "اسپارتاکوس"، "شاه طهماسب و سلیمان قانونی"، "دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری"، "عایشه بعد از پیغمبر"، "محمد پیغمبری که از
نو باید شناخت"، "چگونه قرآن را
شناختم"، "نهج البلاغه" و ...
را نوشته است.
سواد
تاریخی و دینی عیرانیان در همین سطحی است که ذبیح الله منصوری ها تراشیده اند. نمی
خواهم بگویم که ذبیح الله منصوری آدم بدی بوده است. ابدا! یا نوشته های او را
تحقیر کنم. ابدا! بلکه می خواهم بگویم در نگاه کلانتر، ذبیح الله یک روزنامه نگار
کم سواد بدون هر گونه تخصصی در هیچ زمینه ای بوده است. در حداکثر ممکن، ذبیح الله
یک مترجم با سبک "ترجمه آزاد" بوده است.
سبک
ترجمه آزاد یعنی این که او یک متنی را می خوانده و بر اساس نوع نگاه حاکمیت و
زمینه های سیاسی-اجتماعی و دینی عیران و درخواست ناشران یا مطبوعات، آن را از نو
تدوین می کرده است.
معنی
این جمله ها این است که او "ترجمه نمی کرده است" بلکه فکری را در چند خط
می گرفته و در خیال خود آن ها را پرورش می داده و می نوشته است.
ذبیح
الله منصوری اعتقادی به این که "مترجم باید امانتدار نویسنده اصلی باشد"
نداشت. برای همین، کتاب ها و افکار دیگران را تحریف می کرد. اگر آن ها 1000 کلمه
نوشته بودند، او بدون پایبندی به اصل فکر و نوع نگاه نویسنده 1000 کلمه ای، داستان
و حکایتی در 10000 کلمه یا بیشتر می نوشت ولی کار را به نام نویسنده اصلی و خارجی
تمام می کرد تا به نوشته خود اعتبار بدهد. چون می دانست که انسان کم سواد عیرانی
مقلد هم نوشته های نویسندگان عیرانی را قبول نمی کند. از طرفی دیگر، نویسندگان
عیرانی هم بخودشان اعتماد نداشتند.
در
حقیقت ذبیح الله منصوری و نویسنده همعصر او، تاریخ یا کتاب از زبان های دیگر ترجمه
نمی کردند بلکه آن چه را که رژیم و شاه حاکم بر عیران می خواست و می پسندید، به
نام ترجمه و از زبان خارجی ها اما بنا به اراده و ذوق سیستم سیاسی و امنیتی، نوشته
می شد تا به ذهن عیرانیان تزریق شوند.
برای
همین عیرانیان نوشته های امثال ذبیح الله منصوری را تاریخ می دانند که محققان
خارجی و یا تاریخ نویسان و محققات تاریخ نویس غربی آن ها را نوشته اند.
اولا،
نوشته های منصوری و امثال او، در قالب تاریخ نوشته شده اند ولی بویی از تاریخ
نبرده اند.
ثانیا،
ترجمه های آن ها تنها عنوان "ترجمه" و "مترجم" را داشته است
ولی در اصل نه ترجمه بوده و نه مترجمی در میان بوده است.
ثالثا،
معلوم نیست، کتاب ها و نویسندگانی که امثال ذبیح الله به نام آنان کتاب هایی منتشر
کرده اند، چنان کتاب و نویسندگانی بوده باشند.
رابعا،
آن مطالب و ادعاهایی که در آن کتاب ها مطرح شده است، بیش از 95 درصدشان تراوشات
ذهنی خود ذبیح الله منصوری و امثال ایشان بوده است.
اما
حقیقت غیر قابل انکار آن است که ذبیح الله منصوری و امثال او، برای نسل عیرانی
مقلد، تاریخ و دین جدید نوشتند و بخورد مردم دادند و مردم سبک و شیوه قلمی و
نوشتاری آن ها را جذاب یافته و شیفته آثار آن ها شدند ولی همین خوانندگان از
خودشان نپرسیدند که آیا این نوشته ها، رومان هستند که به نام ترجمه و به نام ترجمه
تاریخی به مردم داده می شوند یاهیچ ارتباطی با تاریخ و نویسنده اصلی کتاب ندارند؟
این
نوع نوشتار به دوره مرحوم ذبیخ الله منصوری (رضا پالانی و محمدرضا پالانی-پهلوی ها)
محدود نشد و ادامه یافت و دوام هم دارد.
من
شخصا در این اواخر (1394) کتاب هایی را دیدم که در عیران به نام جناب محمدقلی مجد،
از انگلیسی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
جناب
مجد یک استاد دانشگاه در آمریکا است. من چند کتاب او را از طریق اینترنت بدست
آورده ، با متن ترجمه های فارثی آن ها مقایسه کردم.
باز
هم ترجمه آن کتاب ها هم به سبک ذبیح الله منصوری و ترجمه آزاد یا تدوین جدیدی از
آثار جناب مجد بودند. یعنی مترجم محترم (!) کتاب جدیدی اما به نام جناب محمدقلی
مجد نوشته و منتشر کرده است که با متن اصلی بسیار متفاوت است.
حال
باید بدانیم و بپذیریم که ذهنیت و شناخت ما از تاریخ، تاریخ ذهنی اندوخته ها و
آموخته های ما (رسمی و غیر رسمی) در مدارس و داشنگاه ها یا در کتاب هایی مانند
نوشته های ذبیح الله منصوری، توسط فارص ها دستکاری شده است.
حال،
با دقت در مجموعه کتاب هایی که امثال ذبیح الله منصوری در باره تاریخ فارص ها و
تاریخ تورکان، همچنین در باره زندگانی سیاسی شاهان تورک و شاهان فارث نوشته اند، می می توانیم بفهمیم
چقدر دور از حقیقت است و چقدر می تواند اذهان خواننده را بر ضد یک ملت بشوراند و
بر نفع ملت دیگر تهییج کند.
ما
نباید با استناد به رومان های تاریخی عیرانیان و غیر ایرانیان، تاریخ را در ذهن
خود به سان نوشته های رومان ها تصویربسازیم. چنان تاریخی وجود نداشته است بلکه
فارث ها خلق کرده اند تا مقاصد سیاسی و ایدئولوژیکشان را پیش ببرند.
حتی
نگاه های دینی و شیعی فارث ها و عیرانیان هم عین نگرش تاریخی آنان است. آن
نویسندگان، دین و شخصیت های دینی اسلام و شیعه را هم همان طور ساخته و پرداخته اند
که متناسب با خواست رژیم و شاه و ملا باشد.
در
هر حال، اصل ماجرا در نوشته های عیرانیانی همچون ذبیح الله منصوری، چه در زمینه
های تاریخی یا دینی، تحریف تاریخ و دین و قبولاندن نوع نگاه ایدئولوژیم فارثیسم و
پان عیرانیسم بوده و است. آن ها تاریخ و دین نمی نویسند بلکه تاریخ و دین جدیدی
خلق می کنند. اگر انسان و متفکر غربی، فکر، ایدئولوژی و صنایع بداع و اختراع می
کند، نویسنده و روشنفکر عیرانی، دین و تاریخ جدیدی اختراع و ابداع می کنند ولی آیا
ما باید آن ها را بپذیریم و به آن ها استناد کنیم؟
Comments
Post a Comment