دوستی نیمه تمام



دوست با احساسی نوشته بود: همه دوستیت را یکباره نشان نده که اگر از دوستیت اندکی کاسته شد، ...

و من نوشتم:

من نمی توانم، دوست و یا یار نیمه کاره یا ناتمام باشم.
یا دل می کنم و یا دل می دهم.
وقتی دل دادم، پس گرفتنم سخت است
... و اگر دل برکنم، دوباره نمی توانم آن را پرچ کنم به جایی که ازش کنده شده.
من خیلی ساده ام در دوست بودن و دوست  نبودن. به سادگی روستای زادگاهم که در هزار سال، جز عشق ها و ناکامی، تغییر چندانی نکرده است. همان روستای قدیمی با همان مردم ساده و صمیمی با دستانی زمخت و زحمت کش!
ما دوستی و صمیمیت را بازی نمی کنیم. زندگی می کنیم!

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر