شستشوی مغزی از طریق انقطاع علمی و فکری از جهان
یکی از زوایای تاریک شستشوی مغزی، قطع رابطه فکری، علمی، سیاسی، حقوقی و اجتماعی همه ملل در ایران، از آن چه در جهان می گذرد است. رژیم ها و دولت های صد سال اخیر ایران تلاش می کنند تا افراد و ملل در ایران را در نوعی از انزوا و انقطاع از جهان و علوم، فنون، افکار و اندیشه و حرکت های سیاسی و حقوقی و اجتماعی در میان دیگر ملل قرار بدهند.
آن ها می دانند که افکار، اندیشه ها، نگرش ها، ایدئولوژی ها، جریان های فکری، سیاسی، حقوقی، اجتماعی و ... مسری هستند. مانند هوا و ابرهای بارانی، از سرزمینی به سرزمین دیگر می روند و ملل، چه بخواهند و چه نخواهند تحت تاثیرات عمیق آن ها قرار گرفته و خفتگان را بیدار شده و به جریان های جهانی پیوند می دهند.
حکومت های یک صد سال اخیر ایران، نمی خواهند مللی که در زیر فرمان و استعمار آن ها قرار دارند، از جریان های فکری، فلسفی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی و تکنولوژیک در جهان خبردار شده و با آن جریان ها همراه بشوند. چرا که منافع غارتگران، حاکمان و دزدان بزرگی که به نام دولت و خدمت به مردم حکم می رانند را در ایران بخطر بیاندازند.
می دانیم که یکی از تکنیک های شستشوی مغزی جامعه و ملل و افراد، در قرنطینه قرار دادن آن افراد و ملل، تجزیه کردن آن ها از جامعه جهانی و در انزوا قرار دادن افراد است.
وقتی افراد و ملل در ایران، به نوعی توسط دولت تحت سیستم قرنطینه و انزوا قرار داده شوند و اجازه ندهند تا آنان با دنیا و تحولات فکری، سیاسی، حقوقی، اجتماعی و تکنوولوژیک در جهان آشنا بشوند، به شستشوی ذهنی و فکری آن ها منجر می شود.
در نتیجه، افراد و ملل در ایران، یا از دنیا و از آنچه در جهان می گذرد، هیچ آگاهی و تصوری ندارند و یا همان طور که کالاهای قاچاق نمی توانند نیازهای زندگی افراد و ملل را تامین بکنند و فروشندگان، خریداران و مصرف کنندگان احساس امنیت هم نمی کنند، دقیقا، افکار و اندیشه ها و جریایات سیاسی، فکری، حقوقی، اجتماعی و تکنولوژیک هم به ایران قاچاق می شوند و احساس امنیتی نمی دهند اما این افکار و جریان های قاچاقی، همانی نیستند که در جهان می گذرند.
این افکار و جریان های قاچاق شده، در هنگام ورود غیر قانونی به ایران، توسط افراد، رنگ و بوی دیدگاه ها، نگرشها، خواست ها، ایدئولوژی ها و غروض ورزی های افراد و جریان ها را می گیرند و از آن چه در جهان بوده اند و هستند، دور می شوند و گاهی تماما بر خلاف آن چه در جهان رایج و جاری است، جلوه می کنند.
یکی از این جریان ها، نژادپرستی است که در ایران جزو افتخارات ملی فارس ها محسوب می شود و در غرب، جزو رذایل اخلاقی فردی، اخلاق اجتماعی، اخلاق فرهنگی، سیاسی و حقوقی است. مجازات های سخت و شدیدی برای نژادپرستی و نزادپرستان در نظر گرفته شده است.
پس، نژادپرستی چیست؟ دنیا در رابطه با نژادپرستی چه واکنش هایی نشان می دهد؟ چه چیزهایی نژادپرستی تلقی می شوند؟ و چه چیزهایی توهین به انسان ها بوده و نژادپرستی تلقی می شود؟ حقوق قربانیان نژادپرستی چیستند؟ مجازات نژادپرستان چیستند؟
حقوق زن یا مدافعه از حقوق زن یا "فمینیسزم" هم یکی از این مباحث است. مسیر حقوق زن و فمینیزم در دنیا با آن چه در ایران و در میان ایرانیان می گذرد، بسیار متفاوت است.
همان طور که ایرانی ها به طور علمی با نژادپرستی و مصداق های نژادپرستی در مدارس و دانشگاها و بر اساس تحقیقات علمی و اجتماعی مبتنی به خود هر جامعه، آشنا نمی شوند و درک درستی از آن ندارند، در مورد فمینیزم و حقوق زنان هم شناختی غیر علمی، غیر تحقیقی و مبتنی بر واقعیت های موجود در ایران و جهان ندارند.
در ایران مبارزه با نژادپرستی و همراهی با فمینیزم، یک نوع مد، مانند مد لباس یا مد شدن دودکردن سیگار توسط روشنفکران و نویسندگان یا مد شدن فلان کفش و پالتو یا رنگ موی سر است. برای فریب یا دلبری از دیگران است که مد شده است و مردمان از آن ها پیروی می کنند.
در ایران، همه از اخلاق و انسانیت سخن می گویند. سخنان فیلسوفان و شاعران را می نویسند و قیافه های مسخره بخود می گیرند که مثلا خیلی متفاوت از دیگران هستند اما پایه های جامعه در ایران، بر پایه نژادپرستی و زن ستیزی استوار شده است.
آیا درک و قضاوت ایرانیان در باره حقوق کودکان، بهتر از درک ایرانیان از حقوق زن و نژادپرستی است و چه نسبتی با درک دنیا از این مسایل دارند؟
آیا شناخت و درک ایرانیان از سوسیالیزم و کمونیزم بهتر از آن حقوق زن، حقوق کودک و نژادپرستی است؟ درک و شناخت ایرانیان از سوسیالیزم، چه نسبتی به درک جهانی دارد؟ و بر پایه کدام تحقیقات و آموزش استوار هستند؟
درک و شناخت ایرانیان از دموکراسی و حاکمیت ملت یا ملل در ایران چیست؟ شناخت ایرانیان از دموکراسی به کدامین تئوری و نظریه نزدیک است؟ با کدام آثار فکری، فلسفی، اجتماعی و تجربی در جهان و آنهم در مدارس و دانشگاه ها آشنا شده اند؟
در باره انتخابات، کاندیداتوری وحق انتخاب کردن و انتخاب شدن، شرایط و مسئولیت های سازمان های مجری انتخابات چه می دانند؟ چرا به انتخابات واقعی در ممالک محروسه بعد از قاجاریه تن نمی دهند؟ چرا از دوره کودتای رضا کودتاچی تا امروز، این همه انتخابات برگزار شده و هیچ انتخاباتی، انتخاب به همان شکلی و سیاقی که در جهان توسعه یافته می گذرد، رخ نداده است؟ ریشه این همه تضاد در میان انتخابات ایرانی و ممالک و ملل توسعه یافته در چیست؟ انتخابات در ایران با دنیا چه نسبتی دارند؟
شناخت ایرانیان از آزادی، آزادی مطبوعات، آزادی فکر، اندیشه و بیان آزادانه و بدون نگرانی از عواقب دردناک آن افکار و انتشار کتاب و نوشته به هر زبانی در ایران، چه نسبتی به مفاهیم آزادی، آزادی افکار، آزادی بیان افکار، آزادی دین، آزادی از ترس و نگرانی و ... با دنیا دارد؟
آیا آزادی به عنوان یک حق اولیه انسانی، در قانون، در دولت و در اجرائیات و در قوه قضائیه برسمیت قانونی شناخته شده است؟ اصلا، آزادی چیست که به حقوق بدل بشود؟ و چگونه به حقوق بدل می شود؟ و چگونه اعمال می شود؟
چرا درک ما از آزادی، بسیاز سخیف است؟ چرا ما عادت کرده ایم که طالب کف آزادی ها و حقوق فردی و ملی خودمان باشیم؟ چرا نمی توانیم سقف حقوق فردی و اجتماعی را بشکافیم و سقف حقوقی که دولت و حاکمیت بر روی سر همه افراد و ملل در ایران ساخته است، عبور بکنیم؟
شناخت و درک ما از حق آزادی ها و آن چه در جهان می گذرد، چیستند؟ آزادی در فکر و رفتار ایرانی ها، چگونه معنی شده است و معنی می شود؟ چرا درک و معنای آزادی در ایران با دنیا متضاد است؟
آیا لیبزالیزم همان آزادی است؟ چه فرقی در میان آزادی، "فریدوم" و لیبرالیزم وجود دارند؟ ما انسان ها و ملل در ایران، چه درکی از آزادی، لیبرالیزم و فریدوم داریم؟ این تعاریف و شناخت، از کدام منابع به ما تزریق شده است؟ کدام کانال ها و با چه اهدافی تعاریفی در باره همه مسایل ذکر شده در بالا را بر افراد و ملل در ایران تزریق کرده اند؟
یکی از زوایای تاریک و ناشناخته شستشوی ذهنی و عقلی ایرانی ها، تحزب و تشکیل جمعیت ها و ان.جی.او ها است. در حالی که در دوران قبل و بعد از جنبش اصلاح طلبانه مشروطه خواهی تحزبگرایی داشت شکل و ریشه می گرفت، با آمدن کودتاچی بر راس هرم قدرت، با تشکیل هر نوع حزب و جمعیت مقابله شد و در نهایت تحزب چه در دوران پهلوی ها، چه در دوران ملاهای پانفارس به نوعی وابستگی و نوکری و مرکزی برای مزد و سهم گیری از حاکمیت، ملا و شاه بدل شد.
مدت هاست که فراموش کرده ایم و نمی دانیم که حزب برای چیست؟ چگونه و با کدام اهداف شکل می گیرد؟ چه کسانی احزاب را تشکیل می دهند؟ نقش ملل و توده های مردم در تعیین خط و مشی احزاب چیست؟ کارکرد و نقش احزاب در کشورهای توسعه یافته چیستند؟ احزاب در ایران چه نقشی بازی می کنند؟ تشکیل احزاب در ایران چه نسبتی با احزاب در کشورهای توسعه یافته دارد؟ چرا احزاب در ایران طفیلی دولت و حاکمیت و حاکم هستند؟
آیا می دانیم که قانون اساسی و قوانین دیگر چه معنایی دارند؟ مکانیزم تهیه قوانین چگونه است و با کدامین میکانیزم ها اصلاح می شوند؟ قوانین برای چه منظوری تهیه می شوند؟ کدام نهاد، قانون را تهیه و تصویب می کند؟ حقوق مردم چیست؟ وظایف دولت چیست؟ چرا در ایران، قوانین تصویب می شوند که نقض بشوند و به اجرا درنیایند؟ چرا هیچ تظمین و ضمانتی برای به اجرا در آوردن قوانین در ایران وجود ندارد؟ چرا در ایران قوانین برای آن تصویب می شوند که پولداران و قدرتمندان آن ها را براحتی و بدون چون و چرا زیر پا بگذارند؟ قانون در ایران با قانون در کشورهای توسعه یافته چه نسبتی دارند؟ چرا درک ایرانیان از قانون متفاوت از درک ملل توسعه یافته از قانون است؟
درک ایرانیان از قوه قضائیه و دادگاه ها و قضات چیست؟ چرا قوه قضائیه در ایران وابسته و تحت فرمان بوده و هستند؟ چرا قوه قضائیه در ایران نمی تواند مستقل باشد؟ چرا درک و شناخت ما از مفهوم قانون، قانونگذار و اجرا کنندگان قوانین، با دنیا در تضاد است؟
درک و شناخت ایرانیان از استقلال قوای سه گانه از هم چیست؟ این شناخت و درک ایرانیان از استقلال قوای سه گانه، چرا نتوانسته است در یکصد سال گذشته، خودش را نشان بدهد؟ چرا استقلال قوای سه گانه از کودتای رضا کودتاچی تا امروز عقب گرد داشته است؟ درک و شناخت ایرانیان از استقلال قوای سه گانه، چه نسبتی از درک ملل توسعه یافته از آن واژه ها دارد؟
درک ایرانیان از "رفراندم" چیست؟ شرایط رفراندم چیستند؟ آیا ایرانیان از رفراندم شناختی مانند آن چه در ممالک و ملل توسعه یافته وجود دارد، دیده می شود؟
درک ایرانیان از حقوق بشر چیست؟ شناخت ایرانیان از حقوق بشر چه نسبتی با شناخت ملل، ممالک و حقوقدانان کشورهای توسعه یافته دارد؟ چرا نگرش و درک ما از حقوق بشر گزینشی و نفع شخصی یا گروهی و نژادی است؟
ایرانیان چه درک و شناختی از حقوق و قوانین بین المللی دارند؟ چرا ایرانیان خودشان و دیدگاه هایشان را برتر از حقوق و قوانین بین المللی می دانند؟ چرا ایرانیان نه تنها حقوق و قوانین بین المللی را اجرا نمی کنند، بلکه آن ها را بطور علنی زیر پا می گذارند؟ شناخت و درک ایرانیان از حقوق بین الملل چه نسبتی با حقوق بین الملل دارد؟
درک و شناخت ایرانیان از استقلال دیگر کشورها چیست؟ چرا ایرانیان برای خود، این حق را قایل هستند که در امور داخلی دیگر کشورها دخالت بکنند؟ چرا ایرانیان در قرن بیست و یکم، هنوز در پی توسعه طلبی سرزمینی و اشغال دیگر کشورها و نقض حریم و مرزهای رسمی و شناخته شده دیگر کشورها هستند؟ چه درکی و شناختی از حقوق و قوانین بین الملل در ایران به همه تزریق شده است که براحتی بخشی از سرزمین های دیگر ملل که در ایران به عنوان سفارت یا کنسولگری نامیده می شود را اشغال کرده و یا به آن ها حمله می کنند؟
چرا ایرانیان این حق را به خود می دهند که ماموران و سفیران دیگر کشورها را گروگان بگیرند؟ این شناخت ایرانیان از حقوق بین الملل و درکی که باعث نقض یکطرفه حقوق بین الملل از طرف ایرانیان می شود، از کجا ریشه گرفته است؟ آیا ایرانیان در دانشگاه ها، با حقوق بین الملل آشنا نمی شوند؟ چرا نتایج آموزش های حقوقی ایرانیان تاثیر معکوس در جامعه می گذارند؟
چرا ایرانیان نه تنها به حقوق زبانی، فرهنگی، ملی، تاریخی و آموزشی ملل غیر فارس در ایران ارزش و اهمیتی قایل نیستند، بلکه به حقوق دیگر واحدهای سیاسی برسمیت شناخته در سازمان های بین المللی که خود ایران هم برسمیت شناخته است، احترام نمی کذارند؟ کدام درک و شناخت از انسانیت، تاریخ، فرهنگ، زبان، دین، سیستم آموزشی به ایران و ایرانیان اجازه می دهد که فرهنگ، زبان، نژاد، دین، تاریخ، ادبیات، هنر، و ... فارس ها را در راس هرم زبان ها، هنرها، تاریخ ها، ملل، نژادها (اگر نژادی وجود داشته باشد)، سیستمهای آموزشی و ... بدانند؟ این درک ایرانیان از حقوق مختلف ملل، چه ربطی با حقوق ملل در ممالک توسعه یافته دارد؟
و ... اگر دقت بکنیم، نه علوم، نه تکنولوژی، نه دین، نه حقوق انسانی، نه حقوق ملل، نه حقوق بین الملل، نه آزادی ها، نه احزاب، نه دموکراسی، نه مطبوعات و انتشارات، نه ... بر اساس درک و شناخت ملل و ممالک توسعه یافته نیستند، بلکه در اغلب موارد، یک کپی ناقض یا کاملا غلط از آن چه در جهان توسعه یافته می گذرد، هستند. این درک غلط یا ناقص را از کجا گرفته ایم؟ چه کسانی ایرانیان را به سمت این درک اشتباه از علوم، فنون، جریان ها و جنبش های اجتماعی سوق داده اند؟ درک و شناخت غلط ایرانیان به نفع چه کسانی و کدام گروه های انسانی تمام می شود؟
آیا می توان حقوق بشر را نوعی مد اجتماعی، تحزب را نوعی مد و کلاس نامید؟ آیا سخن گفت از دموکراسی، یک کلاس در اجتماع است؟ آیا سخن گفت از آزادی، یک تفختر اجتماعی است؟ آیا سخن از حقوق زن و حقوق حیوانات، مد اجتماعی است؟
قطعا، هیچ کدام آن ها مد روز نیستند. هیچ کدام آن ها مانند رنگ ناخن، رنگ موی سر، نوع شکل ریش و سبیل، نوع لباس و کفش نیستند. آن ها، خود زندگی در قرن ما هستند. اگر ما درک و شناختی اشتباهی از دنیا داشته باشیم یا به ما شناخنی غلط داده باشند، اشتباه و غلط زندگی خواهیم کرد.
این درک غلط و زندکی اشتباه را از کجا گرفته ایم؟ درک و شناخت سهوی، اشتباهی و غلط را کسانی یا سیستم هایی بر اساس و در راستای تامین منافعشان، به ما دتحمیل کرده اند؟
در کجا؟
در مدرسه، در دانشگاه ها و از طریق رادیو، تلویزیون، کارتون، فیلم، تاتر و سریال، از طریق کتاب ها و ... ما را شستشوی مغزی داده و راه درک و شناخت ما از جهان را در مسیری غلط مهندسی کرده اند. ما بر اساس درک و شناختی از چهان واقعی و پیرامون خود زندگی می کنیم که به ما القاء کرده اند.
اگر نتیجه همه آن آموزش ها و تلقین ها، ما را از جهان و ملل توسعه یافته دور کرده اند، یعنی ما شستشوی مغزی شده ایم تا در جهت خلاف مسیر جهانی راه برویم.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
چهارم (04) جون 2021
HEDAYAT222@YAHOO.COM
Comments
Post a Comment