بهار با تغییر تو آغاز می شود
بهار با تغییر تو آغاز می شود
از تو، زمستان ساخته اند در مدرسه و دانشگاه و
بهار در درون تو زندانیست
بهار با آزادی تو آزاد، با تو زندانی می شود
بهار با تو شکوفا می شود، اگر از یخزدگی سردخانهای که برایت ساختهاند، بگذری.
بهار در مغز تو، در فکر تو، در درون توست. زمستان هم.
باور تو مهم است.
اما باورت را در مدرسه و دانشگاه و با میدیا ساخته اند و تو، برای خدمت با منافع آنها برنامهریزی شدهای.
تا سیاسی نباشی، سیاست را نفهمی، با سخنان زیبا فریبت میدهند و تو از سخنان تلخ گریزانی و سیاست را کار دیگران میدانی،
میخواهی همرنگ ظلم و ستم جاری شوی، تا سفرهات نانی داشته باشد،
با تحمیق خود، دینداری می کنی، در ظاهر، و به نام دین، تسلیم دینداران احمق تر میشوی،
رمان، و دروغ از سیاست و زیارتگاه، از کتاب ممنوع مهمتر می شود،
وقتی تقلید از تفکر و از سوال، آسانتر میشود،
وقتی اراده تغییر محیط و جامعهات را از دست میدهی، و خودت، مقاوم در برابر تغییر خود می شوی،
وقتی از تغییر فکر و اعتقاداتت میترسی و نمیخواهی بپذیری که چرا آنها را در تو ساخته و خشکانده اند، چرا خشکیده ای؟
مغزت مستعمره آنهاست، تو مستعمره ای، در توهم آزادی! و نای رهایی نداری، داری؟
وقتی فقط در پی زیستن باشی، و هدفت کسب پول، خانه، خرید، مصرف، شهوت، دوست دختران، دوست پسران، سفر، و ... رقابت باشد،
وقتی فکر بکنی با تغییر تو، هیچ چیزی درست نمی شود،
وقتی راضی باشی، آری راضی، حتی در ظاهر و در حرف، و از وضع موجود تمجید بکنی، و بخواهی مستخدمشان بشوی،
وقتی طوطی دست آموز شستشوی مغزی آنها باشی، و آموزشهای مدرسه، دانشگاه، میدیا آیات وحی برایت باشند،
وقتی نخواهی بدانی که مغز من و تو و ما را شکل دادهاند، و با دروغ ما را پر کرده اند، و ما جز دروغ نیستیم، در دروغ غوطه وریم
وقتی نفهمی ملت چیست؟ هویت چیست؟ وطن چیست؟
وقتی نفهمی وطنت کجاست؟ ملتت کیست؟ و هویتت چه بوده و چه شده؟ بر سر تو و ملت و هویت تو چه آمده؟ و رنج درک اینها را نکشی،
وقتی لمپنها، جوکرهای توهینگر، سلبریتیهای تو خالی، تلویزیون و ... الگوهای تو باشند؟
وقتی مدافعان وطن، ملت، هویتت در انزوا و زندان،
وقتی سرت به جوکها و توهینها سرگرم، و به شنیدن توهین تحقیر، حقیر شده باشی،
وقتی فهمیدن را قربانی خندیدن بکنی؟ و نفهمیدن راه زندگی تو باشد،
وقتی هزینه فهمیدن بیش و سخت باشد،
وقتی روشنفکران ملت تو در زندان و تو ساکت باشی،
وقتی "به من چه!" مرام تو باشد،
وقتی بترسی از گفتن"من تورکم"، "تورکون حاققی، حکومتی اولمالی"،
وقتی فارسی و فارسها را پاس می داری، و از زبان و هویت خودت شرم داری و تسلیم نوع نگاه تحمیلی هستی،
وقتی ...،
وقتی هنوز، رادیو، تلویزیون و مطبوعات دولتی را بر نوشتهها و سخنان آزاد مردان و زنان ملت خود ترجیح می دهی،
حتما، شتر ظلم و ستم، در خانه تو را هم خواهد زد و تو مزه تلخ سکوتهایت را خواهی چشید.
تغییر، هم اکنون، و با خود تو آغاز می شود.
نترس، باور کن، با تغییر تو، جهان دگرگون خواهد شد. زمستان خواهد رفت و بهار در فکر تو، درون تو ریشه خواهد کرد.
هنر در تغییر جهان با یک گل و مژده باغ پر گل از زبان توست.
وقت آنست که به خود آییم و از تغییر نترسیم.
من تغییر می کنم...
تو تغییر میکنی ...،
ما تغییر می کنیم ...
آنچه در مدرسه و دانشگاه تحمیلم کرده اند، دور می ریزم و سوال می پرسم: در آنسوی آنچه به ما تفهیم کرده اند، چه چیزهایی را پنهان کرده اند و نمیخواهند بدانیم؟
هر تغییری، با تغییر نگاه "من" شروع می شود.
"تغییر"، مسری است. موج می شود و در حیات جامعه جریان می یابد.
در راستای ملت خود، منافع ملی خود، و تاسیس دولت تورک خود، فرمان تغییر را بچرخانیم.
انصافعلی هدایت
Comments
Post a Comment