چرا دریاچه ارومیه برای آذربایجانیان، مهمتر از زبان و نان هست؟
سلام دوست خوب من
سال ها اغلب مردم آذربایجان بر این باور بودند که آذربایجان بخشی جدایی ناپذیر از ایران و "سر" یا "قلب" آن است. اغلب مردم به این موضوع ایمان داشتند اما مدت هاست که بر اثر حوادث گوناگون، در این باور، شک های عمیقی ایجاد شده است. این تردیدها با جوک ها و لطیفه ها شروع شد. با بی توجهی به تاریخ و شخصیت های تاریخی و علمی و ادبی آنان پیش رفت. با ممنوعیت حضور بر سر قبر رهبران منطقه ادامه یافت. محدود شدن زبانشان، به زبان کوچه و بازار و نبود حق استفاده اداری و آموزشی از آن زبان و بی توجهی با این خواست عمومی، به آن دامن زد
سال هاست که آنان برای رهایی از چنین تحقیر شدن ها، عکس العمل نشان می دهند. اعتراض می کنند. آخرین بار ، از مشارکت در جنبش سبز پرهیز کردند و مرکز را تنها گذاشتند. همان طور که مرکزنشینان، برای دهه ها، نه تنها حاشیه نشینان را تنها گذاشته بودند بلکه آنان را در صندلی متهم، نشانده بودند و دیدیم که در ایران ما، یک دست، بی صدا بود
گر چه خواست اصلی آذربایجان برسمیت شناخته شدن زبانش در ایران و در مراکز علمی و اداری آن بوده و است و این خواست آن ها از طرف مخالفانشان با اتهام "تجزیه طلبی" روبرو شده است، و آنان را به همین سبب، به حاشیه می رانند اما آنان در اعتراض هایشان برای سیاست هایی که به نظرشان باعث خشکاندن عمدی دریاچه ارومیه می شود، در هیچ شهری، این خواست اساسی را بزبان نیاوردند تا به طبع مخالفت با زبان ترکی، با نجات دریاچه ارومیه هم مخالفت نکنند. در عین حال، مخالف سد سازی ها و ذخیره سازی آب در پشت سدها هم نیستند. می خواهند این دریاچه، نجات یابد
دریاچه ارومیه برای مردم آذربایجان، از زبان و نان هم مهم تر هست. چرا که دریاچه ارومیه، به بود و نابودی وطن آنان متصل است. همان طور که بعضی از مقام های اداری هم اذعان کرده اند: با خشکی این دریاچه، حدود 15 میلیون انسان از کویر سیاست ساخته، مجبور به پناهندگی به دیگر کشورها و استان ها خواهند شد و 18 استان کشور صدمه خواهد دید. این ها، کمترین خسارت ها خواهند بود. آنان می دانند که با خشکی این دریاچه، آذربایجانی که روزگاری مرکز تولیدات کشاورزی و دامی بوده، به کویری نمکی و بلای جان مردم بدل خواهد شد. این بار، آنان نه برای کسب حقوق اولیه انسانی که در اغلب کشورها برسمیت شناخته شده است، بلکه برای زنده ماندن، برای کویر نشدن، برای حیات و زیستن، بپا خواسته اند
چون از مرکز و مرکزگرایان قطع امید کرده اند، تنها به اتحاد در میان همزبانان خودشان می اندیشند و از آنان چشم یاری دارند. در عین حال که عدم همراهی دیگر اقوام ایرانی با آنان، باعث رشد حس تنهایی و رشد اندیشه استقلال خواهی و تجزیه طلبی در میان جوانان خواهد شد و تصور بر آن خواهد بود که اگر خودمان حاکم بر سرنوشت و خاک خودمان بودیم، سرنوشتمان چیز دیگری می بود
در این موضوع، مردم آذربایجان ایران تنهاست و مردم، رسانه ها و سیاستمداران جمهوری ترکیه و جمهوری آذربایجان در کنار آنان نیستند اما طبیعی است که پیشرفت و توسعه در آن طرف مرزها و عقب ماندگی در این طرف، آنان را به تلاش برای زنده ماندن و پیشرفت، حریص تر از گذشته خواهد کرد
انصافعی هدایت
روزنامه نگار مستقل و تحلیلگر مسایل قومی در ایران
Comments
Post a Comment