Thursday, January 3, 2019

ایران و مسئله امپریالیسم فرهنگی و استعمار فرهنگی

دوست متفکر من: جناب فرامرز بختیار؛ از رهبران لرستانات، مقاله جالبی را با عنوان "امپریالیسم فرهنگی" در فیس بوکش منتشر کرده است که در لینک زیر در دسترس است.
من (انصافعلی هدایت) برای ایشان کامنتی نوشتم‌ که بسیار طولانی برای یک کامنت شد. تصمیم گرفتم آن را در اینجا، به همراه اصلاح و اضافاتی منتشر بکنم.

دوست من، مقاله از موضع "امپریالیسم فرهنگی"  نگاشته شده و مسئله را در سطح کلان و بین الملل دیده است. 
این زوایه دید، بر اساس تحلیل امپریالیسم فرهنگی فرا مرکزی استوار است که در دانشگاه های ایران هم به ما آموخته اند اما مسئله بسیار مهم دیگری وجود دارد که شما فقط در پاراگراف پایانی و آن هم بطور گذرا به آن پرداخته اید.
امپریالیسم، تنها جنبه جهانی ندارد بلکه در درون واحدهای سیاسی هم حکم فرماست. قدرت یکی بسیار گسترده و کره ای است. قدر دیگر، نسبت به آن، بسیار محدود بوده و به محدوده مرزهای سیاسی در یک‌منطقه محدود است. 
در این فرض دوم، قوم حاکم که اغلب هم با اشغالگری نظامی، دیگر ملل، اقوام و سرزمین های آنان را بدست آورده و بر آن ها مسلط شده است، رابطه امپریالیستی را در منطقه تحت نفوذ خود برقرار می کند.
گرچه، تکنولوژی رسانه ای و فرهنگی او، در مقایسه با امپریالیست های بین الملل، بسیار محدود است اما در نسبت با توانایی رسانه ای و امکانات فرهنگی صفر ملل محکوم و مستعمره، توانی هزاران برابری نسبت به مستعمره هایش دارد. 
نمی دانم، چرا از این قوه، با این همه توان و امکانات فرهنگی، به عنوان امپریالیسم و استعمارگر یاد نمی کنیم؟ 
می دانیم که امپریالیسم کوچک، به کمک رسانه ها، کتاب های درسی و غیر درسی، سیستم اداری و حقوقی، سیاسی و اقتصادی، تصویب قوانین، و  ... زبان های ملل  تحت اشِغال را تحقیر می کند. 
سپس به حذف رسمی آن ملل از سیستم آموزشی و حتی "پاکسازی" لغت های احتمالی از زبان و فرهنگ ملل تحت اشغال که احتمالا به زبان امپریالیستی او راه یافته اند، اقدام می کند (پاکسازی زبانی، همان واژه ای است که از آن در مقابل پاکسازی قومی و ملی هم استفاده می شود). او، سبک و فورم لباس سنتی آن ملل را عقب مانده نشان می دهد و حق پوشش ملی را از زنان و مردان می گیرد. عمان طور که از اغلب مردان و زنان غیر فارس، حق پوشش آزادنه ملی خودشان را گرفته است. 
او، به مدد قانون، سیستم اداری، سیاسی، اقتصادی و استخدامی و ... آن ملل تحت اشغال را از نظر زبانی (اندیشه-درون) و پوشاک (ظاهر و بیرون) همرنگ و مشابه خودش می کند. یعنی آن ها را از درون و بیرون تهی و مشابه خودش می کند. این تشابه به یک امتیاز "زیستی" برای ادامه حیات افراد بدل می شود.
همین امپریالیست کوچک، با تصویب قوانین و با ابلاغ دستورالعمل های اداری به منزله قانون، انتخاب نام های ملی برای فرزندان و مکان ها، مشاغل، محلات، روستاها، شهرها، کوه ها، دره ها و ... ملل اشغال شده را ممنوع می کند. 
تا ... ملل تحت اشغال، باید همرنگ تبلیغات رسانه ای، رادیوها، تی وی ها، روزنامه ها، هفته نامه ها، فصلنامه ها، سالنامه ها، مجله های تخصصی، مجموعه های به ظاهر تحقیقاتی امپریالیستی و جهت دهی شده دانشگاهی و دانشگاهیان او بشوند.
امپریالیسم کوچک، گر چه کوچک است اما امپریالیست است. امپرالیستی به ریزی و درستی نیست، به خوی و خصلت، به رفتار و سیاست، به اقتصاد و سرکوب، بر اساس تسلط بر سرنوشت دیگران، معنی می یابد.
امپریالیست فرهنگی ریز هم همان خوی و خاصیت امپریالیست بزرگ را دارد و سعی می کند، از او الگو برداری کرده و از او تقلید بکند. 
برای همین، همه جو و فضای زیستی ملل اشغال شده را بر اساس خواست، اراده و نقشه خود، از نو مهندسی می کند. 
امپریالیست، به تغییر اتمسفر زیستی انسان ها و فرهنگ ها، تاریخ ها، هویت های انسانی-تاریخی و ... آن ملل مشغول است تا ملل و سرزمین های تحت اشغال، مانند ماهیان در یک آکواریوم، یا دلفین یک استخر، برای منافع مهندسی شده و دست پرورده امپریالیست فعالیت بکنند و این فعالیت را عین زندگی برای خود تصور بکنند.
در چنین شرایطی، ماهی های آکواریوم که ذهنیتی از گذشته خود ندارند و یا دلفین های استخر، در محدود خواست و اراده مهندسی شده امپریالیست، حرکت کرده و تنفس فرهنگی می کنند. درک زبانی و نگاه جهان شناختی اشغال شده، چیزی جز آن چه مورد نظر امپریالیست است، نخواهد بود. 
هدف فرد و ملت اشغال شده، تامین حداکثر منافع امپریالیست است. او چیزی در معنای "منافع ملی خود یا منافع ملی جامعه خود" در ذهن ندارد. او متوجه نیست که آن چه شوری اقیانوس را می سازد، نمکی است که در آب حل شده است. او قدر نمک ملی خود را نمی داند و به آن ها نمی اندیشند. او نمی داند، آن چه امپریالیست را امپریالیست کرده است، امتیاز خاصی جز توان و منافع ملی اوی اشغال شده نیست که به منافع ملی امپریالیست و فقر همه جانبه ملی او و جامعه اش بدل شده است. 
اگر افراد آن ملل، مجالی برای نه اندیشیدن بلکه به شک کردن به خود و هویت، منافع ملی خود و ... داشته باشند، از آن لحظه، در تضاد با منافع امپریالیست قرار خواهند گرفت. 
بسته به میزانی که فرهنگ و تبلیغات امپریالیست تا چه عمقی از وجود او یا ملل تحت اشغال را تحت اشغال و نفوذ خود گرفته باشد، کمتر به شک و تردید در باره اصالت، ملی و ملت خود خواهد پرداخت. کمتر، خود و هویت ملی خودش را به زیر سوال خواهد برد. 
چرا که، آن چه، برای او گنگ و نامفهوم است، هویت، تاریخ، زبان و ... ملی خود او و جامعه و منافع ملی خود است. 
در مقابل، آن چه برای او روشن است، همه آن چیزی است که امپریالیست در ذهن او چپانده است، برای او ساخته و او را در درون آکواریوم مورد نطرش، برای آن هدف تربیت کرده است. 
رهایی از این تربیت امپریالیتس و مهندسی شده که همراه با شرطی شدن (پاداش ها و تنبیه های روحی و مادی وجسمی) بوده است، بسیار سخت و حتی ناممکن است.

امپریالیسم، باعث می شود تا اکثریتی از افراد ملل تحت اشغال، براستی باور بکنند که تاریخی نداشته اند. زبانی الکن و عقب مانده داشته اند که ناتوان بوده است. هویتی ایلی، قومی و وحشی داشته اند. پذیرفته و باور کرده اند که اگر چنان ملتی هم بوده،  توان ملت شدن و تشکیل حکومت و دولت مستقل نداشته است. اگر چنان ملتی هم بوده، تاریخش، تاریخ درخشانی نبوده و جز تاریکی و دزدی، چیزی در آن برای افتخار کردن نبوده است. اگر چنان ملتی هم بوده، باید بپذیرند که استعمار و قوم حاکم، آن ها را از آن همه تاریکی های تاریخی و آن زبان ناقص، آن هویت بی هویتی در تاریکی، در آورده، به آن ها زبان، ادبیات، تاریخ، حکومت، اقتصاد، سیستم اداری-سیاسی و حقوقی داده است تا آن ها به مدد همین داده های انسان دوستانه امپریالیسم، به مرتبه آدمیت و عرفان برسند و دلیلی برای افتخار کردن برای انسان بودنشان داشته باشند. این دلیل ها را امپریالیست برایش ساخته و آماده کرده است.
درست است که در امپریالیسم، نقش اصلی بر "ارتباطات"، مانند راه ها، اتوبان ها، وسایل حمل و نقل زمینی، هوایی و دریایی، رادیوها، تلویزیون ها، وبسایت ها، وبلاگ ها، شبکه های اجتماعی، کتاب های درسی و غیر درسی، داستان ها، رمان ها، افسانه ها، فیلم ها، سریال ها، اخبار، تاترها، سینماها، آگهی ها، موسیقی ها، رژه های نظامی، راهپیمایی ها، شعارها، شعرها و شاعری ها، انواع مسابقات علمی، هنری، صنعتی، آدبی، ورزشی، و ... از طرف دیگر، اعطای جوایز مختلف برای تشویق اشغال شده، از طرف دیگر هم سانسور و ممیزی برای تنبیه اشغال شده و هدایت او به کانال مورد نظر امپریالیست، حمایت های مالی از آن چه امپریالیست می خواهد و فشارهای مالی بر آن چه امپریالیست نمی خواهد، ده ها هزار نشریه با انتشار نسخه های بسیار فراوان و ...  وسیه های بسیار فراوان و رنگارنگی هستند برای خلق و مهندسی ذهنیت و فرهنگ افراد و ملل اشغال شده را می سازند.
این همه ابزار و امکانات امپرالیستی، برای آن است، تا راه های چگونه اندیشیدن، چگونه دیدن، چگونه قضاوت کردن، چگونه رفتار کردن و ... اشغال شده را ترسیم کرده و به همه افراد آن  ملل اشغال شده، تلقین و القاء بکنند.
در چنین اتمسفری، مستعمره ها و مردمانی که در اشغال بسر می برند، اگر هم مقاومت هایی داشته اند، چون سیستم سیاسی-اداری-حقوق-اقتصادی-مالی-آموزشی  ملی متعلق به خودشان را نداشته اند، در طول زمان فرسوده شده و سیستم ها و نهادهای اجتماعی و تاریخی اما ملی خودشان، روزانه، ضعیف ترو خسته تر شده و بتدریج رو به نابودی خواهند رفت.
در نتیجه، توان رقابت با امکانات مالی و نفراتی (پرسنلی) امپریالیست را نخواهند داشت اما این، به معنی خاموشی مطلق "نورخودی" در دورن همه افراد اشغال شده نخواهد بود بلکه شرایط اجتماعی و ظلم ها و ستم هایی رخ داده و افرادی را به خودآگاهی عکس العملی خواهد رساند و عصیان (بینگ بنگ بزرگ) از درون یک فرد هم که شده، آغاز خواهد شد.
با این همه، ملل اشغال شده، محکوم به زیست در اتمسفر مهندسی شده امپریالیستی، همان طور زیست می کنند، رفتار می کنند، می اندیشند، خود و جهان اطرافشان را  دیده و قضاوت می کنند که امپریالیست برای آن ها تصویر کرده و نشان داده است.

گوبلز معتقد بود که هویت، تاریخ، افکار، جهان بینی ها، رفتار، قضاوت های مختلف در موقعیت های مختلف هم مانند مایع درون آمپول هستند که می توان آن ها را بوسیله رسانه ها و سیستم آموزش رسمی یا "فرهنگ مهندسی شده" به ذهن مردمان مورد هدف، تزریق کرد ولی برای این که این تزریق عملی شود و به هدف مورد نظر برسد، باید آن را با هر وسیله؛ بخشنامه، روابط دوستانه، مقالاتی که بنظر می رسند علمی و دانشگاهی هستند، بوسیله هنر و موسیقی، بوسیله سیستم های آموزش رسمی و غیر رسمی و ... و در هر لحظه، به مردمان یادآوری و تزریق کرد تا بتوان آن چه می خواهید  را در مردمان مورد هدف، شکل بدهید. به نظر گوبلز، مردمان مانند شیشه های نوشابه هستند. شما با قدرت تکرار در رسانه ها و آتمسفر فرهنگی و تکنولوژیکی، آن ملل اشغال شده را با آن چه می خواهید، پر می کنید یا محتوای داخلی شیشه ها (افکار و جهان بینی، آرزوها، منافع ملی، دین، ....) را تغییر می دهید. 
او معتقد بود؛ حتی اگر دروغ ها را درجاها و رنگ های مختلف، از زبان افراد و نهادهای مختلف و موجه و ... تکرار بکنید، در اثر تکرار، همه به واقعی بودن آن چه شما مهندسی کرده و ساخته اید، ایمان خواهند آورد.
امپریالیسم، با افراد و ملل اشغال شده، همین‌ کار را می کند. امپریالیسم، یک مجموعه سیستمیک، اداری، سیاسی، حقوقی، تکنولوژیکی، مالی و اقتصادی، آموزشی، هنری، روابط انسانی و غیر انسانی، علمی، نظامی، ... و فرهنگی است. 
امپریالیسم، تنها دارای جنبه نظامی، صنعتی، اقتصادی، قدرت، و ... نیست، بلکه مجموعه ای از سیستم هاست که مهمترین آن ها، سیستم فرهنگی و رسانه ای است.

امپریالیسم و استعمارگر فرهنگی، همیشه دارای یک اسلحه بسیار مهمی به نام"زبان و واژه ها" بوده است و از این سلاح با همه توان استفاده می کرده و می کند.

اسلحه "زبان" از حروف، کلمه ها، جمله ها و در یک کلمه، از "زبان و سخن یا نوشتار"  تشکیل شده است. 
زبان سخن گفتن ساده نیست. زبان کلمه های ساده نیست. زبان، جمله های بسیار ساده نیست. زبان مهمترین سلاح ابداعی انسان بوده و است. انسان، هیچ سلاحی یا وسیله ای را به اندازه زبان و بطور تدریجی شکوفا و توسعه نداده است. هیچ چیزی به اندازه زبان تنوع و توسعه یافته و مانند زبان در حال گسترش نیست. 
زبان، یعنی جهان بینی انسان. زبان، یعنی زاویه دید انسان. زبان، یعنی فکر انسان. زبان، یعنی آزادی انسان. زبان، یعنی اسارت انسان. زبان، یعنی زندان انسان. زبان، یعنی رهایی انسان. زبان، یعنی آینده انسان. زبان، یعنی گذشته انسان. زبان، یعنی حال انسان. زبان، یعنی امید انسان. زبتن، یعنی هدف انسان. زبان، یعنی تاریکی و ناامیدی برای آینده انسان. زبان، یعنی جسارت انسان. زبان، یعنی شجاعت انسان. زبان، یعنی بزدلی انسان. زبان، یعنی ترس انسان. زبان، یعنی ریسک پذیری انسان. زبان، یعنی عصیان انسان، زبان، یعنی تسلیم انسان. زبان، یعنی ایستایی و مقامت انسان. زبان، یعنی حرکت انسان. زبان، یعنی زندگی و زنده بودن انسان. زبان، یعنی مرگ و نیستی انسان. زبان، یعنی هستی انسان. زبان، یعنی انسانیت انسان و بی زبانی، یعنی انسان نبودن و نیستی انسانیت.
ما انسان ها، در قالب زبان فکر می کنیم. با زبان، از گذشته رد شده ایم و به سوی آینده حرکت می کنیم. این، کلمات و واژه ها هستند که شما و انسان را انسان می کنند. به جنبه های روحی و جسمی شما و من،  شکل و شمایل می بخشند. تو و من را زیبا یا زشت می کنند. تو یا من را تسلیم و اشغال شده یا عصیانگر می کنند. از تو یا از من یک اکتشافگر می سازند، یک مخترع تحویل می دهند. تو یا من را واپسگرا و ضد توسعه می کنند.
اگر تو، من و جامعه، توسعه نیافته ایم، مانع اصلی توسعه من، تو و ما، نه در جسم ما که در داخل تک تک واژه های زبان حاکم بر ما، باید جستجو کرد. زبان است که بر جسم و روح ما فرمان می راند. حاکم مطلق، نه خدا که زبان است.
اگرمن، تو و جامعه ایستاد ایم، حرکت‌نمی کنیم، توسعه نمی یابیم، دانش و تکنولوژی و صنعت تولید نمی کنیم، محصول زبانی هستیم که به من، تو و ذهنت ما در آن جامعه، نوع خاصی از جهان بینی، زندگی، رفتار، سعادت، خوشبختی، دنیا و آخرت را شکل داده و معنی کرده وآن زبان است که به من، به تو و به ما، به آن شکل خاص سازمان داده است تا نتوانیم حرکت بکنیم یا با هر نوع حرکتی، مخالفت بکنیم.
اگر من، تو، او و همه ما، به توسعه، اکتشاف، تغییر، بهتر شدن و بهتر کردن جامعه  می اندیشیم، باید زبان را به این شکل در آوریم که ما را به حرکت در آورد. 
اگر فردی دینی هستیم،  یا ضد دین هستیم، اگر ایدئولوژی خاصی داریم یا هیچ ایدئولوژی خاصی نداریم، این زبان است مه من، تو یا جامعه را به آن شکل در آورده است.
برای تغییر خود یا جامعه، باید، زبان و ماهیت زبان حاکم را تغییر داد. باید زبانی را بکار برد که تحرکزا و نشاط آور باشد. باید به زبانی روی آورد که از ایستایی و منفعل بودن من، تو و جامعه، جلوگیری بکند.
زبان حاکم، زبان مهندسی شده، امپریالستی و در راستای تامین منافع امپریالیسم طراحی و به ما القاء شده است. امپریالیسم حاکم، ازمن، تو و انسان‌، چه انتظاری دارد؟
امپریالیسم، تو، من و جامعه انسانی اشغال شده را بوسیله واژه های زهر آلود مهندسی شده مدیریت می کند.
امپریالیسم، به من و فکرم، به تو و فکرت، جامعه ات، نهادهایت، سیاستت، علم و دانشت، اقتصادت، جهان بینی ات، زاویه دید تو نسبت به جهان، حرکت و ایستایی، خوشبختی و فلاکت، و ... نوعی خاصی از معنا را داده و به وسیله فرهنگ به تو تزریق کرده و دایما در حال تزریق دوباره همان ها است تا نتوانیم از دایره مورد نظر او خلاص شویم.
دکتر مهدی محسنیان راد؛ استاد ارتباطات  انسانی و محقق معروف، معتقد است که همه چیز، حتی ماشین آلات سنگین و تولیدات صنعتی ریز و درست هم "پیام" (فرهنگ و زبان) هستند. 
شما، ممکن است، زبان ژاپنی، چینی، کره ای، روسی، انگلیسی، فرانسه، عربی، فارسی یا تورکی و... را ندانید و نتوانید با یکی یا همه آن زبان ها رابطه برقرار بکنید ولی در تماس با کالاهای تولیدی متعلق به آن زبان ها و تمدن ها، در باره آن کشورها، مردمان، میزان توسعه، رفاه، اخلاق، اقتصاد، سیستم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی، آموزشی، هنری، و .... آن ملل قَضاوت می کنید.
در حالی که شما با آن مردمان‌ هیچ تماسی نداشته اید، به سرزمین های آن ها مسافرت نکرده اید، با آن ها زندگی نکرده اید، در باره آن ها یک مقاله کوتاه هم نخوانده اید اما در باره آن ملت ها و زبان ها قضاوت هایی دارید. 
آن قضاوت ها و نگاه ها را از کجا بدست آورده اید؟ 
حتی ممکن است در یک مقطعی از زمان، قضاوت شما در باره آن کشورها منفی بوده است اما با تغییر کیفیت و تکنولوژی تولیدات آن ملت ها و بهتر شدن کیفیت کالاهای تولیدی آن ملل، قضاوت شما هم تغییر کرده است. 
چرا؟
چون هر کالای تولیدی، یک پیام و سخن در باره آن ملت، زبان، فرهنگ، تکنولوژی، روابط اجتماعی، سیاسی، حقوقی، تاریخی و ... است.
پس، استعمار و امپریالیسم فرهنگی، در زبان و تکنولوژی خلاصه نمی شود، بلکه در مهندسی شخصیت حقیقی و حقوقی افراد و نهادها و جوامع هم نقش اصلی را بازی می کند.
سوال این است که چرا روشنفکران ملل تحت اشغال در ایران، از "استعمار داخلی" سخن می گویند؟
آیا باور ندارند که ملل تحت اشغال، استعمارشده هستند و در رابطه ای امپریالیستی قرار گرفته اند؟
پس علل عقب ماندگی خود فارس های حاکم در چیست؟ 
آیا زبان فارسی، طوری مهندسی نشده است تا ملل تحت اشغال را از آگاهی به "هویت ملی و خودی"  تهی بکند؟
اگر چنین مهندسی وجود داشته باشد که هست، سوال بالا یک تضاد ایجاد می کند که باید به آن پاسخ داد.
 باید متوجه باشیم که معمولا، امپریالیست ها، سیاست های امپریالیستی خودشان بر علیه دیگر ملل را در مناطقی دورتر از مرزهای جغرافیای سیاسی خود اعمال می کرده اند که مردمانشان در کمترین تماس با ملل اشغال شده بوده اند.
ولی چون فارس ها در تماس مستقیم سرزمینی و روابط اجتماعی با ملل تحت اشغال هستند، عملا نمی توان دو نوع مهندسی زبانی و فرهنگی و ... امپریالیستی مجزا را در پیش گرفت. بناچار، همان مهندسی امپریالیستی برای استعمار ملل تحت اشغال، برای خود فارس ها هم اعمال می شده و می شود.
آیا در زیر مهندسی امپریالیستی و استعماری فارسیسم، می توان آینده ای تصور کرد که در آن، ایران و ملل فارس، تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، لر و بختیاری، گیلک و مازنی و ... به دموکراسی، آزادی و توسعه برسند؟
آیا زبان و فرهنگ فارسی، امکان رشد و توسعه به من، تو و جوامع ما را می دهد؟

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
سوم جنیووری ۲۰۲۹
hedayat222@yahoo.com

No comments:

Post a Comment

حق آدلی بیر وارلیق یوخدور ایللا کی گوجلو اولوب، حاقی تعریف ادیب، گوجسوزله‌ره قبول اتدیره‌سیز

  حق آدلی بیر وارلیق یوخدور ایللا کی گوجلو اولوب، حاقی تعریف ادیب، گوجسوزله‌ره قبول اتدیره‌سیز بو دانیشیق دا، فیکیریمی گیزلتمه دن، پولیتیک ا...