پزشکیان، پروژه ای که معکوس عمل خواهد کرد

 

پزشکیان، پروژه ای که معکوس عمل خواهد کرد


 در این تصویر، یک تحلیل با زاویه دید متفاوت، از عالمی تورک، در مقابل دیدگان ماست.


اجازه بدهید، اینگونه تحلیل و نگرش‌ها را “تحلیل  درون جبهه‌ای” یا “تحلیل در درون شکاف” بنامیم.


 در تحلیل درون جبهه ای یا درون شکافی، افرادی که در یک جریان و حرکت سیاسی-اجتماعی شرکت و حضور داشته اند، بعد از دستیابی به هدف یا ناکامی از رسیدن به مقصود مقصد، به نقد و بررسی آن جریان و حرکت می پردازند و موضعگیری می‌کنند.


طبیعتا، نگاه آن‌ها به موضوع، بسیار متفاوت از نگرش کسانی است که در خارج از آن جببه و شکاف قرار داشته و یا با آن جبهه مخالفت می ورزیدند.


جناب د. بدیع، از فیلسوفان و متفکران تورکی است که در جبهه‌ تشویق ملل تورک‌، تورک قشقایی  و تورکمن، عرب، بلوچ و … قرار داشت و این ملل را برای رای دادن به پزشکیان تشویق و دعوت می کردند.


اعضای فعال و ملی اندیش این جبهه، امیدهایی به تغییر رفتار سیاسی رهبران رژیم (هر چند تغییر جزئی و اندک) و به نفع ملل داشتند. 


این افراد ملی (تورک اندیشان) نمی خواستند آن امید اندک برای تغییر سیاست در ایران را نادیده بگیرند.


 آن‌ها برای باخت صددرصد به میدان سیاست نیامده بودند. 

آن‌ها همچنین، برای بدست آوردن صددرصد خواست‌هایشان هم به میدان انتخابات نیامده بودند. آن‌ها برای بدست آوردن چند درصد از خواست‌های ملت تورک هم راضی بودند. 


در حقیقت، آن‌ها می خواستند، راه انقلاب و عصیان های اجتماعی را سد بکنند و در زمانی نسبتا طولانی‌تر، رژیم را از داخل تغییر داده، از اتلاف جان و انرژی انسان‌ها و از تکرار مشروطه و انقلاب پنجاه و هفت که بی‌ثمر بوده اند، جلوگیری بکنند.


ولی وقتی با انتصاب‌های دکتر پزشکیان روبرو شدند، به جمع بندی دیگری با نگرش و تحلیلی از نوع دیگر رسیده‌اند.


آیا تحلیل دکتر بدیع از داخل این جبهه، حاکی از سرخوردگی و باخت این جبهه در مقابل جبهه‌هایی سپاسی چهل و چهار سال گذشته نیست؟


 تصور من (انصافعلی هدایت) آن است که این جبهه (تورک اندیشان)، واقعیت گراست. 

تورک اندیشان، به سرعت به یک جمع بندی، در باره رفتارهای سیاسی و بازی های سیاستمدارانه فارس‌ها در ایران رسیده‌اند.


آن‌ها تا چند روز قبل، اگر در مقابل استقلال اندیشان تورک نه ایستاده بودند ولی تسلیم استقلال طلبی تورک‌‌ها هم نشده بودند. حتی می توان ادعا کرد که بخشی از آن‌ها، در جبهه واحد تورک‌ها شکاف انداخته و در درون جبهه واحد تورک‌ها، شکاف "تورک‌‌های در وطن" و "تورک‌های خارج از وطن" را ساخته بودند.  


اما بازی جدید سیاسی مرکزگرایان فارس فاشیست و تکرار سرنوشت ستارخان در تهران و تحمیل شکست به تورک‌ها، آن‌ها را ناامید کرده است.


آن‌ها بتدریج و بسرعت و در پی آشنایی با واقعیت های سیاست سخت در ایران، از حاکمیت و فارس‌ها دور می شوند.


رفتار سیاسی حاکمیت و حاکمان فاشیست، اندک امید  طرفداران تغییر و حرکت از تمرکز سیاسی بر مرکز، به پیرامون را نابود کرده، آن‌ها را به سمت و سوی رهبران و تورک اندیشان استقلال طلب  و ملل حاشیه راند و می‌راند.


 و دوباره، گسست ملت تورک به اتحادی محکمتر از گذشته تبدیل می‌شود.


در این مرحله، و پس از دلسدی و ناامیدی مجدد، ایران می رود تا به دو جبهه کاملا متمایز از هم: یک. رانتخواران و مافیاهای وابسطه به حاکمیت  دو. براندازان و استقلال طلبان تقسیم بشود.


همان طور که تاریخ در تمامی کشورها و واحدهای سیاسی ثابت کرده است، طرفداران حاکمیت و مافیاها، تا لحظه آخر، برای بهره‌مندی از مزایای حاکمیت، با رژیم حاکم همراه خواهند بود

 اما زمانی که به لحظه انفجار خواست‌های انباشته شده بیش از نود درصد مردم برسند، فرار از تاثیر انفجارها و دوری از حاکمیت و حتی مخالفت با حاکمیت را راه و روش جدید خود خواهند کرد.


البته مافیاها و وابستگان دیروز رژیم تلاش خواهند کرد تا برای حفظ جان، مال و موقعیت‌های اجتماعی و مالی خودشان، در مصادره و رهبری انقلاب و انفجار ملل در منطقه نقش ایفا بکنند تا بتوانند، با نام جدید، در رژیم و سیستم سیاسی جدید، منافع قدیمی را خودشان را تامین و تضمین بکنند.



 

باید بدانیم که تا این لحظه، توده های بی شکل در ایران، در سه طرف شکاف های اجتماعی و ملی صف آرایی کرده بودند.


الف . طرفداران رژیم که حدود هفت-هشت درصد  از کل ملل بودند. انتخابات مجلس و مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری این را ثابت کرد.


ب. مخالفان رژیم که حدود هشتاد تا هشتاد و پنج درصد کل ملل را تشکیل می دادند. باز هم آرایش و آمار رای دهندگان نمایشگر این وضعیت است.


ج. حدود هشت تا سیزده درصد هم بیطرف بوده یا متمایل به تغییرات احتمالی به نفع ملل حاشیه امید بسته بودند.


با تبدیل شدن پزشکیان به یک بن‌بست، بی‌طرف‌ها و امیدواران به تغییر در حاکمیت، امیدهایشان را باختند.


چرا که پزشکیان، به جبهه همان هفت-هشت درصدی بازندگان چهل و چهار سال گذشته (حاکمان و مافیاها) خزید و امیدهای رای دهندگانش را بر باد داد.


پزشکیان و رژیم با این حرکت سیاسی، اکثریت رای دهندگانشان را به جبهه مخالفان رژیم و به جمع استقلال طلبان هل دادند و استقلال اندیشان و سیاست‌ورزان را تقویت کردند.


این‌ گروه های رای دهنده، برای چندمین بار متوجه شدند که رژیم در هیچ شرایطی، تن به تغییر و تعمیر سیستم های سیاسی خود نخواهد داد و تنها زمانی تسلیم خواهد شد که انقلاب راهبندان سیاسی ایجاد بکند


برای همین است که سیستم سیاسی و فکری حاکم‌ فارشیست (فارس+فاشیست)، سال هاست که بر روی فرضیه "هیچ انقلابی دستاورد مورد انتظار مردم را برآورده نکرده است و اگر ایرانی‌ها، در سال پنجاه و هفت انقلاب نمی کردند و اگر به جای انقلاب، تلاش می کردند تا شاه و درباریان را در دراز مدت، به سمت اصلاحات ببرند، برنده تر می بودند" را تبلیع می‌کنند.


اتاق‌ فکرهای ایرانگرایان فارس‌محور، می خواهند افکار عمومی، تحصیل کردگان و روشنفکران را به طور غیر مستقیم و به نام تحلیل مشروطه، نقش رضاشاه، محمدرضا شاه و انقلاب پنجاه هفت، ملل در ایران را از رویکرد و حرکت های انقلابی دور و ناامید بکنند و مجال بیشتری برای حاکمیت و چپاول خود تهیه بکنند.


نسل جدید رهبران و اندیشه ورزان ملل می‌دانند که اصلاحات مشروطه، درست و حرکتی بسیار پیشرو بود. ولی منافع دول غربی و فارس‌ها با آن همسو نبود.


 در نتیجه، آن دو، در یک جبهه، مشروطه و اصلاحات از بالا  را به شکست کشانده، دیکتاتوری فارس محور را بر این منطقه و ملل حاکم کردند.


از طرف دیگر، در انقلاب پنجاه و هفت، روشنفکران ملل و مرکز تا حدودی آگاه بودند که چه نمی خواهند اما هیچ تصور روشنی از خواست هایشان برای آینده سیاسی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی و ... نداشتند. 


 هیچ کدام از روشنفکران، فعالان سیاسی و احزاب سیاسی  هم، تعریف و درک روشنی از "استقلال"، از "آزادی"، از "جمهوری" و از مفهوم "اسلامی" نداشتند. 


برعکس مشروطه که اصلاحات از بالا و بتدریج به ملل تزریق می شد و سیاستمداران از پشت پرده، ملل و الیت نادان و جاهل عقب مانده را رهبری می کردند، در پنجاه و هفت، آگاهی اجتماعی، مبارزاتی، حقوقی و ملی در طبقات پایین، وسط و بالایی وجود نداشت.


 بلکه قدرت های خارجی استعمارگر، منافع و اهدافی را تعریف کرده و توسط رسانه هایشان، آن‌ اهداف و منافع را از طریق شستشوی مغزی-آموزشی به ملل در این منطقه تزریق کردند و همه ملل را به آن مسیری که آن‌ها می خواستند، هل دادند و بردند.


لاکن هم اکنون، مسایل بسیار شفاف شده است. 

هم اقشار طبقات پایین، هم‌ طبقات متوسط و هم طبقات الیت و بالا می دانند که چه چیزی را با کدام مشخصات نمی خواهند.


این‌ها می‌دانند که چه چیزها و سیستم‌هایی را با کدام مشخصات سیاسی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی،  دینی  و … می خواهند بدست بیاورند. 


این‌ها آگاهند که چه بهایی، باید برای بدست آوردن آن چه می خواهند، بپردازند.


این نسل می داند که اگر چیزی را مفت به آن‌ها بدهند، فریب منافع دیگران را خورده اند. 


این نسل از متفکران می دانند که چه اختلاف هایی در میان خود ملل و هم در میان ملل با حاکمیت وجود دارد. 


این نسل از متفکران و رهبران ملل هم با طمع دول خارجی آشنا هستند.


 آن‌ها به این حقیقت دست یافته اند که استقلال طلبی در راستای تامین منافع و طمع‌های قدرت‌های جهانی نیست. 

چرا که قدرت های استعماری در کنار حاکمیت فارس‌ها ایستاده‌اند و منافعشان، با فارس‌ها بهتر تامین و تضمین‌ می شود. لذا خواستار بی ثباتی در ایران نیستند.


ملل، روشنفکران و سیاستمداران آن‌ ملل تحت اشغال و استعمار فارس‌ها هم می دانند و آگاه هستند که اهداف و سیاست‌ها و خواست‌های آن ها برای آینده چیستند.


آن‌ها کاملا آگاه هستند که چه چیزهایی را می خواهند بدست بیاورند. 


از طرف دیگر، افکارشان بسیار منسجم است و تقریبا هم متشکل شده اند. 


این‌ نسل از روشنفکران، احزاب و رهبران سیاسی ملل ، رقبا و دشمنان احتمالی منطقه‌ای و در داخل واحد سیاسی ایران، در سطح منطقه خاورمیانه مسلمان و در سطح جهانی را می‌شناسند.

 

همچنین، با خواست های متناقض ملت خود با ملل دیگر بخوبی آشنا هستند.


لذا انقلاب، عصیان، شورش ها و انفجارات در آینده ایران، با اهداف معین و بر اساس اراده، خواست ادراک شده رهبران ملت هر منطقه رهبری خواهد شد.


یعنی، هم اکنون، احزاب، رهبران و روشنفکران هر ملتی، راه و نقشه آینده خود را ترسیم کرده اند. 

آن‌ها حتی بر جزئیات حرکت‌ها و برنامه‌ها، خواست‌ها، سیستم و سیاست‌های درونی، منطقه ای و جهانی خود در روابط سیاسی، اقتصادی، حقوقی، و … آگاه هستند.


آن‌ها از سیستم‌ها و مفاهیمی که در پی‌آن‌ها نیستند و همچنین از مفاهیمی که در پی تحقق آن‌ها هستند هم تعریفی نسبتا روشن دارند و هم شناخت نسبتا بالایی در باره آن‌ها کسب کرده اند.

یعنی، این چهل و چهار سال، تجربه و مجال لازم برای این سطح از ادراک، آشنایی و تعاریف دوباره و متفاوت از گذشته را به آنها ‌ها داده است.


در نتیجه، انقلاب بعدی، با انقلاب ها و اصلاحات گذشته در خاورمیانه و جهان یک تفاوت اساسی را خواهد داشت.


 ملل تورک آزربایجان جنوبی، قشقائیستان، تورکمنیستان جنوبی، عربستان الاحواز، بلوچستان و … با آگاهی ‌کامل از ناخواسته‌ها و خواست‌هایشان، در تمامی زمینه ها، وارد میدان انقلاب و عصیان شده‌اند.


آن‌ها با استفاده از تجارب تاریخی ملل خود و تجارب جهانی، دانش و تجارب ملل در کشورهای مختلف، به جزئیات رژیم‌های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اداری، آموزشی، و … خودشان آگاه هستند.

این نسل ها قصد ندارند تا زمان و انرژی های ملی خود را دوباره در پای ایران صرف و قربانی بکنند.

 آن‌ها به فکر نجات ملت و وطن خودشان از آسیب‌های اقیانوس مواج انقلاب زده ایران کنونی و رهنمون ملت خود به ساحل استقلال هستند.


تمامی تلاش این رهبران جدید و نوخاسته، در جهت تاسیس دولت ملی و مدرن برای ملت خود صرف می‌شود.


نتیجه نهایی؛ 

1. بی طرف‌ها، مخالفان استقلال، امیدواران به تمایل در حاکمیت برای تغییر جهت از مرکز به پیرامون، علاقه مندان به اصلاحات در دراز مدت، و … از جبهه قبلی خود گسسته، به جبهه استقلال طلبان می پیوندند.

2. صدای پای استقلال رساتر از گذشته شنیده می شود.

3. صدای شکسته شدن استخوان‌های صد ساله ایران به گوش‌های شنوا می رسد.

4. صدای استقلال ملل، گوش‌ها را نوازش می دهد و بر قلب ها می‌نشیند.

5. امید از درون استقلال ملل بر قلب ها می‌تابد.


انصافعلی هدایت 


Comments