ناز من کجایی؟
دیروزم
همچون این لحظه آسمان بود
رعد، برق می زد
توفانی بود هوایم
کلاهم هم پس معرکه مدیر
تاریک بود خبرها
اکنون
عقربه ساعت 2:25 صبح را نشانه
فایلی
شب قبلش آمده بود
بایدش امضا می کردم
باز نمی کرد این همه نرم افزار سخت
و من باید از میان ویروس ها
دانلود می کردم
کلیدی
باز کرد
ناگهان
روز روشنم تاریک شد
در آنی
از کارم
بیکارم
در این روزهای سخت
دستم خالی تر می شود
روزگار بازی ها دارد با من
و هر که سخت می گیرد روزگار را
بازی می خورد
بد
زشت
ترسناک
و ...
و تنهایی
در این لحظه ها زهر می ریزد بر چای تلخت
نتوانی سر بکشی
در میان شش میلیار آدم زنده
کسی نباشد هم نفس تو
اما نه
یکی
پس زد همه را با دست
آمد از دل تاریکی
با خنده
"ناز"
دوست نوبرانه ام
هنوز از قوطی کادو
بیرونش نکشیده ام
و خود برای سلامتیش سخت می جنگد
بی ملاحظه دردش
خود خواهانه
تکست کردم از دردم
بر رنجش نمک پاش شدم
او
خود را و دردش را
پیچیده در بوقچه
نهاد در گوشه ای
و نجیبانه
سخاوتمندانه
"می توانم قرضت دهم"
دست روحم را بگرفت
و بلندم کرد
از زمین نمناک و سرد نا امیدی
و چه گرم بود دستانش
و من چه نیازمند گرما
من ...
با سحر او، جادو شده
آرام شدم
آرام شدم و رفت ناز من
ناگهان
انصاف کوچولو بیدار گشت
ناخواسته
بد جوری هوس کرده
دم کرده
و سکس می خواست
این بار نیز
در کنارم بود با نازا
بر بالینم بود به ناز
آرامم کرد
دستم خورد
لیوان آب بر زمین ریخت و خوابیدم
روزم گذشت
در زیر فانوس ناز
اما شبم نمی گذرد بی او
خوابم نمی برد بی ناز
رعد و برق هم ملا شده
بی محل
اذان می خواند
به فریاد در گوش من
نمی دانم چرا
درونم
به دنبال اوست
بهانه اش را می گیرد بچه دلم
تا سرش را بر سینه زخمی اش بگذارد
و دل سیر بخوابد
تن نرمش
بستر من
از حریر تازه و رنگین بر تن عروس
نرم تر
و من محتاج او
چون کودکی تنهایم
و ناز من
از کجا بداند
محتاجشم
در این تاریکی
شاید
شاید
و شاید
می آمد این همه راه دور را
اگر می دانست
و اگر می خواستم
چرا خیالش دیگر
خوابم نمی کند
لیوانم خالیست
دستان دلم به سوی او دراز
اما زنجیری در همین جا
بر دستان او و من بسته
و ...
دیواریست در بین ما
خوابیده
بیداری شب را
تنها، تنهاییم پر می کند
قطره های سمج باران
بر شیشه ام انگشت
می زنند
و رعد به جای من فریاد می کشد
و آسمان گریه کردن را می آموزد به چشمانم
ناز من کجایی؟
انصافعلی
هدایت
ساعت
03:26
جولای
26، 2012
تورنتو
– کانادا
Comments
Post a Comment