تاریخ عاشورا و چند سوال: آیا شیعه فارس داستان دروغین علی اصغر و مرگ او را نساخته است؟
جواب
انقلاب حسین پسر علی (حوسین علی اوغلو) برای سرنگونی یزید و بدست گرفتن قدرت بود.
وقتی حرکت او در راه سرنگونی یزید، جواب نداد و مردمی که حسین فکر می کرد از او حمایت
خواهند کرد، از اطرافش پراکنده شدند، جز خانواده و چند پیرمرد، کس دیگری
در اطرافش نماندند که در راه هدف های حسین مقاومت کنند.
بارها از حسین دعوات به مذاکره شد. همان طور که حسن، برادر بزرگتر مذاکرهش مذاکره کرده و سهمی از ثروت و قدرت گرفته و کنار نشسته بود اما حسین داعیه رهبری مطلق و سرنگونی حاکمیت و بدست گرفتن قدرت مطلق در امپراطوری اسلامی را در سر داشت و کوتاه نمی آمد و هنوز امیدهایی هم برای موفقیت داشت و فکر می کرد، مردمان، در بین راه به او خواهند پیوست.
وقتی همه همراهان، برادران، فرزندانش و ... کشته شدند، حسین تنها ماند. او در این مرحله شکست و ناامیدی را با همه وجود لمس کرد. شاید بتواند خودش را زنده نگه دارد. راه رهایی از این بن بست چه می توانست باشد؟
او ناچار بود تا احساسات انسانی سربازان دشمکن را تهییج
کرده، احساسات مردانگی اعراب را به هیجان در آورد و زنده ماندن و حتی نوعی از مذاکره را به دشمن بقولاند.
البته این فرض زمانی می تواند صادق باشد که بپذیریم حسین کودکی 6 ماهه داشته است. اگر بپذیریم که این داستان دروغ
تاریخی و ساخته شیعه ایرانی-فارس نبوده است.
در این صورت است که می توان تصور کرد که حسین از تاکتیک بردن کودک شیر خواره
خود به خط مقدم، استفاده روانی کرده است.
می توان درک کرد که حمل کودک 6 ماهه به خط مقدم جنگ، آخرین تیر ترکش حسین
بن علی در مقابل لشگر حکومت بود.
می توان فهمید که دشمن حسین متوجه تاکتیک جنگی حسین شده است و بنا به نقل شیعه فارس، این تاکتیک هم
بی نتیجه مانده است.
حالا باید دید، چرا حسین در یک عمل غیر انسانی، یک کودک شش ماهه را به خط آتش می برد؟
آیا واقعا اگر کودک 6 ماهه مانند دیگر کودکان، چند ساعت تشنه می ماند، می میرد؟
مگر دیگران در خط آتش نمرده بودند؟
مگر مرگ کودک 6 ماهه، چه در خط آتش یا در پس خط آتش، تاثیری در روند جنگ می گذاشت؟
آیا حسین نمی دانست که اگر کودک شش ماهه اش را هم به مقابل دشمن ببرد، کشته خواهد شد؟
آیا حسین درک نمی کرد که آن همه نیروها برای کشتن او و همراهانش آمده اند؟
آیا او جدیت دشمن را با کشتن همه مردان مذکر همراهش درک نکرده بود؟
اگر او یک رهبر سیاستمدار بود، چرا نتوانست از توازن و عدم توازن نیروهای دو طرف، یک تحلیل درست داشته باشد؟
چرا حسین، وقتی در مکه، مدینه و شهرهای بین راهی بود یا در بین راه استراحت می کرد، به مذاکره نپرداخت که یزیدیان متمایل به مذاکره بودند؟
آیا حسین نمی دید و نمی فهمید که دشمن او، تسلیم جنگ روانی حسین
نخواهد شد؟
آیا حسین نمی دانست که تاکتیک بردن کودک 6 ماهه به خط آتش فایده ای نخواهد داشت؟
اگر واقعا حسین تشنه بود و برای کودک یا کودکان آب می خواست، چرا
زنان غیر مسلح را میانجی گرفتن آب قرار نداد؟
آیا در زمانی که برادران رشید و جوان، عموها، دایی ها، عموزاده ها و .. کشته شده اند و همه خودشان را فراموش کرده بودند، افرادی بودند که به تشنگی یک کودک خردسال این همه اهمیت می دادند؟
آیا می توان باور کرد که در آن شرایط جنگی، عزاداریف مرگ ده ها فرزند و برادر و ...، کسی بفکر آن باشد که چرا این کودک گریه می کند؟ و علت گریه اش چیست؟
آیا حسین در آخرین لحظه های زندگی، وقتی برادرانش، فرزندانش، یارانش و ... کشته شده اند، در پی یک جرعه آب برا کودک 6 ماهه بود ؟
آیا این داستان ساختگی نیست؟
آیا
کودک 6 ماهه (اگر واقعیت خارجی-تاریخی داشته باشد) آب می خورد یا شیر می
خورد؟
آیا نمی دانیم که آن منطقه جنگی، در اطراف رودهای دجله و فرات بوده است؟
آیا نمی دانیم که منطقه دجله و فرات جزئی ار عربستان نیست تا خشک و بیابانی باشد؟
اگر نیروهای جنگجوی حکومت به حسین آب می دادند و کودک 6 ماهه
سیراب می شد، چه تغییری در تاریخ و حرکت حسین یا حاکمیت رخ می داد؟
آیا
واقعا چنین حادثه ای در تاریخ رخ داده است؟
***
***
Comments
Post a Comment