چند سوال و جواب در باره تاریخ تورکان
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
بیست دوم اکتبر 2017
hedayat222@yahoo.com
دوست فیس بوکی من، جناب مجید آغا سوال هایی را مطرح کرده اند. ابتدا سوال های ایشات را بخوانید و سپس به جواب های من بروید:
Aqa Majid · Friends with Duman Radmehr and 2 others
آقای هدایت اگر دیدگاه و تفسیر شما از تاریخ ایران موضوعیت داشته باشد پس چرا پادشاهان صفوی و قاجار ( علی رغم آذربایجانی بودن ) خود را مانند شاهان پهلوی و ساسانی و... شاهان ایران معرفی می کردند نه شاهان آذربایجان که سایر نواحی دیگر ایران هم جزء به تعبیر شما امپراتوریشان بود؟؟؟ این نکته ی مهمی است و سوال مهمی است. پاسختان چیست؟؟؟؟ آیا فکر نمی کنید خود همین که شاهان صفوی و قاجار خود را ایرانی و شاه ایران معرفی می کردند نه چیز دیگری نشان از وجود تفکر ایرانشهری در ذهن شاهان صفوی و قاجار بوده است؟؟؟ خوب آنان چه ضرورتی داشتند خود را ایرانی بدانند و بنامند؟؟ می توانستند خود را شاهان آذربایجان بدانند و بنامند و سایر غیرآذربایجانی را جزء امپراتوری خودشان معرفی کنند قدرتش را هم داشتند چه کسی می توانست جلوی آنها را بگیرد مثلا؟؟؟ درست مانند کاری که شاهان ساسانی و هخامنشی و امپراتوران روم و یونان می کردند پس چرا چنین نکردند؟؟؟؟ پاسختان چیست؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ های من:
در دوران گذشته، حکومت ها و امپراطوری ها، مانند امروزه نبودند که یک کشور نام مشخصی داشته باشد تا هر حاکمی مجبور بر رعایت آن گردد.
در آن دوران، هر کس که روی کار می آمد و سرزمینی را فتح می کرد، آن سرزمین ها، ملک او می شدند که به فرزندانش به میراث می رسیدند.
درنتیجه، آن سرزمین ها هم به اسم او یا خاندانش نامیده می شده اند.
قاجاریه، یعنی سرزمین های تحت سلطه و مالکیت خاندان قاجار!
عثمانی، یعنی سرزمین هایی که فرزندان عثمان بر آن ها حاکمیت و مالکیت داشتند.
این رسم در میان اروپائیان هم رایج بود و حاکمیت تلاش نمی کرد تا بر خودش و خانواده اش، برتری نژادی بتراشد. بلکه سرزمین هایی را که لشکریان، اشغال می کردند، به نام آن ها در می آمد و ملک آن ها محسوب می شد و آن ها حق داشتند، آن ها را ببخشند یا بفروشند و یا با اشغال زمین های دیگران، بر اموال و دارایی های خودشان بیفزایند.
چرا نام ملت یا نژاد خودشان را بر آن سرزمین ها نمی گذاشتند؟ چون حس مالکیت جمعی و شراکت اعضای قبیله هم در میان می آمد و باعث شورش های بسیار زیادتری می شد و با مرگ هر سرباز و سرداری، فرزندان آن ها ادعای سهم و وراثت می کردند.
در نتیجه، در سرزمین هایی که به زور شمشیر بر آن ها چیره شده بودند، ده ها بلکه صدها قوم و قبیله و دین و نژاد زندگی می کردند و حضور داشتند.
در چنین شرایطی بود که آن شاهان، نه تنها خودشان را تورک و یا آزربایجانی نمی دانستند، بلکه بر حاکمیت خود، رنگ مذهب خاصی را هم نمی زدند.
گر چه سیاست آن ها، حمایت از مذهب شخص خودشان بود.
اتفاقا، زمانی که عثمانی های تورک، بر "مسلمانی" خودشان به عنوان هویت اصلی در مقابل آزربایجانیان تورک، انگشت می گذاشتند، تورکان آزربایجان بر "تورک" بودن خودشان در مقابل عثمانی ها تاکید می کردند.
برای همین هم است که "آتا تورک" نه بر "مسلمانی" که بر "تورک" بودن انگشت تاکید نهاد و گفت: "نه موتلو تورکوم دئییه نه!"
از طرف دیگر، باید بدانیم که رهبران و امپراتوران آزربایجانی، هیچ وقت خودشان را "ایرانی" نمی دانستند ولی آنانی که برای ما، تاریخ نوشته اند، سخنانی را از زبان آن رهبران ما در کتاب های چر از دروغ، نوشته اند.
در این مورد،ما به عنوان فرزندان تحصیل کرده آن پدرانمان، باید چند کار را به موازات هم انجام دهیم.
1.
باید به بررسی منابعی که ادعا می کنند، پادشاهان تورک، سرزمین های تحت سلطه خودشان را "ایران" نامیده اند، پرداخت؟
2.
باید به تطبیق آن منابع با منابع و شواهد دیگرهم پرداخت تا بتوان دروغ ها را از لای کتاب ها در آورد!
3.
.باید قصه بی طرف بودن نویسنده تاریخ را بدقت و صرافت بررسی کرد.
4.
باید متوجه باشیم که فارس ها از اول تا امروز، خودشانرا دشمن تورکان و عرب ها می دانستند و این دشمنی را در نوشتارشان هم حفظ و اعمال می کردند. چرا باید چنان دشمن کینه توزی را در نوشتن تاریخ تورکان و اعراب اعمال نکرده و تاریخ را به ضرر تورکان و اعراب تحریف نکرده باشند؟
5.
باید دید آن منابع در چه عصری نوشته و چاپ شده اند؟
6.
باید پرسید، چرا فارسیسم، همه بدی ها و قبح های ضد دینی و ضد اخلاقی را به رهبران تورک نسبت داده است؟
7.
چرا ما تورکان و عرب ها آن گفته ها و نوشته ها فارسیسم را بدون نقد می پذیریم؟
لازم است تا چند مثال بزنیم:
گفته می شود که مذهب شیعه را صفویه، در امپراطوری صفویه رسمی کرده است.
در این مورد باید به چند نکته توجه کرد:
1.
توجه داشته باشید که فارس ها قبل از صفویه، مذهی "تشیع" را به عنوان دین رسمی و حکومتی تاسیس کرده و همه کتاب های مهم شیعه در آن دوره نوشته شده بودند که شیعه گری ایرانی بر پایه آن ها ادامه یافت و منحرف شد.
2.
مردم تورک آزربایجان و فارس هایی که ذهنیت و تجربه قبلی داشتند و آماده قبول رسمی مجدد آن بودند.
3.
مردمان مسلمان شاهد رسمی بودن مذهب شیعه در طبرستان (گرگان و مازندران کنونی) که "علویان" نامیده می شدند، اسماعیلیان که در قلاع اسماعیلیه سنگر گرفته بودند، آل بویه (همه کتاب های اصلی فقه شیعه در این دوره نوشته شد. عزاداری های محرم در این دوره به همین شکل و شمایل رواج داده شد و ...) و در نهضت "سربداران" مذهب رسمی و حکومتی شده و مردمی که آن مذهب را نپذیرفته بوئدند، مجازات می شده اند.
چرا؟
چونف حمومت های منطقه ای و ناحیه ای با دین، زبانف نژاد یکدست بودند.
4.
1. اگر مردم در دوران قبل از صفویه شیعه نبودند، چرا براحتی و بدون مقاومت شیعه را پذیرفتند؟
5.
اگر مردم آزربایچان و فارس به زور شمشیر و ترس جان شیعه شده اند، پس چرا مردمان کورد، عرب، بلوچ، تورکمن ها، تورکان غیر آزربایجانی، گرجی ها، ارمنی ها، و ... شیعه نشده اند؟
6.
اگر دقت کرده باشیم، کمتر از یک چهارم ملل و سرزمین های تحت حاکمیت صفویه، شیعه هستند. اکثریت ملل تحت حاکمیت صفویه نه تنها سنی هستند بلکه مللی هستند که مسلمان نشده اند و در ادیانی بغیر از اسلام و مذهب شیعه مانده اند
7.
چرا اکثریت لشکریان صفویه سنی هستند؟
8.
آیا سنی هایی که سرباز صفویه بودند، هم دین های خودشان را می کشتند تا بر عکس خودشان که سنی مانده بودند، دیگر سنی ها را شیعه کنند؟
ملاحظه می فرمایید که ما به تاریخ با عقل و منطق نمی نگریم.
نمونه دیگر از تاریخی که همه ما، آن را به عنوان "واقعیت تاریخی" پذیرفته ایم تا پادشاهان و در نتیجه "تورکان" را محکوم کنیم تا خودمان در دورن و در روحمان، شکست بخوریم و هیچ تمایلی به خیزش دوباره برای بدست گرفتن قدرت سیاسی نداشته باشیم.
فارس ها ادعا کرده اند که آغامحمدخان قاجار برای انتقامگیری از مقاومتی که مردم کرمان در مقابل ارتش آغامحمدخان قاجار کرده بودند، دستور داد تا چشم 20.000 (بروایتی 40.000) مرد کرمانی را کور بکنند.
فارس ها در اینجا دو روایت نقل می کنند:
یکی آن که هر دو چشم هر فرد ذکور (بچه یا بزرگسال مرد) را از حدقه در می آوردند.
دوم: با میله تفتیده در آتش، چشم ها افراد ذکور را کور می کردند.
دقت بنمایید:
اگر چنین ادعایی صحت داشته باشد، باید ده ها هزار دکتر، در آن زمان، مشغول کور کردن چشمان آن همه افراد می شدند تا چشم های حساس را بدون ضرر زدن بسلامتی دیگر اعضاء، خونریزی، گرفتاری به انواع بیماری و عفونت ها و ... را کور کرده، یا بسوزانند و یا از حدقه در بیاوردند.
آنگاه باید تیم های مجهز دارو و درمان با تخصص های بسیار زیادی، به مداوای آن ها بیارانی که چشم های حساسشان زخمی شده بود، اقدام می کردند تا در عرض چند ساعت بعد، انواع بیماری در آن شهر رواج نیابد.
در نتیجه، باید صنعت تولید داروهای صنعتی، بی نهایت، رشد یافته بوده باشد. علم جراحی و پزشکی هم بی نهایت مدن تر از امروز بوده باشد.
بنا بر این، باید همه انواع عفونت ها، باکتری ها و میکروب ها و راه های مقابله با آن ها شناخته می شد تا بتوان آن همه کودک و بزرگ سال بیماز و جراحی شده را زنده نگه داشت.
اگر همه مردان هم کور شده بودند، چه کسی نان و آب و تجارت و زندگی آنان را تامین می کرد؟
این فاجعه دروغ، چنان روان و ساده ساخته و ما افراد "تحصیل کرده" بدون نقد و انتقاد آن ها را ساده تر از خود داستان، پذیرفته ایم.
شاهد دیگر از تاریخ دروغی که فارسیسم ساخته و همه ما باور کرده ایم
می گویند: پادشاه قاجار در خانه خود "سرسره سکس" داشته است.
البته اگر بشود، این نوع تنففن را یافت، هیچ عیبی ندارد که مردی با همسر خود معاشقه ای داشته باشد که با آن شیوه بیشترین لذت را از زندگیشان می برند اما شما تصور بفرمایید که زنی با 80 کیلو گرم یا کمی بیشتر و کمی کمتر، با سرعت، به طرف شما که در پایین سرسره نشسته اید، سر بخورد و بیاید، چه اتفاقی می افتد؟
ما همه عقل هایمان را تسلیم داستان های هیجان آور کرده ایم. تسلیم داستان ها احماقانه شده ایم و تصور کرده ایم که آن پادشاهان، به جای اداره این سرزمین های گستره و مواجهه با شورش ها، دایما در حال تجربه سکس های فانتزی بوده اند.
یک سوال، سرسره ها کی اختراح و در ایران رایج شده اند؟
***
Comments
Post a Comment