Tuesday, October 10, 2017

سیاستمدار فانتزی: زندگی فانتزی، آگاهی فانتزی، درک فانتزی، راه حل فانتزی




انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
دهم اکتبر 2017
hedayat222@yahoo.com


چناب عباس خرسندی، در پاسخ دومشام به من؛ انصافعلی هدایت، چنین ابراز نظر فرموده و "نوشته" و فکر قبلی خودشان را به این شکل اصلاح فرموده اند

"دوست من، منظور از زاویه تنک و تاریک و باریک قومی این است که اگر سطح شناخت را به یک محدوده جغرافیایی در یک منطقه از یک کشور بزرگ بنام ایران محدود کنیم و احساسات خود را نیز در همان چاچوبه پرورش دهیم، چیزی بجز ناسیونالیسم منطقه ای از آن بیرون نمی آید." 
جناب خرسندی گرامی، این طرز تفکری که در جملات بالا مطرح فرموده اید، فقط در ایران و چند کشور عقب مانده فکری رواج دارد. در اروپا، آمریکا و کانادا، چرخ تفکر توسعه طلب و پیشرفتگرایانه بر محور "ناسیونالیسم منطقه ای" می چرخد که می توانیم آن را ناسیونالیسم "ملی" بنامیم. 
"ملی" یعنی چه؟
ملی، یعنی متعلق به ملت. نه دولت. در ایران نفت ملی شده است. یعنی نفت از دست بخش خصوصی در آمده و به دولت داده شده است. این معنی "ملی" نیست.
"ملت"؟ 
یعنی مردمی که در یک ناحیه کوچک زندگی می کنند و با هم برای تامین مصالح و منافع و دفع ضرر، همکاری می کنند. توان  تک تک آنان و توانایی جمعی آن ها محدود است. این محدودیت منابع، آن ها را بهم پیوند می دهد تا حداکثر منافع را تامین کرده و ضررها را به حداقل کاهش بدهند. آن ها، با این جمع و در همین جمعیت، به خودشان هویت می دهند. برای همین، هر شهر ریز و درشت در غرب، هویت ملی خودش را دارد. 
شاید ندانید که کوچکترین واحد تشکیل دهنده کانادا، سرزمین جزیره ای بسیار کوچک "جزیره پرنس ادوارد" است که هم وسعت خاکش و هم تعداد جمعیتش اندک است اما قانون اساسی کانادا در این باره و با صراحت می گوید: جزیره پرنس ادوارد از نظر وسعت خاکی کوچکترین واحد تشکیل دهنده کانادا ولی از نظر حقوقی برابر با پر جمعیت ترین و وسیع ترین واحد تشکیل دهنده کانادا است.
از طرف دیگر، در شهرهای بسیار کوچک با چند هزار نفر جمعیت، همان احساسات ملی-شهری در جریان است که در شهرهای بسیار بزرگ با چندین میلیون شهروند. 
افتخار به شهر و محل زندگی و دفاع از منافع و منابع آن شهر، در مقابل شهرهای بزرگ، به معنی ناسیونالیسم شهری است. شهروندان هر منطقه و هر شهر ریز و درشت، تلاش می کنند تا از نظر روانی و منابع، خود را همردیف و حتی برتر از دیگر شهرها بدانند و برای این منظور هم تلاش می کنند. خود این سیستم، یک نوع مسابقه مفتخر بودن به شهروندی آن شهر است که می توان آن را ناسیونالیسم شهری نامید که فقط در ایران از بین رفته است و با آن مخالفت می شود.
شاید ندانید که کانادا چندین استان دارد که هر کدام برای تامین منافع ملی خود، حتی به جاسوسی در اقتصاد، تولید، توزیع، کشاورزی، دامداری، تولید دارو ورزش هم دست می زنند. 
سال هاست که بین استان "آلبرتا" و استان "ونگوور" به خاطر حق و حقوق منطقه ای و منافع ملی هر منطقه و استان، در سر انتقال لوله انتقال نفت آلبرتا از طریق ونکوور به اقیانوی جنگ و جدال است. 
این یعنی ناسیونالیسم استانی. دوست من، اگر ناسیونالیسم شهری و استانی و قومی و ... رشد نکند، انسان ها به توسعه منطقه محل سکونتشان اهمیتی نمی دهند. سرمایه ها براحتی، فرار می کنند و یک منطقه به خاطر کمی منابع از هم می پاشد.
از طرف دیگر، شما یک کشور نشان دهید که در صحنه بین المللی و داخلی دارای روحیه ناسیونالیستی نباشد. من می توانم ایران را مثال بزنم که برای مدتی، با احساسات ملی گرایانه و ناسیونالیستی مبارزه کرده است و اگر یک شهروند ایرانی در هر کجایی دنیا دستگیر، زندانی یا اعدام بشود، دولت ایران یا ایرانی ها  نیاز به احساس مسئولیت و حمایت از همشهریشان را حس نمی کنند اما اگر یک آمریکایی، روسی، آلمانی، کانادایی، فرانسوی، و... در یک کشور دیگر،به مشکلی مبتلا شود، این حس ناسیونالیسم است که می تواند احساسات ناسیونالیستی آن ها را در مقابل کشور و ملت دیگر تحریک کند.
ابن واژه طویل و مرکب "ناسیونالیسم قومی باریک و تنگ" واژه ای است که نه تنها به اتحاد ملت های تورک، عرب، بلوچ، تورکمن، و ... ضربه زده است بلکه به منافع قوم فارس و حاکمیت فارس در مقابل دیگر ملل و کشورها هم ضربه زده است. 
یعنی سیاست های ضد ملت های تورک، عرب، بلوچ، توکمن و ...، بیشترین ضرر را به خود فارس ها زده است. 
فارس تلاش کرده است، ناسیونالیسم را "بد و اخ" نشان بدهد و آن را از بین ببرد اما هر کجا که منافع فارس اقتتضاء کند، احساسات ناسیونالیستی را تحریک می کند. چرا چند سالی است که فارس دست به آسمان و ریسمان می زند تا فارس ها، مسلح به احساسات ناسیونالیستی شوند؟

در بخش بعدی نقدتان، تلاش کرده اید تا هندوانه زیر بغل آزربایجانی ها بدهید ولی ما بارها، این نوع تعارفات فارس را تجربه کرده ایم. گذشت آن زمانی که فلان کسک یک جمله تورکی بگوید و ما را به حمایت از خودش بشوراند. 
الآن آزربایجان و تورک در ایران بفکر منافع ملی خودش است. منافع ملی ای که شما آن را "قوم" می نامید. این که قدرت و توان اقتصادی ما در سراسر ایران توزیع شده است، یک واقعیت بسیار تلخ است تا قدرت اقتصادی ما، نه در خدمت آزربایجان که در خدمت منافع فارس و حاکمیت باشد. از طرف دیگر، مردم ساکن آزربایجان به فقر منابع اقتصادی مبتلا شده و برای تامین زندگیشان، مجبور به کوچ و مهاجرت باشند.
در زمینه اقتصادی، چند شرکت بزرگ نام ببرید که متعلق به مردم آزربایجان و تورکان باشد؟ یک واحد مخابرات، یک بانک سراسری، یک ذوب فلزات بزرگ، یک کارخانه بزرگی که بتواند 10000 کارگر داشته باشد، یک شرکت بزرگ صادرات و واردات عمده، ووو. 
بلی! مردم آزربایجان در حد داشتن چند رزگری ضعیف، چند بقالی در سر کوچه ها و در حد فروشندگی تولیدات یا واردات فارس عمل کرده است. برای همین، بقال ها در جلو چشم شماست. بقال ها را می بینید و تصور می کنید که ثروت ایران در دست آن ها است.
من نمی خواهم از اختلاس های بزرگ بانکی دفاع کنم ولی این یک واقعیت است که در میان اختلاسگران اقتصادی، یک تورک دیده نمی شود. این به آن معنی است که آزربایجان در مدیریت مراکز اقتصادی نقشی ندارد.
اما در زمینه "سیاسی" و "سیاست" در اوایل انتقال حاکمیت از یک نوکر آمریکا به نوکر جدید، چند تورک در رده های میانی مدیریت (نه در راس هرم مدیریت) گمارده شده بودند. چند وزیر هم در کابینه حضور داشت. از دولت احمدی نژاد، بیش از 15 سال گذشته است. پنج تورک را نام ببرید که در مدیریت های میانی (نه در راس هرم قدرت) در امور سیاسی و غیر سیاسی، حقوقی، اقتصادی باشند تا نشان بدهد که آزربایجانیان و تورکان در حاکمیت حضور دارند. 
گر چه، حضور چند نفر تورک در مدیریت های میانی هم دردی از تورکان را دوا نمی کند. 
چرا؟
چون، این افراد منافع ملی و ناسیونالیستی، خواست های حقوقی، مالی، اقتصادی و سیاسی آزربایجان را در تهران و در دل حاکمیت نمایندگی نمی کنند. 
یکی دو نمونه، برای روشن شدن وضع، کافی است: 
سال هاست که آزربایجان خواهان رسمی شدن زبان تورکی از پایین ترین سطوح آموزشی تا بالاترین سطوح است. 
دریاچه اورومیه هر روز بیشتر از روز قبل خشکتر می شود و هیچ اقدامی رخ نداده است. چه اتفاقی افتاده است؟ هیچ! اگر چه رئیس ستاد احیای دریاچه ارومیه هم تورک بوده است تا سیاست های تهران و فارس را پیش برده و از خواست و منافع آزربایجان حمایت نکرده باشد. 
از طرف دیگر، این همه سازمان ها، احزاب و جبهه در ایران و توسط فارس ها به همه ملل در ایران، تحمیل شده تا به نام این ملل اما بکام قوم فارس، سیاست های مرکزگرایی را در مناطق و سرزمین این ملل اجرا کنند اما دریغ از (حتی) یک حزب مورد تایید دولت و حاکمیت که به نام آزربایجان و تورک فعال باشد. 
تعدادی نماینده (!) در مجلس، یک مترسکی را برای فریب مردم آزربایجان علم کرده و بر آن نام "فراکسیون تورک" نهاده بودند که آن هم توسط فارس تحمل نشد. 
"روز شعر و ادب ایران" با نام "استاد شهریار" آراسته شد اما آنچه از آن سخن نمی رود، نام "استاد شهریار" است.
ما تورکان، در کجای سیاست و سیاستمداری ایران نقش داریم؟ 
در قوه قضائیه هم تا زمانی که خمینی و فارس زرنگ(!) می خواست خون کشتارها و اعدام ها را به گردن تورکان بیفکند، از تورک ها استفاده کردند اما به محض این که کمی احساس امنیت کردند و دست ما تورکان را بنا به فرموده، بخون آغشتند، همه آن افراد که "بله قربان" گویان فارس و مرکز بودند را کنار گذاشتند. 
آیا خلخالی و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و مهندس موسوی تبریزی در این دسته جای ندارند؟

فرموده اید که "آزربایجان ایران را برای خود می خواهد." باز هم تفکر عجیبی است که آن را به تورکان منسوب می فرمایید. در حالی که ما مردم تورک آزربایجان توانایی تحصیل بزبان خودمان را نداریم و در حالی که نمی توانیم یک روزنامه کامل به تورکی منتشر کنیم، حالی که نمی توانیم یک تلویزیون 24 ساعته به زبان اصیل تورکی در سرزمین های خودمان داشته باشیم، در حالی که علیه تاریخ و شخصیت ها و اماکن تاریخی ما سیاست "محوش کن" اجرا می شود، چطور می توانیم ادعای امپراطوری بر همه سرزمین استعماگر ایران داشته باشیم؟ 
واقعیت آن است که آزربایجان و مردمش در شرایط استعمار و مستعمرگی بسر می برند. این از معجزات استعمارزدگی است که خودمان را نه مستعمره که امپراطوری ببینیم. ما چنین ادعایی بر ملل و سرزمین های اعراب، بلوچ ها، کوردها، گیلکی ها، مازنی ها، لرها، بختیاری ها و ... و حتی فارس ها هم نداریم. 
آنانی که این سخن را برزبان می آورند، ورژن فارسیسم هستند اما شعار فارس را به زبان تورکی می سرایند تا تورکان را شریک جرم و جنایت فارس بر علیه ملل تحت ستم فارس نشان بدهند. 
من بصراحت اعلام می کنم که ما تورکان هیچ چیز مشترک تاریخی با فارس نداریم. فردوسی، این عدم اشتراک تاریخی بین ما و شما را سده ها قبل به شما گوشزد کرده و فارس، تورک و توران را دشمن ازلی و ابدی خود ترسیم کرده است. 
نه سرزمین های ما، نه زبان های ما، نه تاریخ ما، نه غم ها و شادی های ملی ما، نه آب و هوای ما، نه حکومت های ما، نه دوره های امپراطوری های ما، نه دین ما و نه شیعه بودن ما (علی شریعتی در "شیعه علوی و شیعه صفوی، این رابطه را هم قطع کرد) نه در منافع ملی و نه در دشمن ملی، با فارس هیچ نقطه اشتراکی نداریم که نشانگرهمسایگی، دوستی و اعتماد تورک، به فارس باشد. 
تاریخ پر است از خیانت های فارس. تاریخ پر است از مصادره هایی که فارس از هستی و داشته های تاریخی تورکان انجام داده اید. تاریخ پر از سیاست های کشته شدن تورکان برای تامین منافع فارس و توطئه های فارس برای از بین بردن تورکان!

نوشته اید که چرا من از بیچارگی، بدبختی و مصیبت ملت تورک آزربایجان نوشته ام ولی به حقایق تاریخی نپرداخته ام. درست است که ما تورکان یک زمان هایی در هزار سال گذشته و از اواخر دوره عباسیان تا یکصد سال قبل، در اوج قدرت بودیم. حکومت و سلسله های ما تورکان، بر این مناطق حکمرانی و فرمانروایی می کردند اما امروز چه هستیم؟ 
آیا می توانیم خواست های خودمان را بدست بیاوریم؟ 
آیا می توانیم حقوق مان را کسب کنیم؟ 
آیا می توانیم در وطن خودمان نه به اندازه فارس که با کمتر از 200 هزار ارمنی حقوق برابر داشته باشیم؟ 
آیا فعالان مدنی ما که خواهان اجرای چند اصل قانون اساسی فارس محور هستند، در زندان های فارس نیستند؟ 
آیا باید شاد باشیم که در گذشته در حاکمیت بودیم و امروز و آینده مان را فراموش کنیم؟ 
ما از وضعیت دیروزمان بی خبریم و در تاریکی امروز اسیریم. برای رهایی از اسارت ملی، تقلا می کنیم.

در مورد "انسانیت خودی و غیر خودی" هم من به شرح آنچه شما نوشته بودید، پرداخته ام. من نمی توانم و حق ندارم، به نیت خوانی شما بپردازم. شما نویسنده مطلب خودتان هستید و باید آن را طوری بنویسید که مخاطبتان شما را بفهمد. نه این که آنچنان دایره را باز بگذارید که خواننده هر طور که می خواهد، آن را درک و تفسیر کند.
  
دوست من، شما از وازه مرکب "ناسیونالیسم تمامیت خواه" استفاده کرده اید. ما هم با ناسیونالیسم تمامیت خواه مخالفیم. الآن ایران و ملل ساکن آن، در پنجه ناسیونالیسم (دینی-نژادی = ناسیونال شیعه فارس) فارس اسیر است. ما به عنوان مردم تورک آزربایجان هیچ ادعای برتری به ملل دیگر و حتی نبست به قوم فارس نداریم. به حق تعیین سرنوشت آن ملل احترام می گذاریم. ما خواهان دستیابی به حقوق
.    ملی، انسانی، فردی و جمعی خودمان در سرزمین های خودمان هستیم

مرقوم فرموده اید که برای نوشتن یک نقد، باید طرف مقابل را شناخت
چرا؟ 
من نمی خواهم فرد و حیات شخصی نویسنده و صاحب فکر را نقد بکنم. من نوشته او را نقد می کنم که کتبی و قابل استناد است. نه، من می توانم در متن آن دست ببرم و نه، نویسنده خودش و نقد باید بر همین اساس باشد. 
 
جمله شما بسیار عجیب است که می گویید: "ایران پر نیست از تفکرات ناسیونالیسم تندرو و سرکوبگر مرکز." واقعا به معنی و مفهوم این جمله ایمان دارید؟ 
آیا واقعا در ایران یک قرن اخیر (شاهی و ملایی) آن نوع ناسیونالیسم سرکوبگر وجود نداشته است؟ 
آیا از دوران سردار سپه تا کنون، همه جنبش های اجتماعی ملل ساکن ایران به قتل عام تاریخی، جمعیتی، ادبی، زبانی محکوم نشده اند؟ 
آیا قیام های مردم تورکمن صحرا، قیام های متعدد آزربایجان، قیام های متنوع اعراب، جنبش های بلوچ ها و ... شمالی ها، کوردها، و ... سرکوب نشده اند؟ 
آیا شما در کتاب های تحقیقی، تاریخی، سیاسی، و ... فارس نوشته، یک نکته مثبت در باره این قیام ها را دیده اید؟ 
چند نویسنده و کتاب سراغ دارید که به جنبش های سیاسی، دینی، اجتماعی و ... در ایران پرداخته باشد؟ یا کتاب هایی که با این جنبش های ملی پرداحته ولی حتی در حین بررسی، به آن ها حمله کرده باشد؟ 
آیا همه این جنبش ها به "رخ ندادگی" (عدم وقوع - بخاطر نوع برخود کتمانی با آن ها) متهم نشده و سعی در انگار رخ دادگی آن ها نکرده اند؟ 
نه این که رژیم ملاها دست کمی از رژیم سلطنتی داشته باشد اما چرا تلاش می کنید تا همه تقصیرات را به گردن رژیم دینی و ولایت فقیه بیندازید؟ 
مگر نه این که رژیم دینی، مکمل رژیم تک بعدی شاه بود و نژادپرستی آریایی را به نژادپرستی دینی هم کشاند تا دین را هم سیاسی کرده در خدمت منافع فارس مستخدم کند؟
مگر نه این که با تکمیل شدن پروژه نژادپرستی دینی، تمامی عرصه های حیات انسان ها در ایران، به زشتی نژادپرستی فارسی آمیخته شد و جنایت ها، وجدان انسان تربیت شده دین و سیاست  فارس زده را نیازرد؟

من و ما ادعا نکرده ایم که همه افراد ملت فارس در اوچ ثروت و رفاه هستند و فارس ها هیچ کارتن خواب و گور خوابی ندارند اما لطفا به مقایسه تعداد و عمق میزان فقر و فقرا در میان فارس و ملل تورک، عرب، بلوچ، تورکمن، کورد، لر، بختیاری و ... بپردازید. 
مردم الاحواز روی اقیانوس نفت زندگی می کنند اما فارس تمامی کارها را به فارس ها یا کسانی که سیاست های فارس را تایید می کنند، سپرده است تا اعراب در فقر و بیکاری، مجبور به مهاجرت اجباری و ترک وطن باشند. 
بلوچ ها تنها از طریق قاچاق می توانند شکم فرزندانشان را سیر کنند و بیش از 90 درصدشان در فقر مطلق زندگی می کنند. مدرسه های دولتی بلوچ ها، عرب ها، تورکمن ها، و ...  کپر است. سقف خانه هایشان از برگ های درختان ساخته شده است.
  تعداد فقرایشان هزاران برابر بیشتر از کارتن خواب های فارس است. 
راستی، صدای کارتن خواب های فارس به نشریات راه یافت و شنیده شد. عکس گور خواب ها، عمق فقر در میان فارس را نشان داد اما هیچ مطبوعاتی نیست که عمق فقر، بدبختی، بیکاری، بیخانمانی، گورخوابی، کارتن خوابی، مرگ در خرابه های آزربایجان، الاحواز، بلوچستان و ... را نشان دهد. فاجعه عمیق تر از این ها است. 
چرا که دانسته ها و آگاهی های فانتزی شما به دیده ها و شنیده هایتان از مدیا و رسانه ها خلاصه می شود اما این ملل، در عمق دوری از رسانه ها و در عمق تاریکی های بی خبری زندگی می کنند و هیچ وقت، فرصت و آن شانس را نداشته و ندارند که یک خبرنگار فارس که همه امکانات کشور را در اختیار دارد، آن ها را بیابد تا دردهایشان را مانند درد فارس فقیر را اگرآندیسمان کرده به روی پرده نمایش ببرد.
رسانه ها نمی توانند و نمی خواهند، به آن مناطق بروند تا زندگی آن مردمان را بنمایش بگذارند. 
شما نمی توانید تصور کنید که کارتن خواب ها و گورنشین های فارس، چقدر خوشبخت هستند که مدیا به سراغشان می رود ولی آیا می دانید که چنان فضایی بر رسانه ها حاکم است که هیچ خبرنگار و عکاسی جرات نمی کند تا به آزربایجان، بلوچستان، الاحواز، تورکمنستان جنوبی و ... بروند و زندگی فقرا و کارتن خواب ها و زیر پلی ها، گور خواب ها، خرابه نشین های آن ملل  را هم تصویرگری بکنند؟
 از کدام "کل ملت" و "حقوق فارس" سخن می گویید که توسط حکومت تبهکار پا روی آن ها گذاشته شده است؟ 
احتمالا منظور شما عبارت از دموکراسی، آزادی، و ... است که کم دارید. 
درد من تورک، عرب، بلوچ و تورکمن و ... تنها آزادی و دموکراسی نیست. درد اولیه ما، حقوق انسانی است. خواست اصلی ما، برسمیت شناخته شدن انسانیت و هویت ماست. 
حداقل، فارس ها انکار نمی شوند. دولت برایشان تاریخی دروغین جعل می کند. موسیقی و هنرش در دانشگاه ها تدریس می شود. زبان فارسیش به همه تحمیل می شود. فارس به یمن غارت ملل تحت ستم، اقتصاد بسیار قدرتمندی دارد. فارس، همه سرزمین ها و ملل پیرامون را مستعمره کرده است. فارس ارتش و نیروهای مسلح دارد. فارس، دادگاه و دادگستری دارد که منافعش را با چوب و چماق قانون و نیروهای امنیتی، تامین می کند. فارس کشوری دارد که هویتش را اعلام می کند. فارس، احزابی دارد که بخش هایی از جامعه فارس را نمایندگی می کند. فارس، دانشگاه ها و مدارسی دارد تا افراد را برای تامین منافع فارس در آینده، تربیت کند. 
علاوه بر این که من تورک، حق تعیین سرنوشت ندارم.
من تورک، هیچ کدام این ها حقوقی که فارس دارد را ندارم. 
من تورک حق آزادی فکر و آزادی اندیشه و آزادی بیان عقیده که ندارم، آزادی استفاده از نعمات دموکراسی را هم ندارم.
بلکه از داشتن حق آب و گل در سرزمین های خودمان هم محرومم.  من تورک، در سرزمین های خودمان چون غریبه زندگی می کنم. 
من تورک، حق تورک بودن را ندارم. 
من تورک نمی توانم نام فرزندانم را تورکی انتخاب کنم. 
من تورک، حق مراجعه به دادگاه برای شکایت از عدم اجرای قانون اساسی را ندارم.
شمای فارس می خواهید، بیش از آن چه که قانون به شما داده است، از حاکمیت امتیاز و حق بگیرید 
اما من تورک تحت ستم، بخاطر تلاش برای برخورداری از حقوق قانونی خود در قوانین، زندانی می شوم. 
هیچ کدام از اصول سی گانه حقوق بشر، بطور واقعی، شامل من تورک نمی شود. 

دوست من، شما یک "پان ایرانیست باستانگرا" تشریف دارید. چرا که معتقدید، "این حکومت بطور مستقیم هم فرهنگ و تاریخ ایران باستان را نشانه رفته است" که گویا "در ایران طرفداران بسیاری" هم دارد. 
دوست محترم من، تاریخ و فرهنگ باستانی ایران، یکی از علایم پان ایرانیست بودن است که قاعدتا به "آریائیسم" ختم می شود. این فرهنگ، خود را بر ملل دیگر تحمیل کرده و در یک قران اخیر، در نابودی فرهنگ و تاریخ و زبان و وطن دیگر ملل کوشیده است. 
ممکن است، شما عضو رسمی حزب پان ایرانیست نباشید اما عقاید و شعارهای آن حزب را حمل می کنید. من کاری به این ندارم که تاریخی که به نام تاریخ باستان فارس، تدوین شده است، قلابی و جعلی است یا نیست اما مطمئن هستم که تاریخی مهاجم برای نابودی دیگر ملل و فرهنگ و تمدن آنان بوده و است. 
تاریخ باستانی شما، با دشمنی با دیگر ملل رشد کرده و فضایی برای مشارکت با دیگران را در سر ندارد بلکه می خواهد همه فضای تنفسی دیگر ملل و تمدن ها را هم به اشغال خود در بیاورد.
رژیم فقیهی و رژیم سلطنتی هم مشکل چندانی با مسیحی و ارمنی و یهودی و ... نداشته اند. حتی آزادی های آن ها را با پول ملت هم تامین و تضمین کرده اند. 
مهم حقوق اعراب، بلوچ و ... است. آن ها بخاطر این که سنی هستند، مورد هجمه رژیم شاه و ملا قرار نگرفته اند. چرا که ایران در بسیاری از سرزمین ها با سنی ها همکاری می کند و چشم به قتل عام شیعیان می بندد. بلکه مخالفت فارس با سنی ها، بخاطر عرب، بلوچ، تورمن، و ... بودنشان است. 
فارس و حاکمیتش، از دین و ایمان افراد نمی ترسد بلکه از همبستگی و ملیت آن ها می ترسد ولی تلاش می کند تا افکار این ملل را از ترس اصلی خودش دور نگهدارند و آن ملل و مبارزاتشان را منحرف کنند. 
از طرف دیگر، به جامعه ملل مسلمان بفهماند که آن ملل (که بخشی از هویتشان سنی بودن است) با اسلام مخالفت می کنند تا مورد حمایت سنی ها قرار نگیرند.
 دوست محترم، یا مفهوم دولت-ملت را نمی دانید و یا به علت مخالفت با جمهوری اسلامی، واقعیت های سیاسی موجود را نادیده می گیرید که همین نکته، باعث ناکارایی همه اپوزیسیون در خارج و از سال 1357 تا کنون بوده است.
لطفا به بررسی مجدد ویژگی های ناسیونالیم، فاشیسم وشیعه شعوبیه یا فارسی بپردازید. متوجه خواهید شد که در ایران شما، ناسیونالیسم بر اساس منافع مالی و اقتصادی و فرهنگی و تمدنی فارس، رشد یافته است و منافع مالی-اقتصادی، فرهنگی-تمدنی ملل تورک، عرب، تورکمن، قشقایی، بلوچ، گیلکی، مازنی، و ... را نابود می کند. 
آیا این رفتاری که خواهان تصرف همه فضاهای زیستی دیگران و پر کردن آن فضاها با خودش است، فاشیسم نیست؟ اگر فاشیسم نیست، چیست؟ 
آیا این ناسیونال فاشیسم، علاوه برتکیه بر قوم فارس، بر مذهب تشیع علوی (فارس) استوار نیست؟ 
آیا مذهب شیعه و فارسیسم، اعضای پراکنده جامعه فارس را با هم متحد نمی کند و آن ها را در مقابل دیگر ملل بسیج نمی کند؟

 شاید در عالم ایده آل ها، دول موجود، نماینده "همه" اعضای جامعه خودشان نباشند. نماینده همه اعضای جامعه نبودن دولت، در جوامع کنونی، طبیعی بنظر می رسد. چرا که در هر جامعه ای، افراد، بسیار زیاد هستند و حکومت ها بسیار کمند. 
لذا باید در کشوری مثل ایران کنونی، به ملل امکان داد تا دول خودشان را تاسیس کنند تا شانس بیشتری برای داشتن دولت حداکثری داشته باشند. 
ببینید، طبق تحلیل شما، هیچ دولتی نمی تواند دولت همه افراد آن ملت یا جامعه باشد. اگر این را بپذیریم، باید نه تنها "حق تعیین سرنوشت" را برای همه ملل تورک، عرب، بلوچ، تورکمن، قشقایی، و ... بپذیریم بلکه باید به آن ها حق بدهیم تا دول خودشان را تاسیس کنند. چرا که در بین آن ها تشابه و منافع، بسیار به هم نزدیک تر است تا در میان تورکان، فارس ها، عرب ها، بلوچ ها و ...
شما سه عامل "ناسیونالیسم، ایدئولوژی های مذهبی و ایدئولوژی های غیر مذهبی (سوسیالیسم)" را ضد اجتماعی می دانید که انسان ها را در مقابل هم قرار می دهند. همچنین معتقد هستید که نباید در بین ملل "مرزهای جغرافیایی" وجود داشته باشد؟ 

ایده ای انسانی است اما یک واقعیت در روی کره زمین نشان بدهید که بر اساس ایده شما موجودیت داشته باشد. آیا می توانید در ذهن خودتان یک کشور بسازید که بدون مرز باشد و در عین حال کشور هم باشد؟ 
وقتی سخن از "کشور" و "ملت" به میان می آید، مرزها و تشخص های زبانی، نژادی، دینی، جغرافیایی هم به میان می آید. 
آیا شما خواهان نابودی ایران و هضم شدن آن در کشورهای همسایه هستید؟ یا می خواهید مرزهای کنونی ایران را حفظ کنید؟ یا خواهان بازگشت به ایران باستانی و گسترش مرزهای آن در ناکجا آبادها هستید؟ 
بنظر می رسد که شما نمی توانید عمق شعارتان را درک بکنید یا این که می خواهید افکار و اندیشه های سیاسی استعماریتان را در زیر شعارها و سخنان آرایش شده، به ما تحمیل بفرمایید. 
من خیلی خوشحال می شوم که شما برای نابودی مرزهای ایران، به ما بپیوندید تا با از بین رفتن یک سیستم و جغرافیایی استعماری، ملل و از جمله قوم فارس بتواند، سرنوشت خود را بر اساس اراده و خواست خود ترسیم کند. 
امیدوارم که بر باستانگرایی و ایرانیت خط بطلان بکشید و از این نوع ایدئولوژی ها دوری بجویید. 
یک سوال: اگر فردا در رژیمی که شما متصور هستید، ایران شما مورد تهاجم یک قدرت قرار بگیرد که مثل شما به بد بودن مرزها معتقد نیست، شما با چه نیرویی می خواهید در مقابل مهاجم مردم را بسیج کنید؟ یا مایل هستید که نیروی خارجی وارد شده و سرزمین و منابع شما را تسخیر بکند؟
 
 دوست من، دموکراسی در زمانی معنی دارد که یک سرزمین برای برقراری دموکراسی و تامین حقوق وجود داشته باشد و شما حق سرزمین و ملت-دولت شدن را داشته باشید. 
در زندانی به نام ایران، دموکراسی با تغییر حکومت ها و دولت ها پدیدار نمی شود. دموکراسی دستآورد دولت ها نیست بلکه دستاورد افکار شکوفا یافته است. در دل آن افکار ایت که حقوق بشر رشد می کند.
ولی وقتی ما در سرزمین های مستعمره و با قوانین استعماری زیست می کنیم و شما هر روز در حال نقض حقوق و اراده فردی و جمعی ما هستید و ما هر روز در حال مرگ هستیم، دموکراسی چگونه زاده شده و به نجات ما خواهد آمد؟  شما برای حفظ منافع فارس، به سرکوب دموکراسی دست خواهید زد. وگرنه، دموکراسی باعث نابودی منافع شما خواهد شد.
این دموکراسی نیست که حقوق را تظمین می کند. این رشد فکر و احترام به فرد و اراده جمعی است که می تواند دموکراسی را آبستن بشود. 
ما می خواهیم کشور مستقل آزاد شده از استعمار خودمان را برپا کنیم تا بتوانیم از همه حقوق انسانی خود، در جامعه ای دموکراتیک بهره مند شویم. 
چرا که جامعه فارس، نمی تواند دموکراتیک باشد. چون اگر دموکراتیک باشد و به اراده و خواست و حقوق فردی و جمعی ملل تحت ستم سر تعظیم فرود آورد، بزودی نابودی می شود و بیش از 70% منابع و منافعش را از دست می دهد. 
فارس و فارس ها این آمادگی فکری و روانی را ندارند که از آن همه منافع مالی، اقتصادی، روانی، و ... چشم پوشی بکنند. 
در نتیجه، استعمارگر فارس، ضد دموکراسی و ضد حقوق بشر و ضد حق تعیین سرنوشت ملل تحت استعمار خود خواهند ماند. 

برای تغییر جامعه فارس، باید نوع نگرش و جهان بینی فارس تغییر یابد. تغییر یافتن حکومت فارس، مشکل نبود دموکراسی و آزادی را حل نمی کند. 
شاه رفت، ملا آمد اما دموکراسی نیامد. آزادی نیامد. حقوق بشر نیامد. چرا که اندیشه ها و جهان بینی فارس، با مفاهیم دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و ... آشنا نیست و بر اساس آن افکار تغییر نکرده و آماده نشده بود.


 
 
***


پاسخ جناب عباس خرسندی به متنی که من نوشته ام، در ساعت 12:40 روز یکشنبه بوقت تورنتو بدستم رسید. متن آن را در زیر می خوانید:

دوست گرامی جناب آقای انصافعلی هدایت با درود
ظاهرا لازم است نکاتی که در یاداشت کوتاهم نوشته ام را بیشتر توضیح دهم. چون فکر میکنم برداشتهای شما اشتباه است و پاسخی به این وسعت هم از طرف شما لازم ندشته است. قدری عجول هستید دوست گرامی.
دوست من، منظور از زاویه تنک و تاریک و باریک قومی این است که اگر سطح شناخت را به یک محدوده جغرافیایی در یک منطقه از یک کشور بزرگ بنام ایران محدود کنیم و احساسات خود را نیز در همان چاچوبه پرورش دهیم، چیزی بجز ناسیونالیسم منطقه ای از آن بیرون نمی آید. خوشبختانه جامعه آذربایجان ایران دارای ویژگی و فرهنگ گسترده شدن در سراسر ایران بوده است و توانسته اند با هوش و ذکاوت مردم خود هم در امور سیاسی و هم در مناسبات اقتصادی در دورترین نقاط ایران سرمایه گذاری کنند. سهم آذربایجانیها در ایران از همه ملیتهای ایران از جمله فارسها بسیار بیشتر است. آذربایجان ایران را برای خود میخواهد و قادر است در آینده پس از جمهوری اسلامی مشکلات دیگر خود را در رابطه با کشور حل و فصل نماید. متوجه نمی شوم چرا در سراسر مطلبتان از بیچارگی و بدبختی و مصیبت ملیت آذربایجان نوشته اید در حالیکه حقیقت تاریخی چیز دیگری است.! به این دلیل است که تاکید کردم دید محدود شما باعث تقلیل موقعیت آذربایجان ایران در کشور است.
در مورد عبارت، "انسانیت اول بخودمان و سپس به همه انسانها نگاه میکنیم". برداشت شما آنی نیست که منظور من بوده است. قطعا بر اساس همین برداشت اشتباه شماست که اسم مطلب خود را بفوریت و برای متهم کردن من "انسانیت فارس و انسانیت دیگران گذاشته اید".!! وقتی اشتباه است، نباید بر اساس برداشت شخصی خود، نسبت به نظر دیگری اقدام کنید و عنوان مطلب خود را به آن اختصاص دهید.! چگونه می شود کسی که در دفاع از حقوق سخن میگوید انسانیت خود را بر دیگران ترجیح دهد؟!!. منظور از عبارت فوق این است که اول تکلیف مفهوم انسانیت را با خودمان روشن کنیم و سپس در مورد انسانیت دیگران نظر بدهیم. اگر به چنین دیدگاه انسانگرایانه ایراد وارد است،! من درکش نمی کنم..
قصدم ورود به تمام بحث و یا بعبارتی جدل کردن نیست. کار من و جبهه ما دفاع از هیچ نوع ناسیونالیسمی تمامیت خواه نیست. شما هم برای اینکه یک مطلبی را بنویسید باید طرفتان را بشناسید. ایران پر نیست از تفکرات ناسیونالیسم تند رو و سرکوب گر مرکز. تاریخ یک قرن گذشته و بویژه چهل سال حکومت قدراه کش ولایی از نوع شیعی کافی است تا شناخت نسبی به جامعه پیشرو ایران بدهد. اگر در این دوران سیاه کسی نتوانست بفهمد که چه بلایایی بر سر نه تنها ملیتها و اقوام مورد تاکید شما و من، بلکه بر ملیت فارس هم، چنان وارد آمده است، که مردم به ظن شما فاشیست سر از کارتن خوابی و قبر خوابی در مرکز و پایتخت ایران یعنی تهران در آوردند، آنوقت حق با شماست. ولی می بینید که شرایط بغرنج تاریخ کشورمان تفکرات را به طرفیت و به نفع جامعه تغییر داده است.
از خباثت حکومت تبه کار شیعی همین بس که پدیده امت را جایگزین کل ملت نموده و پا بر تمامی حقوق ملیتهای ایران از جمله فارس گذاشته است. من به این دلیل واقعی که از دیدگاه محدود نگر شما ممکن است دیده نشود، تاکید میکنم پایگاه اجتماعی حکومت جمهوری اسلامی یک امت است و نه یک ملت. حکومت دینی از هر فرهنگی که با شیعه گری مخالفت داشته باشد سر عناد و دشمنی دارد و تفکر مرکزی دشمنی این حکومت بطور مستقیم هم فرهنگ و تاریخ ایران باستان را نشانه رفته است که در ایران دارای طرفداران بسیاری است، هم فرهنگها ی ملیتها و اقوام ایران از یکسو و مذاهب گوناگون نظیر سنی، بهایی، مسیحی، دراویش و.... را مورد هجمه قرار داده و سخت تلاش کرده و می کند که بین ملیتهای ایرانی تفرقه بیندازد که نمونه های عملی آنرا بارها شاهد بودیم. بنا بر این تحت هیچ شرایطی فرهنگ سیاسی شیعه گری حکومت با هیچ فرهنگ دیگری قابل جمع نیست. به این دلایل است که استدلال شما مبنی بر وجود پدیده دولت – ملت در رابطه با جمهوری اسلامی درست نیست. بین ملت و دولت کنونی، بدلیل شکل و ماهیت دینی حکومت که ضدیت اساسی با فرهنگهای موجود در ایران دارد، توافقی وجود ندارد. این موضوع را همه شاهد هستیم. ساخت واژه ناسیونال فاشیسم شیعی نیز بدلایل فوق درست نیست. این عبارت یا بدون مطالعه طراحی شده و یا تعمدی است که اهداف ضدیت با جامعه ایران را پیگیری میکند.
تصورم بر این بود که شما این موضوع مشخص را می دانید که دولتها حتی در بهترین حالت هم نمایندگان واقعی ملتها نیستند. چون این موضوع در فلسفه دولت و مناسبات آن با جامعه قابل مکشوف شدن است. در دید عام چنین بنظر می رسد دولتهایی که با رای ملتها انتخاب می شوند مشروعیت مطلق دارند اما در عمل واقعی چنین نیست. سراسر تاریخ دولتها در ایران و جهان را بررسی کنیم متوجه می شویم که دولتها همواره سقوط کرده یا در حال سقوط هستند.چرا چنین است.؟! برای اینکه آنها نمایندگان واقعی همه بخشهای جامعه نیستند. برای مثال کدام دولت در ایران منافع همه ملیتها و کل جامعه ایران را نمایندگی کرده است.!؟ آیا به ظن شما جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت و دولت مدعی رای مردم، چنین است،؟! حکومت شاهان چنین بوده اند؟، قبل آز آنها چی؟ در تمام کشورهای همسایه و غیر همسایه در خاورمیانه فکر می کنید کدام دولتها بواقع نماینده منافع تمام بخشهای جامعه خود هستند.؟ مصداق دولت ترکیه اردوغان را چقدر باور میکنید در حالی که پنجاه درصد آن جامعه او را نماینده خود نمی دانند.؟ (در صد آرای انتخابی. 49 به 51 بوده است). توجه کرده اید که چرا جنگها روی میدهد، چرا استقلال کردستان عراق صورت گرفته است و چرا دولت سوریه مردم خود را بمباران کرده است.!؟ این بدترین وضعیتها را عنوان کردم تا در بهترین حالت آن در نتیجه گیری شما تلاش کرده باشم.
من مارکسیست نیستم اما حرفی که لنین در مورد دولتها گفته است را می پذیرم و آن این است که هیچ دولتی نماینده واقعی همه ملتها نیست. کارل پوپر اما از زاویه بسیار شفافی به موضوع دولت پرداخته است. او می گوید هیچ دولتی قابل اعتماد نیست و راه حل مسئله را به حاکمیت قانون می سپارد و قانون یعنی حقوق فرد و گروهای اجتماعی در هر سرزمینی در جهان. تاکید می کنم که این دیدگاه ارزشی برای ناسیونالیسم و ایدئولوژی قائل نیست و حقوق فرد و جامعه را زیر چتر چنین تفکراتی ذایل شدنی می داند. اینها واقعیتهایی است که در حوره سیاسی حکومتها و دولتها روی می دهد. من معتقد هستم که ملتها فارغ از مرزهای ساخته شده جغرافیایی، همدیگر را دوست دارند، چون جوامع انسانی را تشکیل می دهند و تنها عاملی که آنها را در مقابل هم قرار می دهد، از سه ایده و بینش ضد اجتماعی نظیر "ناسیونالیسم، ایدئولوژهای مذهبی و ایدئولوژی غیر مذهبی( سوسیالیسم) " تشکیل شده است. نمی دانم بجز ناسیونایسم مربوط به خودتان آیا هرگز به دموکراسی و استیفای حقوق فردی و اجتماعی فکر کرده اید یا اینکه از کل دموکراسی و اصول مبتنی بر حقوق بشر وابسته به آن، به نفع ناسیونالیسم گروهی خود پهره می گیرد..!!!
دوست گرامی من آقای هدایت ما هر نوع ناسیونالیسمی، چه ناسیونالیسم فارس و چه ترک و غیره را که گاهی تحت نام پانها ظاهر می شوند مغایر با اصول دموکراسی در هر سرزمینی می دانیم و به هیچ وجه نه تنها از آن دفاغ نمی کنیم که در مقابل آن میایستیم.
در صورت تمایل می توانید این مطلب را در همانجایی که پاسخ خود را منتشر کردید، قرار بدهید. ممنون از شما . بهتر است این بحث نیز بپایان برده شود و ادامه نیابد. با تشکر از شما
با مهر و احترام
عباس خرسندی
 



 *****************

No comments:

Post a Comment

آیا این اسکناس جعلی نیست؟

 آیا این اسکناس جعلی نیست؟ اسکناس جعلی ، برای ساخت و تایید تاریخ جعلی ایران بعدی     این اسکناس ، ساختگی و جعلی به نظر می رسد ...