دیالوگ و حق انتخاب مخاطبان
جناب سلیمانی نوشته اند: "جناب هدایت , من ننوشتم درها را ببندید بلکه افرادی را دعوت کنید که قابل دیالوگ هستند نه افرادی که از تریبون و گوناز افکار فاشیستی و انکار دیگران را تبلیغ کنند. ما از نان روزانه مان کم کرده و این فرستنده را سر پا نگاه داشتیم، حالا ناصر کرمی ها، تاج الدینی ها استفاده می کنند. بهتر است کمی تحدید فرمائید."
من؛ انصافعلی هدایت در پاسخ نوشتم:
آنانی که گاهی با ما و حقوق ما دشمنی می کنند، گاهی(نه همیشه) ما را آن طور که هستیم و می خواهیم باشیم، نمی شناسند.
همان طور که من و شما، در طول عمرمان، با آن که تورک بوده ایم و در وطنمان زندگی کرده ایم ولی همه عمرمان را در زیر باران و تگرگ تبلیغاتی پانفارسیسم ضد تورک و ضد عرب بزرگ شده ایم هم، مدتها به هویت خودمان شناخت امروزمان را نداشتیم.
متاسفانه، در طول عمرمان، چه بخواهیم و چه نخواهیم، به آن ایده ها و اندیشه های ضد تورک و عرب، پان فارسیستی و پان ایرانیستی آلوده شده ایم.
حتی بسیاری از ما، با گذشت این همه سال از دور جدید هویتخواهیمان، هنوز، به این حقیقت که ما تورک هستیم و استقلال داشته ایم، هزار سال و در این منطقه جغرافیایی امپراتوری داشته ایم، دارای فرهنگ و تمدن بوده ایم، فلسفه سیاسی، اقتصادی، هنری، و ... داشته ایم، آگاه نشده اند.
برای همین، از آن ها به عنوان "مانقورد" یا "الینه" و "از خودبیگانه شده"، یاد می شود.
حالا، همین را در رابطه با فارس ها و ملل دیگر هم تصور بکنید که علاوه بر شرایط من و شما در طول عمرمان، آنان، در عمرشان افراد تورک ندیده اند. با تورکان یا در جوامع تورک زندگی نکرده اند و در زیر پروپاگانداهای پالانی و خمینی و خامنه ای هم باور نداشته اند که در ایران آن ها، "تورک" وجود داشته است.
این دسته ها، اگر هم چند تورکی را دیده اند، آن تورک ها، در نظر این دسته های بدون تجربه از تورک و تورکان، "تورک" نبوده اند، بلکه "آذری-پان ایرانیست" بوده اند.
یعنی احتمالا، اغلب فارس ها، لرها، گیلکی ها، مازنی ها، و ... با تورک به عنوان "هویت تورک" و تورکی که تورک بوده و آذری نبوده و با هویت تورکی خود آشنا بوده، دیداری نداشته اند.
من بخاطر دارم، روزی در روزنامه سلام با دوست و همکار روشنفکری، در باره "تهاجم فرهنگی" که علی خامنه ای مطرح کرده بود، بحث می کردیم. من از او پرسیدم که آیا می داند آزربایجان در کجای ایران است؟ و چیست؟
او، فورا، یک نقشه آورد. آزربایجان را در روی نقشه نشانم داد و گفت: اینجا آزربایجان است. صورت و گوش های گربه ما.
این بود همه آن چه که او به عنوان یک روزنامه نگار و روشنفکر در باره آزربایجان می دانست. شناخت او از تورک و آزربایجان به نقطه ای در روی نقشه خلاصه شده بود. او شناختی از تورک و آزربایجان نداشت. شاید در آن لحظه، چند جوک ضد تورک هم در مخیله اش تموج می زد. مجموعه این ها، شناخت او، از آزربایجان و مردمان تورک و حقوق انسانی تورکان بود.
از طرف دیگر، بعد از این همه سال که از خودآگاهی من و شما می گذرد، حداقل، من، بشخصه و هنوز نمی توانم ادعا بکنم که از شر و نفوذ بیش از 50 سال پروپاگانداری رژیم های پالانی ها و ملاها، خلاص شده باشم.
منی که مثلا آگاه شده ام و به حقوق ملی خودم بیش از خیلی ها آگاهم، خودم را اسیر 50 سال پروپاگاندا می دانم. از آن بدتر این که، چون امروزه هم برای خواندن کتاب، روزنامه، خبر و ... مجبور به مراجعه به منابع فارسی زبان هستم، هنوز و هر روز، هر ساعت، تحت آموزش های مستقیم و غیر مستقیم پانفارسیسم و پان ایرانیسم قرار دارم.
حالا شما تصور بفرمایید که خیلی ها هنوز به این درجه از آگاهی که من رسیده ام هم نرسیده اند.
خیلی ها (در ایران و در میان تورکان هم) هنوز، به چیزی با عنوان "آذری" معتقدند. از ایران و از فارس دفاع می کنند.
در این میان، عده ای هم پانفارسیست و پان ایرانیست افراطی و تسلیم شده به افکار و اندیشه ها و احساسات ضد تورک و ضد عرب مسلح هستند.
این دسته، متاسفانه گوش هایشان را بسته اند تا هیچ صدایی، بر خلاف ادعاهای پانفارسیسم و پان ایرانیسم تبلیغی و پروپاگاندایی را نشنوند. این گروه نمی دانند که بر آن چه تعصب می ورزند، چیزهایی است که از بدو تولد تا به امروز در رسانه ها، مدارس و دانشگاه ها یاد گرفته و عادت کرده اند. متاسفانه، هوستشان را هم بدان شکلی که در زیر بمبباران پروپاگاندا گرفته اند، ترسیم کرده اند. نمی دانند که در ترسیم هویتشان، خودشان هیچ نقش آگاهانه ای نداشته اند.
آن ها، عمدا، صدای ما و حقوق ما را، نه می شنوند و نه می بینند.
آیا ما می توانیم آن ها را به عنوان یک نیرو در جامعه، نادیده بگیریم؟ /// یا باید آن ها را به عنوان اصلی ترین خطر و تهلکه در نظر داشته باشیم. چون آن ها گوش به هیچ منطقی نمی دهند.
به عقیده من، باید جامعه تورک و جوامع خارج از جامعه تورک را به چند دسته تقسیم کنیم.
1. آن دسته ای که به هویت و حقوق انسانی خود آگاه شده اند.
2. آن دسته که الینه، از خود بیگانه و مانقورد هستند.
آنانی که گاهی با ما و حقوق ما دشمنی می کنند، گاهی(نه همیشه) ما را آن طور که هستیم و می خواهیم باشیم، نمی شناسند.
همان طور که من و شما، در طول عمرمان، با آن که تورک بوده ایم و در وطنمان زندگی کرده ایم ولی همه عمرمان را در زیر باران و تگرگ تبلیغاتی پانفارسیسم ضد تورک و ضد عرب بزرگ شده ایم هم، مدتها به هویت خودمان شناخت امروزمان را نداشتیم.
متاسفانه، در طول عمرمان، چه بخواهیم و چه نخواهیم، به آن ایده ها و اندیشه های ضد تورک و عرب، پان فارسیستی و پان ایرانیستی آلوده شده ایم.
حتی بسیاری از ما، با گذشت این همه سال از دور جدید هویتخواهیمان، هنوز، به این حقیقت که ما تورک هستیم و استقلال داشته ایم، هزار سال و در این منطقه جغرافیایی امپراتوری داشته ایم، دارای فرهنگ و تمدن بوده ایم، فلسفه سیاسی، اقتصادی، هنری، و ... داشته ایم، آگاه نشده اند.
برای همین، از آن ها به عنوان "مانقورد" یا "الینه" و "از خودبیگانه شده"، یاد می شود.
حالا، همین را در رابطه با فارس ها و ملل دیگر هم تصور بکنید که علاوه بر شرایط من و شما در طول عمرمان، آنان، در عمرشان افراد تورک ندیده اند. با تورکان یا در جوامع تورک زندگی نکرده اند و در زیر پروپاگانداهای پالانی و خمینی و خامنه ای هم باور نداشته اند که در ایران آن ها، "تورک" وجود داشته است.
این دسته ها، اگر هم چند تورکی را دیده اند، آن تورک ها، در نظر این دسته های بدون تجربه از تورک و تورکان، "تورک" نبوده اند، بلکه "آذری-پان ایرانیست" بوده اند.
یعنی احتمالا، اغلب فارس ها، لرها، گیلکی ها، مازنی ها، و ... با تورک به عنوان "هویت تورک" و تورکی که تورک بوده و آذری نبوده و با هویت تورکی خود آشنا بوده، دیداری نداشته اند.
من بخاطر دارم، روزی در روزنامه سلام با دوست و همکار روشنفکری، در باره "تهاجم فرهنگی" که علی خامنه ای مطرح کرده بود، بحث می کردیم. من از او پرسیدم که آیا می داند آزربایجان در کجای ایران است؟ و چیست؟
او، فورا، یک نقشه آورد. آزربایجان را در روی نقشه نشانم داد و گفت: اینجا آزربایجان است. صورت و گوش های گربه ما.
این بود همه آن چه که او به عنوان یک روزنامه نگار و روشنفکر در باره آزربایجان می دانست. شناخت او از تورک و آزربایجان به نقطه ای در روی نقشه خلاصه شده بود. او شناختی از تورک و آزربایجان نداشت. شاید در آن لحظه، چند جوک ضد تورک هم در مخیله اش تموج می زد. مجموعه این ها، شناخت او، از آزربایجان و مردمان تورک و حقوق انسانی تورکان بود.
از طرف دیگر، بعد از این همه سال که از خودآگاهی من و شما می گذرد، حداقل، من، بشخصه و هنوز نمی توانم ادعا بکنم که از شر و نفوذ بیش از 50 سال پروپاگانداری رژیم های پالانی ها و ملاها، خلاص شده باشم.
منی که مثلا آگاه شده ام و به حقوق ملی خودم بیش از خیلی ها آگاهم، خودم را اسیر 50 سال پروپاگاندا می دانم. از آن بدتر این که، چون امروزه هم برای خواندن کتاب، روزنامه، خبر و ... مجبور به مراجعه به منابع فارسی زبان هستم، هنوز و هر روز، هر ساعت، تحت آموزش های مستقیم و غیر مستقیم پانفارسیسم و پان ایرانیسم قرار دارم.
حالا شما تصور بفرمایید که خیلی ها هنوز به این درجه از آگاهی که من رسیده ام هم نرسیده اند.
خیلی ها (در ایران و در میان تورکان هم) هنوز، به چیزی با عنوان "آذری" معتقدند. از ایران و از فارس دفاع می کنند.
در این میان، عده ای هم پانفارسیست و پان ایرانیست افراطی و تسلیم شده به افکار و اندیشه ها و احساسات ضد تورک و ضد عرب مسلح هستند.
این دسته، متاسفانه گوش هایشان را بسته اند تا هیچ صدایی، بر خلاف ادعاهای پانفارسیسم و پان ایرانیسم تبلیغی و پروپاگاندایی را نشنوند. این گروه نمی دانند که بر آن چه تعصب می ورزند، چیزهایی است که از بدو تولد تا به امروز در رسانه ها، مدارس و دانشگاه ها یاد گرفته و عادت کرده اند. متاسفانه، هوستشان را هم بدان شکلی که در زیر بمبباران پروپاگاندا گرفته اند، ترسیم کرده اند. نمی دانند که در ترسیم هویتشان، خودشان هیچ نقش آگاهانه ای نداشته اند.
آن ها، عمدا، صدای ما و حقوق ما را، نه می شنوند و نه می بینند.
آیا ما می توانیم آن ها را به عنوان یک نیرو در جامعه، نادیده بگیریم؟ /// یا باید آن ها را به عنوان اصلی ترین خطر و تهلکه در نظر داشته باشیم. چون آن ها گوش به هیچ منطقی نمی دهند.
به عقیده من، باید جامعه تورک و جوامع خارج از جامعه تورک را به چند دسته تقسیم کنیم.
1. آن دسته ای که به هویت و حقوق انسانی خود آگاه شده اند.
2. آن دسته که الینه، از خود بیگانه و مانقورد هستند.
3. آن دسته که هویت خودشان و دیگران یا تنها هویت دیگران را انکار می کنند.
4. آن دسته که هویت و حقوق مورد نظر خودشان را بر دیگران تحمیل می کنند.
5. آن دسته که هویتی را برای خودشان تعریف کرده اند اما به حقوق بشر معتقدند و می گویند؛ افراد و جوامع، حقوقی دارند که باید از آن ها برخوردار بشوند و ربطی به من ندارد که هویتشان چیست.
6. آنانی که نمی خواهند صدای ملل هویتخواه و حقوق خواه را بشنوند و سخت به پروپاگانداهایی که دریافت کرده اند، تسلیم شده اند.
7. آن هایی که چیزی در باره هویت های ادعایی دیگران (تورکان، تورکمنان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها و ...) نمی دانند و متعصب هم نیستند. اگر این گروه، صدای متفاوتی بشنوند، تحقیق می کنند و می پذیرند و به رنگارنگی های اجتماعی و فرهنگی و زبانی و دینی و نژادی و ...احترام می گذارند.
8. آن دسته ای که هیچ رنگارنگی را برنمی تابند و با هر نوع تفاوت و متفاوت بودن مخالف هستند. این دسته جز اندیشه و نگاه خود را برسمیت نمی شناسند.
من فکر می کنم؛ باید با این گروه ها و دسته ها، در حدی که از آگاهی و پروپاگاندا برخوردار هستند، روبرو بشویم.
نه، می توان و نه، باید بفکر قتل عام جسمانی یا فکری مخالفان بود. باید تا آن جایی که ممکن است، ایستاد و با آن ها دیالوگ و گفتگو برقرار کرد.
گفتگو با آن ها؛ ممکن(!) است هم خود آن ها (را در انتهای یک راهی) آگاه بکند و هم بر دیگران اثراتی داشته باشد.
از طرف دیگر، هر منطقی، تاثیری، مثبت یا منفی در طرف های دیالوگ، شنوندگان یا خوانندگان دیالوگ می گذارد. تاثیراتی چون "ساید افکت" یا عوارض جانبی داروها دارند.
نمی توان از عوارض جانبی داروها دوری جست. همان طور که نمی توان از عوارض جنبی دیالوگ بر دیالوگیست ها و دیگران هم دوری جست.
منطق، زبان و واژه های هر فرد هم، عوارض مثبت و منفی جانبی با خود دارند. همچنین باید، بدانیم که طیف های مختلفی که در بالا شمرده شدند، در جامعه نمایندگان، نویسندگان و رسانه هایی دارند.
اگر به عنوان یک مدعی آن ها، وارد مجموعه های آن ها نشویم و اجازه بدهیم که آن ها در داخل مجموعه خودشان بمانند، مانند شفیره هایی خواهند بود که از دنیای اطراف خودشان بی خبر هستند.
اگر با آن ها گفتگو بکنیم، شفیره ها و دیوارهای امن فکری آن ها را سوراخ کرده ایم و سوراخ شدن هر دیوار امنیت فکری آن ها، به مفهوم، تلاش برای انفجار در داخل آن ها است.
ما نباید در جلو دیالوگ، مقاومت بکنیم. بلکه باید، با منطق حقوقی، انسانی، سیاسی، فکری خودمان به دل شفیره ها و بناهای بتونی آن ها بریزیم و به تخریب آن ها بکوشیم.
اگر خود آن هایی که با ما در دیالوگ هستند هم شکوفا نشده و به حقوق ما ملل تحت ستم و هویت خواه، اعتراف نکنند، دیگرانی که سخن طرف های دیالوگ را می نوشند، به نقاط قوت و ضعف، به دموکرات بودن یا استبداد فکری، به معتقد بودن به حقوق بشر یا نژادپرستی و ... طرف های دیالوگ آگاه خواهند شد.
طبیعتا، خوانندگان، بینندگان و شنوندگان هر گفتگویی، بر عکس تصور بعضی از سخنوران و دیالوگر ها، دارای عقل و شعور هستند و بطور دربست، در اختیار گوینده یا گویندگان در یک رابطه دیالوگی قرار ندارند.
برای همین هم، مخاطبان هر دیالوگی، حق انتخابی دارند که هیچ کدام از طرف های دیالوگ، نمی توانند مانع آن انتخاب درونی افراد مخاطب بشوند.
در نتیجه، ما باید، بدانیم که دیالوگ، دو طرفه نیست، بلکه هر دیالوگی، چند طرفه است. یکی از طرف ها، شنوندگان، بینندگان و مخاطبان هستند که اگر منطق، سخن و موضع یکی از طرف های دیالوگ را بر خلاف عقل، حقوق بشر، آزادی انسانی و دموکراسی و ... بدانند، از آن فکر و اندیشه، دوری می گزینند.
چرا که فکر انسان، این دیالکتیک را هم دارد که از یک نقطه ریز، یک استنتاج فلسفی و کلی می کند و یک مورد را به همه موارد دیگر هم تسری می دهد. یعنی اگر از فکری، در یک مورد، بدش بیاید و منصرف شود، به احتمال زیاد، در دیگر شاخصه های فکری آن طرف گفتگو هم شک خواهد کرد. باورهای نزدیک خود با آن فرد یا اندیشه نژادپرستانه، ضد منطق و عقل، ضد حقوق بشر، ضد دموکراسی، ضد آزادی بیان و آزادی های دیگر و ... را مورد بررسی مجدد و شکاکانه قرار خواهد داد.
نهایتا، در دیالوگ، آن طرفی موفق عمل می کند که بتواند با سخنانی منطقی، عاقلانه، مستند بر آزادی انسان، حقوق بشر، دموکراسی و ... سخنش را اتثبات بکند.
اگر طرفی، از این اصول، بنا به هر دلیلی، دوری بجوید، شنونده، بیننده و مخاطب دیالوگ، از او دوری می کند.
در اینجاست که کاخ نژادپرستی، ضد حقوق بشری، ضد دموکراسی، دیکتاتوری، استعمار، استعثمار، کاخ دیکتاتوری زبانی و دیکتاتوری تک زبانی، تک دینی و تک اخلاقی او هم خواهد شکست.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
چهاردهم می 2018
hedayat222@yahoo.com
4. آن دسته که هویت و حقوق مورد نظر خودشان را بر دیگران تحمیل می کنند.
5. آن دسته که هویتی را برای خودشان تعریف کرده اند اما به حقوق بشر معتقدند و می گویند؛ افراد و جوامع، حقوقی دارند که باید از آن ها برخوردار بشوند و ربطی به من ندارد که هویتشان چیست.
6. آنانی که نمی خواهند صدای ملل هویتخواه و حقوق خواه را بشنوند و سخت به پروپاگانداهایی که دریافت کرده اند، تسلیم شده اند.
7. آن هایی که چیزی در باره هویت های ادعایی دیگران (تورکان، تورکمنان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها و ...) نمی دانند و متعصب هم نیستند. اگر این گروه، صدای متفاوتی بشنوند، تحقیق می کنند و می پذیرند و به رنگارنگی های اجتماعی و فرهنگی و زبانی و دینی و نژادی و ...احترام می گذارند.
8. آن دسته ای که هیچ رنگارنگی را برنمی تابند و با هر نوع تفاوت و متفاوت بودن مخالف هستند. این دسته جز اندیشه و نگاه خود را برسمیت نمی شناسند.
من فکر می کنم؛ باید با این گروه ها و دسته ها، در حدی که از آگاهی و پروپاگاندا برخوردار هستند، روبرو بشویم.
نه، می توان و نه، باید بفکر قتل عام جسمانی یا فکری مخالفان بود. باید تا آن جایی که ممکن است، ایستاد و با آن ها دیالوگ و گفتگو برقرار کرد.
گفتگو با آن ها؛ ممکن(!) است هم خود آن ها (را در انتهای یک راهی) آگاه بکند و هم بر دیگران اثراتی داشته باشد.
از طرف دیگر، هر منطقی، تاثیری، مثبت یا منفی در طرف های دیالوگ، شنوندگان یا خوانندگان دیالوگ می گذارد. تاثیراتی چون "ساید افکت" یا عوارض جانبی داروها دارند.
نمی توان از عوارض جانبی داروها دوری جست. همان طور که نمی توان از عوارض جنبی دیالوگ بر دیالوگیست ها و دیگران هم دوری جست.
منطق، زبان و واژه های هر فرد هم، عوارض مثبت و منفی جانبی با خود دارند. همچنین باید، بدانیم که طیف های مختلفی که در بالا شمرده شدند، در جامعه نمایندگان، نویسندگان و رسانه هایی دارند.
اگر به عنوان یک مدعی آن ها، وارد مجموعه های آن ها نشویم و اجازه بدهیم که آن ها در داخل مجموعه خودشان بمانند، مانند شفیره هایی خواهند بود که از دنیای اطراف خودشان بی خبر هستند.
اگر با آن ها گفتگو بکنیم، شفیره ها و دیوارهای امن فکری آن ها را سوراخ کرده ایم و سوراخ شدن هر دیوار امنیت فکری آن ها، به مفهوم، تلاش برای انفجار در داخل آن ها است.
ما نباید در جلو دیالوگ، مقاومت بکنیم. بلکه باید، با منطق حقوقی، انسانی، سیاسی، فکری خودمان به دل شفیره ها و بناهای بتونی آن ها بریزیم و به تخریب آن ها بکوشیم.
اگر خود آن هایی که با ما در دیالوگ هستند هم شکوفا نشده و به حقوق ما ملل تحت ستم و هویت خواه، اعتراف نکنند، دیگرانی که سخن طرف های دیالوگ را می نوشند، به نقاط قوت و ضعف، به دموکرات بودن یا استبداد فکری، به معتقد بودن به حقوق بشر یا نژادپرستی و ... طرف های دیالوگ آگاه خواهند شد.
طبیعتا، خوانندگان، بینندگان و شنوندگان هر گفتگویی، بر عکس تصور بعضی از سخنوران و دیالوگر ها، دارای عقل و شعور هستند و بطور دربست، در اختیار گوینده یا گویندگان در یک رابطه دیالوگی قرار ندارند.
برای همین هم، مخاطبان هر دیالوگی، حق انتخابی دارند که هیچ کدام از طرف های دیالوگ، نمی توانند مانع آن انتخاب درونی افراد مخاطب بشوند.
در نتیجه، ما باید، بدانیم که دیالوگ، دو طرفه نیست، بلکه هر دیالوگی، چند طرفه است. یکی از طرف ها، شنوندگان، بینندگان و مخاطبان هستند که اگر منطق، سخن و موضع یکی از طرف های دیالوگ را بر خلاف عقل، حقوق بشر، آزادی انسانی و دموکراسی و ... بدانند، از آن فکر و اندیشه، دوری می گزینند.
چرا که فکر انسان، این دیالکتیک را هم دارد که از یک نقطه ریز، یک استنتاج فلسفی و کلی می کند و یک مورد را به همه موارد دیگر هم تسری می دهد. یعنی اگر از فکری، در یک مورد، بدش بیاید و منصرف شود، به احتمال زیاد، در دیگر شاخصه های فکری آن طرف گفتگو هم شک خواهد کرد. باورهای نزدیک خود با آن فرد یا اندیشه نژادپرستانه، ضد منطق و عقل، ضد حقوق بشر، ضد دموکراسی، ضد آزادی بیان و آزادی های دیگر و ... را مورد بررسی مجدد و شکاکانه قرار خواهد داد.
نهایتا، در دیالوگ، آن طرفی موفق عمل می کند که بتواند با سخنانی منطقی، عاقلانه، مستند بر آزادی انسان، حقوق بشر، دموکراسی و ... سخنش را اتثبات بکند.
اگر طرفی، از این اصول، بنا به هر دلیلی، دوری بجوید، شنونده، بیننده و مخاطب دیالوگ، از او دوری می کند.
در اینجاست که کاخ نژادپرستی، ضد حقوق بشری، ضد دموکراسی، دیکتاتوری، استعمار، استعثمار، کاخ دیکتاتوری زبانی و دیکتاتوری تک زبانی، تک دینی و تک اخلاقی او هم خواهد شکست.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
چهاردهم می 2018
hedayat222@yahoo.com
Comments
Post a Comment