رابطه فرهنک فحاشی و انکار بحران‌های اجتماعی در ایران فارسزده

 



رابطه فرهنک فحاشی و انکار بحران‌های اجتماعی در ایران فارسزده

نوشته است:
این نظر سنجی بر اساس چه تحقیقاتی و از سوی چه موسسه‌ای هست؟ اصلن شما از کجا به این نتیجه رسیدید که اونها بد دهان هستند؟ در مقابل چه حرفی بد دهنی کردن؟
به نظرم خیلی هم تحت تاثیر ترکیه قرار نگیر. مطمئن باش اونا عاشق چشم و ابروی شما نیستن.
نوشتم1:
فقط کافی است به کامنت‌هایی که ایرانی‌ها (زن، مرد) نسبت به هم (کسانی که هموطن می‌نامند یا نسبت به خارجی‌ها) می نویسند، مراجعه بکنید.
 ایرانی‌ها (بخصوص فارس‌زبان‌ها) به تمامی افراد توهین کرده، آن‌ها را تهدید می کنند. فرقی نمی کند که آن فرد یک چهره ورزشی باشد یا سیاسی، اقتصادی، و یا ... متولد و شهروند ایران باشد یا هر کجای دیگر دنیا.
 توهین جزو اصلی فرهنگ ارتباطی، اجتماعی، عاطفی، اخلاقی، انسانی، فلسفی، دینی-مذهبی و .‌‌‌.. فارس ها و حتی ملل اسیر در ایران شده است.
 ایرانی ها، از فحش، به عنوان یک ابزار ارتباط با دنیای پیرامون، وسیله حمله به دیگران، وسیله ای برای ابراز وجود فرهنگی و ملی و ‌‌‌... استفاده می‌کنند.
 ایرانی ها از توهین، در همه حالت‌ها، و برای رویا رویی و نشان دادن قدرتشان به زن، مرد، کودک، بزرگ، عالم و جاهل، ایرانی و غیر ایرانی استفاده می‌کنند. 
این، نشان می‌دهد که ایرانی‌ها، به یک نوع بیماری واگیر و همه‌گیر روانی-اجتماعی، به سقوط اخلاقی، عاطفی، احساسی، اجتماعی، انسانی، حقوقی، فرهنگی، و ..‌ مبتلا شده اند. 
سقوط در همه زمینه‌های زندگی فردی، جمعی و ملی، به فرهنگ ماندگار، پایدار و سبک زندگی ایرانیان بدل شده است. 
ایرانیان از ابراز توهین‌های زشت و خشونت‌بار که خودشان، از آن‌ها به عنوان "فحش‌های ناموسی" یاد می‌کنند هم، لذت‌ می‌برند.
آن‌ها از فحش‌های خشن و رکیک در انظار عمومی، در خیابان‌ها، در شبکه های اجتماعی استفاده می‌کنند.
فحش‌هایشان را با ویدئو ضبط و پخش می‌کنند. اصلا و ابدا هم، خجالت نمی کشند و شرم نمی کنند. 
حتی اعتراضات آنان به دولت و سیستم سیاسی هم به انواع فحش‌های رکیک آلوده است.
 شعارهای بظاهر سیاسی ایرانیان در اعتراضات خیابانی جوامع و گروه‌های پانفارس، (چه در ایران و چه در خارج از ایران)، پر از فحش‌های بسیار رکیک و خشونت‌بار است و هیچ پیام و نشانه مثبتی از صلح طلبی، توسعه فکری، فلسفی، اخلاقی، حقوقی و انسانی و ‌... را حمل نمی‌کنند.
این اعتراضات سیاسی، مرتجعانه و عقب گرد محسوب می شوند و تنه به تن لمپنیسم ملی و همه‌گیری می‌زند که از دوره رضاخان به سیاست راه یافته است.
استثنا در این‌ مورد، اعتراضات ملل غیرفارس و فمنیست‌ها هستند که آلوده به توهین، تهدید و لمپنیسم نیستند یا کمتر آلوده هستند.
اعتراضات خیابانی فارس‌ها، از پیام‌های حقوق‌بشری، دموکراسی، آزادی و جایگاه ملل و حقوق ملی ملل خالی است.
 لذا، اعتراضات خیابانی و حضور رکیک و خشن در شبکه‌های اجتماعی، نوعی از توحش و عقب‌گرد اجتماعی و انسانی ایرانیان را نمایش می‌دهد.
آیا باز هم اثبات همه‌گیر بودن بی‌شرمی‌ها، بی حیایی‌ها، بی آبرویی‌ها، بد دهنی‌ها، رکیک بودن‌ها، فحاش بودن‌ها و خشونت‌های کلامی  و ...  ایرانی‌ها به اثبات آماری نیاز دارد؟
آیا تا کنون، با انبوه هجمه‌های انباشته از فحش‌های ایرانیان و سخنان خشن، در صفحه‌های اجتماعی افراد مشهور، سیاستمداران، روزنامه‌نگاران، نویسندگان، هنرمندان، منتقدان، مذهبی‌ها، سکولارها، ضد مذهبی‌ها و ... روبرو نشده‌اید؟ 
آیا هنوز متوجه عمق و گستره فرهنگ فحش و خشونت کلامی در میان ایرانیان نشده‌اید؟
با این وجود، ادعا می کنید که متخصص هستید؟ و جامعه را زیر نظر دارید؟ و تغییرات و علل تغییرات اجتماعی و رفتارهای اجتماعی یا فردی را هم دنبال می کنید؟ 
اگر تا بحال متوجه فحش‌ها، حاکمیت فرهنگ فحش بر ایرانیان و خشونت کلامی و لذت بردن ایرانیان از فحش‌ها و اعمال انواع خشونت نشده‌اید، کافی است سری به کامنت هایی که در صفحه شخص من (انصافعلی هدایت) یا دیگر فعالان سیاسی، مدنی، حقوق بشری، دموکراسی و آزادیخواه، فعالان ملل و استقلال خواهان، فدرالیست‌ها، فمنیست‌ها، ... بزنید تا متوجه عمق بحران و سقوط اجتماعی، فکری، اخلاقی، مذهبی، فلسفی، ارتباطی، زبان ارتباطی، و ..‌. ایرانیان فارسزده بشوید.
کافی است که در صفحه من (انصافعلی هدایت)، به ویدئوی سخنرانی عالیجناب رجب طیب اردوغان در سازمان ملل مراجعه بکنید تا با ثمره فرهنگ 2500 ساله فارس‌های حاکم، بل زبان و فرهنگ و تمدن و فارسیسم آشنا بشوید.
در زیر آن ویدئو، حدود 1360 نفر کامنت نوشته‌اند. حدود 90٪ کامنت‌ها، حاوی فحش‌های بسیار رکیک ایرانان است.
راستی، در چنین جامعه‌ای، با چنین شرایطی، وظیفه متخصصان، جامعه شناسان، روانشناسان اجتماعی و فردی، هنرمندان، صاحبان نفوذ، مذهبی‌ها، عالمان اخلاق و فلسفه، و  ... چیست؟ و چگونه باید باشد؟
آیا نباید متخصصان رشته‌های مختلف و جامعه شناسان و روانشناسان، این سقوط اخلاقی، فرهنگی، انسانی، اجتماعی، حقوقی جمعی در ایران را دیده، تحقیق کرده و راه حل نشان می دادند؟
اما متخصصان و روشنفکران ایرانی، یا این بحران‌های همه گیر اجتماعی را ندیده‌اند یا دیده‌اند ولی راه حل را در انکار آن‌ها جستجو کرده اند.
چرا که خود جامعه الیت‌، جامعه روشنفکری، اساتید دانشگاهی، دانشگاهیان، روحانیان و آیت الله‌ها و مذهبی‌ها، وزرا، رئسای جمهور، آقازاده‌ها، نمایندگان مردم در سطوح مختلف، مدیران ریز و درشت، دولتمردان و کارمندان، معلمان، نظامیان، ثروتمندان، فقرا، و ... به این عارضه جمعی و لمپنیسم مبتلا هستند. 
وقتی استاد دانشگاه و شاعر ایرانی، در سر کلاس یا کنفرانس یا در رسانه های فارسی زبان و .‌‌.. به مخالفانشان فحش می‌دهند و تلاش‌ می‌کنند تا مخالفان را از راه توهین و تهدید ساکت و خاموش بکنند، باید هم عمق و گستره فرهنگ فحش را کتمان و انکار بکنند.
لکن، کتمان و انکار، راه حل درمان دردهای اجتماعی، مثل فرهنگ توهین و تهدید دیگران نیست. انکار این رفتارها، به خشونت‌های بیشتر و عمیق تر در آینده دامن خواهد زد.
کتمان کردن بحران‌ها و جریان‌ها، نیازها و خواست‌های اجتماعی-ملی، هم تایید ضمنی بحران‌ها و مسئله‌های اجتماعی از یک طرف و هم تلاشی برای نادیده گرفتن آن‌ها، از طرف دیگر است. 
بسیار عجیب است که متخصصان و روسنقکران ایرانی می‌توانند، اینگونه دوزیست باشند و دوزیست بمانند.
کتمان مسایل و بحران‌های اجتماعی، به معنی عجز و ناتوانی از ارائه راه حل به آن بحران‌هاست و نوعی دفاع در برابر بحران و مسئله است.
 آن متخصصان و روشنفکران، به مانند لاک‌پشت‌هایی هستند که به لاکشان می خزند، تا وضعیت موجود را حفظ بکنند. تا شاید، رقیب یا بحران، خود بخود حذف بشود و یا از میدان در برود.
کتمان کنندگان، چون ناتوان از ارائه راه حل معقول و مقبول برای بحران‌ها هستند، مسائل و بحران‌ها را به گذر زمان و حل و تغییر خود بخودی آن حوالت می دهند.
با این وجود، هیچ بحرانی با کتمان و انکار و نادیده گرفته شدن، خود بخودی حل نشده و نمی شود. بلکه رشد کرده و غامض‌تر، پیچیده تر، عمیق‌تر، گسترده تر و غیر قابل کنترل‌تر می شوند و روزی، همان بحران‌ها، به انفجار در درون اجتماع منجر خواهند شد.
اگر متخصصان و روشنفکران، خواست ملل برای حقوق ملی را در یکصد سال گذشته حل می کردند، اگر آن‌ها، وجود و هستی ملل غیر قارس را انکار نمی‌کردند، اگر مسائل اجتماعی و سیاسی در بین ملل استعمار زده ایرانی را حل می کردند، اکنون آن‌ بحران‌ها به چنین ابعاد بسیار گسترده‌ای منتج نمی‌شدند‌.
اگر مسایل و بحران‌های ملی ملل غیرفارس، با نهضت جنگل، با شیخ محمد خیابانی، با شیخ خزئل، با پیشه وری، با شریعتمداری، و ‌... حل می شدند، اکنون این قدر پیچیده و بهم‌ تنیده و غامض نمی شدند. 
در نتیجه، منطقه و ملل نسبت به هم دشمنی نمی ورزیدند. برای کشتار هم و انتقامگیری، ثانیه شماری نمی‌کردند.
اگر از تقسیم سرزمین یک ملتی مثل تورک‌ها، در میان ملل دیگر و همسایه خودداری می‌شد، وضعیت بغرنج و ادعاهای جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی کنونی پیش نمی آمد و دشمنی‌ها به این شدت نمی‌بودند.
اگر تن به قانون‌ها داده می شد، اگر در همان زمانی که آزربایجان و آیت الله شریعتمداری با اصل دیکتاتوری ولایت فقیه مخالفت کردند، راه حلی برای برون رفت از بن بست دیکتاتوری می اندیشیدند و دست از احساسات ایرانی و ترس از استقلال ملل غیر فارس بر می‌داشتند، در طول این سال‌ها، صدها هزار کشته نمی‌دادیم.
در زمان آیت الله شریعتمداری، در آزربایجان، تنها یک حزب بود که نام ایران را با خود حمل می کرد: "حزب خلق مسلمان ایران". 
چون با ملت تورک و حقوق ملی-سرزمینی تورک‌ها مخالفت شد، از میان بیش از بیست حزب و جبهه آزربایجانی، نام هیچ کدام حاوی کلمه ایران نیست و ملت تورک در ایران استعمارگر، از کلمه و معنای ایران و ایرانی بودن متنفر هستند و فارس‌ها را هم دشمن و حقوق، آزادی‌ها و استقلال خود می دانند. 
وقتی ملل غیرفارس زبان، خواهان آموزش به زبان‌های ملی و مادری خودشان بودند و برای دست‌یابی به آن، بارها و بارها قیام کرده‌اند و خون داده اند، اگر روشنفکران و متخصصان، برای آن‌ها راه حلی می‌یافتند و حقوق، اراده و خواست آن ملل را انکار نمی‌کردند، به نقطه دشمنی میان فارس‌ها و زبان فارسی با دیگر ملل نمی‌رسیدیم.
کتمان ملل، زبان، تاریخ و هستی آنان، و حتی تلاش برای نابودی همه جانبه آن ملل، تلاش برای استعمار ملل از یک طرف و انکار استعمار ایرانی از طرف دیگر، تلاش برای ملت سازی بر اساس پانفارسیسم و انکار هویت‌های ملی و سرزمینی سایر ملل، و .‌. وضعیت و سلسله بحران‌های موجود و آینده را رقم می‌زند و خواهد زد.
مقصر این بحران‌ها و پیامدهای خونین و زیانبار آن‌ها در آینده، تنها و تنها بر دوش پانفارسیسم، پان ایرانیسم و روشنفکران آن‌ها و دولت های پانفارس است.
ملل و گروه‌های اجتماعی و فرهنگی، خواست‌های خودشان را ابراز کرده و خواستار حل مسالمت آمیز آن‌ها در همین یکصد سال اخیر شده‌اند اما این، پانفارسیسم و پان ایرانیسم و مدافعان آن‌ها بوده‌اند و هستند که با آن خواست‌ها، حقوق و اراده ملی ملل و گروه های اجتماعی دشمنی کرده، سرکوبشان کرده‌اند. 
بعد از سرکوب هم، به انکار وجود چنان خواست‌ها، حقوق و جریان‌ها همت مضاعف گماشته‌اند ولی این انکارها و سرکوب‌ها کارکردی کوتاه مدت داشته‌اند و دارند.
آینده، تایید خواهد کرد که دشمنی با ملل غیر فارس و انکار مسائل، بحران‌ها، حقوق، اراده ملی ملل و اراده گروه‌هایی مانند حقوق زنان، نه تنها با سرکوب از بین نرفته‌اند، بلکه عمیق تر، گسترده‌تر و قدرتمندتر از گذشته شده و برای بهم ریختن نظمی که بر اساس انکار و سرکوب شکل گرفته، دوباره و دوباره، به میدان خواهند آمد.
برون فکنی و انتساب مسائل و بحران‌های اجتماعی یا در حال شکل‌گیری و تبدیل شدن به بحران هم، یکی از روش‌های انکار بحران‌ها است. 
پهلوی دوم هم بحران اجتماعی-درونی ایران را به خارج از مرزهای ایران نسبت می‌داد. اما بحران چنان گسترده و عمیق شد که او و رژیمش را نابود کرد.
شما نمی توانید با منتسب کردن من به طرفداری از تورکیه و جمهوری آزربایجان، از بحران فرار بکنید‌. 
من انکار نمی کنم که طرفدار تورکیه، آزربایجان و ملت تورک‌ هستم. بلکه آماده جانفشانی برای منافع ملت تورک در هر کجای جهان هستم.
نه تنها من، بلکه تورک‌هایی که در مستعمره ذهنی و سرزمینی ایران فارسزده زندگی می‌کنند، خودمان را تورک می دانیم. خودمان را عین تورکیه و آزربایجان و حتی تمامی ملت تورک در جهان می دانیم. 
تورک بودن و جزو ملت تورک بودن، جزو شعارهای اصلی ملت تورک در همه کشورها است و به آن افتخار می کنیم. تورک بودن و حمایت از کشورهای تورک، اتهام نیست، افتخار است.
در نتیجه، تورک بودن یا طرفداری من از جمهوری تورکیه و آزربایجان، بحران و فرهنگ‌ توهین و خشونت کلامی و بی اخلاقی ملی-فرهنگی حاکم بر ایران و ایرانیان را حل نمی کند. 
به فکر راه حلی برای بحران‌های اجتماعی در ایران باشید. وگرنه، فردا به بحران‌های بسیار خطرناکتر و خونین‌تری بدل خواهند شد.
با احترام
انصافعلی هدایت


1. توجه بفرمایید که صفاتی که در این مقاله به ایرانیان نسبت داده می شود، همه افراد را در برنمی گیرد، بلکه تعداد اندکی هستند که از این صفات در ملاء عام بری هستند.










Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر