نقش هنر در عقب ماندگی یا توسعه ملی و ملل

 



نقش هنر در عقب ماندگی یا توسعه ملی و ملل

زبان، عامل و عنصر اصلی سیاست است. زبان، سیاست را اداره می‌کند یا به سیاست سمت و جهت می دهد و یا یک ملت و زبانی، تسلیم زبانی قدرتمند، حاکم و مستولی شده، غیر سیاسی شده، حذف می شوند.

 هنر و موسیقی، همچون زبان و سیاست هستند. چرا که هنر، شکل و شمایل،خواست‌ها، آرزوهای ملل، ویژگی‌های زبان، احساسات، تاریخ، اراده، خواست ملی ملت‌ها را بخود می‌گیرند. 

هر چه قدر زبان، یعنی سیاست ملتی قدرتمند باشد، هنر آن هم قدرتمند است.

نمی توان زبان را به عنوان‌ مهمترین عامل و مشخصه هستی انسانی و اصلی‌ترین مفرقه انسان با دیگر موجودات زنده دانست ولی هنر را از زبان بیرون کشید و جدای از انسان، زندگی اجتماعی انسان و سیاست دانست‌.
 
در اصل، بر عکس برخی تعریف‌هایی که برای هنر ملل مستعمره و تحت اشغال نوشته شده، هنر را فاقد مسئولیت اجتماعی-ملی تعریف می کنند تا هنر ملل مستعمره و تحت اشغال، نقشی در رشد افکار، احساسات، اخلاق، رفتار، خواست‌ها، آرزوها و اقدامات افراد و ملل نداشته باشد، ولی هنر دارای مسئولیت اجتماعی و ملی هم‌ هست.

 هر جامعه و ملتی، مسئولیت‌هایی را بر دوش هنر بار می کنند. 
سلب مسئولیت سیاسی، ملی و ... از هنر، به معنی همراهی با استعمار است. 
چون استعمارگر و اشغالگر قدرت یافته است، مستولی شده است، توسعه یافته است. زبان و هنر خود را بر مستعمره مستولی کرده است.
 
اگر ملل مستعمره و تحت اشغال، هنر و زبان خود را در راستای منافع ملی-اجتماعی خود متمرکز کرده و جامعه را به حرکت در آورند، منافع استعمارگران‌ و اشغالگران بخطر خواهد افتاد و ملل مستعمره به آزادی، استقلال و شکوفایی خواهند رسید.

گاهی، استعمارگران و اشغالگران، آگاهانه، با هنر و موسیقی پیشرو در میان ملل مستعمره مخالفت می کنند.

 استعمارگران و اشغالگران، موسیقی پست و دور از هنر و مشخصه‌های هنری خود را به عنوان هنر به ملل مستعمره و تحت اسغال تزریق و تحمیل می‌کنند.

اگر موسیقی و هنر ملتی توانایی تحرک، جهت دهی و بسیج ملی اآن ملت را نداشته باشد و به رشد اخلاقیات، فلسفه و انسانیت نیانجامد، آن ملت نمی تواند توسعه بیابد.

قبل از این که ملتی در انواع تکنولوژی‌ها دست به راه‌ها و تجربه های جدید بزنند و توسعه بیابند، باید در زمینه های فکری، فلسفی، احساسی، هنری و به جهان‌بینی و تفسیر جدیدی از نقش آن‌ها برای انسان، جامعه و ملت دست یابند. آنگاه می‌توانند راه را برای توسعه تکنولوژیکی آن‌ملت راه جدیدی باز و هموار بکنند. 

می‌توان ادعا کرد که هر جامعه و ملتی، بدون هنر و موسیقی زنده و محرک، جامعه و ملتی مرده است.

اگر ملتی دارای هنر و موسیقی زنده و محرک باشد، ممکن است که برای مدتی هم تحت اشغال و زیر سلطه استعمار بوده و عقب مانده نگه داشته شده باشد، ولی آن ملت در سایه موسیقی و دیگر قالب‌های هنری قالب شکن، از استعمار و اشغال رها خواهد شد و راه توسعه همه جانبه را در پیش خواهد گرفت.

 توده های فارس‌ و فارسی شده، در هیچ زمینه‌ای از زندگی ملی-اجتماعی و روانی دارای هنر، ظرافت هنری و دیدگاه فلسفی نیستند.

یعنی توده‌های فارس‌ و هنر مندان آن، فاقد هنر در فرم و رنگ لباس ملی بوه‌اند و هستند، فاقد هنر در شهرسازی و معماری بوده‌اند و هستند، فاقد هنر در موسیقی، فاقد هنر در رقص و فاقد هنر و دیدگاه فلسفی در ... بوده‌اند و هستند.

هنرهای توده‌های فارس، پست، کوچه و بازاری، کولیانه‌ بوده و فاقد مسئولیت اجتماعی، فکری، فلسفی، جهان بینی، آینده‌نگر و .‌.. است.
 
هنر، شعر، رقص، آواز، معماری، رنگ‌کاری، فیلم، سینما، تاتر، نمایش، داستان، رمان، تاریخ، و ... توده‌های فارس، تقلیدی و عین کپی از موسیقی، هنر و فرهنگ کولی‌های بی وطن است. هنر آن‌ها جهت تغذیه فرهنگ، روحیه ملی و مطابق زیست کولیگرانه طراحی و ساخته شده است.

هنرهای توده‌های فارس، در خدمت سرگرم کردن دیگران و امرار معاش است و مخاطبان را از عالم واقع و جهان پیرامون، به عالم هپروت، رخوت، سیستی، خماری، نشئگی و ‌‌... برده و جهان را همین دم می‌دانند و نگران آینده نیستند. 
لذا، در سایه این هنر، دم را غنیمت می‌شمارند و با انواع دزدی‌های ملی، زندگی را امروز و فردا می‌کنند. 

آینده، متعلق به مللی است که هنرهایشان، آینده تاریک را برای آن ملت روش کرده، سمت و سوی حرکت جمعی-ملی را برای آن ملت ترسیم و نقاشی بکنند.

در نتیجه، چون هنرهای توده‌های فارس در این مسیر نبوده و نیست، مسئولیتی اجتماعی، اخلاقی و ملی بر دوش نمی‌گیرند و آینده را با چراغ هنر روشن و باز نمی‌کنند.

برای همین است که فارس‌ها با هنرهای ملل تورک، عرب  بلوچ، گیلک، مازنی و ... آن‌ هم در هنرهای شعری، روانی، موسیقییایی، نمایش، تاتر، سینما، نوشتار، رمان، حکایت، تاریخ، عشق ورزی، رقص، جنگ، نقاشی، معماری، شهرسازی، لباس ملی، خورد و خوراک ملی، مراسم و آداب و سنن ملی مخالفت می کنند. 

لذا، توده‌های فارس‌ تلاش می کنند تا هنرهای زندگی ملی-اجتماعی ملل تورک، عرب  بلوچ و ... را حذف بکنند و یا آن ها را به نام "هنر ایرانی" به نفع فارس‌ها مصادره بکنند.

موسیقی و هنرهای مبتذل و پست فارسی، شکلی ارتجاعی داشته و دارند و تنها به درد رخوت، سستی، پای منقل و اعتیاد ملی-اجتماعی می‌خورند.

هنر، موسیقی، رمان، فیلم و‌ ... حتی شعر فارسی، نقش تحریک‌گر شهوت‌رانی، سکس، خماری و دوری از حقایق اجتماعی در جهان واقع را بر دوش دارند و به عنوان یکی از عناصر ارتجاع و عقب نگه داشتن ملل عمل می کنند.

در حالی که هنر، موسیقی، رقص و ...، در جوامع اغلب ملل، نقش محرک، عامل پیش برنده، ابزار بیداری ملی و تهییج احساسات ملی برای تغییر دیدگاه، فکر، بینش، نگرش فلسفی در جهت پیشرفت و توسعه، رشد و شکوفایی پتانسیل های ملی برای توسعه همه‌ جانبه را بر عهده دارند.

 انصافعلی هدایت 










Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر