آیا زبان و فرهنگ تورکی فاقد مفاهیم انتزاعی است؟



شاید شما نیز این ادعای آقای ناصر پورپیرار را شنیده باشید که "زبان تورکی هیچ واژه ی انتزاعی ندارد"، ولی آیا واقعا چنین است؟ آیا زبانی که در روستاهای دور افتاده مناطق تورک نشین تکلم می شود، فاقد واژگان انتزاعی و تمدنی است؟

اسماعیل سالاریان در وبلاگ "یووامیز" به توضیح بخشی از واژه های "انتزاعی" و "ذهنی" و تمدنی زبان تورکی پرداخته است که در زیر می آورم. لازم به یاد آوری است که کلماتی که بعد از "یا" آمده یا داخل پارانتز (دیرناخ آراسی) آمده را من: انصافعلی هدایت افزوده ام و هر انتقادی در باره آن ها به من وارد است.


الف) مفاهیم انتزاعی
بگذریم؛ بیان مفاهیم انتزاعی در زبان ترکی، خود به دو روش صورت می پذیرد، 1- توسط واژگان 2- توسط پسوندهای مخصوص. (مفهوم انتزاع)

1- واژگان انتزاعی:
نخست از واژگان شروع می نماییم که بسیار گسترده می باشند(ما در این نوشته فقط تعدادی از واژگان فولکلور (اکثرا خطه قاراداغ) را به همراه معنی و یا مفهوم آنها، خواهیم شمرد.

تانیماق: شناختن
اینانماق :باور کردن
دانماق: انکار کردن
سایماق : شمردن
آنماق: دانستن معنی، تعقل
آختارماق : جستجو کردن
آراماق : جستجو با تفکیک
دیله مک : درخواست کردن
یالوارماق : عجز و لابه نمودن
قیسناماق : اصرار کردن
کویومک :رمیدن توأم با بهت
اولکمک : رمیدن
هویوخماق : مبهوت شدن
اومماق : امیدوار شدن
قئیماق : قصد کردن
جایماق : لغزیدن
چاشماق: اشتباه کردن
آزماق : از راه به در شدن
لَوزیمک : بیهوده گویی
آلماق : قبول کردن، خریدن
ساتماق : فروختن
قالماق : ماندن
دالماق : غرق شدن
تاپماق: یافتن
تالاماق : غارت کردن
دیره نمک : پافشاری کردن
قاییدماق : بازگشتن
آللاتماق : فریب دادن
اؤتمک : گذشتن و فراموش شدن
اؤتورمک : رها کردن
اوسانماق* : ذله شدن
بئزمک : بیزار شدن
آجیخماق : عصبانی شدن
سینسیمک : معذب شدن
سینمک : به دل نشستن
سئناماق : آزمودن
سولماق : پژمردن
اووالماق :بهتر شدن، رو به راه شدن
سانماق : پنداشتن
دویماق : احساس کردن
دُویماق : سیر گشتن
دؤزمک : صبر کردن
دوزمک : منظم کردن
دانلاماق : نصیحت کردن، آگاهی دادن
دانیشماق : سخن گفتن
دؤنمک : برگشتن
بزه مک : آراستن
دوزه مک : منظم ساختن
ساخلاماق : نگه داشتن
سیغماق : گنجیدن
سؤله مک : سخن راندن
ایرگنمک* : چندش آمدن
چیمچشمک* : مشمئز شدن، چندش آمدن!
گیجیشمک* : نوعی تحریک عصبی گیج کننده
یوبانماق* : دیر شدن!
تلسمک : عجله کردن
دیسگینمک : به یکباره ترسیدن
یاراماق : لایق شدن
یارادماق : آفریدن
یاسالاماق : در تگنا قرار دادن
قئناماق : مؤاخذه کردن
داشیماق : حمل کردن
یاشاماق : زندگی کردن
دوشونمک : درک کردن
قانماق : راضی شدن
قاریخماق : دلتنگی توأم با تعجیل
داریخماق : دل تنگ شدن
دؤیونمک* : خود را مؤاخذه کردن
سؤومک : دوست داشتن
سونقولاماق : مراقبت کردن
اوشونمک* : دلسرد شدن
اوشومک : حالتی که در سرما به انسان رخ می دهد
سؤنوکمک : فروکش کردن
آغریماق : درد کردن
گؤینه مک : درد مداوم که پس از زخم ایجاد می شود
سانجیماق : درد مقطعی مانند درد فرو کردن سوزن
سوجوماق : پخش و پلا کردن، دارایی را به باد دادن
یئتمک : رسیدن
یؤنلمک : جهت گرفتن
ائله مک : کردن
قیلماق : ادا کردن
ائدمک : اثر گذاشتن، انجام دادن
ائشیدمک : شنیدن
اییله مک : بوئیدن
دادماق : چشیدن
قوخوماق : بو دادن
دارتینماق* : حالت وا ماندگی از پاسخگویی که شخص اعمالی از خود بروز می دهد
تانیماق : شناختن
اونودماق : از یاد بردن
بللنمک : مبرهن شدن
پایلاماق : سهیم شدن با هم
باخماق : نگاه کردن، تحت نظر قرار دادن
گؤرمک : دیدن
تزمک: ترد شدن، تنها شدن
سزمک : الهام شدن
یئغماق : جمع کردن
داغیتماق : پخش کردن
بئجرمک : پروردن
کوسمک : قهر کردن
و ...

* مصدرهای ستاره دار، همگی دارای وجوه انفراد و مشارکت هستند (توسط پسوندهای "ن و ش").

هر کدام از این مصادر می توانند به اسم نیز تبدیل شوند:

سانقی : پندار
سؤوگی : عشق
گؤرگی : بینش
گؤرکم : منظره
دانقی : انکار
دؤزگی : صبر
دؤزوم : صبر
سزگی : الهام
سزیم : الهام
سایقی : محاسبه، احترام
دویقی : احساس
ائدگی : تأثیر
آنلام : معنی
یاساق : تنگ کننده، قانون
و ...

علاوه بر این، اسامی انتزاعی بسیاری نیز در زبان تورکی موجود است که به سادگی می توان آن ها را تبدیل به واژه ی زایا نمود:

آنلاق : عقل
سامبال : وزن
آغیرلیق : جرم
یونگول : سبک
دوشونجه : ادراک
باج : عوض نظارت
اردم : فرهنگ و ادب
دب : رسم
پیس : بد
یاخجی : خوب
چیرکین : زشت
گؤیچک : زیبا
گؤزه ل : زیبا و چشمگیر
مارال : جلب توجه کننده
درین : عمیق
دایاز : کم عمق
اوجا : بلند
اولی (اولو) یا والا یا تاری : خدا
توپ : مجموع
ییغیم : مجموع
یار :نیمه، یار
توی : جشن
توروم : نسل
تای : مثل، عین، شبیه
تینگ : تر و جوان
دوغرو : واقعیت
گئرچک : حقیقت
اومود : امید، رجاء
ایلقار : عهد

و ...


2- پسوند ها:

در زبان تورکی پسوندهای خاصی وجود دارند که به جای کلمات مستقل "مالکیت ، سبب ، باعث ، نتیجه و ..." از این پسوند ها استفاده می شود و نیاز به یک واژه ی مستقل را برطرف می سازد:

الف) پسوند مالکیت و تصاحب "کی": این پسوند به آخر اسامی افزوده شده و معنای مالکیت را به آن ها القاء می کند:

یئدیگین چؤره ک منیمکییدی (نانی که خوردی ازآن من بود)
دوننکی دانیشدیغیمیز سؤز (همان سخن دیروزی که با هم صحبت کردیم(سخنی که ازآن دیروز بود))

ب) پسوند متعدی ساز "دیر": نقش این پسوند متعدی ساختن افعال و القای معنای باعث شدن و سبب شدن به فعل می باشد:

گبه نی او آلدیرمیشدی (او باعث خریدن فرش شده بود)
بیلدیریر (دارد سبب دانستن می شود)


ج) پسوند خواستن "سا": این پسوند مفهوم خواستن را به فعل القاء می کند:

او هئچ بیلیمسه میر (او اصلا نمی خواهد که بداند)
قاپینی آچیمسادی (خواست در را باز کند)

د) پسوند "تی": مفهوم نتیجه را به واژه القا می کند:

قاینارتیدان سو کؤپوکلندی (از نتیجه ی جوشش، آب پر از حباب شد)
چیرتلاغین چیرتلانتیسی (نتیجه ی شکسته شدن تخمه (پوست تخمه) - چیرتلاغین قابیغی)

و ...

ب) واژگان تمدنی

در این قسمت چندی از واژگانی که در ارتباط با یکجا نشینی، شهرنشینی و تمدن هستند را ذکر خواهیم کرد:

دام : بنا
تیر : تیر
دیره ک : ستون
یولاغا : راه باریک ورودی بنا
دالان : پشتی، قسمتی از بنا که درب ورودی آن از حیاط می باشد و از آن جا به اتاق راه دارد ، دالان
قات : طبقه، لایه
اوتاق : اتاق
سارای : بنای بزرگ سرپوشیده
دوشلگه : کاروانسرا
آچیشقا : پنجره
ویغال : تیرهای افقی سقف
پردی : تخته های میان تیرها که سقف را می پوشانند
کوی : محل حمل و حرکت
کوچه : کوی کوچک
لوله : لوله
لول : هر استوانه توخالی را گویند
میله : میله
میل : هر استوانه تو پُر را گویند
گونگ : لوله ی سفالی برای لوله کشی منازل
قاپی : درب ، سرای بزرگ مانند توپ قاپی و آلا قاپی
باجا : سوراخی در سقف معمولا هنگام سوزاندن تنور آن را باز و بسته می کنند
قالا : قلعه، روی هم چیده شده را گویند
بیجاق : گوشه
بیشقاق : تقاطع دیوارها
تالوار : تراس
لم : نوعی تراس
کرپیج : آجر
میخ : میخ
میجه : مخلوط خشک مصالح
کمچه : وسیله ی برداشتن و مالیدن ملات
ائو : خانه
په یه : طویله
پرده : پرده
کرگی " تیشه
دئشه : تیشه
چکیج : چکش
دول : ظرف حمل ملات
تیم : رکن های بنا
بوری : هواکش
کردی : باغچه داخل حیاط
سوواق : ملاتی که به روی دیوار می کشند
جاسوار : کنگره
دووار : ایستا ، دیوار
چپر : چپر
آستانا : تحتانی ، آستانه
پیلله : رساننده ، پلله
تاخجا : طاقچه
کتیل : ستون افقی سردر
گونبد : گنبد، آفتاب بند
کولونگ : کلنگ
بئل : بیل
قوم : ماسه
پالچیق : ملات
بالتا: تبر
ده یره : نوع دیگری از تبر
تپر : تبر
کوما : کومه
قاشیق : خاراننده، قاشق
بوشقاب : ظرف خالی، بشقاب
قاب : ظرف
چنگل یا شنه : چنگ دار، چنگال
لیمچه : نوعی بشقاب
قابلاما : مظروف ، قابلمه
پیچاق : برنده ، چاقو
چاپقی : برنده ، چاقو
چؤمچه : کفگیر
تندیر : تنور
کولفه : هواراه تنور
ساخسی : سفال
ساخسی کوزه : سفال کوره دیده، کوزه
نهره : نوع دیگری از کوزه، خمره چوبی
کوپ : کوزه استوانه ای = کاپ انگلیسی
قیلینج : شمشیر
اوخ : تیر
دمیر : آهن
میس : مس
بورونج : برشته شده، بُرنج
چیراق : روشنایی دهنده، چراق
باغ : منطقه ی بسته، باغ
باغچا : باغچه
خاناباغ : خانه باغ
زمی : مزرعه
اکین : کشت و کار
بیچین : برداشت
سووارماق : آبیاری
شوخوم : شخم
پرشیم : شخم خانه خانه
کلک : نشان برش و جدایی قطعات زمین که از چینش سنگها بوجود می آید
جوت : عملیات شخم کردن با دو گاو
اوراق : داس
که لنتی : نوعی وسیله ی برش علف (کعکولا در دست عزرائیل هم نشان داده می شود)
بیلاو : سوهان
قووارا : نوع دیگری از سوهان
واغان : زمین آفتاب سوخته
کؤوشن : منطقه مزروع، محدوده جغرافیای، مرز روستایی
دارتماق : پودر کردن (آسیاب کردن)
سُوورماق : جدا سازی دانه از کاه (باد دادن محصول زراعی برای جدا سازی محصول زراعی از کاه)
اویودمک : آرد کردن
درمک : چیدن
دؤیمک : کوفتن
دن : دانه
سامان : کاه
قارا چؤپ : لم یزرع
کؤده : لم یزرع، زمین زراعی که برای یک سال آیش می ماند
و ...

افراد ناآگاه به زبان مادری خود(ترکی) در برخورد اول با یک چنین ادعاهایی فورا فرو ریخته و دچار یأس و از خود گریختگی می شوند، در حالی که بررسی و مقایسه ی موشکافانه در زبان ترکی با دیگر زبان ها، معمولا نتایج جالب توجهی را به ارمغان می آورد. برای مثال ما همه روزه از کلماتی مانند آنلاق ، دوشونمک و ... استفاده می کنیم بی آن که متوجه باشیم که این کلمات همان عقل و ادراک و ... در عربیست.

امیدوارم این خرده نوشته مورد توجه دوستان قرار گیرد و ما را از نظرات سازنده خویش محروم نفرمایند.

نمونه واژگان از بخش نظرات:
نویسنده:اسماعیل سالاریان


نمونه کلمات انتزاعی ترکی :
دوزلوک : راستی و صداقت
گوی : آسمان
تانری :خدا
چتین : مشکل
یامان : فحش، سخت
پیس : بد
یاخجی : خوب، نیکو
باخیش : نگاه، جهان بینی
گوزل : زیبا
سایی : عدد
تانیش : آشنا
یوخ : عدم
وار : وجود
کیمسه : هر کس
باشچی : رئیس
چاتدیرماق : هدایت کردن
هارا : کجا
بیگ : شاه
اولچو : معیار
آسقیرماق : عطسه کردن
اؤسکورمک : سرفه کردن
آنلاماق : نوعی درک کردن
اؤده مک : جبران کردن
دوشونمک : نوعی فهمیدن
سونلاماق : نوعی فهمیدن
اونوتماق : فراموش کردن
اییه شمک (اوجشمک) : اذیت کردن
اسنه مک : خمیازه کشیدن
گرنشمک : ؟؟؟؟؟؟؟؟ (در هنگام خمیازه کشیدن، دوست ها را از هر دو طرف به بالا و به طرفین و با قدرت حرکت دادن)
سیلمک : پاک کردن
سؤنمک : خاموش شدن
سؤندورمک : خاموش کردن
ییخیلماق : زمین خوردن (افتادن)
چیخماق : بالا رفتن
گوزله مک : انتظار کشیدن
دیرماشماق : از جایی مثل دیوار با دست و پنجه راه (بالا) رفتن
سئومک : دوست داشتن
گؤروشمک : دیدار کردن دو نفر با هم
اؤپوشمک : ربوسی کردن
سوساماق / سوسوزماق = تشنه شدن
ساواشماق : جنگ و دعوا کردن
باریشماق : صلح کردن کردن
یوبانماق : معطل شدن
گولشمک : کشتی گرفتن
گوونمک : افتخار کردن
اؤجشمک : شوخی کردن
قاماشماق : اذیت شدن یا تار شدن چشم آدمی در مقابل نور شدید
یاراشماق : تناسب لباس برای اندام کسی (برازنده شدن، مناسب بودن، برای تناسب افکار و رفتار هم بکار می رود)
قیماق : از دل نیامدن برای سپردن کاری بر خلاف میل طرف مقابل (معمولا انجام کار به نفع یک فرد است اما بنا بدلیلی راضی نمی شود طرف مقابل شختی آن کاری را تحمل کند، یک نوع نارضایتی از حواله کار تاقت فرسا به کسی که توان لازم برای انجام آن کار را ندارد)
دویماق : سیر شدن
اوشومک : سردی کردن
اوچماق : پرواز کردن
سوپورمک : جارو کردن
اوتمک (اوتومک): سوزاندن پر مرغ یا موی حیوانات
{اوتمک: بیش از اندازه و حد لازم، مثلا خمیری که بیش از اندازه لازم تخمیر شده باشد)
کوسمک : قهر کردن
قوسماق : استفراق کردن
قوپماق : کنده شدن ؟؟
یولماق : ؟؟؟ (با دست مو، یا علف را کندن)
اویماق : نوعی کندن و خالی کردن جایی یا ابزاری
سویماق : پوست کندن
دؤزمک : صبر کردن
قیناماق : نوعی ملامت کردن
دانلاماق : نوعی ملامت و سرزنش
دانماق، داهاماق : تکذیب کردن
دالماق : غرق شدن (به فکر فرو رفتن)
گودمک : کمین کردن (زیر نظر گرفتن)
دیشلمه مک : به دندان گرفتن ؟؟ (گاز زدن، گاز گرفتن)
قاپماق : گاز گرفتن (حیوان یا دیوانه)
قونماق : فرود آمدن؟؟؟؟؟ (فرود آمدن پرندگان در جایی و افکار و اندیشه ها در مغز انسان)
بایدیرماق : از دست دادن ، بند را به آب دادن ؟؟؟
کیریمک : از ترس و حقارت گوشه ای پنهان شدن (آرامش پس از ترس و گریه شدید)
اوونماق : تسلی گریه کودک
اوغونماق : بی حال شدن در اثر گریه یا خنده
باتماق : فرو رفتن، هبوط
دوزلوک : راستی و صداقت
گوی : آسمان (رنگ آبی، لاجوردی)
تانری : خدا
چتین : مشکل (سخت، صعب)
یامان : فحش (بد، سخت، دشوار)
پیس : بد (زشت)
یاخجی: خوب
باخیش : نگاه
گوزل : زیبا
سایی : عدد
تانیش: آشنا
یوخ : عدم
وار : وجود
کیمسه : هر کس
باشچی : رئیس
چاتدیرماق : هدایت کردن، رسانیدن، رسانا، هادی
هارا :کجا
بیگ : شاه
اولچو : معیار


http://yuvamiz.blogfa.com/post/12

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر