Sunday, June 3, 2018

جنگ دو میلیون سرباز برای زبان فارسی در مقابل دیگر زبان ها

جناب ناصر کرمی، برای من (انصافعلی هدایت)، در مسئنجر فیس بوک، مطلبی را ارسال داشته و گلایه کرده اند. نوشته ایشان باعث شد تا من (انصافعلی هدایت) برای نشان دادن عمق فاجعه، دو مثال بیاورم و مسئله را برایشان بشکافم.

جناب ناصر کرمی نوشته اند:
جناب آقای هدایت گرامی درود بر شما،.. برای چندمین باز خدمت شما عرض میکنم ما ملّتی بنام فارس نداریم، فارس یا پارس، پارسه به جغرافیای غرب، جنوب غربی و جنوب امروز ایران نسبت داده میشود. بنا بر این کسانی که نسلهای گذشته و امروز آنها در این جغرافیای نامیرده زیسته و زندگی میکند را پارسی مینامند، همانطور که افراد را نسبت به جغرافیای زیستی آنها مانند خراسانی، مازندرانی، آذربایجانی، اصفهانی،... نامگذاری میکنند.
Image may contain: 1 person, suit and indoorاز همه مهمتر، زبان فارسی امروز زبان پارسی باستان نیست. در ضمن برنامهء دیالوگ شما، دیگر دمکراتیک نیست، چرا که فقط از افراد یکدست و همه نظر و موافق با نظریات خود دعوت به عمل آورده و می آورید.
میدانم که شما را تحت محاکمه قرار دادند که چرا افراد مانند من را به نشستهای خود دعوت میکنید، امّا باید بدانید که دیدگاه افرادی مانند محسن رسولی که اصلأ هویّت او برای کسی شناخته شده نیست در جامعهء ایران کمتر از یک درصد میباشد.
افرادی مانند آقای رسولی اولآ باید ثابت کنند که مکان زیستی او و گذشتگانش همان جغرافیای پارسه و ساتراپ پارس بوده و هست. ایشان اجازه ندارد خود را پارس و پارسی بنامد.
در افغانستان و تاجیکستان و در کشورهای دیگر هم به زبان فارسی امروز صحبت میکنند، ایا آنها هم ملّت فارس و پارسی هستند ؟
مباحث شما با شناخت علمی و جامعه شناسی و باستان و مردم شناسی علوم امروز در تضاد کامل هست. متأسفانه زحمات شما و تلویزیون گوناز نتیجه ای مفید در قدم اوّل برای مردم آذربایجان و در راستای همزیستی مسالمت آمیز در ایران را ندارد.
11:08AM
پاسخ من (انصافعلی هدایت) به جناب ناصر کرمی:
سلام دوست محترم من!
امیدوارم خوب باشید!
طبیعتا، من تلاش می کنم، از طیف های مختلف فکری و نژادی، نمایندگانی را (به برنامه "دیالوگ" در تلویزیون گوناز تی وی") بیاورم تا از دیدگاه آنان مسایل شکافته شود.
شما هم یکی از این افراد متفکر هستید و خوشحالم که با آشنا شده ام.
برای این برنامه بخصوص، از 16 نفر دعوت کرده بودم که اغلب آنان عرب و بلوچ بودند و چهار تن هم از دوستان فارس بودند.
می دانید که ظاهرا، فصل تعطیلات است و افراد مشغول فایده بردن از این فصل هستند.
اما در مورد نقد شما!
همان طور که شما، یک افکار و اندیشه هایی (درست و نادرست) دارید و من به آن ها احترام می گذارم، حتی اگر قبول نکنم، دیگران هم افکار و اندیشه هایی دارند که باید، هم شما و هم من، به آن ها احترام بگذاریم.
از طرف دیگر، اگر به سیر دیالوگ دقت بفرمایید، من تلاش می کنم تا مسایل مورد نفاقی که در بین ملل ایران مشکل ایجاد خواهند کرد و خون براه خواهد انداخت را شناسایی کرده و مورد بحث و بررسی قرار بدهم تا برای آن ها راه حلی بیابیم و از کدورت ها و دشمنی ها بکاهیم.
چون ما ملل ساکن ایران، تافته جدا بافته ای از ملل دیگر منطقه و خاورمیانه نیستیم.
همان مسایلی که در عراق، افغانستان، سوریه، ... رخ داده است و اتفاق می افتد، در ایران ما هم با شدت بیشتری (حداقل) احتمال پیش آمد دارد.
من نمی خواهم، دشمنی ایجاد کنم، بلکه می خواهم، به درکی از مسایل و مشکلات در ایران کنونی برسیم و راه حلی برای همزیستی مسالمت آمیزتر در آینده، پیدا کنیم.
شاید این برنامه بتواند، نکته های ظریف میان ملل در ایران را به روشنفکرانی چون شما نشان بدهد.
در چنین شرایطی، عده ای می توانند، بر تعصب خود اصرار بورزند و دیدگاه های خودشان را مقدس، حتمی، لازم، غیر قابل بحث، غیر قابل گذشت و تغییر بدانند، ولی این دیدگاه، "تجمیع گرایانه" نبوده، وفاق، همآوایی، نزدیکی به هم و ایجاد دوستی نخواهد بود بلکه بر دشمنی ها، انگشت تاکید خواهد گذاشت.
از طرف دیگر، (از طریق این برنامه) عده ای می توانند، صدای نارضایتی های ملل ساکن در ایران را بشنوند، بدانند و از خود بپرسند:
این ملل چرا اعتراض می کنند؟
چه می خواهند؟
از خود بپرسند: اگر این افراد معترض، نماینده فکری بخشی از ملت خود باشند و اگر روزی شرایطی مهیا بشود، آیا ایران کنونی، به همین شکل می تواند دوام داشته باشد؟
یا محکوم به نابودی خواهد بود؟
در پاسخ به این قبل سوال ها، خیلی ها در آینده، به سر و زانوی خود خواهند زد که کاش از قبل می دانستیم که چنین دیدگاه ها و نگرش ها و خواست هایی در میان این ملل بود. در سایه چنان آگاهی ای، می توانستیم، در راه ایران و یکپارچگی آن، از بخشی از منافع خود، بگذریم و آن را حفظ بکنیم.
این، دقیقا، در بیش از دویست سال قبل رخ داد و بخش هایی از امپراتوری قاجار از آن جدا شد.
آیا شما، برای باز گشت آن سرزمین ها و اتحاد با سرزمین های کنونی، حاضر به دادن امتیازهایی به آن ملل هستید؟
چرا الآن، چاره ای نیندیشیم؟
دگماتیسم سیاسی یکی از طرف های مدعی، می تواند به بن بست سیاسی در همه طرف های سیاسی منجر شده و راه مذاکره و حل مشکل را از بین ببرد.
من در این برنامه، تلاش می کنم، سوال ایجاد بکنم ولی می دانم که تعدادی از دوستانی که در برنامه ها شرکت می کنند، مانند مسئولان کنونی جمهوری ایران هستند که نمی خواهند، ببینند که در آن جامعه، مردمان، چه می خواهند؟ چه نمی خواهند؟ چه حقوقی دارند؟ و ...
چرا که خودشان را حق، حقیقت، کامل و برحق می دانند. در حالی که مللی هم در آن جا زندگی می کنند، با بسیاری از سیاست ها و برنامه های جاری مخالفند. برای همین است که این دولت، از هم خواهد پاشید.
چرا؟
چون به خواست مردم توجه نمی کند و تنها، منافع خودش را تامین می کند.
زمانی بود که شما نمی توانستید از فحشاء، از مواد مخدر، از اعتیاد، از ایدز، و ... در ایران سخن بگویید.
چرا؟
چون، حکومت نمی خواست آن ها را بشنود و وجود آن ها را انکار می کرد اما آن مسایل، در درون جامعه ایرانیان وجود داشت و در حال رشد بود.
اگر، دولت ایران، در آن زمان، آن انتقادها را می شنید، می توانست از تعصب بر دیدگاه های خود دست شسته، راه حلی بر این همه معضل ها که دارد ایران را به اضمحلال درونی می برد، جلوگیری بکند ولی اکنون برای جلوگیری از اضمحلال بسیار دیر شده است.
اکنون هم، بسیاری از پانفارس ها و پان ایرانیست ها، بر علاقه خود بر مرزهای پرگهر ایران(!) تاکید می کنند و نمی خواهند صداهای معترضان را بشنوند.
این کری، عامدانه، خودخواهانه و آگاهانه است. این دسته از ایرانیان، خود را در موقعیت برتر می بینند. نمی خواهد دیگران را صاحب حق و حقوق انسانی بدانند. نمی خواهند دیگران را در ایران کنونی، شریک ببینند. بلکه ایران را متعلق به خودشان می دانند و می خواهند آن را برای خودشان (افکار و منافع خودشان) حفظ کنند.
دیگران چه سهمی از ایران دارند؟
سهم دیگران؛ مصرف کنندگی، سربازی، کارگری ارزان، افتخار به بردگی برای یک ملت مجهول، حل شدگی و آسیمیله شدن در ملت مسلط و ... است. یعنی هیچ سمهمی جز نابودی برای ایران شما ندارند.
طبیعتا، این ملل هم به خودآگاهی هایی در باره وضعیت خود و موقعیت ممتاز قوم حاکم بر خودشان، می رسند. روز به روز بر تعداد افرادی که بر منافع ملی نداشته و غصب شده خودشان آگاه شده اند، افزوده می شود.
برای همین، اگرآن ها، روزی قدرت و شرایط لازم را بدست بیاورند، بر علیه مرکز که متاسفانه "فارس" هم است، شورش خواهند کرد.
شما می توانید، "فارس" را انکار کنید.
اما این انکار، درد سیاسی و اجتماعی ایران آینده را دوا نخواهد کرد. مردمان، با انکار و قبول شما، زندگی نمی کنند. آن ها واقعیت های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، ووو را می بینند و با آن ها زندگی می کنند.
اگر هم قومی به نام "فارس" یا "پارس" یا "پرشین" وجود نداشته است و ندارد، امروز، سیاست، اقتصاد، حقوق، دین، آموزش های عمومی و تخصصی، سیستم اداری، سیستم قانونگذاری، و ... به نفع فارسیزم یا فارس زبانان کار می کند. تنها منافع آن قوم یا ملت را تامین می کند. به منافع دیگران در این سرزمین ها، چشم می بندد. منافع دیگران را نادیده می گیرد.
اگر در ایران، یک تورک بگوید: "من تورکم!"، به پان تورکیسم متهم می شود اما این که کل سیستم سیاسی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، اداری، قضایی، آموزشی، رسانه ای و ... آن منطقه بر دشمنی با تورک ها و عرب ها و زبان ها آنان استوار شده است. با آن ها دشمنی می کند و تنها بر "فارس" و زبان "فارسی" تاکید می کند، چرا به "پانفارسیزم" متهم نشده و محاکمه نمی شوند؟
چرا با تورکی، عربی، بلوچی، تورکمنی، وووو مخالفت می کند ولی متهم به "پانفارسیسم" نمی شود؟ چرا نمی خواهد به غیر فارس ها میدان بدهد؟ برای تامین منافع چه زبانی، کدام ملت یا قومی، کدام بخش از جامعه و ... افراد دارای لهجه غیر فارسی را استخدام نمی کند؟
آن چیز، کس، قدرت، ملت، قوم، سیستم، فکر، رفتاری که نمی خواهد زبان های غیر فارسی در مقابل زبان فارسی قد علم کنند، چه کس، چیز، قدرت، نهاد، اندیشه ای و یا ... هستند؟ هویت آن که در مقابل دیگر ملل و حقوق و اراده آن ها ایستاده است، کیست؟ کدام ایدئولوژی را تبلیغ می کنند و خوهان گسترش آن در ایران است؟
چرا فرزندان تورک، بخاطر علاقه به تحصیل به زبان تورکی، در مقابل زبان فارسی، زندانی می شوند؟
این قدرت، از آن کیست که همه را سرکوب می کند و همه منافع و آزادی ها را به فارسی و پانفارسیسم می دهد؟
اگر این ها فارس و پانفارس نیستند، چرا با بقیه ملل دشمنی می کنند؟
اگر اینان فارس و پانفارس نیستند، چرا با حقوق بشری همه ملل مخالفت می کنند؟
چرا می ترسند که قدرت گیری زبان های دیگر، باعث تضعیف حکومت و تسلط آن ها بر همه این ملل ساکن در ایران کنونی شده و باعث تقویت جایگاه آن ملل و زبان ها در مقابل قوم فارس و زبان فارسی بشود؟
اگر فارس و فارسی نیست، چرا می ترسند، حداقل، زبان های تروکی، عربی، زبان رسمی دوم و سوم به موازات زبان فارسی، در سراسر ایران بشوند؟
راستی، می دانید زبان های تورکی، عربی، بلوچی، تورکمنی، کردی، گیلکی، مازنی، لری و ... در مقابل زبان فارسی، بسیار بسیار شدید ضعیف هستند؟
می دانید چرا؟
آیا این زبان ها، توان کلمه سازی کمتر نسبت به زبان فارسی داشته اند و دارند؟
یا از مجموعه امکانات، بودجه، آموزش، استخدام، مشوق هایی که برای زبان قوم حاکم در ایران (فارسی) در نظر گرفته شده است، محروم مانده اند؟
برای روشن شدن موضوع دو مثال می زنم. مثال ها، تقریبی خواهند بود.
الف - آموزش و پرورش رسمی در ایران:
از سال 1304 و قدرت گیری رضا پالانی تا 1397 چند سال می شود؟
نود و سه (93) سال می شود.
در این نود سه (93) سال، چند میلیون ایرانی، تحت تعلیم اجباری آموزش زبان فارسی در مدارس بوده اند؟
فرض بگیریم که در این مدت، 150 میلیون تن مجبور به آموختن زبان فارسی در مدارس بوده اند.
باز هم فرض بکنیم که هر کدام از آن افراد، بطور متوسط، حدود 6 ساعت در روز، در مدرسه، تحت تعلیم زبان فارسی بوده اند.
در طول 93 سال، 34.038 روز بوده است. اگر فرض بکنیم که 150 میلیون انسان، در این مدت زمانی و روزانه 6 ساعت مجبور به آموختن زبان فارسی بوده اند، در نتیجه خواهیم یافت که 30.634.200.000.000 به اندازه این رقم ساعت، به ایرانیان زبان فارسی آموزش داده اند.
در کنار این حداقل ساعت های آموزش زبان فارسی در مدارس عمومی، از ده ها میلیون نفری که تحت آموزش زبان فارسی در دانشگاه ها و مدارس عالی، مدارس حرفه و فن و ... بوده اند، نمی توان صرف نظر کرد ولی ما در این مثال از آن ها چشم پوشی می کنیم.
در مقابل آن همه وقتی که (در کمترین حالت) صرف آموزش زبان فارسی شده است، چند ساعت صرف آموزش زبان تورکی، عربی، بلوچی، تورکمنی، و ... شده است؟
اگر درس قرآن و عربی را هم دو ساعت در هفته فرض بکنیم، برای آموزش زبان عربی در ایران، 1.506.600.000.000 ساعت صرف شده است. یعنی، حداقل یک زمانی برای آموزش زبان عربی صرف شده است. گر چه قابل مقایسه با وقتی که صرف زبان فارسی شده است، نیست اما بهتر از صفر است.
حال، برای آموزش زبان تورکی در ایران، چند ساعت وقت صرف شده است تا همان 150 میلیون ایرانی با زبان تورکی آشنا بشوند؟ /// پاسخ "صفر" ساعت است.
چرا؟
چرا در مقابل تحمیل اجباری 30.634.200.000.000 زبان فارسی به تورکان و دیگران، یک ساعت هم زبان تورکی آموزش داده نشده است؟
اگر به همان میزانی که زمان، صرف آموزش زبان فارسی شده است، صرف آموزش زبان تورکی هم می شد، تورکیف در مقابل زبان فارسی در ایران، در چه جایگاهی قرار داشت؟
کدام ملت، نیرو، فکر، سیستم، نهاد و ... در مقابل زبان تورکی، تورکمنی، بلوچی، عربی ایستاد تا این زبان ها به اندازه زبان فارسی ترویج نشود؟
نام آن قوم، ملت، نژاد، نهاد، و ... چیست؟
چرا فقط منافع زبان و قومی خاصی را تامین می کند؟
چه منافعی باعث شده، تا زبان تورکی را همردیف زبان فارسی قرار ندهند؟
آموزش 30.634.200.000.000 ساعته زبان تورکی چه ضررها و زیان هایی را متوجه منافع زبان فارسی یا آن قوم و ملت می کرد و می کند که در مقابل آموزش این زبان ها مقاومت می شود؟
حال، فرض بگیریم که برای هر ساعت آموزش زبان فارسی به همان 150 میلیون تن، در همین 93 سال، بطور متوسط 100 تومان هزینه (حقوق معلم، پرسنل، ساخت بناها، تعمیر و نگداری، آب، برق، امکانات، آزمایشکاه، ووو) می شده و می شود. اگر 30.634.200.000.000 ساعت آموزش زبان فارسی در مدارس ابتدایی، راهنمایی را در 100 تومان ضرب بکنیم، عدد 3.063.420.000.000.000 تومان برای آموزش زبان فارسی هزینه شده است.
می دانید که این مبلغ، حداقل پول صرف شده برای آموزش زبان فارسی و در حد صفر، فرض شده است. یعنی مبلغ صرف شده بسیار بسیار بیشتر از این مبالغ بوده است.
در این جا، به این سوال می رسیم که برای آموزش زبان تورکی، تورکمنی، بلوچی، کردی، لری، گیلکی، مازنی، طالشی و ... چند تومان صرف شده است؟
آیا یک تومان از بودجه ای که از پول همین ملل و از جیب همین ملل صرف توسعه و آموزش زبان فارسی شده است، صرف آموزش زبان تورکی شده است؟
اگر این مبلغ، روی یک زبان مرده و از بین رفته هم صرف می شد، آیا آن زبان، جایگاه زبان فارسی و قدرت کنونی زبان فارسی را نمی گرفت؟
آیا این تبعیض در حق ملل و زبان های دیگر نیست؟
آیا و اگر، آن همه ساعت آموزش و این همه پول، صرف آموزش زبان تورکی می شد، زبان تورکی در جایگاه کنونیش بود؟ یا به زبانی قدرتمندتر از زبان فارسی بدل نمی شد؟ در جمهوری تورکیه شده است. تورکی جایزه نوبل را گرفته است اما فارسی چه؟
اگر آن همه ثروت، زمان و عمر افراد، صرف تعلیم زبان فارسی نمی شدند، وضعیت زبان فارسی چگونه می بود؟
دقت بفرمایید که در همین 93 سال، چه تعداد جوان برای آموزش زبان فارسی در مدارس، تحت تعلیم در مدارس عالی، تربیت معلم ها و دانشگاه ها بوده اند.
می دانیم که هم اکنون، بیش از یک میلیون معلم مشغول آموزش زبان فارسی در مدارس هستند.
اگر در این مدت 93 سال، تعداد معلمان تربیت شده، برای آموزش حرفه ای زبان فارسی در مدارس را 2 میلیون نفر تخمین بزنیم، یک ارتش 2 میلیون نفری، نه تنها مشغول نگبانی از این زبان بوده اند، بلکه شبانه روز، مشغول گسترش آن هم بوده اند.
برای محافظت از زبان تورکی، چند نفر آموزش دیده اند تا از آن محافطت کرده، به ترویج شبانه روزی آن همیت بگمارند؟
جواب: صفر نفر آموزش دیده اند.
چرا؟
چرا نخواستند، برای آموزش زبان تورکی هم دو میلیون نفر سرباز، شبانه روزی، از زبان تورکی دفاع کرده، بر گسترش سرزمینی زبان تورکی همت بگذارند؟
کدام ملت، برای تامین امنیت مرزهایش، دو میلیون ارتش مسلح دارد؟
زبان فارسی، در حداقل ممکن، دو میلیون سرباز 24 ساعته در اختیار داشته و دارد.
اگر فرض را بر این بگذاریم که متوسط تعدادی کتاب هایی که یک نفر در طول عمر تحصیلی خود، در دوران قبل از دانشگاه، مجبور به خواندن آن ها در مدرسه بوده است و بدون خواندن و امتحان دادن از آن ها، نمی توانسته است، قبول شود، 10 کتاب در هر سال بوده است، در 10 سال تحت آموزش اجباری، 100 جلد کتاب به زبان فارسی خوانده است.
برای آموزش اجباری زبان فارسی برای همین 150 میلیون انسان، مجبور به چاپ و نشر (حداقل) 15.000.000.000 کتاب برای این همه دانش آموز بوده اند.
آیا برای آموزش زبان تورکی، یک جلد کتاب، آن هم با بودجه ملل چاپ شده است؟
آیا می توان تصور کرد که دست و پای یک زبانی را بسته باشند، به او هیچ آب و غذایی (امکاناتی) نداده باشند، در عین حال، او را هم به یک تیری بسته باشند (قدغن بودن آموزش زبان تورکی در ایران) که نتواند حرکت بکند، آیا زبان تورکی، می تواند در مسابقه با زبان فارسی که آن همه ساعت، معلم، مدرسه، کتاب، و ... دارد و با آن ها تقویت و تغذیه شده است، مسابقه بدهد؟
آیا میتوانیم انتظار برنده شدن زبان تورکی زندانی و بسته شده را داشته باشیم؟
همان طور که نوشتم، از محاسبه تخمینی و تقریبی امکانات دانشگاهی برای آموزش زبان فارسی در ایران و جهان صرف نظر می کنم.
این محاسبه، بر اساس یک فرض ساده استوار بود و با بودجه واقعی اختصاص یافته به نظام آموزش و پرورش در ایران، هزاران بار فاصله دارد.
به عنوان مثال: بودجه سال 1397 وزارتخانه آموزش و پرورش در ایران ، مبلغی معادل 36.000.000.000.000.000 تومان است.
طبق اعلام وزارت آموزش و پرورس: در سال تحصیلی 1396 و براساس آخرین آمار وزارت آموزش‌ و پرورش، ۱۲میلیون و ۶۲۴ هزار نفر معادل ۹۶درصد دانش‌آموزان، در مدارس ثبت‌نام کرده‌ بودند.
مثال دوم:
فرض بگیرید که در 93 سال گذشته، تعداد مطبوعات منتشر شده، در هر سال و بطور متوسط 500 نشریه، اعم از روزنامه، هفته نامه، فصلنامه، گاهنامه، برای کودکان و بزرگسالان بوده است.
باز هم فرض بفرمایید که در هر نشریه، در در روز یا در هر شماره، 20.000 کلمه به زبان فارسی نوشته می شده است.
فرض بکنیم که از مجموعه آن 500 نشریه، 50 نشریه، بطور روزانه منتشر می شده اند و می شوند. (بسیار بیشتر از این ارقام هستند).
فقط همین روزنامه های روزانه که حداقل در هر روز 20.000 کلمه منتشر بکنند، در حدود 34 میلیارد و 38 میلیون کلمه در زبان فارسی تولید کرده اند.
اگر 450 مجله باقی مانده هم، هر هفته، 20.000 کلمه منتشر بکنند، تعداد کلمات فارسی 45.198.000.000 کلمه در 93 سال را تولید خواهند کرد.
در کل، مجموع 500 مجله و 50 روزنامه، در حدود 80 میلیارد کلمه فارسی تولید خواهند کرد.
برای گسترش زبان تورکی در ایران، چند کلمه در روزنامه ها، مجله ها، و دیگر نشریات در ایران، منتشر شده است؟
تازه، بخش اصلی فعالیت زبان فارسی در نشریات، مربوط به مسایل علمی، تخصصی، اخبار، مقالات فلسفی و فکری بوده است که در تولید و غنای زبان فارسی و تفکر در آن زبان، جایگاه مهمی دارند.
در مورد زبان تورکی که احتمالا در مطبوعات منتشر می شود، کدام مسایل تخصصی مورد نظر است؟
آیا دولتی که از زبان فارسی دفاع می کند و بر علیه زبان تورکی موضعگیری کرده است، اجازه می دهد تا مطالب متنوع در زبان تورکی هم، در همه زمینه های تخصصی نوشته و تولید بشود؟
در کنار همه این ها، در 93 سال گذشته، صد ها هزار ساعت فیلم، سریال، نمایشنامه رادیویی، تاتر، موسیقی، و ... در زبان فارسی و برای گسترش آن تولید شده است.
چند ساعت برنامه، فیلم، سریال، نمایشنامه رادیوئی، موسیقی و ... به زبان تورکی تولید شده است؟
برای آموزش غیر رسمی زبان فارسی به مردم، (کودکان و بزرگسالان) ده ها شبکه رادیوئی، تلویزیونی، ماهواره ای در داخل و خارج ایران، فعال هستند.
اگر در 74 سال (بعد از رضا کودتاچی دیکتاتور و نژادپرست) و بطور متوسط، در ایران 40 شبکه رادیویی و تلویزیونی وجود می داشت (که بسیار بیش از این تعداد بوده است) و آن ها بطور 24 ساعته برای آموزش غیر رسمی زبان فارسی تلاش می کردند، چند ساعت صرف آموزش زبان فارسی در این رسانه ها شده است؟
جواب:
در 74 سال گذشته (بعد از آن نوکر انگلستان در این منطقه) حداقل، 26.000.640 ساعت برنامه در رادیوها و تلویزیون های داخلی ایران و بزبان فارسی تولید شده است.
اگر آن را به دقیقه و در هر دقیقه به 60 کلمه ضرب بکنیم، 93.602.304.000 کلمه به ذهن مردم، با هدف آموزش آن ها، به طور غیر رسمی تزریق شده است.
در مقابل آن همه کلمه فارسی در رسانه های رادیویی و تلویزیونی، چند کلمه تورکی در رادیوها و تلویزیون های دولتی ایران برای آموزش غیر رسمی مردم، به زبان تورکی تولید شده است؟
احتمالا متوجه عمق مسئله نشده اید!
اگر این نوشته خسته کننده و بسیار کوچک نشان دهنده، را بخوانید با فاجعه رو برو خواهید شد ولی تصور نمی کنم این نوشته را بخوانید و متوجه عمق مسئله بشوید.
در چنین فضایی است که نابرابری ها، همه در خدمت یک قوم، ملت، فکر، زبان، اندیشه، ایدئولوژی، نهاد و اجتماعی است که شما نمی خواهید "فارس" بودن آن ها را بپذیرید.
چرا؟
اگر آن ها فارس نیستند، چرا این همه توان، وقت و سرمایه و عمر انسان ها بطور مستقیم و غیر مستقیم صرف تامین منافع فارسی و فارسیان می شود؟
اصلا، شما، چرا مدافع آن زبان هستید؟ در حالی که اعلام می کنید، در ایران قوم یا ملتی به نام فارس وجود ندارد. پس چرا نمی خواهید زبانی که هیچ ملتی صاحب آن نیست را با زبانی مانند تورکی که صاحب و مدعی دارد، جایگزین بکنید؟
چرا از هزینه کردن این همه ثروت، عمر، توان و امکانات مختلف این ملل، برای چاقی بیشتر زبان فارسی و تامین منافع فارس هایی که نیستند، صرف نظر نمی کنند؟
چرا نمی خواهند در مقابل این همه امکاناتی که برای فارس و فارسی تهیه و داده می شود، معادل همان امکانات را برای مللی که خودشان را تورک، عرب، بلوچ، تورکمن، کرد، لر، بختیاری، گیلک، مازنی و ... می نامند هم هزینه بکنند؟

انصافعلی هدایتتورنتو - کانادا
سوم جون 2018
hedayat222@yahoo.com

No comments:

Post a Comment

گونئی آزربایجان سیاسی پارتیلری "دوشونجه باغی"یندا سیاستلرین آچیلقیرلار

  گونیی آزربایجان سیاسی تشکیلاتلارین لیدر/سوزچولری "دوشونجه باغی" آدلی اوتاقدا، سیاستلرین، مرامنامه‌لرین و ایستیراتئژی‌لرین آچیقلا...