Monday, June 25, 2018

مردم ایران فلج شده اند

فردی با نام "فاتح صالحی" در فیس بوک من (انصافعلی هدایت) و در زیر یک نوشته کوتاه من، با عنوان "تورکیه را به فاشیزم متهم نکنید"
http://ensafali.blogspot.com/2018/06/blog-post_24.html
مطلب کوتاهی نوشته است. اگر چه در کامنت های بعدیش، چنان دهن به لجن آلوده است که لیاقت جواب دادنش در این جا نیست ولی این چند جمله اولیه اش قابل نقد و گفتگو و تفکر است. او نوشته است:
Fateh Salehi Rez
"آنهائی که ملاک انتخابات رای مردم می دانند باید انتخابات ج ا ا را نیز قبول کنند و ج ا ا دموکراتیکترین کشور دنیا بدانند و به رای مردم احترام کذاشته و دم از مخالفت نزنند جائی که به بعضیها صرف می کنه ملاک رای مردم را می کویند"
پاسخ Ensafali Hedayat به این کامنت کوتاه:
من رای مردم در ایران را می پذیرم و به خواست آن ها احترام هم می گذارم. این یعمی دموکراسی. قرار نیست، در دموکراسی نظر و عقیده من یا یک فرد یا یک جمعیتی بر دیگران تسلط یابد تا عنوان دموکراسی بر آن گذاشته بشود. اتفاقا، دموکراسی یعنی "انتخاب های درست و غلط" از نطر من یا یک تشلیلات سیاسی اما در زمان های مختلف از اکثریت طرف مردم.
ممکن است، آن چه من یا تشکیلاتی گفته و پیش بینی کرده بودیم، درست یا غلط از آب در بیاید اما باید به این قاعده بازی در دموکراسی تن در داد.
اما و باید دانست که دموکراسی تنها رای دادن و رای گرفتن نیست. دموکراسی آزادی سیاسی، آزادی تحزب، آزادی افکار و اندیشه های رنگارنگ و متضاد، آزادی بیان عقاید، آزادی رسانه ها، آزادی سرمایه، آزادی اقتصاد، آزادی رقابت، نبود تسلط یک فکر، وجود مخالفت های مختلف و قدرتمند، تنوع فکری-سیاسی-دینی-حقوقی-آموزشی، نژادی-زبانی و تمدنی و ... است. نبود شکنجه، نبود اعترافگیری، نبود اعمال زور و سلب اختیار اشتباه کردن مردم و ... است. باید نسبیت در همه چیز را پذیرفت و نباید هیچ فرد، گروه، دین، فکر و نژادی بی رقیب باشد و از امتیاز ویژه برخوردار بوده و مخالفان آن از همان امتیازها محروم بماند. هیچ مطلق خارجی و در جهان بود، نباید وجود داشته باشد.
برای همین هم معتقدم که پانفارسیسم، به قدری فکر و اندیشه و شخصیت مردمان در ایران را تحقیر کرده است که آن مردمان، این حکومت را و این رهبران را از میان خودشان و همرنگ خودشان بالا آورده اند و انتخاب کرده اند.
من نگفته ام و نمی گویم که روحانی را مردم ایران انتخاب نکرده اند.
من نه گفته ام و نه می گویم که احمدی نژاد را مردم ایران انتخاب نکرده اند.
من نمی گویم که همه آن نهادهایی که انتخابی هستند را مردم ایران انتخاب نکرده اند
بلکه من می گویم: "خلایق، آنچه لایق" خودشان و مردم، در سطح فکر و خواست و آرزوهایشان است را انتخاب می کنند. برای همین است که:
احمدی نژاد-ی که انتخاب شده است،، آرزوی مردم ایران بود.
همان طور که خمینی آرزو و خواست مردم ایران بود.
همان طور که جنگ هشت ساله با عراق آرزوی مردم ایران بود.
همان طور که جنگ و ترور و خونریزی در منطقه و جهان آرزوی مردم ایران است.
همان طور که این فرهنگ، این اعتیاد، این فقر، این فلاکت، این بی اعتمادی، این بی اخلاقی، این بی بند و باری ها، این خیانت ها، این ... آرزوهای مردم ایران هستند.
من نمی گویم که مردم ایران اشتباه کرده اند و حق ندارند احمدی نژاد یا روحانی یا خامنه ای را انتخاب بکنند.
آن ها در رای دادن که یکی از شاخصه های دموکراسی است، عمل و رفتارکرده اند اما در دیگر زمینه های دموکراسی، از حقوق دموکراتیکشان محروم هستند و نمی توانند دموکراسی را در همه جوانب آن اعمال کنند.
یعنی، دموکراسی در ایران، از همه جوارج، تنها یکی را دارد و مانند همان خالکوبی شیر بر پشت مرد جوان است که از درد، نمی خواهد سر، دست، پا؛ دم و ... شیر را خالکوبی بکنند. آن چه می مانند، شیر یا دموکراسی نیست. بلکه دموکراسی، با همه بایدها و نبایدهایش، دموکراسی است، نه با رایش.
من، به عنوان یک شخص، مملکتی به نام ایران و مردمی به نام ایرانی را قبول ندارم. من، مللی و ممالکی با نام ها تورک و آزربایجان، تورکمن و تورکمنستان، عرب و عربستان، بلوچ و بلوچستان، قشقایی و قشقائیستان، لر و لرستانات، کرد و کردستان و ... فارس و فارسیستان را برسمیت می شناسم. همه هم باید حقوق صد در صد مساوری و برابر داشته باشند. مانند آن که هر کدام یک کشور مستقل هستند.
معتقدم که فارس و فارسیستان، مرکز سیاست، فرهنگ، هنر، تاریخ، زبان، آموزش، اقتصاد، حقوق و قوانین، و ... مرکز استعمار هست. یعنی امتیازاتی دارد که دیگر ملل و ممالک از آن امتیازها محروم هستند. نا برابری شدیدی وجود دارد.
در نتیجه، تورکان، عرب ها، تورکمن ها، بلوچ ها، لرها، کردها و ... هم "پیرامون"، حاشیه، محروم، تحت ظلم و ستم مضاعف، مستعمره فارسیستان و فارس ها هستند.
آن چه در این جغرافیایی سیاسی می گذرد، خواست و اراده مرکز یا فارسیستان و استعمارگر و اشغالگر است.
آن چه در پیرامون محروم و تحت ستم مضاعف می گذرد، "اجبار" و "عدم اختیار" و "نبود اراده" و اختیار انتخاب راه و سیستم خود است.
چرا که مستعمره نشینان اراده ای ندارند. آن چه مستعمره نشینان از خود، به عنوان یک عمل سیاسی نشان می دهند، آینه وار است و منعکس کننده سیاست ها و خواست های استعمارگر در مستعمره هاست و لا غیر. یعنی مستعمره نشینان فاقد اراده مستقل از استعمارگر هستند.
من، با سیاست های فارسیستان در مستعمره هایش مخالفت می کنم و آن ها را برسمیت نمی شناسم. مستعمره نشینان، در اصل، رای نمی دهند و انتخاب نمی کنند بلکه مجبور به "شرکت در نمایشی به نام انتخاب" هستند.
در نتیجه، آن ها بر اساس و محور منافع و سیاست های وطن و مردم خود عمل و رفتار نمی کنند. بلکه بر اساس منافع و اراده استعمارگر عمل و رفتار می کنند. "بله قربان!" گویانی بیش نیستند.
لذا، چون حق رای و حق شرکت در تولید سیاست ندارند، رفتار سیاسیشان، باطل است. برای همین هم من رایگیری در آزربایجان، تورکمنستان، قشقائیستان، لرستان، عربستان، بلوچستان، کردستان و ... را قبول ندارم.
چرا که این ملل، یک نهاد سیاسی و اقتصادی مختص بخودشان که مستقل از دولت استعمارگر مرکزی باشد، ندارند.
حتی فوتبال این ملل هم تابعی از اراده و خواست سیاست فوتبال مرکز است.
گر چه، نیروهایی که هنوز و کاملا تسلیم استعمارگر نشده اند، وجود دارند و از هر فرصتی برای نشان دادن اراده و هویت خود در شکلی متمایز و متضاد با سیاست های مرکز، استفاده می کنند.
فوتبال و تراختور در آزربایجان، در اغلب موارد، فوتبالی ضد فارسیستان و ضد استعمار و سیاست های استعماری مرکز است ولی در اقتصاد، در بانکداری، در مالیات، در توسعه اقتصادی، در صادرات، در واردات، در آموزش عمومی و آۀموزش زبان مادری، در رادیو و تلویزیون و روزنامه مستقل به زبان مادری و ... و در هیچ جایی، نشانی از اندک استقلال مردم تورک آزربایجان نیست. آن ها تابعی از سیاست های مرکز و فارسیستان و منافع مرکز هستند.
همان طور که در عربستان، در تورکمنستان، در لرستان، در قشقائیستان، در کردستان و ... هم هیج نهاد مستقل از مرکز و از اراده فارسیستان وجود خارجی ندارد.
برای همین است که من مخالف استعمار هستم. من مخالف رای مردم فارسیستان و نوع انتخاب آن ها نیستم.
در آزربایجان، در عربستان، تورکمنستان، لرستان، و ... هم طرفدار حقوق انسانی، حقوق ملی، حقوق اقتصادی، حقوق فرهنگی و تمدنی و حق تعیین سرنوشت این ملل هستم.
مردمان این ممالک و ملل، و در این مرحله از تاریخ، تنها چند حق دارند که متاسفانه از حق داشتن و زیستن با آن حقوق، بواسطه سیاست های استعماری مرکز، محروم هستند.
من معتقدم که مردم ایران (فارسیستان) نمی دانند که چرا بر خلاف جریان آب و پیشرفت ملل و کشور ها در جهان امروز حرکت می کنند.
چون اکثریت آن ها هنوز متوجه نیستند که (آگاهانه یا ناآگاهانه) نقش استعمارگر را بازی می کنند اما شاید در خیال خودشان، خیلی زرنگ هستند و می خواهند خودشان را هم همرنگ ملل مستعمره نشان بدهند.
چرا؟
چون مجبور هستند، ملل مستعمره را استعمار کرده، عقب نگه بدارند. تصور می کنند که منافع دراز مدتشان در عقب ماندگی پیرامونیان و مستعمره ها بیشتر تامین می شود.
برای این که با حس مستعمره شدگی پیرامونیان مقابله بکنند، مجبور شده اند تا خودشان را همرنگ پیرامونیان بکنند. لذا مرکز و فارسیستان را هم عقب مانده نگه می دارند.
چرا که این سیاست، زنجیری است که خود مرکز و فارسیستان را هم به زندانی خود وابسته کرده است. برای این که فارسیستان از زنجیرهای عقب ماندگی تحمیلی خود به خودش و به مستعمره ها آزاد بشود، بیشتر از یک راه ندارد و آن راه، آزاد کردن مستعمره ها و رهایی از سیاست های استعماری و زنجیری است که استعماگر را به مستعمره بسته است.
به محض این که فارسیستان، بتواند این رابطه را درک کرده و خودش را از زندان استعمارگریش آزاد بکند، راه های توسعه و شکوفایی فکری، سیاسی و حتی اقتصادی به رویش باز خواهد شد.
چرا که فارسیستان هم خواهد توانست، به روی پاهای خودش بایستد و راه برود. اکنون، فارسیستان، راه نمی رود. فارسیستان، فلجی است که بر دوش مستعمره ها حمل می شود و متاسفانه بر این افلیج بودن هم افتخار می کند. فارسیستان، نفهمیده است که فلج است و در صورتی که حاملانش، او را رها بکنند، در یک جا خواهد ماند و خواهد مرد.
برای این که فارسیستان در اثر این فلج شدگی شیفته وارانه نمیرد، باید بداند که فلج شده است و عامل فلج کننده، سیاست های استعماری پانفارسیستی اوست.
وقتی فارسیستان به این نکته برسد، به خودآگاهی واقعی و توسعه گرا خواهد رسید و برای رهایی از زندانی که خودش را در آن انداخته تا مراقب زندانیان و مستعمره هایش باشد، راها خواهد شد.
آزادی استعمارگر و مستعمره، یک رابطه توسعه ای دو طرفه است و آزادی هر یکی، به آزادی دیگری منجر خواهد شد.
رشد و شکوفایی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی، و ... هر کدام در استقلال از دیگری، به رشد متقابل در منطقه منجر خواهد شد.
چرا مردمان جهان در حال توسعه و ترقی در همه جوانب زندگی بشری هستند اما در چغرافیای ایران، هیچ توسعه ای جز ساختمان سازی و جاده سازی، آن هم تنها و تنها به یاری پول نفت عرب ها، بوقوع نمی پیوندد؟
زیرا مردم جهان اسیر سیلاب و اندیشه هایی به نام "پانفارسیسم"، "پان ایرانیسم"، "پان آریائیسم" و "نژادپرستی" نشده اند.
در گذشته، شبیه به این بیماری ها، در اروپا، آمریکا و شرق آسیا هم بوده و دنیا را بکام جنگ و مرگ کشانده است ولی آن ها و در پی میلیون ها کشته و میلیون ها میلیارد دلار خسارت، متوجه عامل بیماری خود شده و خودشان را از دام آن بلا رستانده اند.
متاسفانه، درایران (مرکز بعلاوه پیرامونیان) این چهار قطب نما ("پانفارسیسم"، "پان ایرانیسم"، "پان آریائیسم" و "نژادپرستی") هنوز کار می کنند. برای همین هم، آن ها را در مسیر ضد حرکت توسعه ای مردمان جهان قرار داده است.
ایران و ایرانی (مرکزیان و پیرامونیان) به این بیماری ها مبتلا شده اند که هنوز با حضور این بیماری کشنده در جسم و روحشان آشنا نشده اند و البته که آن چهار بیماری مهلک را هم بیماری نمی دانند. بلکه ابتلا به آن ها را افتخار هم محسوب می کنند.
لذا، نمی خواهند برای درمان آن هم به فکر جدیدی، به جهان بینی جدیدی، به سیاست و سیستم جدیدی مراجعه بکنند.
برای همین است که من، با ایران و افکار ایرانیان و بیماری هایشان مخالفت می کنم اما با رایشان مخالفت نمی کنم. آن ها حق دارند، خود و آینده، منافع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... خودشان را در انتخابات برگزینند. حق دارند به چاه هم بیفتند. حق دارند اشتباه بکنند.
بشری، موجودی است که اشتباه می کند و از راه همین اشتباهات است که راه صحیح را هم در می یابد.
من، از رای خودم، از حق و حقوق خودم دفاع می کنم. به پشتوانه رای خودم و حقوق خودم حرف می زنم و در دفاع از رای خودم، در شناختی که از بیماری های ایرانیان دارم، برای معالجه ایران و ایرانیان (هم مرکزیان، هم پیرامونیان) تلاش می کنم.
من، نه مرکزگرایان را و نه مستعمره نشینان را محکوم نکرده ام ولی به آن ها می گویم که از نظر من (که من هم یکی از شما هستم)، همه ما (مرکز و پیرامون) مسخ شده ایم. الینه شده ایم. درد خودمان را فراموش کرده و بیماری های دیگران را، درد و بیماری خودمان فرض می کنیم.
من می گویم؛ باید ابتدا این بیماری هایمان را بشناسیم. سپس خودمان را از این بیماری ها نجات بدهیم. باید خودمان را از الیناسیون و از "دیگر باوری" رها و آزاد بسازیم تا بتوانیم، دردهای خودمان را بشناسیم.
وقتی که تو نمی توانی درد خودت را در میان کشور و مردمان خودت تشخیص بدهی و برای درمانشان راه حلی داشته باشی، چه حقی داری در باره کشور و ملت دیگری که از هیچ چیز آن ها سر در نمی آوری، قضاوت بکنی و برای آن ها نسخه بپیچی.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
25 جون 2018
hedayat222@yahoo.com

No comments:

Post a Comment

گونئی آزربایجان سیاسی پارتیلری "دوشونجه باغی"یندا سیاستلرین آچیلقیرلار

  گونیی آزربایجان سیاسی تشکیلاتلارین لیدر/سوزچولری "دوشونجه باغی" آدلی اوتاقدا، سیاستلرین، مرامنامه‌لرین و ایستیراتئژی‌لرین آچیقلا...