Monday, June 4, 2018

جنگ دایمی زبان و ملت قانونی با زبان و ملل غیر قانونی در ایران

زبان رسمی چیست؟
در مقابل این سوال، مسئله دیگری مطرح می شود که: آیا زبان غیر رسمی هم وجود دارد؟
آنگاه باید پرسید: زبان غیر رسمی یعنی چه؟
رابطه زبان رسمی با زبان غیر رسمی چیست؟
با زبان غیر رسمی چه باید کرد؟
آیا با غیر رسمی شدن یک زبان، صاحبان آن زبان هم غیر رسمی می شوند؟
در پاسخ به سوال "زبان رسمی چیست؟"، باید گفت: اگرقوانین یک کشور، یک زبانی را به عنوان "زبان رسمی" آن کشور انتخاب کرده باشند، آن زبان، زبان رسمی و اداری آن ملک و آن مردمان خواهد بود.
با این اقدام، یعنی با رسمی شدن یک زبان در یک منطقه، قانون و قانونگذار و مردمانی که به این قانون احترام می گذارند و می پذیرند و بکار می بندند، دیگر زبان ها را "غیر رسمی" اعلام کرده اند و اعلام می کنند.
در حقیقت، این مردمان می پذیرند که یک زبان، در مقابل دیگر زبان ها، از جایگاه ممتازی برخوردار شده است.
از اینجا، رابطه بین زبان رسمی و زبان های غیر رسمی هم روشن می شود. زبان رسمی، مساوی، "زبان قانونی" است. درنتیجه، زبان "غیر رسمی" هم "زبان غیر قانونی " خواهد شد.
قانون، قانونگذار و مجریان قانون، از "مشروعیت زبان رسمی = زبان قانونی"، حمایت و دفاع می کنند. آن ها سعی می کنند تا آن قانون (زبان رسمی) را به همه بقبولانند و هر کس، آن قانون را قبول نکند، مانند یک مجرا عمل می کند و باید مجازات بشود.
در مقابل، قانون، قانونگذار و مجریان قانون، مشروعیت را از زبان های غیر رسمی، در مقابل زبان رسمی، می گیرند. در نتیجه، زبان(های) غیر رسمی، غیر قانونی و غیر مشروع می شوند.
این دو جایگاه ویژه، برای زبان ها، از قانون "رسمی شدن یک زبان" زاده می شوند.
در نتیجه، باید، قانون و مجریان آن، همه امکانات اجتماعی را در خدمت سرویس دهی به زبان رسمی که زبان قانونی هم شده است، قرار بدهند. در همان حال، باید از هر نوع حمایت و سرویس دهی به زبان یا زبان های غیر رسمی هم جلوگیری بکنند.
از طرف دیگر، همه احاد ملت، باید رسمیت و مشروعیت آن زبان رسمی را بپذیرند. اگر کسی، با آن زبان رسمی، مخالفت بکند و یا آن را بکار نبندد، باید محکوم به مجازاتی بشود که ممکن است، قانون، نوع مجازات تخطی از آن را تعیین کرده باشد.
گرچه، اجرا و بکار بردن داوطلبانه قانون زبان رسمی و قانونی، هیچ تشویقی برای افرادی که از آن قانون تبعیت می کنند، به همراه نخواهد داشت ولی اجرا و رعایت نکردن رسمیت زبان رسمی و قانونی توسط فرد یا جامعه ای، به معنی مقابله با قانون و انجام عمل غیر قانونی است و دولت یا مجریان قانون، حق و وطیفه دارند تا این قانونی شنکی را بوسیله سلاح، زندان و مجازات سرکوب کرده و هر نوع مقاومت در برابر زبان رسمی = قانونی را از بین ببرند.
در این حالت است که جایگاه زبان رسمی، مشخص تر و ممتازتر می شود. این زبان، قدرت می گیرد و این قدرت را مدیون، قانون و قانونگذار و توان و زور مجریان قانون است.
در مقابل، جایگاه زبان غیر رسمی هم بشدت افت می کند، نامشروع شده و قابل مجارت می شود. چرا که زبان غیر رسمی، در جایگاه و موقعیت زبان غیر قانونی قرار می گیرد.
به زبان دیگر، زبان غیر رسمی، زبانی است که استفاده از آن، به نوعی، جرم تلقی شده است و سخنوران و نویسندگان به زبان های غیر رسمی هم از نظر قانونگذار، افرادی مجرم هستند که باید مجازات بشوند. برای این که سخنوران و کاربران زبان های غیر رسمی، کاری و عملی غیر قانونی را انجام می دهند و در مقابل قانون حمایت از زبان رسمی=قانونی می ایستند.
در نظر حقوقدان، قانون، قانونگذار و مجریان قانون، نباید این بی قانونی طرفداری از زبان(های) غیر رسمی=غیر قانونی را تحمل بکنند و باید با همه امکانات خود، از جمله با استفاده از سلاح، پلیس، دادگاه ها، محاکمات، زندان، اعدام و ... در مقابل این عمل یا اعمال غیر قانونی در مقابل زبان رسمی بایستند.
لازم به یاد آوری است، با تصویب رسمیت یک زبان یا چند زبان رسمی و قانونی در هر کشوری، قانون و قانونگذاران بطور ضمنی پذیرفته اند که در آن مملکت، بیش از یک زبان قدرتمند وجود داشته و موجود است.
آنان، با وجود اعتراف ضمنی به اهمیت، توان و هستی دیگر زبان ها ولی با توجه به دلایل اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک، نژادپرستانه، منافع روانی ووو یک زبان را بر دیگر زبان ها ترجیح داده اند و تبعیض قانونی را به نام زبان رسمی، امنیت ملی، وحدت ملی و جغرافیایی، و ... بر همه جوامع، آن مملکت و زبان ها تحمیل کرده و نوعی از دشمنی در بین آن زبان ها و سخنورانشان را نهادینه کرده اند.
آنان، با رسمی کردن یک زبان در مقابل دیگر زبان های غیر رسمی، موضعگیری کرده اند. همه زبان های عیر رسمی و سخنوران آن ها را در مقابل زبان رسمی قرار داده و ناخواسته، آنها را بر علیه زبان رسمی و سخنوران آن متحد کرده اند.
گر چه در ظاهر، این تصمیم، در پی تامین منافع خاصی، گرفته شده است اما در اصل، بر ضد همان اهداف؛ وحدت ملی، منافع ملی و امنیت ملی و ... عمل کرده و خواست آن ها را در طولانی مدت، نقض خواهد کرد.
به این ترتیب، به بهانه تامین امنیت ملی، منافع ملی، تامین وحدت سرزمینی، اتحاد ملل و ... یک زبان و صاحبان آن زبان را بر دیگر زبان ها و ملل ترجیح داده و آن زبان رسمی و سخنوران آن را در موقعیت ممتازی قرار داده اند.
در همین حال، همین رفتار آن ها، دیگر ملل و زبان ها را در موقعیت پایین تری نگه داشته است. همین پارادوکس و تضاد، یک نوعی از دشمنی زیر جلدی را در بین این "ملل غیر رسمی" با "ملت رسمی" پرورش خواهد داد که نتایج خونینی خواهد داد.
چرا از "ملل غیر رسمی" سخن گفته ام؟
در حالی که در هیچ قانونی، از غیر رسمی و غیر قانونی بودن "ملت" یا "مللی" و حتی بطور صریح، از غیر رسمی بودن زبان ها سخن گفته نشده است. بلکه از "غیر رسمی=غیر قانونی" بودن زبان ها سخن گفته شده است.
باید بدانیم و بپذیریم که بین هر زبان و سخنوران آن، نوعی از "اتحاد حلولی" و اتحاد "من-آنی"، "یک هستی"، "یک وجودی"، "یک هویتی"، "یک تعریفی" و یک پاسخ به سوال "من کیستم؟" وجود دارد.
وقتی یک زبانی رسمی می شود، یعنی سخنوران آن زبان که بخشی از هویت و خودشان را با آن زبان تعریف می کردند، جایگاه قانونی ویژه ای هم پیدا می کنند و از طریق رسمی شدن، بیشتر از گذشته، دیده خواهند شد و منافع بسیار بیشتری را در اجتماع بدست خواهند آورد.
در مقابل، مللی که زبان آن ها "غیر رسمی=غیر قانونی" می شود، نمی توانند، هویت، هستی و کیستی وجودی خودشان را مانند گذشته، بدون ترس از مجازات (قانونی یا اجتماعی یا شغلی و ...) به زبان بیاورند و از آن هویت زبانی- خودی خودشان دفاع بکنند.
در نتیجه، با غیر قانونی شدن زبانشان، بخشی از وجود، هستی و کیستی خود آن ها هم غیر قانونی خواهد شد. آنان دیگر مانند گذشته، به خودشان نگاه نخواهند کرد. با همان جرات و جسارت گذشته، به تعریف خودشان نخواهند پرداخت.
چرا که بخشی از آنان، با غیر رسمی شدن زبانشان، غیر قانونی شده است و در نظر صاحبان زبان رسمی، باید آن بخش از غیر رسمی شدگی هستی صاحبان زبان های غیر رسمی از بین بروند. بخشی که جزو هستی و معرف زنده بودن و حضور اجتماعی آنان و مشخص (تعریف کننده) کننده آنان، در مقابل دیگران بوده است.
بعد از غیر رسمی شدن زبانشان، آن ملت، مانند قانون شکنان، در خوف و ترس از مجازات بسر خواهند برد. آنان احساس خواهند کرد که آن ها، به عنوان یک ملت، هم غیر رسمی شده اند و هم در اجتماع، فعالیت های اجتماعی، زبانی، فرهنگی، تمدنی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی، هنری و ... دیده نمی شوند و یا بتدریج نادیده گرفته خواهند شد. این نادیده گرفته شدن هم با گذر هر چه بیشتر زمان، شدیدتر و عمیق تر خواهد شد. در نتجه، چنین ملتی، از موقعیت های سیاسی، آموزشی، اداری، اقتصادی، رفاهی، و ... هم کنار گذاشته شده و بتدریج هم حذف خواهند شد.
در اصل، هدف اساسی قانون "رسمی شدن=قانونی شدن یک زبان" و "غیر رسمی=غیر قانونی شدن یک یا چند زبان دیگر"، آن است که سخنوران زبان رسمی می خواهند، رقبای تاریخی، سیاسی، فرهنگی، تمدنی، اقتصادی، نظامی، و ... خود را حذف بکنند ولی چون حذف و قتل عام جسمانی سخنوران آن زبان های غیر رسمی ممکن نیست، روش ملایم تری برای از بین بردن آن ها به عنوان ملت یا ملل رقیب، بکار می گیرند.
آن روش، حذف زبان ملت یا ملل رقیب است تا در پی حذف زبان های غیر رسمی، حذف فیزیکی آن ملل رقیب، براحتی و بدون هزینه های زیاد، تحقق یابد و امپراتوری ذهنی-تاریخی زبان رسمی محقق گردد.
این هدف، هم از طریق الیناسیون و از خودبیگانه سازی مللی که زبانشان غیررسمی و غیرقانونی شده است، پیش می رود و هم با نادیده گرفتن آن ها در عرصه های فعالیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، اداری، شغلی و ...اعمال می گردد.
همان طور که شاهد هستیم که در ایران یک قرن اخیر، تورکان، تورکمنان، قشقایی ها، عرب ها، بلوچ ها، کردها، گیلکی ها و ... از همه مقام های سیاسی، اداری، اجتماعی، اقتصادی و ... حذف شده اند.
چرا که ابتدا، زبان آن ملل، غیر رسمی و نادیده گرفته شد تا راه برای حذف کامل وجودی خود آن ملل در ایران باز بشود.
در حالی که آن ملل غیر رسمی شده، در گذشته تاریخی خود، نه تنها زبان رسمی و کاربردی-اداری خودشان را داشتند، بلکه سرزمین های خودشان را هم داشتند و حتی، در مقاطعی از زمان، توانسته بودند، خودشان را از زیر یوغ، سلطه و اشغال نیروها یا ملت رقیب آزاد سازند و حتی امپراتوری خودشان را برپا بسازند.
به عنوان مثال، تورکانی که حداقل، یک هزار سال در این سرزمین ها، ملت فارس و چندین ملت دیگر را در زیر سلطه خود داشتند، امپراتوری تورکان را بنا نهاده و مدعی قدرت و برتری نظامی-سیاسی-اداری در منطقه بودند، با غیر رسمی شدن زبان تورکی در ایران کنونی، ملت تورک هم غیر رسمی شده است.
طبیعی است که بعد از گذشت مدت زمان نه چندان طولانی، ملت تورک، بطور کامل، از هر نوع جایگاه اجتماعی، سیاسی، اداری، حقوقی، دینی، آموزشی، اقتصادی، تولیدی و ... حذف خواهد شد.
بدین ترتیب، رقابت تاریخی بین فارس-تورک به پایان راه خود خواهد رسید. نبردی که فردوسی در شاهنامه، آن را به ایدئولوژی اصلی فارسیزم بدل کرده است و نشان می دهد که در بین ملل تورک و فارس، جنگ و رقابت دایمی و سازش ناپذیری وجود دارد.
رقابتی که چند تاریخ شناس اروپایی و روسی هم به آن اعتراف کرده اند و گفته اند که تورکان و فارس ها در جنگ دایمی با هم هستند. آن محققان گفته اند که "تورک" و "فارس" مانند روغن و آب هستند و در هم دیگر محلول و جذب نمی شوند.
در این میان، ملت فارسی که در طول یک هزار سال، حکومت محلی طولانی مدتی هم نداشته و تحت سلطه و حاکمیت تورکان بوده است، با غیر رسمی کردن زبان تورکی در ایران، تورکان را از صحنه رقابت های سیاسی، اقتصادی، زبانی، فرهنگی، تمدنی، نظامی و ... حذف کرده است.
با حذف شدن و غیر قانونی شدن زبان تورکان در ایران کنونی، فارس ها بر سرنوشت تورکان حاکم شده اند و روز به روز بیشتر هم بر سرنوشت تورکان حاکم خواهند شد.
با سیاست و استراتژی حذف زبانی تورکان و تورکی، به عنوان رقیب اصلی زبان فارسی و فارس ها، این بار، تورکان، از همه موقعیت هایی که ممکن است، دوباره تورکان را به رقابت با فارس ها برگرداند، حذف خواهند شد.
تنها راه رسیدن فارس ها به این استراتژی، آن هم بدون جنگ و بدون خونریزی، حذف زبان تورکی و غیر قانونی شدن این زبان در ایران کنونی است تا در انتهای راه، به حذف ملت تورک و نادیده گرفته شدن تورکان در مقابل فارس ها، آن هم در همه امور، منجر شود.
بلوچ ها، عرب ها، کردها، تورکمنان و دیگر ملل هم، مثال هایی هستند که با غیر رسمی شدن زبان آنان در ممالک مختلف ایران و در سرزمین های تاریخی خودشان، خودشان هم از سیستم های اجتماعی-اداری، سیاسی، آموزشی، اقتصادی و ... ایران، آن هم بطور کامل، حذف شده اند.
آیا در سیستم های مختلف اداری ایران، از تورکمنان، از عرب ها، از بلوچ ها، از لرها، از بختیاری ها، از قشقایی ها، از مازنی ها و ... جای پای پر رنگی دیده می شود؟
چرا از آن ملل، در سیستم های سیاسی، اداری، مدیریتی، اقتصادی، تولیدی، سرمایه گذاری، توریستی ، نظامی، امنیتی، و ... دیده نمی شود؟
چون با غیر قانونی شدن زبان آن ملل، وجود و هستی خود آنان، به عنوان غیر فارس زبان، غیر رسمی و غیر قانونی شده است.
در نتیجه، از نظر فارسیزم مسلط و قانونی، مللی با نان و نشان تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، لر، بختیاری و ... در "ایران فارس" وجود ندارند.
اگر از چنان مللی، تعدادی هم زنده هستند، در جدول ایران فارس زبان، جای مهمی را اشغال نکرده اند که مورد توجه قرار بگیرند و دیده بشوند.
بلکه، وجود آن ملل، مانند کارتن خواب های خیابانی یا مانند مرده هایی هستند که باید شهرداری، جسد آن ها را از راه های پیش پای فارسیزم بردارد و دفن کند تا مزاحم راحتی و آرامش خیال امپراتوری فارسیزم نباشند تا امپراتوری ذهنی فارسیزم تحقق یابد و این همه، در سایه غیر رسمی و غیر قانونی شدن زبان آنان در ایران، رخ داده است و رخ می دهد.
این رفتار، قانون و بینش رسمی و قانونی شدن یک زبان و غیر رسمی و غیر قانونی شدن زبان های دیگر در ایران (در هر کجای جهان) هر دلیلی هم داشته باشد، دلیلی جز از تبعیض و نگرش منفی و تحقیر آمیز به دیگر زبان ها، نژادها و ملل صاحب دیگر زبان ها ندارد.
نگرش اصلی در حذف زبان ها و ملل، چیزی جز دشمنی صاحبان زبان رسمی و طرفداران آن، با زبان ها و ملل صاحب زبان های دیگر نیست و نتیجه ای جز دشمنی هم نخواهد داشت.
به عنوان مثال؛
اصل پانزدهم قانون اساسی ایران می گوید: "زبان و خطِ رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است."
در بقیه جمله قانون اساسی، به تحقیر و تخفیف به زبان ملل غیر فارس می نگرد و برای آن ها جایگاهی جز حقارت و پستی نمی دهد. همچنین، در این جا، زبان فارسی برتر از دیگر زبان ها در نظر گرفته شده است. با توجه با نقشی که به زبان ملل غیر فارس داده شده است، می توان دید و متوجه شد که دیگر زبان ها غیر رسمی و غیر قانونی شده اند.
با رسمی شدن و قانونی شدن زبان فارسی، در همه ممالک ایران که ملل غیر فارس در آن ها ساکن هستند، هم خود زبان فارسی و هم فارسی زبانان، جایگاه و موقعیت مهمتری نسبت به صاحبان آن ممالک پیدا کرده اند که دیگر زبان ها و گویشوران آن ها از آن موقعیت و جایگاه ویژه زبان فارسی و فارس ها محروم هستند.
به این ترتیب و با غیر رسمی و غیر قانونی شدن زبان های تورکی، تورکمنی، عربی، بلوچی، کردی، لری، بختیاری، گیلکی، مازنی، طالشی و ... سخنوران این زبان ها، بمانند قاچاقچی مواد مخدر، قاچاقچی انسان، دزد، اختلاسگر، مجرم، تبهکار، بزهکار، تحت تعقیب و ... جلوه می کنند.
زبان رسمی و قانونی و قوایی که در خدمت تامین منافع آن زبان رسمی و قانونی قرار دارند، باید با این زبان های بزهکار، مجرم و سخنوران آن ها برخورد بکنند.
چرا قاچاقچیان مجبور به پنهان شدن و زندگی در ترس هستند؟
چون قانون، کار قاچاقچیان را غیر رسمی و غیر قانونی کرده است و برای کارهای اقتصادی آن ها، مجازات هایی را در نظر گرفته است.
این قاچاقچیان (زبان های غیر قانونی) هستند که باید برای فرار از مجازات غیر رسمی و غیر قانونی بودن ، پنهان بشوند.
آیا می خواهید این رابطه بین زبان های رسمی و غیر رسمی را تغییر بدهید؟
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
چهارم (4) جون 2018
hedayat222@yahoo.com

No comments:

Post a Comment

گونئی آزربایجان سیاسی پارتیلری "دوشونجه باغی"یندا سیاستلرین آچیلقیرلار

  گونیی آزربایجان سیاسی تشکیلاتلارین لیدر/سوزچولری "دوشونجه باغی" آدلی اوتاقدا، سیاستلرین، مرامنامه‌لرین و ایستیراتئژی‌لرین آچیقلا...