نقد کتاب «رضا شاه»؛ نوشته دکتر صادق زیبا کلام - 14
نقد کتاب «رضا شاه»؛ نوشته دکتر صادق زیبا کلام
انصافعلی هدایت؛ روزنامه نگار، تحلیلگر و شکاک
2سطحی،
ساده انگارانه و ایدئولوژی زده
در
اینجا، باید به داستان «ماهی
سیاه کوچولو»ی
صمد بهرنگی اشاره کرد.
وقتی
ماهیها، چه بزرگ و چه ریز، در تنگ یا حوض
یا برکه یا دریاچه یا اقیانوسی از انواع
آلودگیها و دروغ زندگی می کنند، در اثر
تلقین و تکرار، دروغهای مصلحتی اما
بظاهر «میهن
پرستانه»
را
به عنوان یک واقعیت و حقیقت می پذیرند.
دروغها
توسط خانواده، جامعه، دوستانه، «بزرگان»،
افراد سرشناس و گروههای مرجع اجتماعی
و رهبرانشانساخته و تکرار می شوند.
واقعیت
آن است که اگر دروغ را تکرار بکنند، ذهن
انسان فریب میخورد .
به
عنوان حقیقت می پذیرد.
قربانیان
این دروغها و تکرارها، به چنان باور و
ایمانی می رسیند که آن چرکینی ها را،
آلودگیها را، و دروغ را نه می بینند، نه
چیزی در مخالفت با آنها را می شنوند و
نه نظرات مخالف را می پذیرند.
در
نظر آن ماهی ها، راستی و واقعیت همان است
که به آنها و با صدها معنا و از صدها مرجع
گفته شده و آن ها در آن شنیده هایشان زندگی
را تجربه کرده اند.
آن
چه در بیرون از آن تنگ، حوض، برکه و …
موجود است، واقعیتهایی دروغینی برای
ایجاد چند دستگی در میان این برکه ای
هاساخته شده اند.
آنها،
شنیده ها، تلقینها و ساختههای دروغین
بزرگسالانشان را به عنوان واقعیتهای
غیر قابل تشکیک پذیرفته و تسلیم آن باور
شدهاند تا احساس خوشبختی بکنند.
مخالفت
با آن باورها، خوشبختب اینها را نابود
می کند.
آنها
در اثر تبلیغاتی که میلیونها بار و از
دهان میلیونها تن شنیدهاند، باور
کردهاند که دیگرانی در خارج از تنگ،
حوض، برکه یا دریاجه و ...
هستند
که خوشبختی آنها را نمیخواهند و از
همین روست که آن خارجی ها تلاش میکنند
تا به آنها بفهمانند که در لجنزاری از
آلودگی ها و دروغها زیست میکنند اما
آنها به این سخنان گوش نمی دهند.
بخصوص
و اگر، زندگی و درآمدشان، از همین راه
دامن زدن به آن دروغها تأمین میشده
است، اعتقادشان به آن دروغ ها عمیقتر
هم می شود.
چون
برای کسب درآمد و یا موقعیت برتر اجتماعی،
افکارشان و شیوه زندگیشان را عمداً تغییر
داده و خودشان را به آن باور رسیده اند.
یعنی
خودشان را فریفته اند.
به
فریبهای خودشان باور کرده و بر اساس
آنها زندگی کردهاند و زندگی می کنند.
گر
چه آگاهی آنها بر اساس دروغ شکل گرفته
است اما همان دروغها، جایگاه اجتماعی
ی آنها را شکل داده تعیین کرده است.
اگر،
آنها مجبور شوند تا به دروغ بودن و آلودگی
آنچه گفتهاند و نوشتهاند و تبلیغ کرده
اند، اعتراف بکنند، خودشان، بعد از آن
همه سال تحصیل، آن همه کتاب خواندن، کتاب
نوشتن و سخنرانی کردن، دانشگاه رفتن، درس
دادن و … به افرادی بیسواد، جاهل و سمبل
جهالت تبدل خواهند شد.
مدارک
دانشگاهیشان بی ارج و قیمت خواهند شد.
سواد
و تجربه یشان بر باد خواهد رفت.
در
یک لحظه کوتاه، خالی ازآن همه پر بودن از
دروغ خواهند شد.
ازآن
همه ثروت و نعمات آن تهی خواهند شد.
شهرتشات
خواهد رفت و نکره و ناشناس خواهند شد.
آیا
اعتراف، ارزش از دست دادن این همه را دارد؟
اعتراف شهامت، آزادگی، جسارت میخواهد.
کمتر
کسانی هستند که جسارت و ریسک از دست دادن
همه چیزشان را دارا باشند تا به آزادگی،
انسانیت دست یابند.
در
نتیجه، ناچار هستند تا به آن چه تکرار
کرده اند، ادامه بدهند تا منافع خودشان
را تأمین بکنند.
برای
آن ها مهم این نیست که جامعه را و روند
توسعه جامعه را منحرف کردهاند و با دروغ
هایشان اجازه نمیدهند تا جامعه به راه
خود برگشته و به سوی توسعه حرکت بکند.
متشکرم
انصافعلی هدایت
دهم (10) می 2020
تورنتو – کانادا
Comments
Post a Comment