زن، موجودی از خودبیگانه و مانقورد شده



طیق سرشماری سال 1395، از جمعیت 79.926.270 ایران، 39.4427.828 نفر را زنان تشکیل می دهند. تقریبا 50% جمعیت، زنان هستند.
من فکر می کردم که زنان در جامعه مردسالار ایران، چوب کج فهمی و محافظه کاری های خودشان را می خورند. چرا که آنان مردان را مردسالار و زنان را تو سری خور تربیت کرده اند و تربیت می کنند.
در اثر همین شیوه تربیت اجتماعی است که قوانین و حقوق در ایران هم ضد زن است. زن "نصف مرد" تلقی می شود و محروم است. حقی بر فرزندی که می زاید، شیر می دهد، برایش بیدار می ماند و 24 ساعته برایش فداکاری می کند، ندارد.
زن، بدون اجازه مردی (پدر، پدر بزرگ، برادر، دایی، شوهر و ...) حق مسافرت و خروج از ایران ندارد.
زن حق ندارد، چند همسر یا چند صیغه داشته باشد ولی مرد این حق را دارد. مرد می تواند به ورزشگاه برود، به تنهایی مسافرت بکند و در مقابل اعمالش، چندان پاسخ گو نباشد و چندان هم بی آبرو نمی شود ولی زن، نه تنها این حقوق و آزادی ها را ندارد، بلکه، زن "ملک و مال" کسی است و خودش، بر جسم و جان خودش مالک نیست و مالکیت بر او، دست بدست می چرخد. خانواده، "بعناوین مختلف" او را پیش فروش می کند و مردی دیگر او را می خرد.
زن حق ندارد عاشق شود و کسی که یک عمر باید با او زندگی بکند، را انتخاب بکند. او باید مانند کالایی، در گوشه ویترینی، آن هم در پس پرده شرع، عرف، سنت و عقایده خانواده اش، منتظر باشد تا در نهایت، مردی بیاید و او را بخرد و ...
اما در این روزهایی که برای اجرای این "دیالوگ"آماده می شدم، چند موضوع من را بسیار دگرگون کرد:
1. زنان هم مانند ملل تحت سستم در ایران، "تحت ستم" اما "ستم بسیار مضاعب" قرار دارند. کافی است که زن باشی، تورک و سنی باشی هم باشی تا ظلم، تا ستم قانونی، آموزشی، اجتماعی، اقتصادی و تربیتی تا استخوان هایت را بسوزاند.
2. زن تحت تاثیر تمدن، فرهنگ، تاریخ، ادبیات، سیاست، اقتصاد، دین و روابط اجتماعی مردسالارانه، دیگر، انسان و زن نیست. زن، نه تنها مستعمره مرد است بلکه تحت تعالیم مردانه دایمی (رسمی و غیر رسمی) "مانقورد" یا "از خودبیگانه" و "الینه" شده و انسان زن بودنش را فراموش کرده است. زن، به وسیله ای برای ارضای شهوت مرد سقوط کرده است.
آنچه جامعه از او می خواهد، تامین و ارضای نیازهای جنسی و سرویس های خدماتی، برای مرد در خانه و زاییدن بچه برای مرد است. تمامی هدف زندگیش زنی که یک وسیله تلقی می شود، رنگارنگ و خوشگل کردن خود است تا مردی را از خود راضی کند تا او را در بردگیش خود نگهدارد.
3. زن، در زندگی اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی، تاریخی، ادبی و ... مصرف کننده صرف است و حق تولید ندارد. همه چیز طوری، از پیش ساخته و طراحی شده است که او را در قالب مورد نیاز بازار مصرفش در بیاورد و شکل بدهد. اگر کالایی برای تامین رضایت او تولید می شود، هدف، سربزیر کردن و مطیع تر کردن زن است.
4. زن به مقلد از سیستم بدل شده است. حق اجتهاد، نو آوری، شورش و عصیان ندارد. نمی تواند در خلاف جهت تقلیدی از جامعه و مادران شنا کند.
5. زن از حقوق انسانی خود آگاه نیست. جامعه او را در بی خبری مطلق نگه داشته است. روشنفکر و الیت جامعه تلاش می کنند تا او بی خبر بماند. از حقوق انسانیش خبر نداشته باشد. برای همین، دولت، مجلس و دادگاه ها، حقوق او را برسمیت نمی شناسند تا او عصیانگر نشود و علیه مرد برده دار عصیان نکند و امنیت مالی، روانی و سیاسی . حتی امنیت دینی جامعه بهم نریزد.
6. زن، از نظر اقتصادی، به بردگی مرد درآمده است. دست زن به جیب خودش نمی رود. در نتیجه، به مردی وابسته است. حتی برای تامین شکمش هم کار نمی کند.
7. گر چه زن 24 ساعته، بدون تعطیلی و جمعه، در خانه کار می کند، اما بیکار و تنبل خوانده می شود و حقی در تولید ثروت خانواده و جامعه ندارد.
8. زن، به خاطر برده وار زندگی کردن، حق اعتراضش بوضع جاری در جامعه اش را از دست داده است.
9. زن، هیچ اعتمادی بنفس خود ندارد. او باید به مردی تکیه بکند. برده کسی باشد تا با اعتماد و تکیه به دیگری، اعتماد بنفسی جعلی و تقلبی کسب کند. یعنی اعتماد بنفس او، اعتماد بنفس نیست. اعتماد به شغل، درآمد و ثروت مردی است که به آن مرد اعتماد کرده است.
10. همان طور که از ملل تورک، عرب، تورکمن، بلوچ و ... به عنوان "اقلیت" یاد می شود تا به او اجازه داده نشود که حقی برای خویش قایل شود و برای بدست آوردن آن حقوق، حرکتی بکند، زنی که نیمی از جمعیت را تشکیل می دهد هم "اقلیت اندر اقلیت اندر اقلیت" شناخته می شود تا برای خودش حق و حقوقی را نشناسد و تمنای حقوق انسانی نکند.
11. زن در جوامع ایرانیان، مانند موجودی است که "نباید" دید و "نباید" برای حقوقش توجه بخرج داد. او دیده نمی شود. او گر چه از، چون جن و پری نادیدنی نیست و دیده می شود و با ما زندگی می کند اما در حقیقت، موجودی است که جامعه ما، او را نمی بیند و چون نمی بیند، برای تامین خواست ها و حقوق او هم تمایلی نشان نمی دهد و حتی در مقابل حقوق و اراده زن می ایستد.
زن نیمه ای از جامعه است که دیده نمی شود. انگار که وجود خارجی ندارد. بنده و زر خرید است.
برای برنامه امشب "دیالوگ" از ده ها خانم فعال و تحصیل کرده سیاسی، فعال حقوق بشر، فعال مدنی-اجتماعی و فعالان ادبی، نویسنده، متفکر، برای حضور در این برنامه دعوت کردم. هیچ کدام جز یک تن، جوابم را "نه منفی" و "نه مثبت" ندادند.
در دیالوگ امشب، به اتفاق:
1- خانم فریبا داوودی مهاجر، نویسنده، روزنامه نگار و فعال زن
2. دکتر ضیاء صدرالاشرافی؛ محقق، نویسنده، فعال سیاسی و عضو کنگره ملیت های ایران فدرال
3. جناب عودی غفور چاریار؛ نویسنده، فعال سیاسی تورکمن و موسس چند سازمان حقوق بشری و سیاسی تورکمن
4. جناب محسن رسولی؛ متفکر، نویسنده، فعال سیاسی و فعال در زمنیه های حقوق ملت های غیر فارس در ایران و کارشناس ارشد برنامه ریزی
تلاش خواهیم کرد به بررسی"زن ایرانی: حال و آینده" بپردازیم.
- چرا زنان در باره حقوق، خواست ها و آرزوهایشان، حرکتی جدی نمی کنند؟
- بر سر جرات زنان چه آمده است؟
- چرا رسانه ها به مسایل اصلی زنان نمی پردازند؟
- آیا زنان منتظرند تا مردان استعمارگر، حقوق آنان را برسمیت شناخته و برایشان هدیه بدهند؟
- آیا زنان نمی دانند که اگر خودشان، به دفاع از حقوق انسانی خودشان برنخیزند، مردان به آنان حقوقی نخواهند داد؟
- و اگر حقوقی هم برای زنان توسط مردان تعریف شود، زنانه نخواهد بود و رنگ و بوی مردانه خواهند گرفت؟
- چرا در علوم، جامعه شناسی، روانشناسی، سیاست، تاریخ، سنت و آداب و رسوم، ادبیات و شعر، اقتصاد و ... هیچ اثری از رد پای زن دیده نمی شود؟
- آیا تاریخ، علوم، جامعه، سیاست، اقتصاد، دین و ... زن ستیز و زن حذف کن نشده اند؟
- آیا همان ظلمی که در ممنوعیت آموزش زبان مادری تورکان، تورکمانان، عرب ها، بلوچ ها، و ... رفته و این ملل حق ندارند در باره نقش و جایگاه شایسته خودشان در تاریخ، ادبیات، موسیقی و هنرها، اقتصاد، سیاست، و ... شناخت منابع طبیعی و ... سرزمینی خودشان بدانند، در مورد زن هم نرفته است؟
- آیا زن و ملل تحت ستم مضاعف در یک جبهه مبارزه برای احقاق حقوق خودشان در ایران قرار ندارند؟
- زن ایرانی کدام تصورات غلط تزریقی رژیم و مردانه، از نقش و جایگاه زن در آمریکا و کانادا را دارد.

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
دهم مارچ 2018
hedayat222@yahoo.com



Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر