بررسی مشروطه و علل دو کودتای انگلیسی بر علیه قاجارها و تورک ها
بررسی مشروطه و علل دو کودتای انگلیسی بر علیه قاجارها و تورک ها
انصافعلی هدایت
کسانی که “جنبش مشروطه” را انقلاب مینامند، آگاهانه در پی شستشوی مغزی انسانها، ملل و .جعل در تاریخ نزدیک هستند
آن ها آگاهانه، عمدا و بر اساس برنامه هایی که در راستای اهداف سیاسی-اجتماعی خود دارند، دروغ می گویند، دروغ هایشان را بطور گسترده منتشر می کنند و با دروغ هایشان، فکری دروغ، جامعه ای دروغ، ادراکی دروغ، قضاوتی دروغ و نتیجه گیری های دروغ می آفرینند.
یک دروغ را پایه ساخت و ساز سلسله دروغ های دیگر می کنند تا به یک هدف یا اهداف واقعی در جهان خارج از ذهن دست بیابند.
انقلاب یعنی چه؟
انقلاب؛ سلسله حوادث پشت سر همی است که در پی یک حادثه مشخصی بوجود آمده، وضعیت سیاسی-اجتماعی را از حالت ثبات و کنترل دولت بر امور اجتماعی و سیاسی و حقوقی خارج کرده، اقتصاد متوقف شده، اجتماع در همه زمینه ها با بحران، آشوب، بی نظمی، بی قانونی، جنگ و گریزهای خیابانی روبرو شده و حاکمیت و نهادهای حاکمیتی توان اداره اجتماع را از دست می دهند.
در این مرحله، رهبران و مردمان معترض نام حرکت خود را به عنوان کوتاه ترین شعار خواسته هایشان را یافته و اعلام می کنند. قدرت کنترل اجتماع از توان دولت و نهادها خارج شده و به آشوبگران و رهبران آن ها منتقل می شود. ممکن است کنترل اجتماعات، بارها، در میان معترضان و دولت دست بدست شود ولی کشمکش نهایی در میان این دو، به پیروزی یک طرف و شکست طرف دیگر منجر می شود. یعنی انقلاب، یا پیروز شده و یا شکست خورده و به پایان رسیده است.
با توجه به تاریخ انقلابها در تاریخ بشر، می توانیم انقلاب، شرایط انقلاب و انقلابی را اینگونه تعریف کرده و شناسایی بکنیم.
در شرایط انقلابی، اکثریت مردم یک منطقه که نقشی و سهمی در حاکمیت ندارند، از ظلم و ستم حاکمیت، حکومتگران و طبقه حاکمه به تنگ آمده، به شورشهای گسترده اجتماعی، تخریب ساختمانهای دولتی و حتی ساختمانها، مغازهها و کارخانههای مردم عادی دست میزنند. چون سهمی در آن ها ندارند که خود را موظف به پاسداری از آن ها ببینند.
(فکر می کنم؛ سرمایه داران اروپایی و آمریکایی برای غلبه بر وضعیت انقلابی و کنترل شرایط انقلابی، و جلوگیری از آسیب های جدی به سرمایه هایشان، سیاست شرکت های سهامی و بورسی را بوجود آورده اند و تلاش می کنند تا هر کسی، در هر فعالیت و موسسه اقتصادی سهامی را داشته باشد تا در مواقع انقلابی، خطر را با مردم عادی به شراکت بگذارد و خود مردم، به خاطر منافعی که در موسسات و فعالیت های اقتصادی دارند، از تخریب آن ها خودداری بکنند یا کمترین آسیب ها را به آن ها وارد بکنند. تصور می کنم که سرمایه داری، بهترین روش دفاع از خود را با فروش سهام های کوچک به مردمان کوچه و بازار، برای بیمه خود در مقابل حوادث انتخاب کرده است.)
در وضعیت و شرایط اجتماعی-انقلابی، بهترین قانونها، نه از طرف مردم و نه از طرف دولت و حاکمیت مراعات و اعمال نمی شوند. در نتیجه، امنیتی هم وجود ندارد. دولت، تضعیف شده، بخشی از نیروهای اداری، سیاسی، امنیتی و نظامی دولت به شورشیان و انقلابی ها پیوسته اند. هر چه انقلاب عمیق تر و گسترده تر می شود، مشروعیت دولت بیشتر از بین می رود. در نتیجه، دولت مشروعیت و نیروهای کافی برای برقراری امنیت را ندارد و نمی تواند قوانین و حاکمیت خود را اعمال بکند.
حاکمیت برای جلوگیری از بی نظمیها، تخریبها، حرکتهای ضد قانونی و ضد اجتماعی و بازگرداندن ثبات اجتماعی و اعمال حاکمیت، نه تنها به دستگیری معترضان و پرکردن زندانها دست میزند، بلکه به کشتارهای خیابانی و اعدامهای گسترده ، در جهت ترساندن معترضان دست می یازد.
ممکن است، خشونت دولتی بر علیه مردمان و انقلابی ها، باعث فوران انقلابی بشود و نتیجه ای برعکس خواسته دولت بوجود بیاورد.
در شرایطی که اجتماع و تودههای نامتجانس و غیر هم-هدف، به سمت انقلاب می روند (هنوز خود تودهها از وضعیت انقلابی بی خبرند و آن را نامگذاری نکرده اند)، بخاطر انگیزه های مشترک، ترس مشترک، اهداف مشترک، وضعیت مشترک، مقاومت مشترک، حرکت های مشترک، نیاز به حمایت از همدیگر، نیاز به تغییر، روحیه جنگی حاکم، روحیه شجاعت و شهامت مشترک، روحیه قهرمانی شترک، نوعی از روحیه انسجام، همبستگی، همکاری و هماهنگی اجتماعی در میان توده ها بوجود می آید. لذا، مردم انقلابی و تحت تاثیر آن، تلاش می کنند تا امنیت خود را در مقابل دولت و نیروهای سرکوب و طرفداران آن ها، خودشان تامین بکنند. نوعی از قوانین، همکاری و نوعی از سلسله مراتب در رهبری محلی و منطقه ای در میان آن ها بوجود می آید. منافع فردی بسیار کم رنگ می شود و منافع جمعی جای خود را در این بستر باز می کند. افراد برای حمایت از زندگی دیگران، خود را فدای هم یا فدای جمع و اهداف جمعی می کنند.
در چنین شرایطی، اکثریت مردمی که تا آن زمان خاموش بوده و در ظاهر از حاکمیت راضی به نظر می رسیدند، برای تغییر حاکمیت و حاکمان به میدان آمده، به انقلابی ها می پیوندند.
ولی اگر وزنه و تعادل وضعیت و نیروها، به سمت حاکمیت سنگین بشود، بی طرف ها (فرصت طلب و منفعت طلب هایی که همیشه در کمین حرکت ها نشسته اند) در حمایت از حاکمیت به خیابان ها و میدان ها آمده، به خونریزی غیر قابل کنترلی دست می زنند تا منافع خود در حاکمیت آینده را تامین و تضمین بکنند.
در نتیجه، هر روز بر انبوه جمعیت معترضان و خشونت متقابل، در هر دو طرف افزوده می شود.
مردم مراکز دولتی، پادگانها را اشغال کرده، مسلح شده، به جنگ مسلحانه با نیروهای دولتی دست می زنند. خیابانها سنگربندی شده، به میدان جنگ دو طرف تبدیل میشوند.
در این مرحله، حاکمیت، در پایینترین سطح از مشروعیت و توانایی اعمال حاکمیت و قانون قرار دارد.
اگر در این رویارویی های اجتماعی، معترضان بر نیروهای وفادار به حاکمیت پیروز بشوند و نیروهای حاکمیت عقب نشینی بکنند یا تسلیم بشوند، نیروهای انقلابی،عوامل و رهبران حاکمیت را بدون پرسش و پاسخ قتل عام می کنند.
هر چه از استقرار انقلابی ها بر اریکه حکومت بگذرد، از تعداد کشتارها کاسته می شود و انقلابی ها به سمت نوعی از حقوق در محاکمات متمایل می شوند. با این وجود، محاکمه های انقلابی و نمایشی برای کشتن مخالفان و تسکین حس انتقام ملی و جمعی از رژیم و حاکمیت سرعت می گیرند. انقلابی ها تلاش می کنند تا هر فردی که ممکن است بتواند در مقابل انقلابی ها مقاومتی را شکل بدهد، از بین ببرند.
در هر انقلابی، نه تنها رهبران تغییر میکنند و رهبران جدید به راُس اداره جوامع منصوب میشوند، بلکه کارکرد و ماموریت نهادهای اجتماعی هم تغییر کرده و نهادهای انقلابی جدیدی هم بوجود میآیند تا از دستاوردهای انقلاب در مقابله با احتمال بازگشت رژیم سابق محافظت بکنند. همه این نهادهای قبلی و جدید، تحت مدیریت انقلابی ها یا افراد وابسته با آن ها اداره می شوند.
از همین لحظه به بعد است که انقلاب و انقلابی ها، در اداره اجتماع، به مسیری وارد می شوند که حاکمیت قبلی شروع کرده و به نقطه پایان رسیده بود.
در پی انقلاب، هرج و مرج، انتقامگیری و زورگوییها، برای مدتی، جای قانون و نهادهای قانونی را می گیرند و جوامع درگیر انتقامگیری ها می شوند. گروه های مافیایی رشد می کنند. بازگرداندن امنیت و ثبات به جامعه انقلاب زده، مدتها بطول می انجامد و هزینه های انسانی و مالی فراوانی را به جوامع تحمیل می کند.
با توجه به شناسایی انقلاب و وضعیت انقلابی، می توان مشاهده کرد که مشروطه، علائم و نشانه های شرایط انقلاب و انقلابی را نداشته است.
بر خلاف ادعاهای دروغ سازان و دروغ پردازان دوره پهلوی و جمهوری اسلامی فارسی که در جهت شستشوی مغزی-آموزشی در ایران جعلی رونق داشته و دارد، مشروطه، انقلاب نبوده است.
چرا که نویسندگان مطبوعات قبل مشروطه، هنگام انتقال به سیستم مشروطه و بعد از استقرار مشروطه، در مجلس و قوانین مصوب دوره مشروطه، در گفتار و نوشتارهای نمایندگان مجلس در چند دوره مجلس مشروطه، و … از کلمه "انقلاب" در توصیف مشروطه استفاده نکرده اند.
همچنین، حکام و رهبران قبل از مشروطه جای خود را به حکام جدید نداده اند. شاه و رهبران سیاسی قاجار تغییر نکرده اند. شهرها با آشوب و شورش تخریب نشده اند. مشروطه طلبی به تمامی اقشار، اصناف و به همه شهرها و روستاها راه نیافته است، بلکه به شرکت چند ساعتی تعداد اندکی محدود و محصور بوده است و به باسوادها و ملاهای سه چهار شهر محدود می شده است.
انقلابیها و طرفداران قاجاریه و تورک ها با هم نجنگیدهاند. شهرها به میادین جنگی، کشتار، قتل عام ها و انتقام گیری بدل نشده است. زندانها با معترضان پر نشده است. هیچ طرفیف اقدام به کشتار نکرده است. دادگاههای انقلابی یا نظامی برپا نشده تا مخالفان را مجازات بکند. کارکرد نهادهای موجود تغییر نکرده و نهادهای جدیدی برای جلوگیری از بازگشت حکومتیان قبلی بوجود نیامده است.
پس، چرا و چگونه، با کدام انگیزه ها و اهداف، نیروهای تحصیل کرده، دانشگاهی، سیاسیف حقوقی، نویسندگان، روزنامه نگاران، رهبران احزاب و جمعیت ها و … از مشروطه با نام انقلاب یاد کرده و مغز میلیون ها انسان ها را با دروغ ها پر کرده اند؟
مهمتر از خود دروغ، جعل، تحریف، دروغگویی و دروغگویان، علت، نتایج، دستاوردهای آن دروغ های سیاسی است که باید بررسی شود. چرا که نه تنها دروغگویی و دروغ سازی به یک سیاست برای دستیابی به اهداف خاص، توسط افراد خاصی که در حاکمیت هستند یا دستی در کاسه تقسیم ثروت های ملی دارند، تبدیل شده است، بلکه به سیستم سازمان یافته و خاصی برای شستشوی ذهنی و اعمال سیاست و چپاول منابع ملی هم بدل شده است.
فراماسونها، با مهندسی قوا و پول (رشوه انتخاباتی) خارجی، به اصناف و مردم تحمیل شده و به عنوان نماینده اصناف، به مجلس مشروطه راه یافتند. آن ها در مجلس، با پول و سلاح انگلیسیها، صدها گروه پارتیزانی مسلح شهری براه انداختند. فراماسون های در مجلس و پشت پرده، راه های مواصلاتی اصلی را ناامن کردند. به ایجاد جنگ های شهری دست زدند. بی نظمی، تخریب و ترور را به زندگی مردم و سیاستمداران تحمیل کردند.
افراد تحت فرمان و حقوق بگیران مسلح فراماسون ها، بارها برای انجام کودتا تلاش کردند. نه تنها سیاستمداران تورک، بلکه نویسندگان، روزنامه نگاران، مردم عادی، ترک ها و طرفداران قاجاریه را هم ترور می کردند تا در بین قاجاریه، سیاستمداران و مردم عادی ترس و وحشت ایجاد بکنند تا در اثر ناامنی ها، نیاز به یک منجی دیکتاتور در میان مردم احساس بشود تا نویسندگان، روزنامه نگاران و طبقه روشنفکر تاثیرگذار بر افکار عمومی مردم، دیکتاتوری را بر دموکراسی و آزادی ترجیح بدهند.
در نهایت، فراماسون ها با گروه های تروریست و پارتیزان های مسلح تحت کنترل نمایندگان مجلس، در آستانه دستیابی به اهداف از پیش طراحی شده خودشان بودند و باید شاه تورک را تحریک می کردند تا با آن ها مقابله بمثل بکند
در نتیجه، چند بار برای ترور شخص اول ممالک محروسه قاجار؛ محمدعلی شاه قاجار اقدام کردند. طرح های ترور شاه ممالک محروسه، با عکس العمل به موقع محمدعلی شاه قاجار شکست خوردند. ولی در یک مورد، شاه به سختی جان سالم بدر برد و محافظان وی مجروح شده یا بقتل رسیدند.
تنها راه بازگرداندن ثبات و امنیت به ممالک محروسه، از بین بردن مراکز فرماندهی پارتیزان ها و گروه های تروریستی بود که در مجلس شورا و در اطراف آن سنگربندی کرده و در شهرها و راه ها به تخریب، ترور و ایجاد ترس دست می زدند، بود.
شاه قاجار، چاره ای نداشت، جز آن که با فراماسون های دولت در سایه، با فراماسون های مجلس، گروه های مسلح تحت امر فراماسون ها و نمایندگان فراماسون در مجلس مقابله کرده، آن ها را به قانون و دولت تسلیم بکند و امنیت را به جامعه بازگرداند.
شاه ممالک محروسه باید دولت موازی با دولت قانونی و در سایه را سرکوب کرده، همه را مطیع قانون می کرد. قانونی که خود شاه مطیع آن بود و بر عکس همه تبلیغات های دوران پهلوی ها و جمهوری اسلامی فارس، محمدعلی شاه قاجار بود که از مجلس به عنوان مجلس "مشروطه" نام برده و مشروطیت را به رسمیت شناخت.
قبل از مرحوم محمدعلی شاه قاجار، هیچ کسی درباره "مشروطه" و "مجلس مشروطه" بطور علنی سخن نگفته بود. مرحوم مظفرالدین شاه قاجار، در فرمان خود، فقط خواستار تشکیل "مجلس شورای ملی" شده بود.
واژه مشروطه که به تقلید از عثمانی گرفته شده بود، توسط محمدعلی شاه قاجار وارد ادبیات سیاسی شد. ار طرف دیگر، مجلس، شکل کامل خود را در دوره او گرفت. مرحوم محمدعلی شاه قاجار در حدود دو سال با مجلس و نمایندگان همراهی کرد.
نمایندگانی که توسط جهان مسحی راهنمایی و کنترل می شدند و منافع شخصی خود و جهان مسیحی را بر منافع ملی مقدم می دانستند، به اندازه مرحوم محمدعلی شاه قاجار تسلیم قانون نبودند و برای توسعه سیاسی-اجتماعی ملل تلاش نمی کردند.
متاسفانه، نمایندگان تورک ها و اغلب روشنفکران تورک آن دوره، تسلیم فراماسونری شده بودند و ماموریت خود را تأمین خواسته های سیاسی فراماسون ها تعریف کرده بودند و یا خود آن ها جزو فراماسون ها بودند.
جهان مسیحی و فراماسون ها چنان طراحی و عمل می کردند که در نهایت، ترورها و ناآرامی ها، منجر به پیدایش زمینه هایی در راستای سقوط قاجارهای تورک و استیلای عوامل انگلیسی-فارسی بر قدرت و سیاست در این منطقه از آسیا می شد تا مسیحی ها بر اکثریت ملل و سرزمین های قاره آسیا تسلط کامل بیابند.
حوادث، در سایه بیشعوری سیاسی تورک های روشنفکر، چنان رفت که تورک ها حاکمیت سیاسی خود در منطقه را از دست دادند.
مرحوم محمدعلی شاه قاجار برای بازگرداندن ثبات اجتماعی و امنیت به جامعه وارد عمل شد اما افرادی چون ستارخان و باقر خان که فریب بازی های سیاسی فراماسون ها را خورده بودند، جبهه جدیدی در مقابل دولت تورک قاجاریه باز کردند.
به این ترتیب، فراماسون ها فرصت کافی بدست آوردند تا امکانات خود را بسیج کرده، نیروهای مسلح خود را به تهران آورده و پایتخت را اشغال بکنند.
در حقیقت فراماسون ها، در همان زمان کودتا کرده بودند اما چون زمینه ذهنی جامعه و ملل برای پذیرش کودتا آماده نشده بود، مجبور به عقب نشینی موقتی شدند تا چند سال بعد و بدست یک فرمانده قزاق کودتا کرده، قدم های بعدی پروژه خودشان را به اجرا بگذارند و تورک ها را بطور کامل از قدرت سیاسی کنار بزنند.
در پی کودتای فراماسون هایی چون یپرم خان ارمنی، سردار مریم بختیاری، سردار اسعد بختیاری و محمدولی خان تنکابنی، طهران شاهد سه روز جنگ در میان دولت قانونی و کودتاچیان بود. آن گاه کودتاچیان مجلسی غیر قانونی از طرفداران خود که از قبل مهندسی شده بوده را تشکیل داده، محمدعلی شاه قاجار را از سلطنت برداشته، احمدمیرزای نابالغ را به تخت شاهی گماشتند تا بتوانند او را اداره بکنند.
کودتاچیان بر این هم کفایت نکرده، عضدالملک را به عنوان نائل السلطنه، محمدولی خان تنکابنی را به عنوان رئیس دولت (نخست وزیر) و وزیر جنگ، سردار اسعد بختیاری را وزیر امور داخله (وزیر کشور) و و یپرم خان ارمنی را به ریاست نظمیه طهران منصوب کردند تا مقدمات کودتای دو سال بعد، توسط دو فراماسون به نام های رضا خان میرپنج و سیدضیاء الدین طباطبائی فراهم کرده و ممالک محروسه را از زیر قدرت تورک ها خارج بکنند.
در باره علل کودتا بر علیه مرحوم محمدعلی شاه قاجار باید پرسید:
چرا انگلیسی ها بر علیه محمدعلی شاه قاجار دست به ترور او، کودتا بر علیه او، خلع او از سلطنت، تبعید او به روسیه و اسکورت او با سه سواره نظام هندی-انگلیسی تا مرز، و ترور شخصیت وب در همه کتاب های درسی و غیر درسی در یکصد سال اخیر دست زده اند؟
علت این همه ضدیت با این شاه تورک چه بوده است؟
اگر در پاسخ به این سوال، به منابع رسمی دوران پهلوی ها و ملاها استناد و دقت بکنیم، متوجه خواهیم شد که مخالفت وی با امضای قرارداد ننگین و استعماری 1919 (وثوق الدوله - کاکس) عامل اصلی تمامی حمله ها بر علیه وی بوده و هنوز هم هست.
چرا که این شاه تورک به زیر بار امضای قرارداد ننگین و استعماری "وثوق الدوله - کاکس" انگلیسی ها بر علیه ممالک محروسه نرفت.
باید دقت بکنیم که به گفته منابع دوران پهلوی و ملاهای فارس، فراماسونی به نام میرزا حسن خان وثوق الدوله در دوره محمدعلی شاه قاجار و به طور پنهانی، شش ماه با انگلیسی ها بر سر قرارداد 1919 مذاکره می کند و پس از دریافت چهارصد هزار تومان رشوه از انگلیسی ها، قرارداد استعمار همه جانبه ممالک محروسه توسط انگلیسی ها را برای تصویب و تایید، به کابینه دولت محمدعلی شاه تورک ارائه می کند.
تاریخی که فارس ها نوشته اند، علت لغو این قرارداد را "اعتراض داخلی و ایرانیان (؟) و دول خارجی و مغایرت با قانون اساسی" عنوان می کنند.
اما جالب است بدانیم که درست بیست روز قبل از اعلام رسمی تاریخ لغو این قرارداد، و پنج ماه بعد از آغاز مذاکره برای تحمیل آن قرارداد به محمدعلی شاه تورک، فراماسون هایی چون یپرم ارمنی، اسد و مریم بختیاری و تنکابنی بر علیه او کودتا کرده، او را مجازات می کنند. چرا که او به زیر باز امضای قرارداد استعماری و دستورات فراماسونری و ابر قدرت انگلیس نرفته بوده است.
دقت بکنیم:
هفت ماه قبل از امضای رسمی قرارداد وثوق الدوله - سر پرسی کاکس (در تاریخ هفدهم مرداد 1298) مذاکرات درباره این قرارداد، در تاریخ هفدهم بهمن 1297 مخفیانه و با رئسای بخش استعماری انگلیس آغاز شده بوده است. یعنی حدود شش ماه بعد از آغاز این مذاکرات و در بیستم 1288 کودتا انجام گرفته و شهر طهران اشغال می شود. در سه روز بعدی، جنگ و خونریزی در شهر ادامه دارد.
یعنی قرارداد استعمار ممالک محروسه، از طرف محمدعلی شاه قاجار و تورک رد شده است اما چون پهلوی ها و فراماسون ها نمی خواسته اند که افتخار مخالفت با قرارداد وثوق الدوله با کاکس را به نام محمدعلی شاه تورک بنویسند، زمان مخالفت و لغو آن قرارداد را چند روز بعد نشان داده اند.
این در حالی است که وثوق الدوله با چنان سابقه خیانت ها را بیست و یکبار وزیر کرده اند. او با ریاست بر انواع وزارتخانه ها، جایزه نوکری خود به انگلیس، فراماسونری و خیانت به ملل در این منطقه را دریافت کرده است.
به نظر می رسد که باید به تاریخ قاجاریه، از دوره مظفرالدین شاه قاجار که نفت در 1287 و در مسجد سلیمان استخراج شد، از نو نگریست. چرا که استخراج صنعتی نفت، سرنوشت ملل این منطقه را تغییر داد. نفت باعث شد تا شاهان تورک قاجار با سیطره و استعمار انگلستان مخالفت بکنند. انگلستان در پی یافتن عواملی وفادار و مطیع، به اسقاط قاجاریه و روی کار آوردن پهلوی ها انگشت تاکید گذاشت.
لذا، می توان تاریخ این منطقه را از منظر استخراج نفت، پیروزی انگلیس در جنگ جهانی اول، تجزیه عثمانی به چهل و چهار کشور، مخالفت قاجارهای تورک به استعمار و … بررسی کرده و زاویه جدید را نسبت به سیاست ها، خدمت و خیانت های شاهان قاجار و پهلوی ها باز کرد.
تا کنون متوجه شدیم که چیزی به نام "انقلاب مشروطه"، حتی در ادبیات کودتاچیان هم وجود نداشته است. همچنین متوجه شدیم که فراماسون ها و افراد ساده لوح تحت مدیریت آن ها توانستند قطار مشروطه را از ریل طبیعی و رشد خود خارج بکنند. فراماسون ها توانستند دولتی غیر قانونی و موازی با دولت قانونی تشکیل داده، با ترور، ایجاد فضای ترس، وحشت، ناامنی ایجاد کرده، فضای سیاسی و اجتماعی را برای تعطیلی مجلس مشروطه، دو کودتا بر علیه دولت قانونی، خلع ید تورهای قاجاری از حاکمیت دست بزنند.
حال به توضیح این موضوع می پردازیم که چرا مردم، مطبوعات و سیاستمداران عصر مشروطه، آن را "جنبش" می نامیدند، نه انقلاب.
استراتژیستهای قاجاریه تورک، برای توسعه ممالک محروسه و خروج از بن بست عقب ماندگی، تنها به تاسیس مجلس مشروطه ختم نمی شد. تورک های قاجاریه، به اعمال یک سری اصلاحات سیاسی، اداری، اجتماعی، تکنولوژیکی، آموزشی، حقوقی، ایجاد نهادهای جدید و … پشت سر هم، سلسلهوار و تدریجی دست زده بودند.
تاسیس مجلس و تحویل اختیارات شاه به مجلس، یکی از گامهای اصلاحی قاجاریه، از بالا رو به پایین بود که متاسفانه، بدست انگلیس و عوامل فراماسون جهان مسیحی ناکام ماندند.
سیاستمداران مسیحی، توسط عوامل فراماسون خود، امپراتوری اسلامی تورک را به چهل و چهار کشور به ظاهر مستقل تجزیه کرده، در تورکیه و ایران جدید بعد از شکست در جنگ جهانی اول، رژیم کودتایی را بر سر کار آوردند.
میدانیم که باید هر کودتایی، اهدافی را تعقیب بکند که آن اهداف، باید حداقل در بخشی از آن جامعه و در آن زمان، خواستگاهی مردمی داشته باشد.
جال باید پرسید که اهداف کودتای رضاخان و سید ضیاء (هر دو فراماسون) چه بود؟
برای دستیابی به کدام خواستهای اجتماعی کدام طبقه یا قشر احتماعی کودتا کردند؟
کودتا کدام تغییرات اجتماعی را اعمال کرد؟
کودتاگران کدام وعدهها را برای تغییر سیاست، حقوق، مدیران، سیاستمداران، وضعیت اقتصادی و … در داخل ممالک محروسه داده بود و ایجاد کردند؟
کودتاگران کدام اقدامات را در صحنه بین المللی انجام دادند؟
آیا کودتا برای اجبار احمد شاه قاجار، تنها و آخرین شاه قانونی ممالک محروسه، به امضای عهدنامه استعماری با انگلیس نبود که چند سال بعد، توسط رضا شاه کودتاچی آن را در قالب قرارداد 1919 امضاء کرد؟
چرا قرارداد (1919) وثوقالدوله-کاکس در سال 1298 و حدود یکسال قبل از کودتای فراماسونهای انگلیسی توسط احمدشاه قاجار و مجلس شورای ملی رد شد؟
چرا کودتای اول، شش ماه بعد از آغاز مذاکرات بین وثوق الدوله - کاکس و مخالفت محمدعلی شاه انجام شد؟
چرا کودتای دوم فراماسونها، در حدود یک سال بعد از رد قرارداد 1919 در مجلس به وقوع پیوست؟
چرا تا وقتی قاجارها در راس هرم سیاسی ممالک محروسه قاجاری بودند، قرارداد وثوقالدوله و کاکس امضا نشد؟
آیا انگلیسیها با دو کودتا بر علیه دو شاه تورک و سپس لغو حکومت قاجاریه و تورک ها بر ممالک محروسه، انتقام عدم امضای قرارداد 1919 را از تورک ها و قاجاریه نگرفتند؟
چرا رضا پهلوی کودتاچی، به امضای قرارداد 1312 با شرایط بدتر از قرارداد وثوقالدوله و کاکس تن داد؟
در هر حال، کودتای غیر موجه، غیر قانونی انگلیس و فراماسونها تنها بر علیه سلطنت قاجارهای تورک نبود، بلکه کودتایی بر ضد اراده ملل، ضد اصلاحات زنجیره ای یکصد و سی ساله، ضد قانون، ضد تمامی دستاوردهای قاجار و ملل در این منطقه از کره زمین بود.
دو کودتای فراماسونهای خائن و ماموران انگلیسی -فارسی به ملک و ملل، تمامی دستاوردهای دموکراتیک، توسعه طلبانه، پیشرو و روشنفکرانه را در نطفه خفه کرد.
ولی مهمتر از همه این زیان های بسیار سنگین و غیر قابل جبران، سرکوب و قتل عام روشنفکری و عقیم سازی سیستم بازتولید و نوزایی روشنفکری و انتقال تجربه روشنفکری از نسلی به نسل دیگر بود.
همین یک قلم خیانت انگلیس و پهلویها، باعث شد تا ممالک محروسه تورک قاجاریه در بازتولید و نورایی روشنفکری و انتقال سنت روشنفکری متوقف بشود.
همان یک قلم، باعث عقب ماندگی فکری، سیاسی، حقوقی، آموزشی و تکنولوژیک ملل در ممالک محروسه شده است و هنوز، بعد از یکصد سال تلاش، نتوانسته ایم به مرحله و دوره مشروطه برگردیم و حقوق ملی و اجتماعی آن دوره را بدست بیاوریم.
هنوز و بعد از گذشت بیش از یکصد سال از خلع قاجاریه از مدیریت ملل و منابع ملی، ملل و ممالک محروسه نتوانستهاند، یک دوجین روشنفکر واقعی و ملی تولید بکنند.
اغلب کسانی که در یکصد سال گذشته، به نام روشنفکر به ملل در ایران جعلی تحمیل شده اند، فراماسونهای نوکر و غلام حلقه بگوش انگلیس، دربار، شاه یا رهبر و اطرافیان بیت رهبری بوده اند و هستند. همه آیت الله ها، وزراء و اغلب نمایندگان، مدیران ارشد در سیستم هم مانند دوره رضا کودتاچی و فرزندش فراماسون هستند.
وقتی اسماعیل رائین در کتاب "فراموشخانه و فراماسونری در ایران" بخاطر ترس از مجازات می نویسد؛ جز شاه، همه دولتمردان فراماسون بودند، چه دلیلی داربم که شاه، خمینی و خامنه ای را از جرگه فراماسون ها بیرون بدانیم؟ در حالی که با موافقت و امضای شاه، خمینی و خامنهای، منافع جهان مسیحیت، در این منطقه، چه بطور مستقیم و چه بطور غیر مستقیم، تامین و تضمین شده است و می شود؟
فراماسونها، با خلع قاجاریه و تورکها از راس هرم سیاست، در یکصد سال گذشته، در پی چپاول ثروتهای ملی و خیانت به اراده، حقوق، منابع و منافع ملل ممالک محروسه، به نفع جهان مسیحی بوده اند و هستند.
مللی که نتوانند روشنفکر پیشرو داشته باشند و بازتولید بکنند، مانند همین یکصد سال در چرخه تقلید و مونتاژ، دور خود خواهند چرخید. چنین مللی، نفت، منابع زیرزمینی و ثروت های خام خود را دو دستی و ارزان، تقدیم جهان مسیحی خواهند کرد و جزو ملل عقب مانده و سرگردان خواهند ماند. چون راه خروج از بن بست عقب ماندگی تحمیلی جهان مسیحیت و فراماسونری به ملل عقب نگه داشته شده، تولید و بازتولید روشنفکری ملی، ملت گرایانه و وطنپرستانه است.
چرا عقب ماندگی بر ملل و ممالک این منطقه از جهان تحمیل شده است؟
چون، رهبران فکری، سیاسی، حقوقی، تشکیلاتی، سازمانی، اداری، مالی، تجاری، بانکی، حزبی و ... این منطقه، گماشتگان انگلیس و جهان مسیحی هستند که ما آنها را در زیر نام فراماسونری میشناسیم و تعریف می کنیم.
به هر حال، مشروطه یک انقلاب نبود. یک جنبش با زمینه ها و سابقه های گسترده بود که از بالا و توسط شاهان تورک قاجار به جامعه و نهادهای حکومتی و حکمرانی تحمیل میشد. جامعه هم در مقابل آن اصلاحات تدریجی و ضروری، عکس العملهای اعتراضی شدیدی نشان نمیداد.
اگر قرار بر آن باشد که از "مشروطه"، با عنوان "انقلاب" نام ببرند، باید از انقلاب آموزشی، انقلاب گمرکی، انقلاب حقوقی، انقلاب تکنولوژیکی، انقلاب اداری، انقلاب فرهنگی، انقلاب موزیکی، انقلاب معماری، انقلاب دارویی و درمانی، انقلاب مهندسی، انقلاب در تحزب، انقلاب رسانه ای و مطبوعاتی، انقلاب روشنفکری، انقلاب بانکی، انقلاب جهان شناختی، انقلاب ترجمه، انقلاب دانشگاهی و ... هم سخن گفت.
چرا که یکی از دهها انقلاب (اصلاحات) قاجاریه، تاسیس مجلس و تسلیم قدرت شاه به نمایندگان ملل بود.
سوال:
آیا در دوره یکصد و سی سال حاکمیت قاجارهای تورک، مجموعه هزینههای دربار و ریخت و پاشهایی که پانفارسها به قاجاریه نسبت میدهند، به پای یک هزارم یکی از دزدیها و اختلاسهای دو پهلوی، یا دزدی های آن ها به هنگام فرار از ممالک محروسه میرسد؟
آیا تمامی هزینه های یکصد و سی سال قاجار به پای یکی از مجموعه رنگارنگ اختلاسها در رژیم پانفارس پهلوها، مالایان پانفارس و اصلاحطلبان پانفارس می رسد؟
به عقیده من، قاجارها، بیش از جنبش مشروطه مظلوم هستند.
همان طور که تا کنون، پیش زمینهها و پس زمینههای مشروطه را نشناخته ایم، خدمات و اصلاحات همه جانبه قاجاریه بدون نفت را هم نشناختهایم.
همان طور که خیانتهای فراماسونهای حاکم در یکصد سال اخیر و ضربه هایی که به روند رایش روشنفکری، به توسعه همه جانبه ملل و ممالک محروسه زده اند را هم نشناخته ایم.
آیا ما مقصر نیستیم. آری، ما مقصریم.
انصافعلی هدایت
Comments
Post a Comment