انسان کالا نیست تا استاندارد بشود
انسان کالا نیست تا استاندارد بشود
رهایی از چنبره دروغهایی که در عمرمان بخورد ما دادهاند، بسیار سخت و دردناک است. از زایمان هم سخت تر است.
می توانم، میزان مقاومت شما در مقابل حرفها و نگرشها و مدارک جدید را درک بکنم.
چون، روزی، من هم مثل شما نمی خواستم باور بکنم که همه من، فکرم، آنچه یاد گرفته ام و برای یاد گرفتنش آن همه زحمت و رنج کشیدهام، هزینه کرده ام، عمرم را تلف کرده ام، دروغهایی بوده که ماشین شستشوی مغزی-آموزشی به زور، با تنبیه و تشویق، به مغز ما فرو کرده و مغز ما را چنان برنامه ریزی و سازماندهی کرده که رفتار ما به نفع و خواست آنها تمام بشود.
به یاد داشته باشیم که وقتی نوزادی، از مادر متولد می شود، چیز زیادی در مغز او نیست. اگر هم معلوماتی در مغز او باشد، بسیار اندک است اما وقتی در خانواده و با والدینش در تماس قرار می گیرد و بتدریج بزرگتر می شود، مغز او هرآن چه را که می بیند و می شنود، ضبط میکند.
در نتیجه، عقل و مغز او را خانواده و اطرافیان و … می سازند. آینده عقلی او را ما، می سازیم و شکل می دهیم. ما برایش عقل درست می کنیم.
هر چه سن نوزاد بالاتر می رود، هر چه دایره تماس بچه با دیگران بیشتر می شود، معلومات بیشتری را بر حافظه او سوار میکنیم تا عقل او را بسازیم.
وقتی پای رادیو، تلویزیون، تلفن، اینترنت، کارتون، فیلم، کتاب، سریال، موسیقی، نمایشنامه، تاتر، روزنامه، مجله، مجلس عروسی، مجلس ختم، مجلی دعوا و نزاع و … می نشیند، مغز اورا می سازیم. مغز او با سخنان و القائات ما و اطرافیان پر می شود و عقلش شکل میگیرد.
شاید ندانیم اما واقعیت است که در این روزگار، مغز ما را جامعه، اطرافیان و رسانهها، مدرسه، معلمان و کتاب ها می سازند.
اگر هر سیستمی بخواهد رفتار و افکار ما را در راستای اهداف و منافع خود کنترل بکند تا ما برده و قول آن ها باشیم باید مغز و عقل ما را پر و کنترل بکند.
چنین سیستمی، باید راست و دروع های خودش را از طریق رسانهها، کتابها، معلمها، استادان، سیستم های آموزشی مستقیم و غیر مستقیم، ملاها و . وارد ذهن ما بکند.
چون آن معلومات، عقل ما را شکل داده و کلید کنترل رفتار، احساسات و عکس العمل های ما هستند. هر کس کلید مغز ما را در دست داشته باشد، فکر و رفتار ما را کنترل و هدایت خواهد کرد.
در چنین شرایطی، شما و من فکر می کنیم که مستقل هستیم. تصور میکنیم که دارای اراده هستیم. تصور میکنیم که حقیقت و حقایق را می فهمیم.
اما حقایق، همان چیزی هستند که به ما تحمیل شده اند و ما از همان پنجره نگاه کرده و حقایق را حقایق درک می کنیم که در مغز ما فرو کرده اند. یعنی، ای بسا که حقایقی که ما حقایق ادراک میکنیم، حقایق نیستند بلکه بازیهایی هستند که در ذهن ما و از قبل طراحی شده اند.
در حالی که ممکن است ان چه ما حقایق میپنداریم توهمی بیش نباشند.
بخصوص که دولت ایران در یکصد سال گذشته، با تجمیع تمامی اختیارات، حقوق و قوانین، دین و مذهب، آموزش، صنایع و ... در دستان دولت و همچنین، با اعمال روش های تشویقی و تنبیهی، می خواسته و می خواهد، همه ما را به یک شکل در آورده و بر اساس استانداردهای مورد نظرش، استانداردیزه بکند.
دولتهای ایران می خواسته و میخواهند تا یک کشور با یک زبان، با یک دین با یک یک رهبر یا شاه بوجود بیاورند.
دولت ها در ایران جدید سیاسی، مخالف تمامی اختلافات و تفاوتهای شخصی، فردی، ملی، تاریخی، زبانی، فکری، نژادی، دینی، مذهبی، تعلق وطنی و … هستند و با آن اختلافها و تفاوت ها و افراد و مللی که دارای آن اختلافها و تفاوت ها هستند، دشمنی می کردهاند و دشمنی می کنند.
آیا نباید بپرسیم که آن دولتها، چگونه می توانسته و چگونه می خواسته این اختلافات و تفاوت های مهم فردی و ملی-تاریخی را از بین ببرد و ما را مطابق میل و اراده خود و بدون اخذ مجوز از ما، همه ما را یکسانسازی کرده و استاندارد بکنند؟
چگونه و با چه وسیله هایی می خواستهاند همه ما را مشابه هم دیگر بکنند؟
قرار گذاشته بودهاند تا کدام اختلافها و تفاوت های فردی و ملی-تاریخی افراد و ملل در ایران جدید و جعلی را جعل کرده و از بین ببرند؟
آیا این عمل جعل نبوده و نیست؟
چگونه و چه کسانی، بر اساس کدام اهداف و برای نفع چه کس یا گروه یا توده اجتماعی قرار گذاشته بودند که کدام توده، افراد یا ملل را از بین ببرند؟
چرا و برای چه، آن دولت ها می خواستهاند و می خواهند آن افراد و ملل با آن اختلاف ها و تفاوت ها را از بین برده و مشابه کدام توده یا افراد بکنند؟
دولت های صد سال اخیر ایران، بر اساس کدام اصول آن استانداردها را انتخاب کرده و می خواسته اند همه افراد و ملل را بر اساس آنها استاندارد بکنند؟
آیا دولت های یکصد سال اخیر در ایران، افراد و ملل را انسان محسوب نمی کرده اند؟
آیا در نظر و نگاه فلسفی آن دولتها و مدیران و رهبران یکسان سازی، انسانها محصول کارخانجات خاصی، برای مصارف و اهداف خاصی تصور و تعریف میشده است؟
تجربه یکسانسازی و تلاش برای فارسیزه کردن همه ملل تورک، عرب، بلوچ و … نشان میدهد و ثابت می کند که رهبران ایران در یکصد سال اخیر، افراد، ملل و انسانها را همامند محصولات کارخانهای ادراک و تصور می کردهاند که باید بر اساس یک سری استاندارد مد نظر و خاصی و برای مصارف خاص با اهداف خاصی تربیت و شستشوی مغزی-آموزشی میشدند.
آیا رهبران و مدیران آن سیاست و فلسفه، نمی خواسته اند با استانداردهای غلط و دروغین و ذهنی خودشان، از این تفاوت ها و اختلافات، یک واحد استاندارد بوجود بیاورند؟
آیا آن استانداردها دروعین نبوده اند؟
ایا آنها، ما انسانها را شستشوی مغزی-آموزشی نمی داده اند؟
آیا ما به عنوان انسانها، مستعمره و به ابزار دست عده خاضی بدل شدهایم؟
انصافعلی هدایت
Comments
Post a Comment