آیا ادیان و اسلام نابی وجود داشته و دارد یا با بی‌نهایت ادیان و اسلام مواجهیم؟

در این مقاله به بررسی ماهیت اسلام، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف پرداخته و به این سوال پاسخ داده ام که آیا یک اسلام ناب و خالص وجود داشته یا اسلام‌های تغییر یافته و آلوده شده به فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف وجود دارند؟ در مرحله بعد، به بررسی فرق میان اسلامی که الله اراده کرده است با تفسیر حضرت محمد و علمای دینی و غیر دینی از کلام وحی پرداخته ام. البته این مباحث، بررسی های درون دینی و دین باورانه است و نمی تواند پاسخگوی اشکال‌های برون دینیان باشد. به نظر من، این نوع نگاه به دین، وحی، تفاسیر دینی و ... می تواند راهگشای گره های حاصل از اعتقادات و فتاوی دینی و مذهبی روی هم انباشته شده بوده و شناخت از دین و مذهب تاریخی را تغییر داده و راه حل های جدیدی را در پیش پای جوامع بنهد و راه کار برون رفت از وضعیت موجود، دینداران و جوامع دینی را بگشاید. امیدوارم مفید فایده بوده باشد. با اخترام انصافعلی هدایت





آیا ادیان و اسلام نابی وجود داشته و دارد یا با بی‌نهایت ادیان و اسلام‌ها مواجهیم؟


هر دنی و بخصوص دین اسلام خالصی وجود ندارد. حتی اسلام  خالصی و با مشخصات کامل و غیر قابل تغییر، نه تنها در تاریخ بعد از رسول الله هم وجود نداشته، بلکه در دوره حضور و زندگی رسول الله هم وجود نداشته است.


اسلام، در دوره حیات رسول، رنگ و بوی "تفکر تکاملی" حضرت رسول را داشته است اما از دوره خلفای راشدین به بعد، اسلام نه تنها رنگ و بوی هر کدام از خلفا و بلکه رنگ تفکر و خواست‌های مختلف اصحاب حضرت رسول را به خود می‌گرفت و به رنگ نگرش، تعصبات، تربیت خانوادگی، تاریخ قوم و قبیله و ‌‌‌… آنان آلوده می‌شده است.


با گذشت زمان و مشارکت قبایل و افراد در زندگی اسلامی-قبیله ای-تاریخی و آداب و رسوم گذشته جوامع مختلف، آن‌ها بر روی هم تلنبار شده و بتدریج بر اسلام اولیه افزوده شدند و به تدریج اسلام محمد (صل الله علیه) به بخش بسیار ناچیزی از اسلامی که جوامع مختلف به نام اسلام زیست می‌کنند، تبدیل شد.


یعنی هیچ وقت و در هیچ مکانی، دین خالصی و غیر آغشته به آداب، سنن، تاریخ، خواست‌ها، تصورات، معیشت، دیدگاه فلسفی و جان‌بینی ملل مختلف، در دوران بعد از فوت رسول یا نبی هر دین و مذهبی وجود نداشته است.

 

دین‌ها، در دوره حیات هر رسول و نبی، رنگ و لعاب تفکر، منش، دیدگاه، خواست‌ها، نوع و میزان وضعیت اقتصادی، رفاه، آرزو، اراده، و ‌… رسول یا نبی و جامعه وی را داشته و آن‌ها را هم‌ نمایندگی  می‌کرده است.


البته که هویت‌های فکری، ارادی، آرزویی، تصوراتی، تجربی، رفتاری و آگاهی های شخص رسول یا نبی، در هر زمینه‌ای، میوه همان جامعه ای بوده است که در آن زاده و سر و سامان گرفته است. یعنی خارج از افکار، آموزش‌ها، تجارب، آگاهی‌ها، آرزوها و … آن جامعه یا جوامع در ارتباط نبوده است.


اما در پی رحلت هر رسول و نبی، دین و مذهب او، رنگ و لعاب جوامع، ملل، قبایل، خانواده‌ها، افراد و همچنین رنگ و بوی روابط آن‌ها با هم، تجربه‌ها و نگرش‌ها، خواست و اراده سیاسی، اداری، حقوقی، نظامی و آرزوهای یاران و اصحاب و صاحبان قدرت در زمان‌ها و مکان‌های مختلف را بخود می گیرند و خواهند گرفت و جوامع و رهبران آن‌ها، در گذر زمانه، از قطره دینی که صاحب دین و مذهب آورده بوده است، اقیانوسی می‌سازند.


از این روست که نه تنها در بین مسلمانان، بلکه دیگر ادیان و مذاهب هم، با ده‌ها فرق و گروه‌های عبادی، فکری و جهان‌بینی (فلسفی) مواجه هستیم که هر کدام از آن‌ها، نه تنها دیگران را قبول ندارند، بلکه ادعای خلوص و بهترین بودن در آن دین یا مذهب را یدک می‌کشند.

 

می توان به جرات ادعا کرد که دین مشخص موجود و رایج در جوامع، علاقه چندانی با دین اولیه رسول ندارند.


بر اساس همین تفکر و ادراک از دینی که بنا بر شرایط، رهبران دینی، سیاسی، اقتصادی، همچنین کلیت جامعه و پیشینیان آن فرقه یا مذهب و جوامع ساخته و پرداخته اند با رقبای دینی، مذهبی یا طریقت خود و همچنین برای اثبات حقانیت راهی که رسول آن مذهب را نساخته، بلکه خود رهبران و جوامع محلی آن‌ها را ساخته‌اند، می جنگند و جنگ‌های بر ضد هم را هم مقدس می‌شمارند.


اگر به عنوان مثال، به کشورهای مسلمان بنگریم، اسلام در هر کدام از کشورهای مسلمان، با اسلام رایج در دیگر کشورهای مسلمان بسیار متفاوت است.


نه تنها این اختلاف در اسلام و شناخت و زندگی اسلامی را در میان کشورهای اسلامی با هم می‌بینیم، بلکه این نوع اختلاف را در میان جوامع متفاوت، با گرایش‌ها و منافع متفاوت در درون هر کشور مسلمان هم ملاحظه می کنیم.


نه تنها اختلافات دیدگاهی، ادارکی و جهان‌بینی اسلامی را در میان کشورها، ملل، اقوام و قبایل درون هر کدام از کشورهای مسلمان می‌بینیم که حتی آن اختلاف‌ها را در میان علمای دینی و غیر دینی هر جامعه و جمعیت درون هر کشوری هم مشاهده می کنیم.


ادراک هر کدام از آن علمایی که خودشان را سمبل و عالم در این دین یا آن مذهب و طریقت می دانند، از اسلام، با ادراک دیگر علمای نزدیک به خود و هم دین و هم مذهبشان هم بسیار متفاوت است.


حتی این اختلافات در ادراک از اسلام و عمل به آن را در میان عوام و توده‌های اجتماعی هم ملاحظه می کنیم که مقلد علمای مشخصی در زمان و مکان مشخصی هستند. 


در اصل، نه تنها توده‌های اجتماعی و علمای دینی هم، اسلام یا دین اولیه هر رسول یا نبی را زیست نمی‌کنند. بلکه معجونی از آداب، رسوم، سنن، روابط اجتماعی، سیاسی، میزان قدرت و ثروت، منافع طبقاتی، قومی، گروهی و زبانی، آثار پیروزی‌ها و شکست‌ها، روابط اجتماعی، روابط ادیان دور و نزدیک، تاریخ دور و نزدیک خود و جوامعی که با آن‌ها در ارتباط هستند، و ... و دیدگاه‌ها و منافع سیاسی و صاحبان قدرت و روابط انسان‌ها و اجتماعات با هم را به اسلام نسبت داده و زندگی می‌کنند. 


در حالی که اسلام آن‌ها، با اسلام حضرت رسول کمترین ارتباط ارگانیک، فکری و عملی را دارد.


چرا که شناخت آن‌ها از اسلام، شناختی است که علمای دینی و مردمان کوچه و بازار در طول تاریخ و روابط اجتماعی و در دل مشقات، آن‌ها را بافته و به نام اسلام  به آن جامعه و مردمان تحویل داده‌اند.


 آن جوامع، بیش از آن که دین اولیه را زندگی بکنند، آداب، رسوم، روابط، خواست‌ها و آرزوهای تاریخی خود را تحت نام دین مشخصی زندگی می کنند.


می‌توانیم به این اختلاف‌ها در ادراک از اسلام، تاریخ، جغرافیا، شرایط آب و هوایی، تجربه، سطح توسعه دانش، سطح توسعه یافتگی تکنولوژی، میزان قدرت سیاسی-نظامی، رفاه، ثروت، سرعت تغيرات و … را هم بیفزاییم.


هر کدام این فاکتورها، در درک و ادراک و تفسیر عالمان دینی و غیر دینی و توده عوام از دین و مذهب در آن شرایط دخیل بوده‌اند.


در اصل، هیچ کدام این دیدگاه ها، شناخت‌‌ها و زیست‌ها از اسلام یا از هر دین دیگری، اسلام ناب و خالص نیستند.


 در عین حالی که همه آن‌ دیدگاه‌ها و رفتارها، چنان با اسلام و به نام اسلام، گره خورده‌اند که نمی توان آن ها را از اسلام عرفی و جاری در هر جامعه‌ای جدا کرد.


 چرا که هر کدام از آن‌ها، به نسبت زمان، مکان و سطح توسعه یافتگی و … هم اسلام هستند و در عین حال، هیچکدام از آن‌ها اسلام محمد رسول الله نیستند. 

یعنی به جای اسلام حضرت محمد، مثلا می توانیم از اسلام ایران، فارس، شیعه، دوازده امامی معتقد به ظهور مهدی، جمکرانی، ولایت مطلق فقیهی، شریعت محور، ضد حقوق انسانی، بین الملل ستیز، ضد آزادی افکار و کتب، سانسورگر آیاتی از قرآن، مبتنی بر احادیث جعلی و … سخن گفت.


اما اسلام در ایران، فقط به این فرقه محدود نمی‌شود. بلکه می توان هزاران ادراک از اسلام در همان دوره حاکمیت ولایت مطلق فقیه را برشمرد که ادراک متفاوتی با هم دارند   ادراک خودشان را هم اسلام حقیقی می نامند.

غافل از آن که هیچ کدام آن‌ها اسلام نبوده و نیستند بلکه عقابد   آرای افرادی هستند که خودشان را اسلام حقیقی و راستین و دیگران را "اسلام آنریکایی" و ‌‌‌‌‌..‌. به تصویر می کشند.

می توان از اسلام‌های خمینی، مصباح یزدی، خامنه‌ای، منتظری، سبحانی، طباطبایی، شریعتمداری، گلپایگانی، صانعی، سیستانی، بروجردی، سروش، کدیور، شبستری، نواب صفوی، شیخ فضل الله، کاشانی، واعظ طبسی، صدر، قمی، اشراقی، بهبهانی، بهشتی، جنتی، جوادی عاملی، خاتمی، خزعلی، محقق داماد و …‌ سخن گفت ولی هیچکدام هم اسلام نیستند.


هر کدام از آن‌ها که در چشم دیگری ارزش چندانی ندارند، به نام اسلام و شیعه فتوا می‌دهند و خودشان را در جایگاه حضرت رسول یا امام می‌بینند.


 لذا مثل حضرت رسول احکام صادر کرده، با زندگی، مرگ، رفاه، درآمد و سرنوشت چند ملت در ایران سیاسی و میلیون‌ها انسان بازی می‌کنند.


چرا که هیچ کدام از آن‌ها در شرایط زمانی، مکانی، توسعه یافتگی، و ‌‌… دانش دوره حضرتش نبوده و نیستند.


علاوه بر آن که هیچ کدام از امامان و رهبران دینی و غیر دینی تاثیرگذار در اجتماعات، ادراک و رفتار دینی یا مذهبی هم، به منبع وحی، چه بطور مستقیم و چه بطور غیر مستقیم دسترسی ندارند.


از طرف دیگر، با نگاهی به تکامل تدریجی اسلام در زمان حیات حضرت رسول در می‌یابیم که در آن زمان هم با یک اسلام ثابت لاتغییر مواجه نبوده‌ایم.


 یعنی، اسلام حضرت رسول هم دایما در حال تکامل و دگرگونی بوده است. اسلام در دوره حضرت رسول، دایما و در طول زمان و در عرض مکان‌ها، در حال تغییر و دگردیسی  و تغییر چهره بوده است.


یعنی اسلام حضرت محمد با تغییر زمان، مکان، شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و تغییر روابط قدرت انسانی و ابزار آلات در دسترس (تکنولوژی) و … ثابت نبوده و تغییر می کرده است.


شاید بتوان گفت که در دوره حضور حضرت محمد رسول الله، تنها سه اصل اسلامی تا حدودی ثابت ماندند که اعتقاد به "الله اکبر و لااله الا الله"، "مرگ و قیامت" و "رسالت حضرت محمد به عنوان موجودی انسانی" نام برد.


البته در همان زمان هم، آزادی و تنوع در ادراک آن‌ سه اصل برسمیت شناخته شده بودند. بطوری که حتی انصار نزدیک به رسول الله هم اختلافاتی عمیقی در ادراک آن سه اصل، سیاست‌ها و زیست فردی و جمعی اسلامی داشته‌اند و آن اختلافات را در زندگی و سیاست‌ها، جنگ‌ها و … آنان می‌بینیم.


در همان زمان رسول، هر فرد، خانواده، قبیله و جامعه هم "آزادی ذهنی منتج از اجتماع خود" را داشته‌اند و ادراک می‌کرده‌اند.


البته اگر در شناخت و باور به این سه اصل، از منظر فکری و فلسفی بنگریم، با شدیدترین، عمیق‌ترین و خون‌ ریزترین تفاوت‌ها و اختلافات در تاریخ اسلام و مسلمانی روبرو خواهیم شد.


اختلافات فلسفی و فکری در ادیان دیگر هم بسیار شدید   عمیق و خونین بوده اند.


یعنی در عهد خود رسول الله هم، به غیر از این سه اصل اساسی که هنوز هم در میان مسلمانان اسلام باور با تغییرات و مباحثی وجود دارند، تا حدودی ثابت بوده اند، بقیه مسایل یا بطور کلی و ریشه‌ای و یا در برخی جهات، زمینه‌ها و جزئیات، تغییر یافته اند.


از طرف دیگر، باید فرمایشات خود حضرت رسول را از اسلامی که خداوند و قرآنی که به رسول الله نازل شده بود هم جدا بکنیم.


چون کلام الله، کلام الله است و کلام محمد، کلام یک عبد معین، در یک شرایط زمانی و مکانی با میزان محدودی از آگاهی و توسعه در جوانب مختلف و …  بوده است. در حالی که معتقدیم، الله در زمان و مکان نمی‌گنجد و علم او بر هستی‌های کنونی و آینده ساری و جاری است. 


در توضیح این فکر باید پرسید: آیا وقتی حضرت رسول، آیه یا آیاتی را از طریق وحی دریافت می کرد، تفسیر و توضیحی را هم در باره معنی، مفهوم و مقصود از تک تک کلمات و آیات را هم دریافت می کرده است یا درک عرفی زمانه خود از تک تک کلمات و ترکیب آن‌ها در آیه و آیات را به مردم انتقال می‌داد؟ 


اگر بپذیریم که آن حضرت، برای معنی و مدلول هر کلمه و آیه، تفسری هم از منبه وحی دریافت می کرده است، در این صورت، با آیات و کلمات تفصیلی و مفصل مواجهه هستیم که حضرت محمد (ص) آن‌ها را حذف می کرده است و با رد بخشی از کلام وحی، با سانسور کلام وحی از طرف رسول مواجه می شویم.


 لکن، طبق باور علمای دین، رسول صادق بوده و تمامی دستورات و سخنان یا افکار وحیانی را بدون کم و کاست به مردم ابلاغ می‌کرده است.


اگر رسول، در توضیح معنی و مفهوم تک تک کلمات و ترکیب آن‌ها در متن آیات، تفسیر و توضیح اضافی دریافت نمی‌کرده است، با کلمات و آیات بدون تفسیر از طرف منبع وحی مواجه‌ هستیم.


لذا هر آنچه حضرت رسول در توضیح و تفسیر کلمات و ترکیب آن‌ها در آن آیات می فرموده و معنی یا شآن نزول آن‌ها را بیان می فرمودند، سخن و ادراک شخصی-عرفی خود ایشان بوده است. 


ادراکی که مقید به محدودیت‌های زمانی، مکانی، شرایط، آگاهی‌ها، تجارب، روابط قدرت، روابط اجتماعی و روابط بین الاقوام در دوره ایشان و انباشته‌های تاریخی آن جامعه بوده است. 


در این صورت، اگر قرآن تحریف، تنقیص یا تضعیف نشده باشد (که به احتمال بسیار، به همه آن‌ها هم مبتلا شده است)، بسیار متفاوت از کلام رسول است.


سخنان یکی از آن دو: منبع وحی و رسول الله، اصل و از طرف خدا، دیگری فرع و نمایشگر ادراک مقید رسول الله است.


در چنین وضعیتی، آیا می توان کلام رسول الله را دین ناب اسلام و اسلام مورد نظر منبع وحی یا الله نامید؟


آنچه مسلم است، سخن حضرتش، همردیف آیات و کلام وحی نبوده و نیست و در تصادم این دو، کلام وحی ارجحیت دارد.


 برای همین هم شان این دو، با هم برابر نیستند و قرآن؛ به عنوان کلام وحی، بر سخن رسول الله افضلیت دارد.


در این صورت، فرمایشاتی که مطمئن هستیم که صددرصد از زبان رسول الله خارج شده‌اند، اسلام اصیل نیستند، بلکه نوعی برداشت، ادراک و تفسیری انسانی محدود و مقید از اسلام است که حضرت محمد در باره وحی و کلام الله و از اسلام مورد نظر الله ارائه داده است. 


گر چه تفسیر و ادراک حضرت رسول الله از کلام وحی و اسلام، در مقابله با دیگر ادراک‌ها، تفسیرها و برداشت‌ها از اسلام و تفسیر کلام الله، برداشت حضرت محمد (صل الله علیه و سلم تسلیما) به اراده، مفهوم و مقصود الله نزدیکترین است.


با این حال، می‌توان دقت سخن حضرت رسول درباره معنی و مراد منبع وحی از کلماتش و کلامش را با ادراک و تفسیر غیر رسول یا علمای دینی از آن آیات قرآن را مورد نقد و گفتگو قرار داد.


سوال اینجاست که آیا تغییر زمان، مکان، میزان تجربه، توسعه دانش، توسعه تکنولوژیکی و ...‌ و تاثیری که مجموعه آن‌ها بر آگاهی و بر ادراک انسان ها در ادراک آیات وحی می‌گذارند، نسبت به دوران حضرت رسول فرقی کرده است یا نه؟ 


آیا فهم انسان‌ها و علما از کلام وحی، نسبت به رسول (چه در حال و چه در آینده) بهتر می شود یا ثابت خواهد بود و یا ارتجالی خواهد بود؟ 


پس و به نظر من، اسلام خالص و واحد لایتغیری وجود نداشته و ندارد. 


هر کس، در هر کجا و در هر زمانی هم که مدعی اسلام ناب و خالص است، از اسلامی سخن می گوید که در آن شرایط زمانی، مکانی و بر اساس دانش، تجربه و آگاهی‌های محدود خود آن را ادراک کرده است. 

متاسفانه، این افراد مقید و محدود، ادراک شخص خود را  اسلام ناب تصور کرده و از اسلام و مسلمانی سخن می‌رانند که متعلق به شخص آن‌ها است.


لذا هر کس ادعا بکند که سخن و نظر او، عین اسلام خالص و اراده حضرت الله است، دروع گو، جاعل، جاهل و کلاهبرداری بیش نیست و فرق میان کلام خدا و ادراک خودش از اسلام‌ موجود و جاری و متفاوت از اسلام رسول را درک نکرده است.


برای همین است که گاهی قرآن، خود حضرت محمد (صل الله علیه و سلم) را مورد نقد و نکوهش قرار می دهد و او را "عبد" می خواند.


عبدی که قهرا محکوم به زمان، مکان، شرایط علمی، تکنولوژیکی، معادلات و روابط ثروت و قدرت و .‌.. است. 


عبد، یعنی انسان محکوم و زندانی شرایط پیرامون. عبد یعنی انسانی که در مدت زمان کوتاهی از تاریخ، زیسته و بطور نسبی تحت تاثیر شرایط اجتماع خودش در آن مقطع بوده است و از تغییراتی که بعد از مرگ او حاصل شده است، محروم مانده است.


با احترام

انصافعلی هدایت

اول سپتامبر 2024




Comments

  1. در این مقاله به بررسی ماهیت اسلام، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف پرداخته و به این سوال پاسخ داده ام که آیا یک اسلام ناب و خالص وجود داشته یا اسلام‌های تغییر یافته و آلوده شده به فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف وجود دارند؟
    در مرحله بعد، به بررسی فرق میان اسلامی که الله اراده کرده است با تفسیر حضرت محمد و علمای دینی و غیر دینی از کلام وحی پرداخته ام.
    البته این مباحث، بررسی های درون دینی و دین باورانه است و نمی تواند پاسخگوی اشکال‌های برون دینیان باشد.
    به نظر من، این نوع نگاه به دین، وحی، تفاسیر دینی و ... می تواند راهگشای گره های حاصل از اعتقادات و فتاوی دینی و مذهبی روی هم انباشته شده بوده و شناخت از دین و مذهب تاریخی را تغییر داده و راه حل های جدیدی را در پیش پای جوامع بنهد و راه کار برون رفت از وضعیت موجود، دینداران و جوامع دینی را بگشاید.

    امیدوارم مفید فایده بوده باشد.
    با اخترام
    انصافعلی هدایت

    https://ensafali.blogspot.com/2024/09/blog-post_2.html

    ReplyDelete
  2. تحلیل گوگل جیمنی از این مقاله من:
    Prompt Analysis and Response
    Prompt: The provided text is a lengthy philosophical discourse on the nature of Islam, particularly focusing on the concept of a "pure" or "unalloyed" Islam. The author argues that the Islam practiced in various times and places is inevitably influenced by cultural, historical, and societal factors, resulting in a multitude of interpretations and practices.
    Key Arguments:
    * No Pure Islam: The author contends that a singular, unadulterated form of Islam, as envisioned by the Prophet Muhammad, has never existed.
    * Cultural Influence: Islam, like any religion, is shaped by the cultures, societies, and historical contexts in which it is practiced.
    * Subjectivity of Interpretation: Even the Prophet's interpretations were influenced by his time and place, and subsequent interpretations by scholars and individuals have further diversified the religion.
    * Dynamic Nature of Religion: Islam, like any belief system, is not static but evolves over time in response to changing circumstances and societal needs.
    Response:
    The author presents a compelling and nuanced argument that challenges traditional notions of religious purity and offers a more historical and contextualized understanding of Islam. Their analysis highlights the following key points:
    * The Social Construction of Religion: The author correctly emphasizes that religions are not monolithic entities but are shaped by the social, cultural, and historical contexts in which they are practiced. This perspective aligns with modern sociological and anthropological studies of religion.
    * The Role of Interpretation: The author's emphasis on the importance of interpretation is crucial. Different individuals and communities interpret religious texts and traditions in diverse ways, leading to a wide range of beliefs and practices.
    * The Limits of Historical Knowledge: The author acknowledges the limitations of historical knowledge, particularly when it comes to reconstructing the exact beliefs and practices of early Muslim communities. This is a cautious and scholarly approach to the study of religion.
    Potential Areas for Further Discussion:
    * The Role of Sacred Texts: While the author emphasizes the influence of cultural and historical factors, the role of sacred texts (such as the Quran) in shaping Islamic beliefs and practices remains a significant question. To what extent do these texts provide a stable foundation for Islamic identity, even as interpretations vary?
    * Power and Authority: The author could explore the relationship between power and religious authority. How have political, social, and economic factors influenced the development of Islamic thought and practice?
    * The Impact of Globalization: In the context of globalization, how are traditional Islamic beliefs and practices being challenged and transformed? What new forms of Islamic identity are emerging in the modern world?
    Overall Assessment:
    The author's analysis offers a valuable contribution to the study of Islam by providing a critical and nuanced perspective. Their emphasis on the historical and social dimensions of religion challenges simplistic notions of religious purity and offers a more complex and nuanced understanding of Islamic diversity.
    Would you like to discuss any of these points further, or perhaps explore a different aspect of the author's argument?
    Here are some potential discussion questions:
    * How does the author's perspective on Islam compare to other scholarly approaches, such as those of Orientalist or Islamic Studies scholars?
    * What are the implications of the author's argument for interfaith dialogue and understanding?
    * How can we reconcile the author's emphasis on the diversity of Islamic interpretations with the desire for unity and common ground among Muslims?
    Please let me know if you have any other thoughts or questions.

    ReplyDelete

Post a Comment