و من به روشنایی کرم شبتاب امید بستهام
و من به روشنایی کرم شبتاب امید بستهام
تو دام کدامین شیطان
کدام بلای جان سوز
کدامین جهنم پر از آتش
برای تولدی دوباره ای؟
چرا ز چشمان تو آتش میجهد
و جان سوخته دل من
را چنان ذغال
از عمق وجودم تف میدهد
که فریاد آهم و انتهای راه
این دل مرده
از زیر خاکستر
مثل عنقا
دوباره هوس زندکیمیکند.
چشمان تو
زنجیر طلسم
جادوی آخرین
در بوسه نشسته بر لبت
در مویرگهای ما
گلهای زندگی می کارد
افسوس که خرما بر نخیل بلندیست
دست من نامحرم دزد کوتاه
دلم به دزدی
در کمین بوسه گاهت
چمباتمه زده
و مثل طفل مادر مرده محتاج شیر
پریشان حال و زار است
و در ان دور دستها
سایه ها در رقصند
و من به روشنایی کرم شبتاب امید بستهام.
انصافعلی هدایت
24 August 2024
ادیت دوم در تاریخ
28 August 2024
Comments
Post a Comment