پانفارسهای پانایرانیست زبان و فکرها را "زننده و مستهجن " میدانند
پانفارسهای پانایرانیست زبان و فکرها را "زننده و مستهجن " میدانند
ممنوعیت اسامی مستهجن، محملی برای مخالفت با نامهای تورکی، عربی و تاریخی ملل غیر فارس زبان است
دوست عربی، عکس یک سنگ قبر یک عرب را منتشر کرده و خواسته است، بدان وسیله نشان بدهد که وقتی انسانها، در اجتماع بسته، شستشوی مغزی-آموزشی می شوند، به چه حقارت های تن می دهند تا شبیه گروهها مافیایی و توده ها و زبان حاکم بشوند تا شاید به نان و نوایی برسند.
اما نگاه و تحلیل من (انصافعلی هدایت) از این دوست ارجمند عربم، متفاوت است.
به عقیده من، این نوع از اسامی (جاسم کُسلیس) تنها برای تحقیر رسمی و اجتماعی نامهای اجباری دولتی و فارسی، بعد از دوره رضاه شاه و برای تحقیر او و قوانین اجباریش، در ممالک محروسه تورکها رایج شده است.
می دانیم که از انقلاب سال پنجاه هفت، مخالفت با نامهای حاکم در فرهنگ ایران دوره پهلوی، بسیار رایج شد و در این دوره جدید از ایران جدید، به تحقیر نامها آن دوره پرداختند.
وقتی جمهوری اسلامی فارسیستان، اسلام، مسلمانی و شیعه را به گنداب کشید، مردم برای تحقیر این جمهوری فارسها و قوانین آن، به استفاده از نامهای عجیب و غریب و زننده، تحقیر آمیز و دارای معنای توهین آمیز روی آوردند.
چرا که بسیاری از این نامها، نشانگر وضعیت سیاسی، فکری، اقتصادی و امنیتی در ایران جدید و کنونی است.
انسانهای پسان انقلاب در ایران، به جای اسامی با ریشه های مذهبی و دینی به اسامی ملی و تاریخی-ملی تورکی، عربی، بلوچی، فارسی، لوری و … روی آورند و این، عکس العملی در مقابل افراط پانفارسهای حاکم بود.
در اًر فشارهای فرهنگی، زبانی، حقوقی، اقتصلگادی به تورکها در ایران، ملت تورکهم در زمینه های مختلفربا مبارزه با رژیم و سیاستهای آن پرداخته است.
برای نمونه، جناب خلوصی، مدیر کل ثبت احوال استان اردبیل با تعجب زیاد اعلام کردهداست که دیگر تورکها از نامهای مقدس مذهبی استفاده چندانی نمی کنند و بجای فاطمه، محمد و علی و زیب و … از نامهای تورکی ماهلین، نیهان، آیهان، آرکان، علیسان، میکنند.
اسم فرزند، سبمل است. سمبل فکر است. سمبل آرزو است. اسم، نوعی مبارزه برای تغییر خود، جامعه و سیستمهای حاکم است.
به طوری که شورایعالی غیر قانونی سازمان ثبت احوال مجبور شده تا ممنوعیت اسامی "زننده" و "مستهجن" را اعلام بکند.
یعنی سازمان و مقامها پانفارس دولتی هم متوجه شده و قبول کرده اند که مردم و ملل، در مخالفت با رژیم و قوانین و عرف های مورد حمایت فارس محور، برای فرزندان خود، اسامی "مستهجن" (از نظر پانفارسها هر چیزی که مطابق میل سیاسی و ایدئولوژیک آنها نباشد، خارجی، تهاجم فرهنگی و مستهجن است) انتخاب می کنند.
قطعا، پدران و مادران، انسانهای دلسوزتر از دولت ایران برای فرزندانشان بوده و به قدری باهوش هستند که بدانند که نامگذاری فرزندانشان با کلمات زننده و مستهجن، شایسته نیست اما برای به گند کشیدن علنی زبان فارسی، قوانین، عرف حاکم فارس و پانفارسهای پانایرانیست، از چنان اسامی عجیب و غریب استفاده می کنند.
در این میان، رژیم تحت نام این دو کلمه "زننده"و "مستهجن"، سیاستهای ضد تورک و ضد عرب خود را به پیش می برد.
همان طور که از کلمه اراذل و اوباش برای سرکوب مردم استفاده میکند، از الفاظ دانشجونما، کارگر نما، تماشاگر نما و … برای سرکوب مخالفان خود استفاده می کند، همان طور که از بسیجی نما، پاسدار نما و … برای تبرئه و برای رفع و رجو و توجیه جنایتهایش استفاده میکند، از این دو کلمه هم برای اعمال دشمنی خود با تورکها و عرب ها بهره می برد.
پانفارسهای پانایرانیست، با آن دو کلمه "زننده" و "مستهجن"، اسامی تاریخی و رایج و ملی ملل غیر فارس و تاریخی در تاریخ ملل این منطقه را به نابودی میکشند. آنها نمی خواهند تا اثری از بعضی اسمهای رایج و تاریخ و فرهنگ و تفکر پشت آن اسم ها در میان ملل و در مدارک مکتوب باقی بمانند.
من، یک نویسنده و شاعر معروفی را در تهران میشناختم که نام فامیلش "گدا" بود. او نمیخواست نام فامیلش را تغییر بدهد.
چرا که این نامها، نوعی مبارزه و مخالفت با رژیم حاکم و تحقیر علنی قوانین آن در اجتماع است. آن اسامی، ارزشهای مورد قبول رژیم و حاکمیت سیاسی را به چالش و مبارزه دایمی می طلبد.
وقتی گروهی از مردم، به نقد رژیم حاکم و ریشه یابی علل استفاده گسترده از یک نام و عدم استفاده تاریخی از نامی دیگر، اقدام می کنند، رژیم رفتاری عکس العملی نشان داده، با تصویب قوانینی و اجرای آن، تلاش می کند تا نام و تاریخ مورد نظر خودش را به انتخابی اجباری بدل کرده و مهندسی اجتماعی بکند یا نام مورد استفاده تاریخی را ممنوع کرده و استفاده از آن را غیر قانونی بکند تا بعد از یکی دو نسل، انسان ها بگویند که چنان نامی، در فرهنگ نامگذاری تاریخی منطقه وجود نداشته است. چرا که در مدارک اسناد مکتوب وجو ندارند.
برای اثبات آن، به نقدی که نویسندگان و منتقدان تورک، عرب، بلوچ و … اشاره می کنم.
رژیم پهلوی، پان ایرانیستها و پان فارسها تلاش می کردند و میکنند تا بطور سیستماتیک ثابت بکنند که رژیمی به نام هخامنشی و فردی به نام کوروش در تاریخ وجود داشته است.
در این راستا، آنها تلاش میکردند و میکنند تا نامهایی که نمایشگر آن دوره تاریخی موهوم و یا به اصطلاح و نامها به زبان فارسی بوده است را در اجتماعات و در میان ملل مختلف تحت اشغال ایران سیاسی ترویج بدهند.
هدف آنها آن است که با گسترش و مهندسی رواج این نامها در میان ملل تورک، عرب و بلوچ یک تاریخ جدیدی برای گذشته های دور و تاریک بسازند. آن ها می خواهند، با ترویج نامهای به ظاهر تاریخی، در این زمانه، وجود چنان افراد و شخصیتها و تاریخ در گذشته را اثبات بکنند.
برای همین است که در رسانهها و سیستم آموزشی خود، انتخاب چنان اسامی را بطور مستقیم و غیر مستقیم تبلیغ و ذهن شویی می کنند.
آنها، انتخاب چنان نامهایی را مهندسی، تشویق و تحریص میکنند تا ادعا بکنند که چنان تاریخ موهومی، چنان اسامی بیمعنا، بی ریشه در تاریخ و در زبان فارسی وجود داشته است. تا ثابت بکنند که در تاریخ، ملتی به نام پارس و پارسی، با چنان قهرمانان، شخصیتها، و زبان مشترکی بودهدایت. تا اثبات بکنند که در این منطقه ای از کره زمین فارسی و پارس ها، دارای آبرو و اعتبار اجتماعی بودهاند و آن آبرو و اعتبار اجتماعی، از گذشته تا به حال هم دوام یافته است.
در انتقاد از آن دیدگاه جعل گرایانه، یک سری از نوشته های انتقادی، نویسندگان و متفکران، در رسانهها، نشان دادند که در تاریخ منطقه ای که امروزه ایران نامیده می شود و همچنین در منطقه ای که پان ایرانیست ه، ایران فرهنگی یا ایران تاریخی قلمداد و تخیل می کنند، دوره ای به نام هخامنشی نبوده است.
آن ها در انتقادهای خود نوشته و گفته اند که تا صد سال قبل در تاریخ مکتوب و در تاریخ ذهنی و شفاهی ملل در این منطقه از کره زمین، فردی به نام کوروش وجود نداشته و حتی هیچ احدی در این منطقه نام فرزندان خود را کوروش نه چنامیده است.
آنها همچنین اعلام کرده اند که اگر بعضی از شخصیت های تاریخی، همچنان که پانفارسها و پانایرانیستها ادعا میکنند، مردم را قتلعام کرده یا شهرهای آنها را به آتش کشیده اند، چرا نام آنها به نیکویی در میان این ملل رایج است و مردم، نه تنها هیچ خاطره بدی از آن شخصیت های منفی در تاریخ رسمی-آموزشی پانفارسها و پانایرانیستها ندارند بلکه با افتخار و احترام از نام آنها برای نامیدن فرزندان خود استفاده می کنند اما از نام کوروش و امثال آنها هیچ اثری در تاریخ ملل این منطقه نبوده و نمانده است.
برای مثال، نام اسکندر، محمد، علی، عمر، عثمان، ابوبکر، اسلامی، مسلمان، صفوی، عباس، عباسعلی، محمدعلی، تیمور، چنگیز، نادر، هولاکو، خان، علیخان، و … نامهای شخصیتهای تاریخی، نویسنده، شاعر، و … عموم مردم بوده و هنوز هم هست.
لاکن، تا صد سال قبل، نام هیچ یک از شعرای فارسی گوی، نویسندگان، حاکمان و مردم عادی، کوروش، داریوش، و … نبوده است.
همین نوع از انتقادها باعث شدند تا همان پان ایرانیستها و پانفارسها به فکر چاره بیافتند. چاره را در اعمال همزمان در دو استراتژی یافتند:
اول: ترویج و مهندسی رسمی نامهای مورد نظر خود و حتی نامیدن فرزندان خود به نامهایی که در دوره توهمی آنها وجود داشته اند. در حالی که رضاشاه و محمدرضاشاه به عنوان پرچمداران سیاسی پانفارسیسم و پان ایرانیسم نام فرزندان خودشان را کوروش، داریوش، کیخسرو، رستم، و … نگذاشتهاند.
استراتژی دومشان مخالفت رسمی و قانونی با نامهایی که از نظر تاریخ رسمی و نگرش پانفارسها و پانایرانیستها بد، منفور و مستهجن بوده است.
آنها با بودجه های سنگینی که در اختیارشان قرار داده می شود، به مهندسی رسانهای و آموزشی این دو استراتژی پرداختند.
مثلا طبق خبری که در سایت تابناک و در تاریخ هیجده تیر ماه هزار چهارصد و دو منتشر شده است، پانفارسهای پانایرانیست، بسیاری از اسامی رایج و شخصیتهای خوشنام و مورد پذیرش ملل این منطقه که نامهای تورکی، عربی و تاریخی هستند را در لیست اسامی "زننده" و "مستهجن" قرار داده و ممنوعیت آنها را بطور رسمی اعلام کرده اند.
در این خبر گفته شده است که به موجب ماده بیست و تبصرههای آن، چند دسته از نامها قدغن و ممنوع شده اند.
اول- (نام هائی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی می گردند. مانند " عبدالات ، عبدالعزی ".)
باید پرسید: چرا انسان مسلمان شیعه هزار و چهارصد ساله این منطقه، بعد از این همه سال، از نامهای بتهای عرب قدیم قبل از اسلام، به جای نام الله و پیامبران، امامان، حتی نام کوروش، داریوش و … استفاده میکند؟
میدانیم نام و نامگذاری، سمبل تمایل خانواده ها، سمبل فرهنگ جاری در میان جوامع و ملل، سمبل همراهی با سیاست جاری در بستر اجتماعی یا سمبل مخالفت سیاسی ولی نرم و زیر خاکی با حاکمیت و سیاستهای رسمی و غیر رسمی حاکم بر ملل و انسانهای فاقد قدرت نظامی است.
نامگذاری، سمبل است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی مبارزه است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی اعلام علنی خواست سیاسی یا دینی و مذهبی است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی آرزوی فردی، خانوادگی و اجتماعی است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی انزجار از دین، از دینداران، از سیاست، از سیاستمداران، از فرهنگ و از سیستم حاکم است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی همراهی با وضع موجود است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی گریز از آنچه به او تحمیل میشود، است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی تمایل و علاقه به آن چیزی است که از او دریغ می شود. نام و نامگذاری، سمبل نوعی علاقه و تمایل سیاسی متمایز است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی دشمنی و کدورت با آنچه بطور رسمی و غیر رسمی به او تحمیل و تلقین می شود، است. نام و نامگذاری، سمبل نوعی قهر با یک طرف و آشتی با طرف دیگر و … است.
اگر عربها به اسامی دوران بتپرستی بازگشته اند، یعنی از اسلامی که اکنون به آنها داده شده است، بیزار هستند. خواهان نابودی اسلام و اسلامبروشان موجود هستند. با ارزشهای تحمیلی اسلام فروشان مخالفت میکنند. آن عرب نمی تواند سلاح در دست گرفته با رژیم تا دندان مسلح بجنگد اما میتواند با انتخاب یک نام، تمامی ارزشهای حاکم و رژیم را به جنگ تمام عیار فرهنگی، ادراکی، عقلی، دینی، احساسی و در عرصه اجتماع فرا بخواند.
این نوع نام و نامگذاری، نوعی اعلان جنگ رسمی و علنی فرهنگی و فکری با وضعیت و سیستم حاکم با همه پیچیدگیها، بودجهها، نیروهای انسانی و غیر انسانیش است. یک تنه و تنها با سلاح اسم فرزندش، در مقابل صدها هزار نیروی دولتی صف میکشد.
در بند دوم همین ماده بیست آمده است: (اسامی مرکب ناموزون مانند: " سعید بهزاد ، شهره فاطمه ، حسین معروف به کامبیز و ....")
انتخاب این نوع اسامی، نشان میدهند که آدمهای ایران جعلی درگیر ی نوع جنگ داخلی و فکری در درون خودشان هستند.
آنها هنوز بطور قطع از وضعیت موجود ناامید نشده اند.
این دسته از انسانها، در میان مدرنیتهای که در اسامی جدید و بیمعنی پانایرانیستی میبینند و حسمیکنند و در میان اسامی قدیمی که برایشان عقب مانده و مذهبی جلوهگر شده اند، سرگردان مانده اند. نه از قدیمی و مذهبی بطور کامل بریده اند و نه به اسامی جدید بی معنی ولی جدید متمرکز شده اند. آنها در انتخاب بین جنت و جهنم دو دل هستند. می خواهند از فواید هر دو بهره ببرند.
در بند سوم همان ماده بیست، تلاش میکند تا از لوس شدن بعضی اسامی و عنوانها جلوگیری کرده، روابط کاست و طبقاتی ایران خیالی غرق در تاریکی تاریخ را بازسازی بکنند.
(عناوین - اعم از عناوین لشکری و یا کشوری و یا ترکیبی از اسم و عنوان مانند: " سروان ، سرتیپ ، دکتر ، شهردار و یا سروان محمد و و شهردار علی ")
در حالی که در تاریخ این ملل، مردم با افتخار، عنوانهای سیاسی، اداری، اجتماعی، دینی، نظامی را حمل می کردند تا احترام خود نسبت به آن مقام و رتبه را نشان بدهند.
مثلا: نبی، رسول، حضرت، محمد، علی، حسن، حسین، زینب، فاطمه، مهدی، علیقلی، سلطان، شاه، شیخ، درویش، صوفی، پیر، مراد، سردار، سروان، سرهنگ، و … نام و عنوان های بسیار مذهبی، نام شخصیت های درجه اول دینی و مذهبی و تقدیس شده، عنوان های سیاسی حاکم بودند و هنوز هم هستند.
چرا قوانین جمهوری پانفارسها، با ترویج نام حضرت محمد (ص)، امامان شیعه مخالفت نمی کند ولی با همهگیر شدن نام و عنوانهای نظامی و اداری جدیدی که کمتر از یک صد سال عمر دارند، مخالفت میکند؟
چون پانفارسها میخواهند "طبقه" و "کاست" قدیم و تاریخی دوره ناشناخته و موهوم ساسانیان را بازسازی بکنند. بنا به نوشته های تاریخ رسمی-آموزشی پانفارسهای پانایرانیست، مردمان فارس در آن دورههای تاریخی، در طبقات مختلف اجتماعی صف بندی می شدند و مردم هیچ طبقه ای، در هیچ شرایطی نمی توانستند مرزهای طبقه خود را شکسته، به طبقه بالاتر راه یابند.
انتخاب نام هم جزو ضروریات و ذاتیات سیستم کاست و طبقه بوده است. نامهای هر طبقه، فقط به افراد آن طبقه اختصاص داشت.
با آمدن اسلام، نه تنها کاست و طبقه از بین رفت، بلکه ضروريات آن هم از بین رفت.
ولی اکنون، پانفارسهای پانایرانیست تلاش میکنند تا هم آن سیستم طبقاتی و کاستی را در اجتماع حاکم بکنند و هم ضروریات لازم برای اجتماع و اداره طبقاتی را در قرن بیست و یکم بازسازی و مستقر بکنند.
در آن سیستم اجتماعی طبقاتی و کاستی، از بالا به پایین، رهبر یا شاه و خانواده و بستگان درجه اول او در راس هرم قرار داشتند و قدرت و ثروت و جان انسانها در اختیار آنها بود.
رهبران دینی و مراجع دینی حکومتی، روحانیان حامی حکونت در رده بندی دوم سیستم کاست قرار داشتند.
نظامیان و امنیتی ها در جایگاه سوم، وزراء، نمایندگان، استانداران، نمایندگان، مدیران ارشد دولتی و خانوادههای و بستگان درجه اول آن ها در جایگاه چهارم، سرمایهداران حامی حاکمیت و ایدئولوژی حاکم در جایگاه پنجم و مردمان عادی در رده های پایین تر پایین تری نسبت به موقعیت و درآمد و حرفه در اجتماع قرار بگیرند.
لذا اکنون، مردم عادی حق ندارند مانند گذشته از عنوان شاه، سلطان، رهبر، ولایت فقیه، رئیس جمهور، وزیر، وزارت، نماینده، منتخب، استاندار، فرماندار و … استفاده بکنند. چون مرزهای الزام احترام به طبقات شکسته و انحصار طبقاتی از بین برده می شود.
چرا که تعلق و انحصار طبقاتی، نام و عنوان طبقاتی و همچنین مزایای آن طبقه و دستاوردهای انحصاری آن را بدست میآورد. هر نام و عنوانی، مزایایی و جایگاهی را اشغال میکند.
به همین جهت، نباید با رایج شدن آن نامها و عنوانها در میان عوام مردم، به جایگاه ذهنی و طبقاتی آنها لطمه و صدمه روحی روانی وارد شود.
نباید اجازه داد تا افرادی که پست بوده، در طبقات پایین شخصیتی، حقوقی و اجتماعی و سلسله مراتبی قرار دارند، طبقات بالا را به پستی طبقه خود آلوده بکنند.
در بند چهارم همان ماده بیست گفته است که (القاب - اعم از ساده و مرکب . مانند : " ملک الدوله ، خان ، یا شوکت الملک ، حاجیه سلطان و سلطانعلی ")
ممنوع و قدغن هستند.
چرا؟
مگر محمدامین، علیمحمد، امیرحسین، امیرعلی، و … مرکب نیستند؟ چرا این اسامی مرکب قدغن نیستند ولی آنها قدغن هستند؟
چون این اسامی، یادآور دوره خاصی از تاریخ هستند که پانفارسها و پانایرانیستها نمیخواهند سخن و علامتی از آنها دیده و شنیده بشوند.
میدانیم که هر کلمه و اسمی، دارای یک شناسنامه و تاریخ و داستان و حکایت است.
اسکندر، نام قهرمان یونانی جوان، در پی آب حیات بوده است که بخش مهمی از جهان روزگار خود را شکست داده و فتح کرده است.
محمد، نام رهبر دین اسلام است که با رژیم چند خدایی جنگیده، قبایل را در زیر دین خود متحد کرده و حکومتی ساخته است که بعد از او به امپراطوری های بزرگی بدل شده اند.
علی، نام امام اول شیعیان است که در نزد شیعیان معتقد، سمبل عدل و عدالت اجتماعی است.
چنگیز، رهبر مغولهای پراکنده بود که بزرگترین امپراطوری را ساخت و در هر جنگی استراتژی متفاوتی را گرفت. در دوره او و فرزندانش صلح، تجارت، امنیت، و … رونق داشت و جوامع شکوفایی و رنسانس را تجربه کردند.
تیمور، حافظ قران و شعر بود و کتاب خوان قهاری بود که در هنگام سفرهای جنگی هم کتابخانه اش را با خود می برد. او بدون کتاب خواندن، روزش را آغاز نمی کرد و بدون کتاب خواندن نمی خوابید. او بسیاری از سرزمینها را به اشغال خود درآورد و یک امپراتوری جدیدی را شکل بخشید.
در بند پنجم،اسامی که در این ماده ممنوع شده اند (ملک الدوله ، خان ، یا شوکت الملک ، حاجیه سلطان و سلطانعلی) یادآور دوره حاکمیت تورکها از غزنویها، سلجوقیها، عثمانیها، صفویها، تا قاجاریه و تا سال هزار و چهارصد و دو است.
تنها، از زمان اجرای این دستور العمل غیر قانونی (قانونی که در مجلس و توسط نمایندگان تصویب نشده است) است که با فرهنگ، زبان و نامهای تاریخی و رایج تورکی که بسیار هم با معنی و لطیف هستند، مخالفت میکنند.
در حقیقت، پانفارسهای پانایرانیست با چنین دستورالعملهایی در پی حذف فرهنگ و تاریخ تورکها از این منطقه هستند.
این رفتار و تصمیمی که توسط بخشی از دولت ایران فارس گرفته و اجرا می شود، در دشمنی و تضاد علنی با تورکها و فرهنگ تورکها است. آنها می خواهند تا ریشه نامها و تاریخ و معنای تورکی کلمهها، نامها و … را از این سرزمینها کنده و تورک زدایی، تورک زدایی فرهنگی و تاریخی بکنند. ترک زدایی و عرب زدایی، سیاست و استراتژی اصلی پانایرانیستها و پانفارسها است.
سلطان، لقب رسمی همه امپراطوران تورک عثمانی بوده است. برعکس آنچه پانفارسها و پانایرانیستها تلاش می کردند و میکنند تا نشان بدهند که عثمانیها و اردوی آنها، بارها به زنان و دختران آنها تجاوز کرده و آنها ولد الزنای عثمانیها هستند، اما نام گذاری زنان با اسامی گرفته شده از مقام و منصب عثمانی، به ویژه نامهای زنانه، نشان میدهند که حافظه تاریخی این ملل و این منطقه، هیچ تجربه تلخی از عثمانیها نداشته است. بلکه عثمانی ها را رهایی بخش و نجات دهنده خود می دانسته اند. برای همین هم یاد و خاطره انها را با جان خود گرامی می دارند.
این تصور، تنها به زنان تورکها در ایران هشتاد و هشت ساله ختم نمی شود، بلکه زنان و دختران فارسها، عربها، بلوچها، هندیها و … هم از نام سلطنت، سولطان، سولطان خانم، ملکه سولطان، حاجیه سولطان، و … استفاده میکردند و هنوز هم استفاده میکنند.
از طرف دیگر، اگر عثمانی ها وارد این سرزمینها شده و با زور، به زنان این منطقه تجاوز کرده بودند، یا آنها را می کشتند و به اسارت می گرفتند، چرا نام مردان را هم با ترکیبی از سلطان عثمانی نامگذاری می کردند و میکنند؟ می توانیم سولطانعلی، سولطان خان، سولطان اوغلو، و … را ببینیم که نامهای اختصاصی و تولیدی تورکهای آزربایجان بوده و است.
تصور نکنید که این رفتار غیر قانونی، بعد از حدود چهل و پنج سال، مخالفت رسمی و علنی با سلطنت پهلوی است. نه. رسما زبان، فرهنگ، تاریخ، اندیشه، تورکها و تمام هستی و هستی همه جانبه ملت تورک را هدف قرار داده و به حذف و قتل عام همه جانبه این نلت تورک کمر بسته و زره پوشیده اند.
در بند پنجم ماده بیست، به تعریف دقیق نامهای زننده و مستهجن نمی پردازد تا تکلیف همه معین بشود، بلکه دست پانفارسهای آن سازمان را برای اعمال سلیقه و ضدیت با نام و فرهنگ تورکی باز می گذارد و می گوید:
(اسامی زننده و مستهجن - زننده و مستهجن آندسته از نامهائی است که بر حسب زمان ، مکان یا مورد بدلایل و جهات زیر برای دارنده آن زننده و مستهجن باشد و مراتب به تأیید شورایعالی برسد.)
در ادامه و در زیر آن، به توضیح اسمهای مستهجن می پردازد و می گوید:
(نام هائی که معرف صفات مذموم و مغایر با ارزشهای والای انسانی است. مانند: گرگ، قوچی و.)
اگر خانواده و جامعه ای اسامی حیوانات را پذیرفته و به عرف ان ملت بدل شده است، چرا باید با آن ها مخالفت کرد. هر ملت و فرهنگ، نامها و دیدگاه و درک خود از اننامها را دارد که لزوما با تفسیر ملل دیگر یکی نیست.
علاوه بر آن که معنای این نامها، به وضعیت حاکم در جامعه اشاره کرده و آن وضعیت سیاسی، اجتماعی، امنیتی و … را با یک کلمه و اسم نشان می دهد.
یعنی، مثلا با نام گرگ نشان می دهند که انسانهای این جامعه معین، حاکمیت، دولتمردان، مدیران، نظامیان، امنیتیها، صاحبان ثروت و مکنت، زنان و دختران، مردان و پسران و … "گرگ" هستند و تو، ای فرزند من، در میان گرگهای انسان نما زندگی می کنی که باید خودت را از دندان ها و طمع آنها حفظ بکنی. همه در کمین تو هستند تا با کوچکترین غفلت تو، همه داشتههایت را از تو بگیرند. مواظب باش که گرگ دولت، در کمین است تا سر تو را کنده، بخورد. چون این دولت، با خون و گوشت انسان زنده است. خون و گوشت حیوان و حیوان صفتان با روح و روان این دولت ناسازگار نیست.
می دانیم که قوچ، به معنی گوسفند نر بزرگی است که برای تداوم نسلی خوب و شایسته لازم است. از مشخصات قوچ، مسلح بودن قوچ است. قوچ، در هیچ زمانی، بدون شاخ و سلاح نیست. وقتی قوچ شرایط را مناسب جنگ تشخیص بدهد، از هیچ کس اجازه نمیگیرد و فرمان نمی برد. به تنهایی اعلام جنگ کرده، و تا مرگ دشمن یا خود، می جنگد. او منافع نسل و قوم و ملت خود را از منافع دیگران مهمتر و برتر می داند و برای تامین آن منافع، از جنگ باز نمیایستد.
ترکیب قوچ با کلمات دیگر، بسیاری از نامهای تورکی را می سازند: قوچعلی، قوچاق، قوچ بالام، قوچ ممد، قوچاق، قوچ اوغلو و ….
همین ماده بیست در ادامه میافزاید: (نام هائی که با عرف و فرهنگ غالب و مقدسات مذهبی مردم مغایر باشد. مانند " لات، خونریز، چنگیز و …)
مشاهده میکنیم که انسان قرن بیست و یکمی که در زیر سایه دولت پانفارسهای پانایرانیست زندگی میکند، تشخیص داده است که برای زیستن در ایران جعلی و جدیدی که آنها در حال ساختن آن ایران هستند، باید لات بود. باید خونریز بود تا مردم از تو و از نام تو بترسند و تسلیم اراده تو شوند. تنها راه زنده ماندن، لاتی و خونریزی است. چرا که دولت تنها از این دسته ها حمایت میکند. و به آنها ها مجال و فرصت ایجاد میکند.
چرا نپرسیده ایم که چرا مردم به چنین اسامی روی آورده اند؟ حاکمیت، دولت و فرهنگ، زبان، فلسفه و نگاه انسان فارس، چه بوجود آورده است که افرادی به چنین اسامی روی خوش نشان می دهند؟ آیا این وضعیت نتیجه و معلول حاکمیت فارسیسم نیست؟
اما پانایرانیستها و پانفارسهایی که این دستورالعمل را نوشته و بر اجرای آن نظارت میکنند، تلاش کرده اند تا با آوردن نام امپراطور مغولها در کنار لات و خونریز، به خواننده و بیننده القاء بکنند که چنگیز هم جزو همین اسامی بوده و لات و خونریز است.
در حالی که می دانیم این اسم، برای صدها سال در این منطقه و جهان رایج بوده است. از طرف دیگر، می دانیم که هیچ قهرمان تاریخی، نمی توانست قهرمان ملی نام بگیرد، اگر آدم نمی کشت و سرزمینهای دیگران را اشغال نمی کرد. کشتار و قهرمان ملی، دو روی یک سکه هستند.
باید بدانیم که نه تنها هر فرد انسانی، بلکه اجتماعات و ملل هم نمی توانند دارای استانداردهای دوگانه داشته باشند.
چرا که عادت به اعمال استانداردهای دوگانه، باعث بهم ریختن قوه تشخیص و قوه عقلانی می شود.
یک قانون و استاندارد غلط، بهتر از دوگانی در استاندارد است. چون یک استاندارد غلط می تواند انسان و اجتماع را در مسیری معین پیش ببرد اما استاندارد دوگانه یا چندگانه، با هم در تضاد و رقابت دایمی خواهند بود.
چند استاندارد ضد هم، توان و قوه هم دیگر را خنثی خواهند کرد. افراد و جامعه توانایی تشخیص درست از غلط را نخواهند داشت و در نهایت و انتهای راه، مغلوب اندیشه ها و نگرشهای متضاد دوگانه یا چندگانه خود خواهند شد.
اگر چنگیز خونریز و اشغالگر است، پس کوروش، داریوش، رضاشاه و محمدرضاشاه و خمینی، خامنه ای، سرداران سپاه و ارتش صد سال اخیر هم خونریز و اشغالگر هستند. همه کسانی که در راه اشغال عراق و رفتن به قدس بودند و کشته شدند هم ماشین کشتار انسانها بودند.
می دانیم که پانفارسها و پانایرانیستهای شعوبیه، تنها با اسامی ابوبکر صدیق، عمر، عثمان، معاویه، یزید، طارق، دشمنی نمیکنند، بلکه دشمن سولطان آلپارسلان، سولطان محمد فاتح، سولطان سولیمان قانونی، سولطان عبدالحمید، تیمور جهانگشای، شاه اسماعیل خطائی، ناصرالدین شاه، محمدعلی شاه، هم هستند.
چون این شخصیتهای تاریخی، در راستای منافع فارسیسم راه نپیموهاند و راه را برای قدرت یابی آنها هموار نکرده بودند. برای فارسها امپراطوری نساخته و افتخار نه آفریدهاند.
در بخشی از همین دشمنی رسمی پانفارسهای پانایرانیست با تورکها، تاریخ تورکها، زبان تورکها، تمدن تورکها، اندیشه ملی تورکها، ملت مداری و ملت محوری تورکها گفته اند:
(کلمات زائد و غیر ضروری در نام اشخاص. مانند: " قلی، غلام، گرگ، زلف و قوچ) قدغن هستند.
اگر دقت بکنیم، متوجه می شویم که جز کلمه گرگ که برای انحراف اذهان در اینجا و برای چندمین تکرار شده است، بقیه مثال هایی که زده اند، به فرهنگ، زبان، تاریخ و نگرش ملی تورکها مربوط است.
باید بدانیم که هیچ حاکمیت مستقل و قدر قدرتی بوجود نمی آید یا هیچ ملتی نمی تواند دولتساز باشد یا حاکمیت و قدرت را در دست بگیرد، الا آن که آن ملت، نوع دیدگاه و فلسفه و فکر خود را بطور اساسی و ریشهای تغییر بدهد.
چنین ملتی که می خواهد در جهان و سیاست کنونی قدرتمند و تعیین کننده باشد، باید از زندان فکر، دین، فلسفه حاکم بر خود و جامعه اش خارج بشود.
اگر ملتی هداف اوج گیری و تبدیل شدن به اداره سیستمهای منطقه ای و جهانی را دارد، باید فرهنگ، زبان، کلمات، جملات، نگاه، نامها و فلسفه خاص جدید خود را بسازد.
بدون نگاه جدید، بدون فکر جدید، بدون ساختن کلمات و ترکیبهای جدید، بدون تولید مفاهیم جدید و متفاوت از گذشته، آن ملت نمیتواند راه برود. نمی تواند چیز جدیدی بسازد. نمی تواند رها بشود. نمی تواند حاکمیتی را از بین برده، دولت و حاکمیت مستقل خود را بسازد.
تورکهای آزربایجان در این راستا و در دل تمدن اسلام سنی، شیعه خاص خود را تعریف کرده و پذیرفتند. این تورکها، بر اساس علی و آل علی و دیدگاه های سیاسی ادراکی خود از آنها، راه سیاسی دینی جدیدی را طراحی کردند. زبان، کلمات، ترکیبها، و جملات جدیدی با معانی و نگاه متفاوت و تفسیری نو از گذشته را ایجاد کرده و به راهی افتادند که در انتهایش، به ساختن امپراطوری صفویه، افشاریه و قاجاریه رسیدند.
وقتی همان تورکها نتوانستند به بازتولید کلمه، ترکیبات، جملات، معنا و مفهوم و اهداف جدید دست یازند، وقتی با آنچه هستند و دارند، راضی و قانع شدند، شکست خوردند. هر چه در دست داشتند را از دست دادند.
این تورکها که فرزندان بی عقل و فکر آن تورکها بودند، نه تنها سرزمین هایشان را از دست دادند و به اشغال دشمنانشان در آمدند که مغز، فکر و زبانشان هم توسط اشغالگران اشغال شد.
قلی، غلام، زلف و قوچ و …کلماتی هستند که قبل از آغاز رسمی دولت صفوی، بار معنایی جدید سیاسی، دینی و ایدئولوژیک گرفتند و نگاه جدیدی به انسان تورک آزربایجانی دادند.
حالا انسان پانفارس پانایرانیست تلاش میکند تا آن ها را از فرهنگ و زبان ملل منطقه، تورک زدایی،زبان زدایی، فکر زدایی، تفسیر دینی زدایی، فلسفه زدایی، ملی زدایی و … زدایی کرده، دیدگاه پانفارسیستی خود را به تورکها و دیگر ملل تحمیل بکند.
دیدگاهی که هنوز بعد از یک صد سال، چیزی برای عرضه نساخته و عرضه عرضه فکر، زبان، معنی و تفسیر شسته و رفته و تکمیل شدهای را ندارد.
در ادامه همان دستورالعمل با تلفظ منطقهای و لهجهها هم دشمنی خود را نشان می دهند. بی دلیل نیست که در آموزش و پرورش دولت فارسها، از استخدام معلمان دارای لهجه غیر فارسی خودداری میکنند.
بیخود نیست که برای از بین بردن لهجه تورکی و عربی کودکان، آنها را به تحمل و زیست انواع تحقیرها در آزمایشها و کلاسها معروض می گذارند.
همان سیستم نمی خواهد هیچ نشانی از تلفظ ها و لهجه های تورکی در زبان و نوشتار باقی بماند تا نسل های آینده نتوانند ادعا بکنند که در این منطقه از کره زمین، پدران تورکشان زندگی می کره اند و دلیل آن هم، اسناد ثبت شده در ادارات ایران پانفارس است که فلان کلمهها را نه بشکل فارسی طهرانی که به شکل تورکی آن تلفظ کرده و می نوشتهاند.
برای همین منظور در آن دستورالعمل نوشته اند که
(تصحیح اشتباهات املائی " زهراب به سهراب و یا منیجه به منیژه و یا …")
قدغن است.
با نگاهی با این تلفظها و مثالها، متوجه می شویم که پانفارسها بطور سیستماتیک و همه جانبه با هستی تورکها، زبان تورکی، تفکر تورکی، فرهنگ و تاریخ تورکی مبارزه و دشمنی می کنند.
دشمن تورک، تورکها را شناخته است و برای نابودی آنها از هیچ کوششی فرو گذاری نمیکند اما هنوز مغز بسیاری از تورکها در اشغال فارسهاست. انها مغز بسیاری از تورکها را مهندسی و رهنمون می کنند و این اتفاق در مدارس و در دوران تحصیل، بطور رسمی و علنی و با امکاری صدها هزار معلم که سربازان قلم بدست پانفارسیسم هستند عملی می شود.
باید برای رهایی و نجات خود، وطن خود، ملت خود، باید عقل و سیستم آموزش خود و فرزندانمان را خودمان و بر اساس منافع ملی و بلند مدت خودمان شکل بدهیم.
بهترین جا و مکان برای آموزش نسل های بعدی تورکها، خانهها و محیط های امن و قابل کنترل و مشاهده خودمان است.
با احترام
انصافعلی هدایت
22. 2024. سپتامبر
Comments
Post a Comment