عشق و زندگی استثنائی در تقابل با سرما و تاریکی مطلق است



عشق و زندگی استثنائی در تقابل با سرما و تاریکی مطلق است


 کاش بشود و بتوانیم واقعا همان گونه زندگی بکنیم که هستیم.

 متاسفانه، اغلب انسان‌ها، چند جور زندگی دارند. زندگی‌های بسیار متضاد و ضد هم. 

یکی از آن زندگی ها، زندگی‌ای است که در جلو دید و قضاوت دیگران است.


این زندگی نمایشی و نمایشگاهی، اغلب آن چیزی است که دوستش نداریم و ندارند ولی خودشان و خودمان را مجبور و محکوم به چنان زندگی مصنوعی دردآور می کنند و می‌کنیم. 


دوست من، ممنونم که یک بار دیگر، زبان تو، نوشته تو، کلمه‌هایت و جمله هایت، جلوه های مختلف زندگی را بر روی من گشود و خاطر نشان کرد که باید با خود حقیقی خود کنار بیاییم و با خود حقیقی خود آشتی بکنیم.

 

وگرنه، زندگی، جز رنج و درد در کنار دیگران و زندگی برای دیگران، معنایی نخواهد داشت.


سخنان تو، شبیه شعر است. شاید هم، خود شعر است. 

ولی زندگی، یعنی رنج و سختی و تاریکی‌.


باید بدانیم که تمامی جهان، با سردی و تاریکی و سیاه چاله محاصره شده است.


 اگر اینجا و آنجا، نوری، ستاره‌ای، ماهی، سیاره‌ای، کهکشانی و زندگی محدودی هست، همه، یک فرصت کوتاهی در دل تاریکی و سرما هستند.


همه آن هستن‌ها که می‌شناسیم، فرصتی‌های کوتاهی در داخل دو پارانتز سرما و تاریکی و نیستی ابدی هستند. 


همه این‌ هستی‌ها، خیلی گذرا و کوتاه هستند.

 حتی درخت ها و گل‌ها، چشم در چشم خورشید سوزان می دوزند تا حیات، گرما و روشنایی را تجربه کنند و ما آن را عشق می‌نامیم. 


عشق پروانه به نور شمعی که پایانی جز درد سوختن در آتش هوس و عشق ندارد. عشق و عاشقی، سوختن و آب شدن است و معشوق، جز امکان سوختن و برای لحظه ای یکی شدن نیست.


 گرما، نور و عمر، فرصت‌های کوتاهی در دل تاریکی مطلق، سرما و مرگ هستند. 


لذا باید همین خورشید، همین گرما، همین عمر کوتاه را و همین عشق کشنده را زندگی کرد و تا می توان از آنها لذت برد که سرما و تاریکی قانون حاکم بوده، گرما و نور استثناء هستند. 


بله. باید نور را دوست داشت. از تاریکی نترسید. سرما یک واقعیت غیر قابل انکار است. 

عمر را زیستن و شادی را زاییدن، تنها فرصت ما در مدت زندگیست. 


عشق، همان نور، همان گرما، همان هستی و همان فرصت لذت بردن است. 

عشق را اگر زندگی نکنیم، به سرما و تاریکی پیوسته ایم.


 خیلی‌ها تلاش می کنند تا عشق من را، عشق تو را و عشق ما به زندگی، به بودن، به لذت بردن، و عشق به ... را دینی، مذهبی، بد، زشت، غیراخلاقی، غیر عرفی و ناپسند جلوه بدهند. 


آن‌ها با قدرت و سلاح‌هایشان، می‌خواهند تنها شانس ما برای زیستن عاشقانه را از ما موجودات زنده بگیرند.

 ان‌ها دشمن عشق و شکست خوردگان در دنیای عشق و عاشقی هستند.


آنا نمی توانند از هر شکست عشقی، رابطه عاشقانه دیگری بزایند.

آن‌ها، موجوداتی تو خالی از نور، گرما، زندگی و عشق هستند.

 

آن‌ها، با پیوستن به تاریکی، با سردی و با خالی بودن از عشق و عاشقی، به بخشی از سرما و تاریکی حاکم بر هستی بدل شده‌اند. آن‌ها مثل عاشق‌ها، استثنا نیستند. چرا که عشق و عاشقی، استثناهای هستی هست.


 باید از آن‌ها که دشمن عشق هستند، دور ماند. 


باید در این فرصت کوتاه عمر، عشق را بارور کرد. علنی کرد. فریاد زد. زیست و بر ادیان، مذاهب، ملاها، راهبان، کشیش‌ها، کلیسا، کنیسه، مسجد و منبر و عرف‌ها پیروزی عشق را جشن گرفت. 


عشق نهایت اوج گرما و نور و زندگی است. 

عشق، تنها فرصت پیوستن من با تو، تو با من، من و تو با ملت و انسان‌هاست. 


بیایید عشق را زندگی بکنیم‌، حتی اگر لشکریان سرما و یخ به ما هجوم بیاورند و به مجازات سخت زمستانی محکوممان بکنند. 


عشق را قربانی دوستان، فامیل، همکاران، قانون، مذهب، فرزندان، پدرها و مادرها و قربانی سنت‌های ضد عشق نکنیم که هر کس به اندازه ای که عاشق است و عشق می ورزد، زنده است. 


بعضی ها خالی از عشق شده، به تاریکی و سرما پیوسته اند، چون عشق در درونشان دفن شده و به تاریکی و سرما پیوسته‌اند.


انصافعلی هدایت

27 September 2024



 ⅞

Comments