انگلستان و مسیحیها، ایران را خلق کردند
انگلستان و مسیحیها، ایران را خلق کردند
ایران، نامی جدید و بدون پشتوانه تاریخی، برای خلق یک کشور جدید است. در این منطقه، دو دولت و امپراتوری بزرگ تورک عثمانی و تورک آزربایجانی حکومت می کردند. مرزهای زبانی، دینی، ایمانی و سیاسی این دو امپراتوری در همسایگی هندوستانی بود که تحت اشغال انگلستان قرار داشت و مستعمره آن بود.
هندوستان بخاطر جمعیت زیاد، سرزمینهای بسیار حاصلخیز و پهناور، سربازان مفت و مجانی، برای انگلستان کم جمعیت و جزیره ای، در حکم مجموعه هوا و تنفس برای زیست یک انسان یا دولت-ملت بود.
وجود حکومت های تورک و مسلمان در همسایگی هندوستان ، وجود دهها میلیون تورک و مسلمان در هندوستان، خطر بسیار عظیمی برای منافع استعماری انگلستان در هندوستان بود.
انگلیسیها و اروپائیان، برای مهار خطر تورکها و تداوم استعمار هندوستان، باید حاکمیت تورکها در این منطقه را نابود کرده و جانشینانی برای حاکمان تورک پیدا می کردند.
آنها، با تولید لشگرهای طماع و خائنی به نام فراماسونهایی که کارمندان دولتهای تورک یا دانشجویان اعزامی به غرب بودند، سمت ها و مقامهای اصلی حاکمیتی را به دست آنها دادند.
بعد، با ایجاد نفاق در میان مسلمانان، عربها و دیگر ملل را از تمدن، حاکمیت اسلامی، تورک و نهاد خلافت جدا کردند. مسلمانان را رو در روی هم قرار دادند و به جنگ با ام تشویق کردند.
با ورود فراماسون ها به مجالس قانونگذاری مشروطه، زمینه نابودی سیاسی هر دو حاکمیت تورک عثمانی و آزربایجانی آماده شد.
جنگ جهانی اول را بره انداختند. هدف اصلی جنگ جهانی نابودی عثمانی، اشغال سرزمین تورکها و تجزیه آن امپراطوری ها بود.
در نهایت با اشغال ممالک محروسه، کودتا و با مهندسی انتخابات مجلس شورای ملی و نمایندگان دستنشانده، دولت تورک قاجار را از قدرت خلع ید کرده، ملتی به نام فارس را بر سر کار آوردند.
فارس، ملتی بود و است که تاریخی سیاسی و واقعی در این منطقه نداشت ولی با حمایت نظامی، سیاسی، مالی و اطلاعاتی انگلستان و غرب مسیحی و ضد تورک، نه تنها به ملت بدل گشت بلکه از هیچ، به حاکمیت هم رسید.
بدینسان، انگلستان و غرب توانست خطر تورکها برای استعمار، در هندوستان را کنترل بکند.
از طرف دیگر، انگلستان و غرب توانستند کنترل تورکها در ممالک محروسه را به دست فارس ها بدهند تا فارسها این ملت را از خیزش و زایش دوباره باز دارند.
در حقیقت، اذهان تورکهای آزربایجان و وطنشان را به مستعمره فارس های تحت امر انگلستان بدل کردند.
فارسهای تحت امر و حمایت همه جانبه انگلستان و غرب مسیحی، با اشغال تمامی ممالک محروسه و قتل عام ملل غیر فارس، استبداد سیاسی، نظامی، فکری، دینی، مذهبی، اقتصادی، زبانی و ... را برقرار کردند.
بعد از حاکمیت سیستم متکی بر قتلعام بر این ملل، در اولین اقدام، به تاسیس کشوری جدید و بدون تاریخ در این منطقه و با نام "ایران" زدند. سپس برای همین ایران جدید، تاریخی افسانهای و رمان گونه خلق کردند.
سپس، بر اساس همین رمانهای تاریخی، ذهن پنج نسل از اینملل غیر فارس را از هویت و حاکمیت ملی-تاریخی خودشان تخلیه کرده و تاریخی جعلی را به اذهان تحصیلکردگان، و کارمندان فرو کردند.
بدین ترتیب، ایرانی را خلق کردند که حافظ، سعدی و اکثر شاعران فارسی سرای، از آن ایران تاریخی بی خبر بوده اند و یک جمله هم برای ایران آنان در تاریخ شعر نسروده اند.
در حالی که شاعران برای شهرهای بی اهمیتی مانند شیراز، برای گیسوی سیاه، برای موی فرفری، برای آب رکن آباد، برای کوه و دره ها، گل و بلبل و … شعر ساخته اند، برای ایران آمده در رمان-تاریخهای جدید، شعری نساخته اند.
چرا؟
چون ایران، یک زاییده سیاسی جدید و طرح انگلیسی است. بیش از چند صد سال نیست که پای انگلیس، به این منطقه باز شده است.
بنا بر این، فیردوسی هم شاعری خیالی است که فارسها، در همین یکصد سال اخیر خلق کرده و برایش کتاب ساخته و بر پیشانی تاریخشان نشاندهاند.
چرا که کلمه و ایدئولوزی ایران، زاییده همین یکصد سال اخیر است و فردوسی نامی نمی توانسته برای ایدئولوژی و نامی که یک هزار سال بعد تولید خواهد شد، یک هزار سال قبل شعر بسراید. اشعارش فیروسی هم به فارسی همین صد سال باشد، نه فارسی قدیمی.
انصافعلی هدایت
تورنتو-کانادا
22.05.2023
Comments
Post a Comment